01 Nov 2008

تایید دکترای ازاله بکارت به سبک مدرن

نوشته:     :::       14 پیام

ezale_bekarat.png
آقای کردان را که می‌شناسید! ایشان برای اینکه نشان دهند چقدر مردمی هستند! یک سایت باز کرده‌اند تا بلکه با رای من و شما و دیگر هموطنان از استیضاح خود جلوگیری کنند. حقیر هم که همیشه به این جور مقولات (آمارگیری و رای مستقیم و …) علاقه زیادی دارم و همچنین برای پایداری اسلام و حکومت سید علی کوشیده‌ام!! رفتم و در این رای گیری دشمن شکن شرکت کردم.
از شما عزیزان هم می‌خواهم که در این شنبه عزیز بروید و ازاله بکارتی بکنید و مشت محکمی بزنید به دک و پوز استکبار جهانی و با یک رای ناقابل همراه با امت همیشه در صحنه و پشت صحنه به سید علی چلاق لبیک بگویید.
انشاالله تعالی (چه کرده‌ای تا حالا!؟)
برای اینکه فکر نکنید دروغ می‌گویم! عکس رای خودم را هم در اینجا می‌گذارم، برای مشاهد تصویر به اندازه بزرگ روی آن تقه بزنید.
پس مثل همه امت همیشه در صحنه پیش به سوی صندوق رای!!

14 پیام   |    |     |     

30 Oct 2008

‎وقتی که واژه وقاحت بی رنگ می‌شود

نوشته:     :::       8 پیام

حکومت ایران به جایی رسیده که دیگر نیازی به لاپوشانی و رودربایستی ندارد، گرچه از اول هم هیچ وقاحتی نداشته‌اند ولی این چند سال آخر به قول معروف شمشیر از رو بسته‌اند و از هیچ جنایت، خیانت و وقاحتی حتی در روز روشن هم کوتاهی نمی‌کنند.
وقتی به دستور سید علی رهبر، احمدی نژاد دست بوس، کردان را به مجلس معرفی کرد، یقینا همه دست اندرکاران بالای رژیم وضع کردان را می‌دانستند. با این حال به علت قحط الرجال که چه عرض کنم بیشتر به دلیل کم بود عمله اکره ولایت این متخصص و دکترای ازاله بکارت را به پست وزارت کشور گماردند.
حالا گیریم که اشتباه کرده باشند و پیشینه کردان از زیر دست سیستم تو در توی امنیتی رژیم در رفته باشد، پس حالا دیگر چرا اسرار به نگهداشتن او دارند!؟ کار به جایی رسیده که گروه‌های فشار مزد بگیر سید علی در مجلس چک 5 میلیونی می دهند و دست به درگیری فیزیکی هم می‌زنند تا دکتر کردان(دکترای ازاله بکارت) را در این پست نگهدارند.
دلیل این امر ساده است. وقتی سید علی چنین اوباش و اراذلی را دور خود جمع کند، اگر روزی یکی از آنها خواستند در کارها فضولی کند با همین مدارکی که از آنها دارند به راحتی کنارشان می‌گذارند. وقتی شما بخواهید بر اوضاع کنترل کامل داشته باشید چند نفر بی کفایت را بر امور می‌گمارید تا هر وقت طرف مربوطه زیاده خواهی کرد به سادگی زیرابش را بزنید.
حالا سوال اساسی که این میان مطرح است این است که با این وضع موجود، چند درصد ملت ایران حاضرند باز به پای صندوقهای رای بروند، البته منظورم عوام است، چه نخبگان مدت زیادی است که این رژیم را رها کرده اند و دنبال یک آلترناتیو مشروع می گردند و فریب این گروه آخری دیگر در شرایط موجود غیر ممکن است.
هر انسان آگاهی، باور کنید نیازی هم نیست زیاد آگاه باشد، کافی است کمی حساب و کتاب بلد باشد و باز به همین نتیجه که مطرح می‌کنم برسد.
سید علی چلاق شورای نگهبان را می‌گمارد، شورای نگهبان گماشتگان حکومت را پیش از شرکت در هر انتخاباتی غربال می‌کند. بعد وقتی همه غیر خودی‌ها و نخودی‌ها را از هم جدا کردند، یک شعبده بازی راه می‌اندازند به نام انتخابات و حتی در چنین جو و فضایی هم بعد از اینکه نتیجه مشخص شد، اگر کمی نتیجه برخلاف خواست صد در صدی سید علی باشد، باز جر می‌زنند و مهره‌ها را جابجا و با تقلب در انتخابات یا با باطل اعلام کردن آرا باز هم تغییراتی انجام می‌دهند و عاقبت یک دسته اراذل و اوباش کاملا گوش به فرمان سید علی را می‌فرستند سر پست‌های کلیدی، مثل مجلس و دولت. تازه بعد از این همه تسویه‌های بنیادی و غربال کردن های مختلف، باز هم می‌بینی اگر یک وقت خدای ناکرده بعضی از این آقایان دست به سینه، یک میلیمتر از خواسته‌های سید علی دور شدند، تازه سیدعلی به میان میدان می‌پرد و با حکم حکومتی ترکمان می‌زند به هیکل نماینده و کل جماعت رای دهنده.
حالا به چه منظور هنوز عده‌ای ساده انگار گمان می‌کنند اگر این یا آن منتخب رهبری به مجلس یا دولت برود فرقی در ماجرا خواهد داشت بر من روشن نیست! باور کنید اگر کسی بتواند این معما را برای من حل کند، بیچاره ای را از حیرانی نجات داده است. راستی چرا هنوز عده‌ای خود فریبی می‌کنند و به پای صندوق‌های رای می‌روند و هنوز در این گمانند که می‌توانند تاثیری بر روند حکومت ایران بگذارند!؟

8 پیام   |    |     |     

26 Oct 2008

روانشناسی سوتین، G-string و انتخابات آخوندی!

نوشته:     :::       37 پیام

زیتون را یقینا همه وبلاگ خوانها می شناسند! آنهایی که نمی‌شناسند می‌توانند بروند و وبلاگ ایشان را از سر تا ته بخوانند تا شناخت شان بره بالا!
ایشان معمولا از مسائل بسیار عادی زندگی و سیاست می‌نویسند، چیزی که وبلاگ ایشان را بسیار جالب و متمایز از دیگران می‌کند، تکنیک‌هایی است که ایشان برای مطرح کردن مسائل استفاده می‌کنند. معمولا نوشته‌های ایشان بسیار هوشمندانه و زیرکانه نوشته می‌شود، با این حال از یک سادگی و بی گناهی کودکانه‌ای برخوردار است، که این خود نشان از استعداد ایشان دارد که چگونه قادر است با نوشتن جمله‌ای همزمان با دو یا حتی چند گروه خواننده ارتباط برقرار کند و همزمان دو یا حتی چند معنی متفاوت از همان یک مطلب بتوان استخراج کرد. به زبان ساده می‌توان نوشته‌های ایشان را نوشته‌های چند بعدی نامید. بعضا همگی گمان می‌کنیم که مطالب شماره بندی شده ایشان به هم ربطی ندارند(منظورم خوانندهای بی سوادی مثل بنده هست)، ولی گاهی اوقات یا بهتر است بگویم بیشتر اوقات این نوشته‌ها بهم مربوط می‌شوند. یعنی یکی را می‌نوسیند تا مشروعیت ببخشد به آن یکی دیگر، یا یکی از مطالب نوشته می‌شود تا کشش و جذابیت مطلب بعدی را بیشتر کند، یا یک مطلبی می‌نویسند تا مشتری برای بخش بعدی پیدا کنند. خلاصه این سبک نگارش را من تنها در این وبلاگ دیده‌ام. معمولا هم وقتی چیزی را مطرح می‌کنند چنان دو بعدی یا چند بعدی نوشته شده که خواننده نمی‌تواند به راحتی گریبان این عزیز را بگیرد. آخه گاهی اوقات مقولاتی که القا می‌شوند کاملا با سیاست‌های حکومت ایران همراهی و همخوانی دارد و مثلا حقیر که ضد رژیم هستم، در چنین شرایطی باید معمولا گریبان ایشان را بگیرم، ولی این چند بعدی نویسی ایشان مرا در نشان دادن عکس العمل مردد می‌کند. نمی‌دانم شما هم به چنین مواردی بر خورده‌اید یا نه!
فکرش را بکنید اگر یک وبلاگ نویس بیچاره بیاید و مستقیما از رای دادن به حکومت آخوندی دفاع کند همه حمله ور می‌شویم و به سرش می‌ریزیم و خلاصه صدایش را خفه می‌کنیم، در صورتی که همین مساله را ایشان بارها و بارها نوشته و تکرار کرده‌اند ولی کسی جرات گرفتن گریبان ایشان را به خود نداده است. مثلا اگر حسین هودر همان موضوع را که ایشان نوشته‌اند بنویسد، همه ساکنان وبلاگ شهر گریبان این مادر مرده را می‌گیرند، ولی اگر زیتون خانم بنویسند، کسی عکس العملی نشان نمی‌دهد و یا اگر نشان دهد با احتیاط بسیار این کار را می‌کند تا مبادا نازک تر از گل به ایشان گفته باشد و احتمالا ایشان را ناراحت کرده باشد. من خودم هم این دوگانگی را درک نمی‌کنم. البته همان طور که نوشتم این برخورد دوگانه بیشتر مربوط می‌شود به تفاوت روش نگارش ایشان و سید حسین هودر. سید حسین درخشان ننه مرده یک مرتبه کون برهنه می‌پرد وسط معرکه، در صورتی که زیتون خانم با احتیاط سوتین و G-string از تن بر می‌کنند بعد با عشوه، احتیاط و الگانس (Elegance) می‌خرامند میان میدان. فرق معامله را می‌بینید، یا بهتر است بگویم درک می‌کنید!؟
مطلب آخر ایشان را بخوانید تا متوجه شوید چه می‌گویم. ایشان با همان روش‌های شناخته شده خودشان، با احتیاط چنان به انتخابات پیش رو در ایران مشروعیت می‌بخشند که آب هم از آب تکان نخورد! انگاری که دارند از انتخابات یک کشور دموکراتیک و مشروع صحبت می‌کنند! به این می‌گویند استعداد! استعداد نویسندگی که در کمتر کسی دیده می‌شود! استعدادی که قادر است سفید را سیاه نشان دهد و سیاه را سفید، باید به ایشان مدال داد! فقط بدبختی در این است که ایشان این استعداد را در جای نادرستی بکار می‌برند. ای کاش استعداد ایشان را من داشتم تا به وسیله آن دندان یک به یک ملاها را بدون سوزن بی حسی می‌کشیدم!

37 پیام   |    |     |     

24 Oct 2008

وقتی که قورباغه ابوعطا می‌خواند

نوشته:     :::       7 پیام

در دنیای امروز که اقتصاد حرف اول را می‌زند و با قدرت اقتصادی می‌توان یک دولت را ساقط کرد. وقتی که یک بحران اقتصادی در کشوری دیگر کشورها را آسیب پذیر می‌کند و وقتی که تغییر نرخ بهره در یک کشور می‌تواند اقتصاد کشورهای دیگر را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد.
فتوای مراجع دینی درست مثل ابوعطا خواندن قورباغه می‌ماند که بدون دانستن حتی یک نت و هیچ شناختی از موسیقی، سعی در اجرای قطعاتی سخت و پیچیده مثل ابوعطا می‌کند.
حضرات آیات عظام حسین نوری همدانی، و ناصر مکارم‌شیرازی در رابطه با وهابیت فتواهایی در کرده‌اند که شباهت زیادی به ابوعطا خواندن قورباغه دارد.(لینک همان خبر در بخش خبرها)
این دو مرجع تقلید یا نمی‌دانند وهابیون چه قدرت اقتصادی دارند، یا نمی‌دانند قدرت اقتصاد در روابط امروز جوامع چه جایگاهی دارد.
پس از جنگ دوم جهانی دو دولت شکست خورده، آلمان و ژاپن با دست زدن به تغییرات ساختاری و اتکا به یک اقتصاد صحیح، توانستند در کمتر از 30 سال به قدرتهای بزرگ اقتصاد جهانی تبدیل شوند، در حالی که دولت‌های پیروز مثل انگلیس فرانسه و آمریکا با اینکه پیروز میدان جنگ بودند، پس از 30 سال با مشکلات اقتصادی شدیدی روبرو شدند.
حضرات آقایان آیت الله‌ها بدون آگاهی و تفکر در مساله روابط بین مسلمانان، فتوایی صادر می‌کنند، بدون اینکه به عواقب آن فکر کرده باشند. مثلا باید از این دو پرسید، شیعیان در سفر حج امسال چه خاکی باید به سر خود کنند، وقتی که می‌خواهند در روزهای حج مایحتاج خود را از وهابیون بخرند! یا مثلا در یک هتل که صاحبش یک وهابی است، شیعیان چه خاکی باید به سر کنند!؟ این نمونه‌ها بسیاراند و حتی می‌توان به مراودات بازرگانی بین ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس اشاره کرد که تعداد زیادی از تجار این کشورها وهابی هستند.
خدای مسلمانا عاقبت این احمق‌ها را به خیر کند!! یکی را می‌شناختم تکیه کلامی داشت و همیشه می‌گفت “لول الحُمَقا لِخَربَت الدنیا” یعنی دنیا بدون احمق‌ها پابرجا نمی‌ماند (نقل به مضمون). نمی‌دانم این جمله را درست نوشتم یا نه، اگر کسی عربی می‌داند حقیر را هم آگاه کند.

7 پیام   |    |     |     

22 Oct 2008

آخر اینترنت!

نوشته:     :::       13 پیام

باور کنید خسته شدم ولی عاقبت به هدف رسیدم!!
امروز پس از 16-17 سال وب گردی عاقبت رسیدم به آخر اینترنت! باور ندارید خودتان ببینید!
حالا موندم از فردا چکار کنم!؟ اگر پیشنهادی دارید لطفا حقیر را بی نصیب نگذارید.
پ.ن.: گویا آخر اینترنت هنوز نرسیده!! دلیلش هم این نوشته کلنگ است
لابراتوار کلنگ می‌نویسد:
رئیس سابق ستاد تبلیغات جنگ برای گفتگوی تمدن‌ها تلویزیون تاسیس می‌کند .
ادامه را در کلنگ بخوانید

13 پیام   |    |     |     

18 Oct 2008

بازار Quel Bazar!

نوشته:     :::       19 پیام

واژه بازار همیشه در من دو احساس کاملا متضاد ایجاد می‌کند، دو تصویر مشخص و کاملا غیر همگن. اولی جنبه تاریخی ست، که من رو می‌بره به بازارهای زیبای ایران و کوچه پس کوچه‌های قدیمی و خاطر انگیز اطراف آنها. دومین احساس اما بیشتر چندش آور است تا فرحبخش!
این مطلب رو برای توضیح دومین مورد آن می‌نویسم. بازاری که چندش آور است و تو در توی آن از خدعه و نیرنگ، طمع و خباثت، انتقال بی لیاقتی‌ها از نسلی به نسل دیگر و هزار عیب دیگر که به گذشته‌های دور متصل هستند(دوران غار نشینی).
وقتی کسی می‌گوید بازار، اگر معنای دوم این واژه مد نظر باشد، بلافاصله یک حاجی بازاری شکم گنده با انگشتری عقیق و ته ریشی سفید را در خاطر من تصویر می‌زند. همان موجود دوپایی که از دوران کودکی هر روز همراه پدرش، و پدرش همراه پدر بزرگش به بازار رفته و از روابط بین انسانها فقط همان رابطه دلالی و بخر و بفروش و طمع به جمع کردن مال را یاد گرفته. در نژاد این موجود دو پا هیچ چیز برای پویایی، نوآوری، نوگرایی، رشد و پیشرفت وجود ندارد. همه چیز تکرار گذشته است و بازار مکانی برای باز تولید عقب ماندگی های گذشته. همه چیز به شکلی نا موزون و نا منظم دور حاجی بازاری در دکه یا حجره‌اش تلنبار شده. اگر پارچه فروش باشد، یک مرتبه می‌بینی صدها گونی نخود هم خریده آن کنار تلنبار کرده و هر مشتری که به سراغش برود حاجی با پوزخندی چندش آور تبلیغی هم برای گونی نخودها می‌کند. برای چنین انسانی فرق نمی‌کند چه هچل هفی بفروشد، مساله اصلی در زندگی حاجی بازاری فروختن و دلالی و خصوصا تلنبار کردن پول، آن هم پولی که نه روش استفاده درست و حسابی آنرا می‌داند و نه می‌تواند آنرا در راه تولیدی بهتر بکار برد. فرقی هم نمی‌کند از چه کسی بخرد و به که بفروشد، چه بخرد و چه بفروشد، همین که بتواند بفروشد و پول هنگفتی به جیب بزند به هدف‌اش رسیده است. زندگی این موجود عقب افتاده دوپا خلاصه می‌شود در همین یک حرکت، آنرا هم بطور خودکار و غریزی از پدرش یاد گرفته، یا شاید بهتر است بگوییم به صورت ژنتیک به ارث برده است.
اگر دنیا را آب ببرد حاجی را خواب می‌برد، ولی اگر یک مرتبه نخود در بازار زیاد شود و قیمت نخود حاجی سقوط کند، حاجی یا سکته می‌کند یا اطرافیانش را سکته‌ای!
اگر سالیان دراز شهر را آب ببرد، حاجی در خواب غفلت است ولی اگر دولت 3 درصد مالیات به شکم حاجی بست واویلا می‌شود و حاجی را سکته می‌گیرد یا دست به اعتصاب می‌زند. حداقل این یک مکانیزم دنیای مدرن را یاد گرفته وگرنه باور کنید با انسان‌های غار نشین تفاوت چندانی ندارد.
وقتی دانشگاه را در خون می‌شویند، حاجی اصلا از دنیا بی خبر است. وقتی حکومت جوانان را در کوی و برزن می‌زنند و دست می‌برند، چشم در می‌آورند حاجی در خواب است، ولی اگر قیمت پارچه یک شاهی بالا و پائین بشود حاجی شهر را روی سر شهربان خراب می‌کند.
فرانسوی های یک اصطلاحی دارند بنام “Quel Bazar” این اصطلاح را برای مواردی بکار می‌برند که یک وضع نابسامانی و بی شکل و شمایلی اتفاق بیفتد یا افتاده باشد، یک وضع هرج و مرجی باشد یا چیزی در همین مایه‌ها. درست مثل وضع بازار، همان بازاری که حاجی مالک آن است. یک سیستم عقب افتاده بی در و پیکر و بی بند و بار که هر چیزی می‌تواند در آن باشد و هر اتفاقی می‌تواند در آن بیفتد، بی قانون یا همان قانون جنگل. قوی ترین حکم فرما ست، همان که حاجی تر از دیگران است، یعنی پولش بیشتر از همه است و شکمش بزرگتر از همه و انگشتر عقیقش هم درست مثل یک لگن روی انگشتان کلفت و بی ریختش نشسته.
بازار یا بهتر است بگویم بازاری، همان عجوبه‌هایی هستند که انقلاب را در آخرین لحظات از دست ملت ربودند و آنرا درست به شکل بازار به مقصد رساندن. حکومتی هم بر اساس قوانین و ضوابط بازار برپا کردند. نگاهی به حکومت ایران نشان می‌دهد که واقعا ایران به شکل یک بازار اداره می شود.
واقعا که “Quel Bazar”
پ.ن.:
دو هفته بعد از نوشتن این ملب این فیلم رو پیدا کردم گوشه هایی از نوشته من در این فیلم جلوه گر است که بد نیست آنرا ببینید

19 پیام   |    |     |     

13 Oct 2008

آمار سازی و حقه بازی

نوشته:     :::       9 پیام

سایت تابناک(بازتاب سابق) مثل دیگر سایت‌های مواجب بگیر رژیم، هر از چندی دست به عوام فریبی می‌زنند و شعبده بازی راه می‌اندازند به نام نظر سنجی! اگر حتی اطلاعات اندکی هم از نظرسنجی و راهکارهای مربوط به آن داشته باشیم می‌دانیم که برای بدست آوردن نظر صحیح و دقیق در مورد یک موضوع، طرح سوال‌ها بسیار حائز اهمیت هستند و اینکه حتی سوال‌ها چگونه چیده شوند تا پاسخ به واقعیت نزدیک تر باشد.
در عوض اگر بخواهیم فقط برای راضی کردن سران رژیم نظر سنجی راه بیندازیم می‌توانیم به سبک بازتاب با پس و پیش کردن سوالها و حذف یک سوال اساسی، به نتیجه‌ای که مورد نظر مان است برسیم. این تکنیک یک شگرد شناخته شده است و همه آنهایی که می‌خواهد با حقه بازی آمار و ارقام تقلبی به خورد جامعه دهند این راهکارها را می‌شناسند.
سایت بازتاب در نظر سنجی اخیرش که روی صفحه اول این سایت است نظر سنجی به این مضامین ارائه داده است:
nazarsanji.jpg
این حقه بازی که مردم را مجبور کنند حداقل یک پاسخ مثبت به نفع یک نیروی سرکوب گر بدهند از شگردهایی است که فقط ملاها می‌توانند با وقاهت انجام دهند.
در این نظر سنجی و دیگر نظر سنجی‌های رژیم هیچوقت به خواننده اجازه داده نمی‌شود تا اگر از اوضاع ناراضی است آنرا در آمار و نظرسنجی‌ها منعکس کند. مثلا در مورد بالا یک سوال کوچک در نظر سنجی وجود ندارد تا خواننده بتواند نمره‌ای منفی به کل نیروی انتظامی بدهد.
اگر آقایان واقعا در فکر پرسیدن نظر خوانندگان و علاقمند به رفع مشکلات جامعه بودند، باید با تغییر جمله بالا و افزودن حداقل این سوال “هیچ کدام” نتیجه واقعی تری بدست آورند.
“هیچ کدام” این هیچ کدام به معنی آن است که ما اصلا از کل نیروی انتظامی ناراضی هستیم.
مطمئن هستم اگر این یک گزینه را هم در نظر سنجی منظور می کردند آن وقت روسیاهی نه تنها بر نیروی سرکوب‌گر انتظامی می‌ماند که حتی کل سیستم آخوندی را هم زیر سوال می‌برد.
یک توضیح: مجبور شدم برای دیدن آمار، یک نظر مثبت هم من بدهم تا اجازه یابم نتایج را ببینم، این هم یکی از شگردهایی است تا خوانندگان را تحریک کنند و حداقل یک نظر مثبت از او باج بگیرند.

9 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی