25
Jul
2010
دو کابوس میبینم اولی زنی به طرف من میدود و خبر از دو بمب گذاری میدهد و اینکه هر دو انفجار همزمان رخ خواهد داد، وقت هم تنگ است و تنها میتوان یکی از این دو بمب را خنثی کرد. من هم تنها کسی هستم که میتوانم این دو بمب را خنثی کنم.
یکی از این دو بمب در یک میخانه جاسازی شده و دومی در یک مسجد.
کابوس دوم:
قاضی یک دادگاه هستم. دو متهم را میآورند.
متهم اول زمینی داشته، آنرا بدون رعایت قانون و بستن قرارداد رسمی، به اجاره متهم دوم داده. متهم دوم به گفته متهم اول در این ملک یک کارخانه تولیدی مواد شیمیایی برپا کرده و موادی را تولید کرده که قانونی نیست. بازپرس مربوطه مدعی است که متهم اول دروغ میگوید، قراردادی درکار نیست در نتیجه متهم اول مسئول تولید مواد شیمیایی هم هست، در نتیجه متهم دوم اصلا بیگناه است و متهم اول خود مسئول هر دو اتهام است.
در ضمن بررسی پرونده برای من مشخص میشود که متهم دوم وابستگی خانوادگی دارد با یک نماینده مجلس.
به نظر شما اگر این دو کابوس دو اتفاق واقعی بود، باید چه کار میکردم در این دو موقعیت.
آیا در کابوس اول باید از انفجار مسجد جلوگیری میکردم یا میخانه؟
در کابوس دوم آیا متهم اول مجرم است یا متهم دوم یا هر دو.
در بخش: حقوق بشر
24
Jul
2010
نوزده سال داشتم و مثل تقریبا اکثر هم سن و سال هایم هیچ از ادبیات فارسی نمیدانستم. دوستی داشتم از اعراب اهوازی، برخلاف من بسیار زیاد از ادبیات ایران میدانست. یک روز آمد پیشم و سه تا کاست داد دستم و گفت بیا حالا که حوصله و علاقه مطالعه ادبی نداری اینها را گوش کن شاید رستگار شدی!
کاستها را برداشتم دیدم نوشته، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، احمد شاملو، خیام، حافظ، نیما و…
خودش یکی از کاستها را چپاند توی ضبط صوت، پرسید عرق داری؟ گفتم آره، گفت بیار بخوریم و دکمه ضبط را فشار داد.
عرق را آوردم ریختم و خوردیم. کاست خیام بود. پر کن پیاله را که شنیدم تو گویی همان رباعی کافی بود تا جرقهای در ذهنم زده شود. کسی که مشکل خواندن و نوشتن داشت یک مرتبه به گنجینهای رسیده بود که به مرور زمان او را با ادبیات ایران آشنا میکرد.
از آن تاریخ تا امروز گمان میکنم همان کاستها را هشت نه بار کپی کردهام و همین دو سال پیش همه آن سه کاست را تبدیل کردم به فایل های ام پی تری و همیشه روی کامپیوترم هستند. نمیدانم چند بار این سه کاست را شنیدهام، فقط میدانم که در دورانی که در فرانسه تنها بودم، حتی یک شب هم نمیشد که یکی دو ساعت به آنها گوش ندهم. بدون این سه کاست نمیخوابیدم.
به گمان من هنوز زمان نیاز است تا ایران و ایرانی با معجزه شاملو آشنا شوند، باید زمان بگذرد تا او هم مثل حافظ و خیام قوام یابد، کارهایش صیقل یابند و شناخته شوند.
شاعری مردمی که قلباش برای ایران، ادبیات و فرهنگ ایران میتپید.
شاملو از اندک روشنفکرانی بود که صدای چکمه فاشیزم را شنیده بود، ولی افسوس که کسی گوش شنوا نداشت.
بیچاره می دانست در کدام خراب آبادی به دنیا آمده که سرود:
هرگز از مرگ نهراسيدهام!
اگرچه دستانش، از ابتذال شكنندهتر بود!
هراس من باری،
همه از مردن در سرزمينی ست،
كه مزد گوركن،
از آزادی آدمی
افزون باشد
…
افسوس که هیچگاه دستگاههای حکومتی در ایران به کار او ارزشی نگذاشتند و بجای همیاری با او بر سر راهش هزاران مانع ایجاد کردند.
فقدان شاملو را به همه ایران دوستان تسلیت میگویم
پ.ن.:
شعر بالا را از زبان شاملو بشنوید
در بخش: فرهنگ و هنر
22
Jul
2010
گویا همه دیکتاتورها به یک روش سرنگون میشوند و آنهم خودسری تا سرحد مرگ است. اکثر دیکتاتورها چنان بر مواضع غلط خود پافشاری میکنند تا دیگر حتی نزدیکترین نیروهای درون دایره بسته قدرت آنها هم، به مرور زمان مجبور به دوری از دیکتاتور میشوند و عاقبت دیکتاتور در انزوای کامل از میان میرود.
آسید علی آقای ما به باور من از همه دیکتاتورها یک دنده تر است. نگاه کنید در عرض یک سال توانست همه زحمات حکومتچیان را که بیش از سه دهه یک حکومت یک دست و مستحکم برپا کرده بودند و موفق شده بودند در همه زمینههای زندگی شهروندان رسوخ کنند، یک شبه به جایگاهی رسیدند که دیگر حتی نزدیک ترین حلقههای قدرت هم با هم سازگاری ندارند. امروز پس از یک سال، دیگر حرف و حدیث اصلاح طلب و تمامیت خواه نیست، امروز دیگر حتی شریعتمداری هم با دولت احمدی نژاد مشکل دارد، وزیر با وزیر مشکل دارد، مجلس با دولت مشکل دارد و قوه قضائیه رژیم با هر دو مشکل دارد.
آسید علی آقا که به خیال خودش توانسته بود قیام پارسال را سرکوب کند، یک مرتبه میبیند در هر بزنگاهی دوباره جوانان عاصی به خیابان میریزند، با دستگیر کردن ریگی و برادرش و اعدام این دو خیال میکند که سرکشیها در بلوچستان فروکش کرده که یک مرتبه بمبی خواب از چشمان تاجدار اعظم میرباید. حتی نزدیک ترین نیروها به حکومت، بازاریها هم در یک سال گذشته دست به گستاخی زدهاند و اعتصاب میکنند. فراموش نکنید بازار مهم ترین رکن قدرت در حکومت آخوندی است. فراموش نکنید که همین بازار بود که سرمایه گذاری کرد و خمینی را با سلام و صلوات به ایران آورد. همین بازار بود که در آخرین روزهای شاه با اعتصاب، نخاع حکومت شاه را قطع کرد.
وقتی سید علی آقا فتوا صادر میکند و خود را در جایگاهی بالاتر از رسول اش قرار میدهد نه از روی قدرت که از ترس است، چه اگر از روی قدرت بود کمتر از 48 ساعت فتوای صادره را لغو نمیکرد، این مساله دقیقا از ضعف قاعد اعظم سرچشمه میگیرد نه از قدرت. آسید علی آقا گمان میکرد اگر با فتوایی خود را در جایگاه سایه خدا قرار بدهد، مردم هم مثل بره از او تبعیت خواهند کرد. غافل از اینکه دیگر بعد از وقایع سال گذشته، ملت برای علی آقا تره هم خرد نمیکند.
وقتی ارکان قدرت یکی یکی فرو میریزند، همین روزها ست که باید منتظر سرنگونی دیکتاتور بود.
چند روز پیش با یک شخصی صحبت میکردم که در یک بانک نروژی مسئول معاملات بین المللی است. طرف تعریف میکرد که به آنها لیست بلندبالایی از شرکتهای ایرانی دادهاند و دستور دادهاند با این شرکتها نباید مراوده داشته باشند. به گفته او لیست این شرکتها چنان گسترده است که باز به گفته او امکان ندارد دولتی بتواند با این سطح از تحریمها اصلا دوام بیاورد. چنین که او تشریح میکرد، مشکلات تجارت بین المللی رژیم با این سطح از تحریمها چنان مشکل خواهد شد که دیگر اداره مملکت حداقل در میان مدت غیر ممکن خواهد شد.
این هم یک نمونه از تحریم های فلج کننده:
حملونقل دریایی ایران در بحران
حکومتی که با ساندیس پابرجا باشد سقوط اش هم با گوزی میسر است
در بخش: سیاسی
20
Jul
2010
آهای ملت گویا ترمز ولایت امر مسهلین جهان بریده! آقا در پاسخ به استفتاء یکی از ساندیس خورها فرمودند:
«ولایت فقیه به معنای حاکمیت مجتهد جامعالشرایط در عصر غیبت است و شعبهای است از ولایت ائمه اطهار که همان ولایت رسول الله میباشد و همین که از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین اطاعت کنید، نشانگر التزام کامل به آن است.»
در این رابطه خبرنگار خُسن آقا با دفتر ائمه اطهار تماس حاصل کرد تا نظر آنها را هم در این رابطه جویا شود.
متن کامل مصاحبه خبرنگار خُسن آقا با دفتر ائمه اطهار را در زیر میخوانید:
* الو! دفتر ائمه اطهار؟
– بفرمایید با کی کار دارید؟
* با خود ائمه اطهار میخوام صوبت کنم
– ائمه اطهار تشریف ندارن
* میشه بفرمایید کجا رفتن؟
– خیر نمیشه این اطلاعات امنیتی هست و فقط باید با دفتر آقا در تهران تماس بگیرید!
* میتونید شماره موبایل ائمه اطهار را به من بدیت کار بسیار فوری و جدی دارم؟
– نه خیر آقا مگه همین طوری کشکی میشه بدون اجازه آقا این جور اطلاعات رو داد دست هر ننه قمری!
* شماره دفتر رسول الله رو میتونید بدیت لطفا؟
– آی بابا مگه شما زبون سرت نمیشه؟ شماره ایشون رو هم باید از دفتر آقا در ایران بگیرید.
* آدرس میل، نما بر یا هر کوفت زهرمار دیگهای که میتونید بدیت بدیت قربون دستتون کار واجب دارم!
– گفتم که برید از دفتر آقا در تهران بگیرید
بوق بوق بوق…
پ.ن.
این هم کارتون امام امت همراه با ائمه اطهار و محمد رسول الله
کارتون از نیک آهنگ کوثر
پ.ن. دوم:
جالب است بدانید که خبر مربوط به فتوای سید علی گدا از چند خبرگزاری داخلی حذف شد:
ایسنا –
جام جم –
مهر
در بخش: ملای حیله گر
19
Jul
2010
شوربختانه هر زمان کسی به این مقولهها میپردازد به کمونیست و چپ و الخ بودن متهم میشود، یا هزار و یک انگ دیگر را باید به جان بخرد. خود من هزاران بار در بحثها به کمونیست و چپ بودن متهم شدهام. نه اینکه فکر کنید طرفداران سرمایه داری با این شگرد به مخالفین خود حمله کنند ها! خیر اکثر کسانی که این گونه مقولهها را درک نمیکنند اتفاقا خودشان جزو طبقه محروم هستند. فقط چنان گرفتار اسلام و کند ذهنیهای جانبی دیگر هستند که نمیتوانند بحثهای این چنینی را درست درک کنند.
مساله زیاد پیچیده نیست با این حال اکثریت مطلق یا این مسائل را درک نمیکنند یا منافع شان ایجاب میکند که خود را به خواب خرگوشی بزنند.
فکرش را بکنید شما فرزندی از فرزندان خود را در تنگناهای گوناگون قرار بدهید ولی در عوض به دیگر اعضای خانواده با محبت و توجه بیشتر برخورد کنید، این مساله به مرور زمان باعث جدایی افتادن و درگیریهای بیشمار در خانواده کوچک شما خواهد شد. وقتی شما مدام یکی از اعضای خانواده را سرکوب کردید و از محبت و منابع موجود در خانواده محروم کردید، به مرور زمان برای خود دشمنی میتراشید که کم کم به یک دشمن خونی تبدیل خواهد شد.
اگر میبینیم که در زاهدان حمله انتحاری انجام میشود، نمیتوان تنها با محکوم کردن آن به خیال خود مشکل را حل کرد، مشکل ریشهای تر از آن است که بتوان با سرکوب و محکوم کردن آن را حل کرد.
وقتی بخش بزرگی از شهروندان از پایهای ترین حقوق خود و منابع مورد نیاز یک زندگی ساده محروم باشند، این برخورد دوگانه به مرور زمان تبدیل به تنفر و رفته رفته هرچه این بیعدالتی بزرگتر و گسترده تر شود به دشمنی تبدیل خواهد شد. حالا شما هر چه در توان و قدرت دارید بروید و نیروی نظامی و امنیتی را در منطقه بیشتر کنید! یقین بدانید که راه حل این نخواهد بود و درست برعکس این گونه راه حلها به جداییها و دشمنیهای بیشتر منجر خواهد شد.
من به عنوان یکی از اعضای خانواده ایران نمیتوانم حملههای انتحاری زاهدان و دیگر درگیریهای چریکی منطقه را محکوم کنم، چرا که این معضل با برخورد امنیتی و محکوم کردن و داغ درفش حل نخواهد شد. بیعدالتیها بسیار عمیق تر از آن است که بتوان با ریش سفیدی هم حتی آنرا حل کرد. عمق فجایع چنان زیاد شده که نمیتوان بدون بررسی دقیق و عمق این فاجعه و رفع این بیعدالتیها آنرا کنترل و از بین برد.
شما که این حملهها را تروریستی مینامید و محکوم میکنید، خودتان را جای این بمب گذاران و به قول شما تروریستها بگذارید و بروید مدتی در سیستان و بلوچستان به عنوان یک شهروند سنی و بلوچ زندگی کنید تا درک کنید بیعدالتیها چه بلایی سر باورهای شما خواهد آورد.
این بیعدالتیها این روزها چنان گسترش پیدا کرده که به مرور زمان عناد و دشمنی دارد حتی به مناطق دیگر هم سرایت میکند و به مرور زمان این ناامنیها گسترش بیشتری پیدا خواهد کرد و اگر این رژیم به زودی سرنگون نشود و عدالت واقعی جایگزین درگیری نظامی امنیتی نشود، کل ایران درگیر این گونه حملههای تروریستی خواهد شد و حتی از این بدتر امکان یک جنگ داخلی هم غیر واقعی نیست. بیعدالتی و تنگ نظریها این روزها چنان گسترده شده که حتی خودیهای درون رژیم را هم غیر خودی کرده و وارد مبارزه با کل نظام کرده است.
به زبان ساده بگویم: وقتی گروهی هر چند قلیل را مورد بیعدالتی مفرط قرار دادید، به طور اتوماتیک مشروعیت یک قیام مسلحانه را مهیا کردهاید. نام اینگونه رفتار را نمیتوان تروریزم گذاشت و به خیال باطل آنرا محکوم کرد. این یک مبارزه مشروع است که مشروعیت اش را از بیعدالتی گرفته و تا زمانی که بیعدالتیها محو نشوند این رفتار را نمیتوان تروریزم نامید و محکوم کرد. چه بخواهیم و چه نخواهیم نام آن دفاع مشروع از حق حیات است، گروهی انسان که دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارند، دست به هر عملی میزنند حتی کشتن انسانهای بیگناه. آن هموطن بلوچ یا کردی که دست به سلاح میبرد از نظر من یک چریک است و نه یک تروریست و دارد از حق حیات خود دفاع میکند. من هم اگر در چنین شرایطی قرار بگیرم دست به سلاح خواهم بد و اگر نبردم یقینا یا شهامت چنین کاری را ندارم یا شعور آنرا.
من هم از کشته شدن انساهای بیگناه ناراحت و نگرانم، با این حال مسئول جانهای از دست رفتن این انسانهای بیگناه را حکام خونخوار میدانم و نه آن بلوچ یا کرد هم وطنی که از حق حیات و زندگی محروم و مجبور به مبارزه شده است.
در بخش: مبارزه با رژیم
18
Jul
2010
در این مدتی که حقیر اینترنت نداشتم دو تا اتفاق جالب افتاد که هر دو بنده حقیر را بسیار به وجد آورد، اولی سخنان گه هر بار رئیس قبیله آذریهای مقیم تهران میر حسین خان موسوی بود و دومی هم فرار جیمزباند گونه شهرام امیری بود.
در مورد اولی مطلبی هم نوشتم که متاسفانه یا خوشبختانه دسترسی به اینترنت برایم میسر نشد در نتیجه منتشر نکردم، ولی خوب اگر خُسن آقا در مورد این مسائل اظهار نظر نکند انگاری لال از دنیا رفته.
در این یکی مورد یک سوال اساسی از هموطنان آذری دارم. تا آنجایی که همگی میدانیم مشکل ایران و اسلامی شدن(شیعه شدن) آن تنها در این 31 سال نبوده و ریشه یابی آنرا باید از دوران شاهان صفوی جستجو کرد. این سلسله هم که همه آگاهند از کجای ایران سر برآورد.
حالا هم اگر کسی زحمت بکشد و آمار آذریهای به قدرت رسیده در این 31 سال را جمع کند، یقینا سهم آذریها در قدرت از دیگر اقوام ایران بیشتر خواهد بود. از خود سید علی یک دست بگیرید و بیایید تا برسید به رهبر خود خوانده جنبش سبز امروز، جملگی آذری هستند، حالا گیرم آذریهای مقیم تهران هستند، ولی اصل و ریشه شان از همان دیاری میآید که شاهان صفوی آمدند.
سوال من حالا از برادران آذری این است که چرا با یک سوسک هوا کردن مانا نیستانی آن همه فیل هوا کردند و اعتراض سر دادند، ولی حالا که آمیر حسین خان موسوی یک جا یک گله فیل هوا کرده صدایشان در نیامد!؟ آقا اگر آن بیچاره مانا نیستانی ناخواسته به شما توهین کرد! این حاجی موسوی شما، دانسته با این چرندیاتی که در این تئوری اش صادر کرده به شعور کل ملت ایران توهین کرده، خوب حالا شما چرا اعتراض نمیکنید!؟ نه واقعا چرا حالا فیل هوا نمیکنید!؟
فعلا پاسخ این یکی سوال رو بدهید تا بعد برویم سراغ دیگر سوالها!
در مورد شهرام امیری هم باید به عرض شما برسانم که CIA خونه خاله نیست که آقای امیری همین طوری از دستش فرار کرده باشه! پشت این پرده یک معامله خوابیده که یقینا در روزهای آینده گندش بالا خواهد آمد. دروغ چرا من همینکه خبر را خواندم به خودم گفتم حتما جمهوری اسلامی میخواهد 3 تا آمریکایی گروگان گرفته را با او تعویض کند، وگرنه مگر آقای امیری جیمزباند است که به همین راحتی از دست مامورین امنیتی آمریکا، آن هم در خاک آمریکا فرار کند!؟ درسته ما ملت بعضی وقت ها جو گیر میشویم و هر حرف چرندی را باور میکنیم، ولی این یکی دیگه حتی مرغ پخته را هم به خنده میاندازد.
در بخش: اسلام و مسلمین
17
Jul
2010
آهای ملت ما از ایتالیا برگشتیم! مرسی از همه لطفی که به من دارید دوستان شرمنده که سرزیدید و مطلبی نبود این چند روز.
بابا به جدم قسم این ایتالیاییها خیلی عقب افتاده هستند. یک هفته در ونیز بدون اینترنت با هوای گرم کم مانده بود دق مرگ بشم. خوشبختانه برگشتم به دنیا متمدن. آقا بادبان جان به جدم قسم رفتم یه پریز برق هم خریدم ولی وقتی رفتم ونیز اصلا توی هتل که اینترنت نداشت، بعد هم اگر میخواستم بروم کافی نت باید از چند تا رودخونه رد میشدم، توی اون هوای گرم که انگاری بندرعباس توی چله تابستان بنشینم توی یک کافی نت که از جهنم آخوندی هم گرم تر بود از اینترنت استفاده کنم. این بود که به کلی از خیر اینترنت گذشتم. این اولین باری بود که بعد از سالها یک هفته آزگار به اینترنت دسترسی نداشتم، آن هم از تصدق سر ایتالیا!
در بخش: بدون دسته بندی