14
Sep
2007
میوه گذاشتم جلوش، بهش میگم بخور! میگه نمیخورم. میدونم چه مرضش هست، ولی شیطنتم گل کرده، میخوام سر به سرش بزارم.
دوباره میگم، بخور تو که میوه خیلی دوست میداری. میگه نمیخوام! میپرسم مریضی!؟
میگه نه.
میگم خوب پس چرو نمیخوری!؟ میگه باز کرم ریختنت گرفت!؟
میگمش: حالا دیگه باید بخوری چون روزه ات باطل شد!
با تعجب میپرسه: بری چیچی باطل شد!؟
بهش میگم: مگه قرار نیست وقتی روزه هستی به دیگران توهین و فحاشی نکنی!؟
با تعجب میگه: کدوم توهین کدوم فحاشی!؟
میگم مگه نگفتی “باز کرم ریختنت گرفت” خوب این مصداق توهین و فحاشی هست!
میگه تو هم ما رو گرفتی ها!
میزنم تو سرش میگم: چیچی تو رو گرفتم، کرم ریختن یک توهین هست و به این گونه صحبت کردن میگن فحاشی!
پوزخندی میزنه و یک بیلاخ نشونم میده!
میگم خاک برسر با این بیلاخ روزه فردات هم باطل شد.
باز گیر میدم بهش میگم: میخوای بری بهشت!؟ میدونه پشت این سوال چیچی میخوام بگم. سالهاست همین بازی رو سرش در میارم. با سر جواب منفی میده.
بیچاره عجب گیری کرده چه جواب مثبت بده چه منفی یک چیزی دارم بزنم تو ملاجش.
بلافاصله میگم: خوب اگه نمیخوای بری بهشت چرا روزه میگیری!؟
به خیال خودش میخواد با یک پاتک از مخمصه خلاص بشه میگه: برای سلامت بدن روزه میگیرم.
میگم آخه بدبخت برو اگر تونستی توی یک کتاب علمی پیدا کنی به من هم نشون بده، کجا گفته شده که با غذا نخوردن اون هم برای مدت بیشتر از 12 ساعت بدن انسان سالم تر میشه!؟ تازه تو که لاغر و مردنی هم هستی یقینا برای تو حتما ضرر هم داره.
میدونه که هر استدلالی بکنه یک بدل براش دارم، دیگه خفه خون میگیره و ادامه نمیده. با این حال میدونه که هر وقت توی ماه رمضون بیاد سراغ من همین بساط هست.
سابقا یکی دیگه هم بود، اونو توی این 25 سال که میشناسمش لامذهبش کردم. این یکی مثل گربه مرتضی علی میمونه از هر طرفی میندازمش بالا با چهار چنگولش میاد پایین به خیال خودش هم خیلی استدلاهاش قوی هست.
در بخش: نقد اسلام
09
Sep
2007
در اوایل پیدایش وبلاگ نویسی چندین بار درگیریهایی با بعضی از خانمهای وبلاگ نویس بر سر مساله مذهب پیدا کردم. در آن بحثها من مدعی بودم که آزادی زن در حکومت اسلامی معنی ندارد، چه در این گونه حکومتها نه تنها زنها، که مردها هم اسیر حکومت خودکامه هستند. یکی از این خانمهای وبلاگ نویس که ادعای آزادی خواهی و فمینیست بودنش هم کون خر را پاره میکرد، خایههای حقیر و بیضه اسلام را ول نمیکرد و مدام استدلال میکرد که زنها در ایران امروز، اسیر مردسالاری هستند و نه مذهب و الخ.!!
حقیر هم مدعی بودم که این پدیده زن ستیزی ریشه در اسلام دارد و برای آزاد کردن زن از بند مردسالاری باید اول او را از بند دین رها کنی بعد برویم به سراغ مرحله آزاد سازی از مرد. عاقبت آن بحثها هیچگاه به نتیجه نرسید، میدانید چرا!؟ برای اینکه آن خانمها اسیر مذهب بودند و نمیخواستند این مساله اساسی را درک کنند که برای آزاد شدن اول باید زنجیرهای اصلی را پاره کرد بعد سراغ زنجیرهای فرعی رفت که به پای خانمها بسته شده. یک نگاه به روند آزاد سازی زنها در اروپای شمالی نشان میدهد که این کشورها اکثرا از بند مذهب قبل از آزد سازی زنها رها شدهاند.
چند مدت پیش (یک سال پیش) وقتی که خانمها مجددا کفش و کلاه کردند و وارد میدان مثلا مبارزه شدند و امضا جمع کردند برای مثلا رهایی زنها از قانونهای زن ستیز!! مجددا استدلال کردم که این راه غلط است. با جمع کردن امضا برای تغییر قوانین زن ستیز حکومت آخوندی، باعث خواهیم شد که بصورت غیر مستقیم و حتی مستقیم کلیت حکومت آخوندی را بپذیریم، ولی باز هم زنها عقب مانده ایران (آنها که مذهبیاند) سینه چاک کردن و به راه غلط ادامه دادند. حالا پس از این مدت، دارند تازه ثمره حرکتهای خود را میبینند. نه تنها نتوانستند با امضا جمع کردن قوانین قبلی را تغییر دهند بلکه حضرات حکومت آخوندی میخواهند بدون اجازه آنها هوو هم به زنان تحمیل کنند.
باید گفت که واقعا خانمها حق شان هست هرچه میکشند، به درک! امیدوارم روزی بیاید که زنجیرهای بیشتری به پای زنها ببندند. زنی که هنوز بعد از 28 سال تحقیر بوسیله حکومت آخوندی، می رود سفره حضرت عباس و روضه حضرت کوفت و زهر مار، حقش از زندگی بیشتر از این نیست که در جمهوری اسلامی دارد. اگر از من میپرسید به نظر من چنین زنانی حتی حق نفس کشیدن را هم نباید داشته باشند، اصلا حیف اکسیژن است که در ریههای این عقب افتادگان برود. این اکسیژن را باید صرف آن زنان و مردان آزادهای کرد که ایران را بدون مذهب میخواهند.
تا زمانی که زنان ایران به بیضههای اسلام چه از نوع ناب محمدی آن چه نمونه اسهال طلب آن آویزان شدهاند وضع شان همین هست که هست.
حق چنین زنانی این است باور کنید
در بخش: اجتماعی
07
Sep
2007
بر اساس خبری که امشب از تلویزیون نروژ پخش شد، اداره جاسوسی نروژ فعالیتهای گستردهای در ایران دارد.
بر اساس این خبر سازمان جاسوسی نروژ نیروی زیادی در ایران دارد و این نیروها در مکان های حساس مستقر هستند. این اطلاعات را رئیس اداره جاسوسی ارتش نروژ تایید کرد.
این به آن معنی است که همان شرایطی که در افغانستان قبل از حمله آمریکا (ناتو) به افغانستان اتفاق افتاد در ایران امروز در حال انجام است. چند ماه قبل از حمله ناتو نیروهای جاسوسی نروژ در افغانستان فعال شدند تا اطلاعات مورد نیاز ناتو را برای حمله تهیه کنند.
مسئولینی که با آنها مصاحبه شد، همگی تایید کردند که سازمان جاسوسی نروژ نیرو و جاسوس در ایران دارد و حتی یکی از آنها مدعی شد که جاسوسهای نروژی در محلهای حساسی در ایران مستقر هستند. البته همگی مدعی بودند که این عملیات برای دفاع از منافع نروژ در منطقه است. انگاری این مملکت فکسنی 4 میلیونی هم منافعی در آن طرف دنیا دارد!؟
خاک بر سر آخوندهای احمق، وقتی که آنها مشغول شکنجه داده و اقرار گرفتن های دروغی از دانشجوها و روزنامه نگاران بیگناه هستند، این چشم آبیها بی سر و صدا دارند همه اطلاعات امنیتی ایران را به اطلاع غرب میرسانند.
از این بدبختی باید به که پناه ببریم!؟
در بخش: روابط خارجی
07
Sep
2007
روزی که فرمانده جدید سپاه منتصب شد، بیبیسی به اشتباه نام وی را محمد جعفری ذکر کرده بود و پس از آن هم اقرار به این اشتباه کرد. مسئولین مفلوک ایرنا هم از حول حلیم افتاده بودند توی دیگ و از همان متن اشتباه خبر بیبیسی بدون ذکر منبع خبر و تحقیق در این باره همان خبر را منتشر کرده بودند. بعد از آن هم تعداد زیادی از خبرگزاریها و رسانههای بین المللی همان اشتباه را تکرار کردند و خلاصه آبروی نداشته خود را بردند.
اینکه بیبیسی چنین اشتباهی کرده مساله چندان مهمی نیست، مساله اما آنگاه مهم میشود که خبرگزاری ایرنا که ستون فقرات خبری آیت اللهها در ایران است، همان اشتباه را تکرار میکند. وقتی که ایرنا ترکمان میزند بوی گندش همه جا را فرا میگیرد و یقینا دلیل این اشتباه در رسانههای دیگر هم همان خبر ایرنا بوده، هرچه باشد حضرات ایرنا در ایران هستند و دستی بر آتش مسائل داخل دارند!
جالب تر از همه اینها، مساله “کی بود کی بود من نبودم” خبرگزاری ایرنا است که خبر اولیه را حذف کرده و بعد از اصلاح نام فرمانده کل سپاه، خبر جدیدی را منتشر کرده و بعد هم گیر داده به بیبیسی و مثلا به گمان خودشان خواستهاند روی بیبیسی را کم کنند! غافل از اینکه این روزها با وجود کش گوگل نمیتوان به این راحتی با تقلب و ریاکاری “پوز زنی” کرد و رو کم کرد.
در بخش: طنز
07
Sep
2007

http://flapsblog.com/?p=5172
در بخش: بدون دسته بندی
04
Sep
2007
خوش باوران هنوز بعد از گذشت 28 سال از حکومت آخوندی هنوز باز هم به سادگی فریب این رژیم را میخورند.
از همین امروز عدهای که معمولا پشت سر اسهال طلبها سینه زنی میکنند مجددا شروع کردهاند به سینه زنی و شادی که چه شده!؟ اکبر شاه پدرخوانده رئیس خمرهگان رهبری شده و این خوش باوران به این امید بستهاند که او بیاید و گشایشی در جو جامعه ایجاد کند.
خیر قربان این چنین نیست! هاشمی به دستور خود رهبر بر این پست تکیه زده و این هم از همان بازیهای سیاسی است که رژیم بوسیله نمونههای مشابه آن، 28 سال ملت را سر کار گذاشتهاند.
توضیح میدهم.
نکته اول: اگر خامنهای نمیخواست هاشمی انتخاب شود، کافی بود به آن پیرکفتارهایی که در مجلس خمرگان نشستهاند و همگی هم یک پایشان لب گور است و بیشتر شان حتی از هوش کافی هم برخوردار نیستند دستور بدهد که به هاشمی رای ندهند. یقین بدانید خامنهای آنقدر قدرت دارد، آن قدر چاکر دست به سینه در اختیار دارد که بتواند با یک تلنگر هاشمی را بیرون بیدازد. اگر این کار را نمیکند به این دلیل است که به این بازی اسهال طلبی که هاشمی طراح آن است نیاز دارد، نه تنها او بلکه کلیت این رژیم با همین نوع حقه بازیها روی پا نگه داشته شده، تا گاه به گاه از آن به عنوان سوپاپ اطمینان استفاده شود تا بتوان فشارهای داخل جامعه ایران را تخلیه کرد.
یادتان هست وقتی که خانم رجبی همان که همسر الهام است با چه زبانی هاشمی را میکوبید! اگر رهبر بخواهد مجددا همان نوع حملات میتواند به اجرا گذاشته شود ولی خیر این چنین نیست آن حمله های لفظی هم برای همین روزها طراحی شده بود تا به جامعه القا شود که خامنه ای و هاشمی دشمن همدیگر هستند و از این راه مردم را مجددا سرکار بگذارند. عزیزان این آخوندها همگی با هم یک رابطه فامیلی دارند، اگر گوشت یکدیگر را هم بخورند استخوان هم را دور نمیاندازند. زندگی اینها به هم وصل است، سقوط یکی دیگری را نیز ضعیف خواهد کرد.
نکته دوم در این رابطه مربوط میشود به آزاد کردن آمریکاییهای ایرانی تبار است که این نیز در همان رابطه انتخاب هاشمی باید دیده شود. اینها همه چراغ سبزهایی است که رژیم به آمریکا نشان میدهد، تا بلکه از خطر حمله آمریکا بکاهند. حملههای لفظی بوش در این دو هفته گذشته گویا رژیم را ترسانده و خصوصا که اوضاع عراق هم دارد ساکت تر میشود و وضع امنیت آن در چند هفته گذشته با دستگیری بعضی از افراد سپاه پاسداران آرام تر شده.
نکته سوم هم مربوط میشود به تغییر فرمانده سپاه پاسداران این نیز در همین رابطه است. دلیل این انتخاب آن است که در صورتی که آمریکا علی رغم چراغ سبزهای رژیم باز هم تهدیدهای خود را متوقف نکند، ایران با این انتخاب به آنها این سیگنال را بدهد که میخواهند ایران را هم مثل عراق به یک میدان نبرد جنگ چریکی تبدیل کنند.
پس به دوستانی که انتخاب هاشمی آنها را ذوق زده کرده است باید هشدار داد که این نیز از همان نوع فریبهایی است که رژیم در این 28 سال بکار برده و بوسیله آن توانسته 28 سال غیر مشروع حکومت کند. لطفا ذوق زده نشوید، فرقی بین این یا آن آخوند وجود ندارد اینها همگی شیاطینی هستند که همه ما را تشنه میبرند لب رودخانه و تشنه بر میگردانند.
در بخش: ملای حیله گر
30
Aug
2007
راستش را بخواهید گمان من بر این است که ملت ایران تا ابد گرفتار این رژیم خواهند ماند، البته تا زمانی که اینگونه فکر کنند:
ولی از شوخی گذشته باید روی این نکته خیلی تامل کرد که اروپاییها منافع اقتصادی خودشان را با هیچ چیز عوض نمیکنند. این با تبلیغات و اعتراض حل نمیشود. البته اعتراض بهتر از سکوت است ولی اگر واقع بینانه نگاه کنیم باید بگوییم ممکن است آنها در برابر اعتراضات روش محتاطانهای را در پیش بگیرند ولی اینبار مخفیانه معامله میکنند. باید بیشتر فکر کرد.
دوست عزیز و گرامی، گویا شما هنوز قدرت افکار عمومی و تاثیر آن را بر سیاستمداران درک نکردهاید. برای اینکه موضوع را بهتر بشکافم چند مثال میزنم.
یادتان هست اوائل که وبلاگ نویسی راه افتاده بود چه حرکتهایی را سامان میدادیم؟ یادتان هست چندبار حکومت آخوندی را مجبور به عقب نشینی کردیم؟ این حکایت حکومت آخوندی بود که به هیچ اصل و منطقی پایبند نیست، حالا فکر کنید اگر همین نوع فشارها را بر روی کشورهای اروپایی وارد کنیم چه نتیجهای خواهیم گرفت.
سالها پیش وقتی که دانشجو بودم یک مرتبه اداره پلیس تصمیم گرفت تا وقتی که دانشجوهای خارجی در دانشگاه ثبت نام نکرده باشند کارت اقامت برایشان صادر نکند. بعد از مراجعه بچههای دانشجو به دفتر دانشگاه، مسئولین دانشگاه فرمودند که دانشجوها اول باید کارت اقامت داشته باشند تا بعد بتوان آنها را ثبت نام کرد. خلاصه مطلب، بیچاره ما دانشجوهای خارجی را لنگ در هوا کرده بودند، ترم جدید هم داشت شروع میشد و ما مانده بودیم چه بکنیم. این مطلب را من برای یکی از دانشجوهای فعال چپ در دانشگاه تعریف کردم. روز بعد جماعتی دانشجو دارز شدند توی خیابان و رفتند روبروی اداره پلیس نشستند کف خیابان و گفتند تا برای دانشجوهای خارجی اجازه اقامت صادر نشود آنها خیابان را ترک نخواهند کرد. کم تر از دو ساعت مشکل لاینحل ما حل شد و اجازه اقامت گرفتیم.
برادرم، عزیز دلم، قدرت افکار عمومی را در دنیای غرب دست کم نگیر، اگر کمی “اتحاد” بخرج بدهیم، کوه را میتوانیم جا بجا کنیم. ولی افسوس که نه این اتحاد در بین ما ایرانی ها هست و نه آن آگاهی که دانشجوهای فرانسوی داشتند.
در بخش: مبارزه با رژیم