18
Jun
2008
ریشه های این رژیم در خون میروید و اگر روزی خون و خونریزی در ایران متوقف شود، شیون و گریه متوقف شود، ریشه های این رژیم هم خشکیده خواهد شد. این شهید پروری و سینه زنی و قتل و جنایت همه بر بستر همین تئوری استوار است و از همین جنس است. به همین دلیل هم هست که رژیم 20 سال بعد از خاتمه جنگ هنوز هر از چندی یک چند عدد تابوت را به دوش ارذل و اوباشاش در شهر میچرخاند تا عوام فریبی کند، گریه و شیون راه بیندازد و خلاصه “خون” را حتی اگر شده در تابوتی خالی برای مردم به ارمغان بیاورد.
اگر تابوت خالی هم گیر نیاورد، در کارخانه شهید سازی به شکلی آنرا تولید میکند. هر نوعش را هم در انبار تلنبار کردهاند، از نوع نیمه جانش، تا نیمه ایستاده و کاملا ایستاده و نیمه خوابیده و خلاصه هر نوعش را که بخواهید آخوند حرامزاده در آستین دارد. هر اراذل و اوباشی هم که از این جماعت میمیرد در همین راستا مثل برق و باد تبدیل میشود به شهید.
این یکی نمونه دیگر خیلی با حال است، حتما بخوانید و بخندید! گویا مردن از بیماری سرطان هم شما را با پاسپورت شهادت به بهشت خواهد فرستاد.
در این خبر در سایت بازتاب میخوانیم که “شهادت فرمانده لجستیک قرارگاه حمزه پس از سالها جانبازی”، اول یک توضیحی در باره این (فرمانده لجستیک!) بدهم که یک مرتبه جو گیر مقام (Title) ایشان “فرمانده لجستیک” نشوید!! این شهید! طبق معمول که قبل از جنگ در حسینهها و مراسم سینه زنیها آش و پلو تقسیم میکرده، در دوران جنگ هم بر طبق روال همیشگی به این سمت برگزیده شده، حالا گیرم چهارتا پتو و پوتین هم تقسیم میفرمودهاند، فرق چندانی نمیکند پس زیاد جو گیر این تیتر نشوید که بسی غلط انداز مینماید. دوم اینکه بر اساس *پیام یکی از آشنایان ایشان که پای مطلب نوشته شده، این شهید جان برکف(!!) بر اثر بیماری سرطان و شیمی درمانی به لقا الله پرتاب شدهاند نه بر اثر حمله شیمیایی. به گمان من، در آینده وقتی که آقایان به سنین 80 و 90 هم برسند باز باید به عنوان شهید در همین راستا شناخته شوند، تا هم خودشان بتوانند به بهشت بروند(!!) و هم خانواده باقی مانده به نان و نوایی برسد. ما هنوز نشنیده بودیم که کسی بیست سال بعد از جنگ به درجه رفیع شهادت نایل شود! البته در حکومت کلاشان همه چیز میسر است. به قول معروف باید به این شهید دارز شده گفت “خدا روزیات را جای دیگری حواله کند!”
* این هم پیام زیر خبر سایت تابناک:
به راستی انسان با روحیه ای بود – از یک سال پیش که متوجه بیماری خود و بحث شیمی درمانی شد یک لحظه دروجود ایشان ترس دیده نشد و به زندگی و کار خود می پرداخت – قبل از شروع شیمی درمانی با توجه به اینکه می دانست موها و محاسن خود را از دست می دهد با تراشیدن موهای خود برای اینکه همسر و دخترانش آمادگی داشته باشند خود به استقبال رفت – یادش گرامی باد
———-
پ.ن.:
برای اولین بار پس از فیلتر شدن این وبلاگ، امروز آمار نشان میدهد که تعدا بازدیدکنندگان اینجا از داخل ایران به همان حدی رسیده که قبل از اعمال سانسور بود، یعنی حدود 34% از بازدیدها از ایران است. البته همه این بازدیدکنندگان از طریق پراکسی و آنونیمزرها و وی پی ان به اینجا میآیند و حتی یک هیت مستقیم هم از ایران در این آمار یافت مینشود گشتهایم ما!
نتیجه: سیاست فیلترینگ رژیم شکست کامل خورده و کاربران امروز میتوانند به راحتی به سایتها و بلاگهای فیلتر شده سر بزنند.
در بخش: ملای حیله گر
16
Jun
2008
دیشب خواب از چشمان من ربوده شد، امروز هم در تمام مدتی که سر کار بودم انگاری یک مرده متحرک بودم، مدام خودم را جایی میدیدم که نباید میبودم، درست مثل یک مرغ سر بریده، بی هدف این ور و آنور میرفتم. با خودم استدلال میکردم، کلنجار میرفتم، که آیا میشود چند دانشجو یک مرتبه این همه نیروی جوان را مثل شعبده بازی که کبوتر از آستین بیرون میآورد، این همه نیرو از آستین بیرون بیاورند!؟ آن هم در مملکتی که اگر بدون اجازه آب بخوری مامورین امنیتی اش را به سراغت میفرستند!؟
آیا شما هیچگاه مراسم بزرگی را سازمان دادهاید!؟ چند نفر را در بهترین حالت توانستهاید هم آهنگ کنید!؟ ده نفر!؟ صد نفر!؟ آیا واقعاً به ابعاد این بسیجی که دیروز در کمتر از 24 ساعت اتفاق افتاد فکر کردهاید!؟ فکرش را کردهاید، که هماهنگ کردن چنین لشکری چه قدرت بسیجی نیاز دارد!؟
فقط خواستم اتفاقات را در یک پرسپکتیو قابل فهم ارائه بدهم، فکر کردن بیشتر را به شما واگذار میکنم، من فکرم به جایی قد نمیدهد!
پ.ن.:
یک موضوع دیگر تا یادم نرفته:
عربستان تولیدات نفت خودش را بالا برد، با این حال قیمت نفت باز هم بالاتر رفت! اگر اقتصاد سرتان میشود این مساله را توضیح بدهید! (20 نمره)
در بخش: اعتراض و تظاهرات
13
Jun
2008
شهلا در وبلاگاش الهه مهر عکسهایی از دختران لبنانی را که در تظاهرات حزب الله شرکت کردهاند گذاشته (یک نمونه آنرا اینجا میبینید) و در آخر، زیر عکسها نوشته:
ما کجائیم و اینها کجایند!!!؟ خوب اینجور مسلمانی بهتر نیست؟

بعضی از هموطنان و از جمله همین شهلا خانم گویا یا سن ایشان قد نمیدهد، یا دوران اَنقلاب را فراموش کردهاند. اکثریت مطلق تظاهر کنندگان زن ایرانی در تظاهراتهای پیش از اَنقلاب 57 زنانی بودند به همین شکل و شمایل، درست همین فریبی که امروز ملت لبنان دارد از ملاهای شیعه میخورد، همین فریب را هم ما خوردیم، وقتی قدرت دست ملا افتاد تازه فهمیدیم که این حرامزادگان چه مکارانی هستند.
شهلا خانم مینویسند “ما کجائیم و اینها کجایند!!!؟” در پاسخ ایشان باید بگویم، دوست عزیز ما حداقل 30 سال از این ملت احمق لبنان جلو هستیم. ما 30 سال پیش چنین خریتی را کردیم، در نتیجه 30 سال از آن تاریخ گذشته و یقینا ما اگر نه بیشتر که حداقل 30 سال از لبنانیها جلو هستیم. لبنانیها حداقل این شانس را داشتهاند که اَنقلاب و فلاکت ایران را زیر چکمههای اسلام ببینند و مطالعه کنند و از آن درس بگیرند، با این حال باز هم به دام ملا افتادهاند!؟ باور بفرمایید بر اساس همین محاسبه، ملت لبنان صدها سال از ما عقب تر است. صد رحمت به ترکهای همسایه که حداقل 30 تا 40 درصدشان از انقلاب ملت ایران پند گرفتهاند و دارند با آگاهی کامل در مقابل اسلامیستها مقاومت میکنند، در عوض این لبنانیهای احمق، جملگی انگاری در خریت گوی سبقت را از خود خر ربودهاند.
این وظیفه ما و هم سن و سالهای ما که انقلاب را دیدهایم است تا نسل جدید را که از سالهای 57 چیزی نمیداند را آگاه کنیم، تا مبادا مجددا مجبور به تکرار تاریخ شویم.
پ.ن.: شاید بد نباشد به این نوع تصاویر هم در همین زمینه اشاره شود. اگر تصاویر بیشتری هم پیدا کردم در زیر مطلب قرار خواهم داد.
در بخش: نقد اسلام
11
Jun
2008
در خبرها خواندیم که تحصن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم پایان یافت و اینکه دانشجویان به همه خواسته های خود دست یافتند، این به آن معنی است که دانشجویان در مقابل حکومت پیروز شدند! این خبر را داشته باشید تا مجدد به آن بپردازیم.
در خبر دیگری میخوانیم که شاهرودی دستور توقف اجرای احکام اعدام سه نوجوانی را صادر کرد که هنگام ارتکاب جرم کمتر از 18 سال سن داشتهاند. این خبر هم بدان معنی است که فعالین حقوق بشر در این حرکت شان پیروز میدان شدند.
در خبرهای دیگر نیز خواندیم که آقای پالیزدار افشاگری فرمودند و کله گنده های رژیم را برملا کردند. در این اواخر این یکی جناح از آن یکی در افشاگری سبقت میگیرد به این امید که جایگاه خود را در پیش ملت استحکام بخشد، غافل از اینکه کار از کار گذشته و دیگر زمان این مانورها نیست.
هم زمان میدانیم که فشارهای آمریکا و طرفدارانش در مساله هستهای میرود که حلقه تحریمها را تنگ تر کنند.
حالا از خودتان سوال کنید چرا دانشجویان امیرکبیر را ماها بلکه سالی است که تحت شدید ترین فشارها قرار دادند و حکومت حتی حاضر نشد در این زمینه یک قدم به عقب بردارد ولی امروز یک مرتبه نه تنها یک قدم که بلکه صدها قدم به عقب رانده شده، باز هم اگر فشار وارد شود عقب نشینی بیشتری خواهد کرد.
دلیل این عقب نشینیها این است که در زنجیرههای قدرت شکافی ایجاد شده (حلقه قدرت ترک برداشته) در نتیجه قدرتمداران دیروزی که با قدرت و حدت جنایت میکردند و دست و زبان میبریدند، به علت اختلافات درونی و فشار روز افزون بیرونی دچار تزلزل شدهاند و وقتی که زنجیرههای بهم پیوسته قدرت ترک برداشت، آنگاه است که قدرت آهنین و پولادین تبدیل میشود به هیچ، یک مرتبه میبینید همه آن تشر زدنها و بگیر و ببندها متوقف میشود، درست همان اتفاقی که در دوران قبل از خاتمی افتاد و باعث شد رژیم عقب نشینی کند و دست به رفرم های کوتاه مدت بزند تا بتواند بازسازی قدرت کند. اگر نیروهای مقابل رژیم آن روزها به این درک رسیده بودند که رژیم تضعیف شده و باید با شدت ضربه آخر را وارد کرد، یقینا تا کنون رژیم سرنگون شده بود ولی متاسفانه نیروهای مخالف رژیم بجای وارد کردن ضربه آخر به شیادی خاتمی دل بستند و فریب نیرنگ اسهال طلبها را خوردند. امروز نیز وضع به همان شکل است، رژیم تضعیف شده و برای سرنگونی آن نیاز به تلنگری بیش نیست، اگر مردم اراده کنند این رژیم در اولین پیچ شتابان از جاده قدرت خارج خواهد شد.
در بخش: مبارزه با رژیم
08
Jun
2008
وقتی دولت خاتمی به قدرت رسید همه، چه نیروهای داخلی و چه اپوزیسیون خارج از کشور و چه کشورهایی که منافعی در ایران دارند بر این عقیده متفق القول بودند که خاتمی گوربایچف ایران است و پرسترویکایی در راه است. اگر این تئوری درست باشد (من بعید میدانم)، باید منتظر یک یلدسینی هم بود و اگر جریان سیاست ایران در بستر همان راهی که شوری رفت قرار بگیرد، یقینا باید منتظر یک پوتینی هم بود، باز هم من این را بعید میدانم، چه حکومت آخوندی قابل اصلاح نیست. این حکومت حکومتی است که در حقیقت باید پنج شش قرن پیشتر در ایران به ظهور میرسیده و نه در اواخر قرن بیستم، در نتیجه باید منتظر سرنگونی آن بود و نه دگرگونی از درون و جایگزینی نیروها. دلیل اینکه میگویم این رژیم مثل دولت شوروی سابق نیست این است که بجای یلدسین یک مرتبه شاهد نیروهای پادگانی هستیم و به شکلی بجای باز کردن فضای سیاسی داخل کشور برعکس شاهد بستهتر شدن جو سیاسی هستیم.
اگر افشاگریهای(1) یکی دو سه ماه گذشته را پی گیری کرده باشید میبینید که درست مثل دوران قبل از شروع سرنگونی شاه که اینگونه افشاگریها هر روزه اتفاق میافتاد، امروز نیز همان روند دارد اتفاق میافتد. گرانی بدون حد، تورم افسار گسیخته و بیکاری بدون حد و مرز، اینها حداقل نشانه کامل یک فرو ریزی اقتصادی تمام عیار است. افشاگریهای بسیار حساس و حساب شده و سرعت گرفتن تحولات را هم اگر به روند اقتصادی بیفزاییم، میبینیم که سناریوی سقوط یکشبه، دارد خود نمایی میکند و تکمیل میشود و حکومت اسلامی میرود تا همه شیرازههای اش از هم بپاشد.
(1)
عبدالله شهبازي چهره اطلاعاتی رژیم
زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز
وبلاگ عبدالله شهبازی : اسنادي جديد از فساد مالي عبدالعلي نجفي
وبلاگ من و شما: افشاگری عباس پالیزار در دانشگاه بوعلی همدان
در بخش: دزدی های رژیم
06
Jun
2008
ملا حسنی در پیامی پای مطلب قبلی مینویسد:
حسن آقا اینجا شده مثل توالتهای ترمینال غرب تهران
راستش را بخواهید من هم با این گفته ملا موافقم. حتما عدهای میپرسند پس چرا پیامهای نا مناسب را حذف نمیکنم، پاسخ من به این سوال مثل همیشه این است که، آزادی بیان مهم تر از آن است که برای چند پیام نامناسب بدعت سانسور کردن را در این وبلاگ بگذارم. من هنوز پس از بیش از 6 سال وبلاگ نویسی هیچ پیامی را سانسور نکردهام. تنها پیامهایی اینجا حذف خواهند شد که به قومیتها توهین کرده یا نژاد پرستی را ترویج کرده باشند، در غیر این صورت هیچ پیامی را حذف نمیکنم، حتی پیام طرفداران رژیم را، به سخن دیگر “آزادی بیان مهم تر از نان شب است برای ما”.
با اینکه خود من هم گاهی در مطالبم فحاشی میکنم ولی فحاشیهای حساب شده، من کجا و فحاشیهای بی حد و حساب و انتهای بعضی از دوستان.
شما دوست عزیزی که در پای هر مطلبی بدون هیچ گونه منطقی دهها پیام فحاشی مینویسید، آیا فکر کردهاید که این فحاشیهای بی منطق که مینویسید چه منفعتی برای من و شما و دیگران دارد!؟ خصوصا وقتی که فحاشیها چنان زیاد میشود که مطالب مفید در بین آنها مفقود میشوند. شاید این هم یکی از شگردهای مامورین رژیم است تا بوسیله فحاشی میخواهند، بعضی وبلاگهای مخالف را غیر قابل تحمل کنند! آیا شما که بی وقفه فحاشی میکنید در این باره هم فکر کردهاید، که این میتواند بهترین ابزار برای رژیم باشد تا وبلاگهای مخالفین را از رونق بیندازد!؟
اگر کسی بی منطق بود نیازی به فحاشی نیست، حد اقل در این ابعاد، کافی است نوشتههای چنین افرادی را بی پاسخ گذاشت و کم بها داد تا بعد از مدتی خود طرف دل سرد شود و از ادامه بحثهای بی منطق دوری جوید. از همه این انتقادهای که بگذریم، حرف آخر من این است، اسلام و مسلمین مسئول اصلی این همه دشمنی با اسلام هستند، هم آنها هستند که با رفتار غیر اخلاقی انسانی خود دیگران را مجبور به مقابله به مثل میکنند.
در بخش: آزادی بیان
01
Jun
2008
مدتی است که جماعت متقاضی پناهندگی از کشورهای مسلمان، برای پناهنده شدن دلایلی میآورند که قبلا امکان نداشت یک مسلمان چنین کند.
عدهای خود را همجنس گرا معرفی میکنند و عده زیادی هم خود را برگشته از دین اسلام و حتی به مسیحیت گرویده معرفی میکنند.
داستان این یکی هموطن ما (محمود قدیری) از همه جالب تر است. او مدعی است که پیش تر عضو نیروی بسیج بود و پس از اینکه به دین مسیحیت گرویده مورد اذیت و آزار حکومت ایران قرار گرفته است و پس از پناهندگی به نروژ، خانواده او هم در ایران زیر فشار قرار گرفتهاند و در نتیجه این فشارها ده ماه پیش برادر و زن برادر ایشان هم به نروژ فرار کردهاند و این دو نیز به مسیحیت گرویدهاند. خدا قوت بدهد به مسلمین! گویا اسلام این آقایان هم مثل کش تنبان میماند که هر ساعت میشود شل و سفتش کرد.
اگر بخواهیم گفتههای این حضرت آقای بسیجی سابق و مسیحی امروزی را باور کنیم! به این معنی است که فاصله بین بسیجی بودن و مسیحی شدن کمتر از یک تار مو ست.
در ضمن باید به عرض مبارکتان برسانم که ایشان چند مدت پیش در اسلو پس از خریدن یک پاسپورت جعلی دادگاهی و مجرم شناخته شده است.
نکته اساسی که مسئولین در کشورهای اروپایی در نظر ندارند این است که دولت ایران نیاز به جاسوس و مامور دارد تا بتواند مخالفین خود را تحت کنترل داشته باشد و چه راهی بهتر از این که عدهای بسیجی را به لباس مسیحی یا هم جنس باز در آورد و عازم اروپا کند.
منبع خبر آفتن پستن روزنامه صبح نروژ 2008.05.31
لاریجانی بدون رای مخالف رئیس مجلس شد
این اروپاییها بعضی هاشان چنان هالو هستند (ببخشید منظورم همان الاغ است) که آدم در این میماند که چگونه اینها نصف بیشتر جهان را تا همین اواخر زیر کنترل خود داشتهاند.
سیاست هستهای و روابط دیگر ایران با اروپا در این دهه اخیر همیشه بر این استوار بوده که به شکلی اروپاییها را در خماری نگه دارند. واژه “درخماری نگه داشتن” را که یقینا میشناسید! نگران نباشید توضیح میدهم.
آخوندهای شیاد سیاست پیشه، مدتی است با نشان دادن “در باغ سبز” به اروپاییها (قراردادهای بی حساب و کتاب) و همزمان تغییر مدام سیاست هایشان همراه با تعویض سیاستمداران خودی، اروپاییها را همیشه در این امیدواری نگهداشتهاند (خماری نگهداشتهاند) که عاقبت یکی از سیاستمداران حکومت آخوندی به سر عقل خواهد آمد و روابط را بهبود خواهد بخشید و مشکل اتمی را هم برطرف خواهد کرد و الخ.
آنروزی هم که خاتمی را سر کار آوردند تا هم ملت را سر کار بگذارند و هم اروپا را، همین هدف را دنبال میکردند. با روی کار آمدن خاتمی و جار و جنجال اصلاحات، اروپاییها فریب خوردند و گمان بردند که همین روزها ست که حکومت ایران رفتار خود را معقول خواهد کرد و بیزنس هم که رواج دارد، پس به این نتیجه رسیدند که با آمریکا همکاری نکنند و به رژیم کمی وقت بدهند تا اوضاع را سر و سامان بدهد.
وقتی اروپا پس از 8 سال متوجه شد که چه حقهای خورده (به قول لاتها چه کیری خورده) دوباره به آمریکا روی آورد و دوباره فشارها بر حکومت آخوندی شروع شد.
حالا پس از کمی فشار غرب، دوباره آقایان به سیاست “یکی به نعل و یکی به میخ کوبیدن” روی آوردهاند و با قرار دادن لاریجانی در جایگاه ریاست مجلس و شایع کردن این موضوع که لاریجانی میخواهد در مقابل احمدی نژاد ایستادگی کند و سیاستهای او را تعدیل کند!! دوباره دارند اروپاییها و حتی آمریکاییها را فریب میدهند تا بتوانند در این وقت کشیها سلاحهای مورد نیاز را برای مقابله با غرب تهیه کنند.
آخه مگر میشود “رهبر عالیقدر” پدر زن پسر خود را از کار برکنار کند و لاریجانی را بجای او بنشاند!؟ آن هم بدون هیچ رای مخالفی!؟ آخه چقدر آدم باید ساده انگار باشد که باور کند لاریجانی با اکثریت مطلق توانسته بر ریاست مجلس تکیه بزند، بدون اینکه آسید علی چلاق در این کار دخالت داشته باشد.
در بخش: گوناگون