11
Feb
2010
پایین مطلب قبلی اشکان پیامی نوشته که دوست دارم پاسخی برای او و دیگرانی که شاید بخاطر جو نظامی پلیسی امروز نا امید شدهاند بنویسم. اول پیام اشکان را بخوانید تا پاسخ را زیر آن بنویسم.
درود
خُسن آقا،جمعیت موافقان حکومت رو امروز دیدی؟کم کم دارم نا امید میشم.نمیدونم باید چیکار کنم.این همه کشته دادیم،این همه بدبختی از لوس وجود این ملاها کشیدیم اون وقت اینها هنوز انقدر طرفدار دارند! زمان انقلاب اوضاع متفاوت تر و مساعدتر برای مردم بود.طرفداران رژیم سابق خیلی کمتر از طرفداران نظام منحوس امروزی بودند.با این وجود به نظرت میتونیم این حکومت را به این زودی ها از سر راه برداریم؟
این روزها نه فقط من بلکه تمامی مخالفان حکومت نیاز به امید دارند و من هم امیدم را کم کم دارم از دست میدم.باید چیکار کنیم؟
به نظرت الان مبارزات مسالمت امیز توانایی پیروزی داره یا اقدام به مبارزات مسلحانه؟
خواهش میکنم پاسخ سوالاتم رو بده چون بدجور نیازمند پاسخ و رفع شک و تردید هستم.
دوست عزیز اینهایی که امروز دیدید طرفداران حکومت نبودند. اینها عده زیادی شان مخالفان رژیم بودند که بخاطر یک استراتژی غلط و دستورات بیخود به این تظاهرات فرا خوانده شده بودند. من از یک هفته پیش بارها میخواستم در این باره بنویسم و در این باره هشدار بدهم که به میدان آوردن ملت امروز باعث خواهد شد که رژیم آنرا به نام خود مصادره کنه درست مثل داستان انتخابات که ما تحریمیها هشدار دادیم و گفتیم و نوشتیم که اگر مردم به پای صندوقهای رای بیایند رژیم رایهای ریخته شده به صندوقها را به پای خود خواهد نوشت. امروز هم داستان همان داستان بود فقط آقایان اسهال طلب چون هنوز طرفدار جمهوری اسلامی هستند و به صراحت هم این موضوع را مدام تکرار میکنند. در نتیجه مجبور هستند در این روزها هم مردم را به میدان بیاورند تا هم به خامنه ای ثابت کنند که هنوز خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند و هم بتوانند نیروهای مذهبی مخالف خامنه ای را به سوی خود جذب کنند.
در مورد اینکه نوشتهاید که طرفداران حکومت قبلی خیلی کمتر بودند. باید به عرض شما برسانم که تقریبا یک سال، یک سال و نیم قبل از انقلاب وقتی ما در تظاهراتی شرکت میکردیم جمعیت گاهی اوقات به تعداد صد هم نمیرسید و اکثرا هم تظاهرات نبود، اعلامیهای را در کمال ترس پخش می کردیم و با تمام وجود فرار میکردیم. البته این را که می گویم مشاهدات من از شرایط شیراز است تهران یقینا با شیراز فرق داشت.
شش هفت ماه بعد تر یعنی شش هفت ماه پیش از انقلاب بود که یواش یواش جمعیت زیاد و زیاد تر شد. اکثریت مردم آن دوران هم نه طرفدار بودند و نه مخالف، جمعیت خاموشی بودند که احتیاج به یک جرغه داشتند. جرغهها هم همان کشتههایی بودند که در همان تظاهراتهای چند صد نفر به مرور بوجود آمد. پس خیال نکنید که نیروهای مخالف رژیم پهلوی یک یا دو سال قبل از انقلاب چندان زیاد بودند که ما به راحتی رژیم پهلوی را سرنگون کردیم. اگر فکر میکنید که دوران شاه نیروی نظامی با دستکش های ابریشمی از ما پذیرایی میکردند باید بگویم که سخت در اشتباه هستید. شاید آخوندها از نیروهای امنیتی و ضد شورش شاه کتک نخورده باشند ولی ما ها که در میدان بودیم همه نوع سرکوب را تحمل کردیم. خود من چندین بار نزدیک بود کشته شوم. کنار دست خودم بارها جوانهای هم سن و سال خودم کشته و زخمی شدند. شما باید روزی که 40 جنازه را از [1]قریه سعدی شیراز به بیمارستان پشت دانشگاه منتقل کردند میدیدید، تا متوجه شوید که کشتار زمان شاه هم چندان کم نبود. در دو درگیری بسیار خونین که من خودم حضور داشتم، دست کم در یکی بیش از 10 نفر کشته شدند و در یکی دیگر 6 نفر. ما هم مثل شما آن روزها بسیار نا امید میشدیم. من یک ماه یا پیشتر قبل از انقلاب، یادم نیست دقیقا چه تاریخی بود. در یکی از درگیریها وقتی سه نفر کشته شدند، آمدم خانه و دو روز از شدت خشم گریستم. ما هم آن روزها هیچ کدام حتی یک ماه قبل از انقلاب هم فکر نمیکردیم که رژیم سرنگون شدنی باشد. تازه وقتی که شاه از ایران رفت ما کمی امیدوار شدیم.
در مورد مبارزه مسلحانه هم گمان نمیکنم این مساله چیزی باشد که بتوان در یک وبلاگ آنرا به بحث گذاشت. آنهایی که این تشخیص را بدهند که زمان زمان مبارزه مسلحانه هست، یقین بدانید که نه با مخالفت من و شما دست از این کار خواهند کشید، نه با دستور من یا شما به این کار هدایت خواهند شد. این گونه مسائل در جو و بطن جامعه شکل میگیرد و آنهایی که این گونه تصمیم میگیرند نه وبلاگ مرا میخوانند و نه به دستور من و شما گوش میدهند، حالا چه موافق مبارزه مسلحانه باشیم چه مخالف.
به یک موضوع در این شرایط من یقین دارم و آن اینکه این رژیم به روزهای آخر خود رسیده است. اگر از من بپرسید کی سقوط خواهد کرد، خواهم گفت نمیدانم. ولی اگر از من بپرسید که به چه دلیل این رژیم سقوط میکند به شما خواهم گفت، زیرا همه شرایط سرنگونی این رژیم مهیا است. رژیم در سه جبهه تقریبا شکست خورده. جبهه سیاسی داخلی، جبهه سیاسی خارجی و از همه اینها مهمتر از نظر اقتصادی است. مزید بر اینها جایگاه ایدئولوژیک خود را هم که مذهب است از دست داده. کسانی که این روزها طرفدار این رژیم هستند، اکثرا نه مذهبی هستند و نه سیاسی. اکثرا تهی دستانی هستند که برای یک تیکه نان یا یک قوطی ساندیس به میدان میآیند و به محض اینکه این باج دهیها قطع شود، دور رژیم را خالی خواهند کرد. به قول معروف اینها مگسانند دور شیرینی. همین که شیرینی را خوردند خواهند رفت. یقین بدانید در یک روز که نه من می دانیم، نه شما و نه حتی خود رژیم یک مرتبه خواهید دید رژیم مثل پر کاهی در باد خواهد رفت.
[1] کشتار قریه سعدی بعدها گفته شد که بوسیله نیروهای مذهبی انجام شده بود تا انقلاب را آبیاری کنند، مثل آتش زدن سینما رکس آبادان.
این هم یک موضوع روز دیگر:
سبز میخواهید سبز هم داریم!
با یکی از بچههای داخل ایران صحبت میکردم. میگفت مشکل بچهها این است که نشانههای سبز را با خود در تظاهرات ببرند، بدون اینکه قبل از رسیدن به مکانهای تظاهرات دستگیر بشوند.
گفتم برادر جان چه چیزی بهتر از پرچم ایران، پدران ما فکر امروز را هم کرده بودند به همین دلیل رنگ سبز را هم در آن منظور کردهاند! البته نه آن پرچمی که کودتا گران این روزها آنرا به رنگ آبی در آوردهاند ها!
میگفت خوب آنها هم پرچم ایران میآورند! گفتم خوب برادر وقتی به محل تظاهرات رسیدی پرچم ایران را به صورتی بهم بپیچ و تا بزن که فقط قسمت سبز آن نمایان باشد، چند تا سنجاق هم به آن بزن که فقط قسمت سبز آن نمایان باشد، بعد آنرا ببند دور گردن یا بپیچ دور سرت یا در هوا تکان بده! اگر هم خواستی با مزدوران درگیر شوی از چوب پرچم هم برای سرکوب آنها استفاده کن.
در بخش: مبارزه با رژیم
08
Feb
2010
جنگ حیدری نعمتی در داخل حکومتگران در گرفته و هر کدام امام راحل را به طرفی میکشند، یا شاید بهتر است بگویم امام راحل را بطرف خود میکشند، به این خیال که ملت را هم میتوانند با این ترفند به طرف خود بکشند!
درگیری اخیر بین نوه امام راحل با ضرغامی را میگویم، که دومی میخواهد با فیلم ثابت کند که امام آدم آدمخواری بوده و جز خون ریختن هنر دیگری نداشته. و آن اولی یعنی نوه امام راحل دارد زور میزند به دنیا بقبولاند که خیر! پدر بزرگش آدم با محبتی بوده! از دشمن چه پنهان از شما که پنهان نیست ما که خودمان با صحبتهای ضرغامی کاملا موافقیم، اگر شک دارید بروید احکام محبت آمیز امام را در رابطه با اعدامهای اول انقلاب، شکستن قلم و بعد تر قلع قمع جوانان را در ده سال اول انقلاب بررسی کنید، تا متوجه شوید در این یکی بحث یقینا حق با آنطرفی هاست. با این حال برای اینکه حق کسی ضایع نشود، خُسن آقا خبرنگارش را به بهشت اعزام کرد تا نظر خود امام راحل را در آن دنیا از خودش بپرسد. در زیر مصاحبه امام راحل را با خبرنگار خُسن آقا میخوانید. قبل از خواندن مصاحبه باید نظر شما را به این موضوع جلب کنیم که بر خلاف باور ما، امام در بهشت نبود هر چه گشتیم پیداش نکردیم و پس از چند روز پیگیری خبرنگار ما در بهشت، دستگاه باری تعالی نامه کتبی نوشتند که امام برخلاف باور ما در جهنم تشریف دارند. به همین دلیل خبرنگار جهنمی خُسن آقا را فرستادیم جهنم خدمت امام راحل.
* حال شما خوبه امام راحل؟
– خبر مرگت چیکار به کار حال و احوال ما داری؟ مگه نمیبینی توی جهنم هستیم!؟
* حضرت امام نظر شما نسبت به فیلم تلویزیون جمهوری اسلامی “شاخص” که در باره خلق و خوی شما ساخته شده چی هست.
هیچی!
———–
پیرو مطلب قبلی باید به عرض عامه جوانان ایران زمین برسانم که بدجوی اسلام ناب سید علی را سنگ روی آب کردید! بابا شما چه مسلمانهایی هستید که نمیدانید شرایط تعلیمات رانندگی حلال چیست!؟ خدا خفتان کند. بابا پاسخ خیلی ساده است. زن باید تعلیم به زن بدهد و مرد به مرد. حالا چون توی نروژ تقریبا معلم تعلیم رانندگی زن پیدا نمیشود، اگر هم پیدا بشود کافر است، فعلا زنان مسلمان نروژ باید بروند شتر سواری و از قید مرسدس و اینجور قرتی بازیها بگذرند. البته بدستور اسلام سوار شتر هم که میشوند نباید پای شان را از دو طرف شتر آویزان کنند چونکه در غیر این صورت اسلام عزیز به فاک فنا میرود!
در بخش: سیاسی, طنز
07
Feb
2010
مگزینه یک مجله هفتگی است که ضمیمه داگ بلاد روزنامه صبح اسلو روزهای شنبه چاپ میشود. در یکی از مطالب این هفته این مجله، لیستی از حلال و حرامهایی که مسلمانان از همه جا بی خبر در نروژ به آن عمل میکنند را ارائه داده است. اکثر حلال حرامهای این لیست را قبلا هم شنیده بودم و زیاد خنده دار نبود. یکی از این حلال و حرامها را پیشتر از این نشنیده بودم، وقتی مطلب را خواندم نزدیک بود از خنده بترکم. از حلال و حرامهایی که در بین مسلمانهای نروژ رایج است، یکی هم “تعلیمات رانندگی” حلال است! درست خواندید “تعلیم رانندگی” به روش حلال! اگر توانستید حدس بزنید که این نوع تعلیم رانندگی چگونه است؟ نمیدانید!؟ باور کنید من هم وقتی خودم سوال را یک نفر که مقاله را به من نشان داد پرسید، هر چه فکر کردم به فکرم نرسید. حالا برای اینکه ببینیم شما چقدر اسلام شناس هستید، به شما دو سه روز وقت میدهم تا این معما را حل کنید و بعد پاسخ را زیر مطلب خواهم نوشت. آنهایی که میخواهند تقلب کنند بروند مگزینه این هفته را بخوانند. (نسخه چاپی مگزینه صفحه 20 تا 27 شنبه 6 فوریه)
توضیح: آخرین شماره یک هفته بعد روی نت قرار میگیرد.
پ.ن.:
حالا که حرف اسلام و مسلمین و چیزهای خنده دار آنها شد، چند ثانیه هم به سخنان نه عروس گوش فرا دهید!
فایل صوتی است با حجم 421KB از سخنان احمدی نژاد به مدت 27 ثانیه.
در بخش: اسلام و مسلمین
02
Feb
2010
تا حالا ادعایی خنده دار تر از این ندیده، نشنیده، نخوانده بودم! حضراتی که باورشان شده این عملیات روزهای گذشته کار سپاه پاسداران یا حتی هکرهای استخدام شده بوسیله سپاه بودهاند، یا وسعت این عملیات را نمیشناسند یا از پیچیدگی چنین عملیات هکری بی اطلاع هستند.
در خبرها میخوانیم که تیم سایبری سپاه سایتهایی مثل بایدو (Baidu) چین، سایت زمانه، سایت تویتر و سایتهای دیگری را هک کردهاند! شاید سایت رادیو زمانه را بتوان راحت هک کرد، ولی سایتهایی مثل بایدو که سایتی است متعلق به یک شرکت جستجوگر چینی، و تویتر کار هر کسی نیست. اصولا سایتهایی از این دست، تیمهای بسیار کار کشته امنیتی دارند که شبانه روز سرورهای شان را زیر نظر دارند و کوچکترین نشانهای از یک عملیات هکری را قبل از عملی شدن متوقف میکنند.
به خاطر علاقهای که به دنیای کامپیوتر داشتهام سالهای زیادی است که این مسائل را دنبال میکنم و با این مسائل آشنا هستم. با اطلاعاتی که دارم میتوانم به اطمینان بگویم که این نوع کارهای هکری کار هر ننه مردهای نیست، خصوصا نه یک متخصص مکتبی سپاه پاسداران که بجز ریش گذاشتن و علوم فقهی و قواعد ورود به بیت الخلا کار دیگری در عمرش نکرده.
من یقین دارم که این عملیات هکری که در این یکی دو هفته گذشته انجام شده، کار هکرهای روسی است که یقینا سپاه پاسداران را در این مسیر یاری رساندهاند. بطور کلی هکهایی از این دست، بدون دخالت گروهی بسیار زبده میسر نیست و یقین بدانید که این کار کار سپاه نیست. اگر سپاه دسترسی به چنین متخصصین زبدهای داشت دولت آخوندی هیچوقت نمیرفت تکنولوژی فیلترینگ را از آمریکا و دیگر کشورها بخرد. تیم هکری با این وسعت اطلاعات و تخصص به آسانی قادر خواهد بود یک سیستم دفاعی فیلترینگ برای رژیم آخوندی سرپا کنند. یقین بدانید این اسعتداد هکری رژیم هم مثل استعداد اتمی آن چیزی بجز یک جنس بنجل وارداتی نیست.
هکرهای روسی معروف ترین هکرهای دنیا هستند و معمولا هکهایی از این دست و ابعاد، بوسیله آنها انجام میشود. شاید به همین دلیل هم بوده که سایت بایدو چینی را هم هک کردهاند.
راستی اگر این تیم سایبری سپاه تیم هکری سپاه است نه رفقای روسی، به چه دلیل سایت بایدو که چینی است را هک کرده!؟ مگر آقایان هکرهای سپاه مرض دارند که یکی از متحدان خود را بیازارند!؟ اگر واقعا این تیم سایبری سپاه است چرا سراغ سایتهای شیطان بزرگ نمیروند!؟
خیر آقا جان شما بیخودی دارید ارزش و اعتبار به سپاهیان بی سواد اسلام ناب محمدی میدهید! این هکرها از تخم ترکه پوتین حرامزاده هستند!
پ.ن.:
این مطلب را بعد از نوشتن متن دیدم. به نظر من ممکن است آقایان هکرهای ایرانی بتوانند با دزدیدن شناسه و پسورد بعضی سایت های فکسنی، آنها را هک کنند، ولی سایتهای حرفهای از آن دست که در بالا توضیح دادم را نمیتوان با این روشها هک کرد. معمولا مسئولین امنیتی اینگونه سایتها بسیار با تجربه تر از این حد و اندازه هستند و نمیتوان با دزدیدن پسورد و شناسه مسئول آن سایت را هک کرد. به این گونه هکرهای زپرتی دزد میگویند نه هکر.
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
31
Jan
2010
چهار روز پیش وقتی مطلب قبلی رو نوشتم و اعدام دو جوان ایرانی را محکوم کردم، چنان عصبی بودم که اگر تیرم میزدند خونم در نمیآمد. در آن مطلب به موضع نگرفتن اصلاح طلبان اعتراض کردم. گویا آقایان اصلاح طلب سبز پوش! هم درک کردهاند که دیگر مثل سابق نمیتوانند در مقابل چنین جنایاتی سکوت پیشه کنند، به این امید که بتوانند با موج سواری به اهداف سیاسی خود برسند. بیانیههای مختلفی که در این چهار روز منتشر شده نشان از وقایعی دارد که حتی یک ماه پیش هم پیشبینی آن غیر ممکن بود.
امروز وقتی فیلمها و عکسهای منتشره و بیانیه آمیر حسین خان و شیخ مهدی خان را دیدم، فهمیدم که دوزاری آقایان افتاده و دارند یواش یواش درک میکنند که دیگر چیزی در کنترل آنها که نیست هیچ، حتی از کنترل دستان بی کفایت آسید علی یک دست هم خارج شده.
اگر به تصاویر و ویدئویی که از این ملاقات منتشر شده توجه کنید، خواهید دید که در تصویر تنها عکس خمینی به دیوار آویزان است و اثری از سید علی رهبر نیست. عکس خمینی هم از آن نوع عکسها است که پر و بال ندارد، منظورم این است که از عکسهایی نیست که خمینی را با آن اقتدار شناخته شدهاش نشان میدهد و برعکس، عکسی انتخاب شده که خمینی را مثل یک مرده روی دیوار آویزان کردهاند. توجه داشته باشید که همه این سالهای حکومت آخوندی هر کجا که آقایان ظاهر میشدند همیشه عکس خمینی و آسید علی رهبر پشت سر آقایان آویزان بوده، حتی اگر آقایان در توالت عمومی هم بودند، تصاویر این دو پشت سرشان آویزان بوده.
این جو موجود نشان از آن دارد که آقایان میر حسین خان و مهدی خان از این دو ملای آدمخوار عبور کردهاند و دارند یواش یواش درک میکنند که دوران اقتدار ملایی سپری شده.
خارج از موضوع:
دیشب دیر وقت از مالاگا برگشتم. گرچه در تمام مدت سفر دلم در تب ایران میسوخت، اما حداقل جانم از سرمای نروژ برای یک هفته رها و کمی انرژی از خورشید جنوب اسپانیا نصیبم شد. چه زیبا شارل آزناور میخواند
Il semble que La misère serait moins pénible au soleil!
ترجمه: به نظر میاد که فلاکت هم در پناه خورشید کمتر درد آور است.(می بخشید بخاطر ترجمه بد شعر!)
از چیز های جالبی که در این سفر دیدم مسجد (San Sebastian) بود. این مسجد که بعد از تار و مار شده مسلمانا از جنوب اسپانیا به کلیسا تبدیل شده مناره ای دارد با صلیبی بالای آن. شهر روندا Ronda آخرین سنگر مسلمانان در اسپانیا بوده، با خاتمه یافتن سلطه مسلمانان بر این منطقه (آندالوز)، دوران حکومت اسلام در اسپانیا به پایان رسید. از قبل در باره این مسجد خوانده بودم، به همین خاطر روزی که رفته بودم روندا با اینکه باران شدیدی میبارید همه خیابانها این شهرک کوچک را زیر پا گذاشتم تا مسجد معروف آنرا پیدا کنم. تصویر مناره کلیسا (مسجد) San Sebastian.
شاید در آینده در کتابهای تاریخ هم در باره ایران بنویسند که خامنهای آخرین خلیفه مسلمانان بود که بدست جوانان غیور ایران برچیده شده و ریشه اسلام را از ایران کند.
در بخش: سیاسی
28
Jan
2010
امروز دو نفر از مبارزین و مخالفین رژیم بنامهای آرش رحمانی پور و محمدعلی زمانی اعدام شدند. این گونه جنایات از روزهای اول پیدایش حکومت ملاها بدون وقفه ادامه داشته و سران اصلاح طلب دیروز و رهبران خود خوانده جنبش سبز امروزی همگی در این سالها دست در جنایات رژیم داشته اند. امروز اما که این آقایان مدعی دوری از رژیم جنایت پیشه شدهاند باید در روش و منش نیز این را نشان دهند و بدون شعار دادن های توخالی این جنایات را محکوم کنند.
آنهایی که خود را اصلاح طلب مینامند باید بدانند که سکوت در برابر این اعدام های خودسرانه، آنها را در کنار جنایت کاران و شرکای سابقشان قرار میدهد.
اگر این حضرات از گذشته خود پشیمانند و میخواهند از جنایات رژیم فاصله بگیرند! باید در این شرایط حساس با ادبیاتی شفاف این جنایات حکومتی را محکوم کنند. ما که میدانیم که این جنگ حیدری نعمتی که آقایان راه انداختهاند بیشتر برای سهم خواهی از قدرت است و نه مبارزه با جنایات رژٰیم. باشد که این شرایط نقاب از چهره این قدرت طلبان بردارد و مردم ما از سیرت پلید آنها آگاه شوند.
در بخش: جنایات رژیم
22
Jan
2010
اینکه جنبش سبزی بوجود آمده دلیل این مدعای من نیست، دلایل مدعای من قبل از این حرکتهای اخیر وجود داشته. حرکتی که بنام جنبش سبز نامیده میشود، خود معلول است نه علت. علت اما روند افول رژیم آخوندی است. هر پدیدهای عمری دارد و پدیده آخوندیسم هم عمرش دارد پایان مییابد، به همین سادگی. دلایل اینکه این رژیم وجود نداشته باشد دهها برابر بیشتر از دلایلی است که این رژیم وجود داشته باشد. دلیل عمده آن اقتصادی است. درست فهمیدید! با اینکه همه گمان میکنند که دلیل جنبش سبز تقلب در انتخابات است یا نبود آزادیهای اجتماعی یا حتی سیاسی، ولی باور کنید دلیل عمده افول بخت آیت اللهها در مرحله نخستین اقتصاد در هم شکسته این حکومت است. دلایل دیگر همگی جانبی هستند. اکثریت ملت ایران نه کاری به کار سیاست دارند و نه مسائل دیگر، عمده مشکلات مردم کوچه و بازار نبود اقتصاد سالم است، نبود کار است، نبود نان شب است. تقریبا چهار سال است که هر از چندی مطلبی در این باره نوشتهام ولی هیچکس توجه چندانی با آن نمیکند. وقتی کشوری مثل ایران که این همه منابع طبیعی دارد، در تامین حداقلهای زندگی برای ملتاش ناتوان باشد، خود به خود سرنگون خواهد شد. همین علت هم در دوران شاه رخ داد، اگر نگاهی به اقتصاد دوران آخر شاه بیندازید میبینید که روند تورم و بیکاری و الخ درست به همین شکل درآمد و همین مساله باعث ریزش شد. خاطرم میآید سال 55 پدرم یک خانه خرید 420 هزار تومان، در کمتر از یک سال قیمت آن خانه به یک میلیون و صد هزار تومان رسید.
یادم میآید من سال بعد یعنی سال 56 هرچه دنبال کار میگشتم چیزی پیدا نکردم، فقط من هم نبودم، یادم میآید اکثر جوانهای آن روزها همین مشکل را داشتند. صبح تا شب کارمان شده بود خیابان گز کردن.
عدهای نگران این موضوع هستند که اگر سران اصلاح طلب با حکومت تبانی کنند و جنبش را آرام کنند چه خواهد شد. برادر جان ممکن است رژیم جنبش سبز را آرام و یا سرکوب کند، با جنبش بعدی که ممکن است سرخ باشد چه میخواهد بکند. گمان میکنید آقای احمدی نژاد و شرکاء دلشان به حال اقتصاد ایران میسوزد، وقتی که یارانه ها را می خواهند حذف کنند؟ یا فکر میکنید اینها اصلا برای ملت تره هم خورد میکنند. شما ببینید چگونه همه ارکان اقتصادی را مافیایی کردهاند، اینها اگر برای اقتصاد ایران دلشان میسوخت، اولین کاری که باید میکردند این بود که دست مافیا را از اقتصاد ایران کوتاه میکردند. اگر میبینید یارانهها را میخواهند حذف کنند، برای این است که اوضاع اقتصادی چنان خراب شده که دیگر قادر نیستند منابع مالی این یارانهها را تامین کنند، منابع مالی که دولت در اختیار دارد کفاف پر کردن شکم نیروهای سرکوبگر را هم دیگر نمیدهد، چه رسد به اینکه بخواهند شکم ملت را هم با آن سیر کنند. یارانهها را حذف میکنند تا با منابع آزاد شده آن شکم چماقداران دست به سینه را سیر کنند.
فرض را بر این بگذارید که حکومت موفق شود جنبش سبز را سرکوب کند، یقین بدانید که با حذف یارانهها جنبش خونینی بنام جنبش سرخ چند مدت بعد از جنبش سبز بوجود خواهد آمد.
به زبان ساده، این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست، نگران نباشید. امیدوار باشید و خودتان را آماده سرنگون شدن رژیم کنید، چه با جنبش سبز یا سرخ یا سفید. این رژیم رفتنی است.
خارج از موضوع: هفته آینده میروم مسافرت، خسته شدم از این همه سرما و برف، میروم آنجا که آفتاب است و گرما و نور. میروم جنوب اسپانیا شاید هم سری به شاخ آفریقا زدم.
در بخش: سیاسی