20
Mar
2010
قبل از اینکه بروم روی منبر میخواهم سال نو را به همه عزیزان و سروران گرامی شادباش بگویم. سال سختی ملت ایران پشت سر گذاشت بدون اینکه خود خواسته باشد. واقعا لیاقت ملت ایران بیشتر از این چیزی است که گرفتارش شده. امیدوارم سال پیش رو برای ملت ایران سال شادی باشد و به اهداف خود برسد.
پ.ن.: یادم رفت در این روز مهم یادی از مصدق کنم، امروز روز ملی شدن نفت است. روزی که با جانفشانیهای مصدق تاریخی شد برای استعمار زدایی از ایران و کل خاورمیانه. درود به روان پاکش.
از شادباش نوروز که بگذریم باید برویم سراغ آسید علی و شرکا! رندی پرسید به نظر تو حالا که مقام مزخرف رهبری در قضیه چهارشنبه سوری چهار نعل تاخت و با سر رفت توی خلا، برای سال نو چه خاکی به سرش خواهد کرد!؟ منظورش این بود که سال نو را هم تبریک خواهد گفت یا برای آن هم یک فتوای دیگر در خواهد کرد؟ گفتم برادر دست به دل سید علی نگذار که بسیار خون است، خودش با دستان بی کفایت خودش بازی شطرنج سیاسی را به آخر رساند و خود را در کوچه بن بستی قرار داد که نه راه پیش دارد نه راه پس. مردک فکرش را نکرده بود که چهارشنبه سوری هم بخشی از سال نو است و جزیی تفکیک ناپذیر از سنت و فرهنگ چند هزار ساله این ملت. خصوصا که رقبا پیش دستی کردند و سال نو را پیشا پیش تبریک گفتند و حتی برای آن نام و هدف هم تعیین کردند و به شکلی زدند توی دهن مقام مزخرف رهبری. حالا اگر آسید علی روضه خوان بعد از آن فتوای مسخرهاش برگردد و سال نو را تبریک بگوید همه به ریشاش خواهند خندید، اگر هم نگوید که کار بیشتر خراب میشود. خلاصه شده چوب دو سر طلا هر طرفش را بگیرد دستش طلایی میشود.
در بخش: اجتماعی
17
Mar
2010
داستان چهارشنبه سوری امسال نشان داد که سید علی خامنهای حتی در امر سیاست هم بی سواد است. او بعد از 31 سال سیاست بازی هنوز به رمز و رموز سیاست وارد نشده. مقام معظم رهبری! به خیال خودش با صادر کردن فتوا میخواست از شتاب و هیجان چهارشنبه سوری بکاهد! سید علی اما با این عمل احمقانهاش به همه نشان داد که از خر ملا نصرالدین هم بی شعور تر است. او از تاریخ نیز هیچ نیاموخته وگرنه باید میدانست مراسمی که ریشه در فرهنگ یک ملت چند هزار ساله دارد، اگر میشد این چنین مراسمی را از سر راه برداشت، یقینا پیشتر از او پیشینیان مثل چنگیز مغول یا جد و آباد خودش، آن عربهای بادیه نشین توانسته بودند پیش از او چنین مراسمی را از فرهنگ ایران زمین حذف کنند. اشتباه محاسبهای که باعث شد به همه، حتی به خود او نیز اثبات کند که دیگر ملت ایران تره هم برای فتواهای عبا پوشان جاهل خورد نخواهند کرد. گویا آسید علی آقا گمان کرده که دوران ناصرالدين شاه است و ایشان هم میرزای شیرازی و ملت هم همان ملت از همه جا بی خبر دوران ناصری است و از همه بد تر اینکه تاریخ، فرهنگ و سنن ایرانی را هم با تنباکو اشتباه گرفته!
اگر این ملای بی درایت، شعور سیاسی داشت، در این شرایط حساس خودش هم از روی آتش میپرید و بجای شلنگ تخته سیاسی انداختن، با چند شلنگ تخته انداختن و شامورتی بازی روی آتش، با مردم عصبانی همراه میشد، تا شاید کمی از این عصبانیت بکاهد. این اشتباهات پی در پی همان قطرههایی است که لیوان صبر ملت را به زودی لبریز خواهد کرد و عاقبت هم همین اشتباهات است که او را نیز مثل دیگر دیکتاتورها به زباله دان تاریخ میفرستد.
وقایع روز گذشته نشان داد که دیگر مساله تنها یک مساله سیاسی نیست. نگاه کنید به جوانان ریز و درشتی که مرگ بر دیکتاتور گفتن دیگر برایشان شده یک نوع بازی موش و گربه، یک نوع بازی تعقیب و گریز، یک نوع بازی بسیار جذاب و هیجان آور. درست مثل کودکان کم سن و سالی که در سرزمینهای فلسطینی در مقابل نیروی اسرائیل سنگ پرانی میکنند و خیلی از آنها حتی نمیدانند برای چه سنگ پرانی میکنند. وقتی یک خواست سیاسی به یک بازی برای همگان تبدیل شد، آنگاه است که دیگر نمیتوان جلو آنرا گرفت. امروز دیگر درگیری سیاسی در ایران به یک بازی بسیار جذاب برای جوانان و کودکان و حتی پیرترها تبدیل شده و همین امر هم باعث خواهد شد که دیگر نه توپ و نه تانک و نه هیچ سلاح دیگری قادر به سرکوب چنین حرکتی خواهد بود.
در بخش: ملای حیله گر
15
Mar
2010
تا کنون سران رژیم آخوندی را به صفات گوناگون متصف کردهایم، امروز اما با خواندن این مطلب مطمئن شدم که همه صفاتی که برای سران رژیم بکار بردهایم گرچه درست است ولی یک صفت که شاید زیاد هم در باره آنها بکار برده نشده گویا تر و با مسما تر است. صفت دیوانه و برای جمع آنها انجمن دیوانگان شاید بهترین صفت موجود در زبان فارسی باشد. توضیح میدهم تا متوجه شوید.
در مطلبی که در بالا ذکر کردم، اشاره شده به دستگیری شخصی بنام بابک خرمدین که او را یکی از”سرگروه های شبکه جاسوسی سیا” در زمینه جنگ سایبری خواندهاند! نام مستعار این شخص بابک خرمدین است.
حالا توضیح میدهم به چه دلیل به سبب این نوشته سران حکومت را دیوانه خواندم.
شخص نامبرده (*بابک خرمدین) در دورانی که من فعال کانون وبلاگ نویسان بودم عضوی از کانون بود. رفتار این شخص در مدتی که عضو بود، باعث شد که اکثر بچههای مرکزی کانون به او شک کنند و اکثر این بچهها بر این گمان بودند که او جاسوس حکومت باید باشد! دلایل این امر هم این بود که رفتار او اکثرا باعث درگیری در کانون میشد و عموما زمانهایی که قصد فعالیتهای مهمی داشتیم، این شخص با رفتار خود باعث تنش میشد و خلاصه شده بود یک نوع چوب لای چرخ کانون. این امر هم عاقبت باعث شد کانون از هم بپاشد. دلیل از هم پاشیدن کانون هم این بود که عدهای از اعضای بسیار فعال کانون، از جمله خود من، خواستار اخراج بابک خرمدین شدیم.
من در آن روزها با ارسال نامهای برای مسئولین شورای کانون نوشتم که کانون وبلاگ نویسان یا جای من است یا جای بابک خرمدین و زمانی که دیدم از طرف مسئولین تصمیمی در باره او اتخاذ نشد، کارم را در کانون متوقف کردم و از آن جدا شدم و همین مساله هم عاقبت باعث توقف فعالیت کانون شد.
من در یکی از اولین نامههایی که در مورد او نوشتم، برای شورا نوشتم که این شخص یا بسیار بچه است و با رفتار بچه گانه خود ایجاد تنش در کانون میکند یا اینکه مامور حکومت است و با این بازیها میخواهد از فعالیت موثر کانون جلوگیری کند. باور کنید رفتار او در آن روزها چنان بچه گانه بود که تحملش برای من غیر ممکن شده بود. با این اتفاق حالا به همان نتیجه سابق رسیدهام او بچه بود و با کارهای بچه گانهاش باعث تنش میشد و یقینا جاسوس رژیم نبود! عجب دنیایی شده! این مساله باعث شد که امروز احساس شرمساری کنم که بابک را مامور حکومت نامیده بودم. باور کنید رفتارش باعث شده بود.
نکته دیگری که در نوشته مورد بحث قابل توجه هست این است که حضرات مدعی شدهاند که او با ارتباط با سازمانهای جاسوسی برای داخل ایران سایتهای پراکسی راه میانداخته. در این مورد باید به عرض حضرات امنیتی(!!) حکومت آخوندی برسانم که آقایان! وای به حال مملکتی و مامورین و سازمانهای امنیتی آن مملکت که شخصی به این ابعاد بتواند جاسوس باشد و شما در این مدت طولانی به او دسترسی نداشتهاید!
بیچاره آن مملکت! بابا این بابک خرمدین بیچاره به این دو آدرس [آدرس اول] [آدرس دوم] من سر میزد و روزانه با پیدا کردن پراکسیهای به روز شده این دو لیست، آنها را با ای میل برای دیگر اعضای کانون میفرستاد(آن قدر ناشی بود که برای خودم هم لیست پراکسیهای خودم را میفرستاد!). اگر این شخص جاسوس سیا بوده! برای تهیه پراکسی چه نیازی به خُسن آقای یک لا قبا داشته!؟ مفلوکین محترم! شما گندش را در آوردید که!؟ مرا بگو که از سیستم امنیتی شما میترسیدم تا امروز! با برملا کردن این پروژه جاسوس گیری!! باور کنید من که دیگر به اندازه پشیزی از شما ترس ندارم. البته هنوز هم از شما میترسم، فقط با این تفاوت که از امروز از شما به عنوان انسانهای دیوانه میترسم نه آدمهای امنیتی!! بابا شما دست دیوانگان را هم از پشت بستید با این پروژه مسخره تان!
وای به حال اون مملکت! یقین بدانید اگر ظرفیت و دانش سازمان امنیتی رژیم آخوندی این است که میبینیم، مطمئن باشید که سازمانهای جاسوسی آمریکا، روسیه و چین که جای خود دارد، یقینا بورکینا فاسو هم تا حالا در همه ارکان حکومت آخوندی نفوذ کردهاند.
بابا وقتی آدم طرفداران این رژیم را میبینید یقین حاصل میکند که سران رژیم هم نباید فرق چندانی با طرفدارانشان داشته باشند، نگاه کنید و خودتان قضاوت کنید.
*برای مامورین امنیتی:
زیاد به مغز معیوب و عقب افتاده خودتان فشار نیاورید! دلیل اینکه من بابک را شناسایی کردم این بود که مشخصاتی که شما از کارهای او نوشتید و آدرسهایی که دادید و طول و عرض و ارتفاع او و همچنین مسائل پیچیده دیگر که برای مغزهای معیوب شما قابل فهم نیست، من یقین حاصل کردم که این بابک خرمدین همان بابک خرمدین است که من گمان میکنم!
بیچارهها شما باید افرادی مثل این بابک خرمدین را آزاد بگذارید تا با کارهای بچه گانه شان در کارهای دیگران اختلال ایجاد کنند! نه اینکه آنها را بگیرید و باعث خنده ما و دیگران بشوید و خودتان را مسخره خواص و عام کنید.
در بخش: مبارزه با رژیم
13
Mar
2010
فرهنگ، آیین و سنن ایرانی را قبل از انقلاب رژیم شاه با زور و زر و برنامه ریزیهای مختلف به خورد مردم میداد. باور کنید قبل از انقلاب من حتی یک بار هم در مراسم چهارشنبه سوری شرکت نکرده بودم. اگر هم به سیزده بدر میرفتیم به این خاطر بود که شیرازیها کشته و مرده پیک نیک هستند و نه تنها 13 بدر که حتی 12 بدر و 14 بدر هم اگر پا میداد به دل طبیعت میزدند. این روزها کار به جایی رسیده که اگر در این مراسم شرکت نکنی، مثل این میماند که به کفر و الحاد پیوستهای!
هفتهای که گذشت چهار پنج نفر از دوستان مدام زنگ میزدند و گوشزد میکردند که چهارشنبه سوری فراموش نشود. انگار نه انگار که بیش از 4579 کیلومتر از شیراز فاصله داریم و به همین اندازه هم از فرهنگ ایرانی!
پارسال مجبور شدم ده بیست بار برای نروژیهایی که از محل برگزاری چهارشنبه سوری رد میشدند توضیح بدهم چهارشنبه سوری چه جور جشنی است. وقتی توضیح میدام که آخرین چهارشنبه سال را جشن میگیریم، با تعجب میپرسیدند، مگر سال شما کی شروع میشود. بعد از توضیح دادن آن، مجبور میشدم توضیح بدهم که چرا و چگونه! خلاصه همه وقت آن شب به تدریس تاریخ و فرهنگ ایران برای نروژیها گذشت. امسال تصمیم گرفتم همه مطالب در این باره را در یک جزوه دو سه صفحهای چاپ کنم و همراه خودم ببرم هر کسی پرسید یک نسخه آنرا بدهم دستش.
اگر برای هیچ چیز مدیون حکومت آخوندی نباشیم این یکی را یقینا مدیون آقایان هستیم. تاریخ، فرهنگ و زبان ما را دوباره زنده کردند.
برای دهن کجی به آخوندها هم که شده! چهارشنبه سوری فراموش نشود!
در بخش: فرهنگ و هنر
07
Mar
2010
جوامع استبداد زده مثل همه جوامع دیگر آیینهای هستند از ساختار خانواده و اجتماعات کوچکتر درون این جوامع. شما وقتی در خانوادهها بزر پدرسالاری را کشت میکنید، جامعه آن خانواده را هم به بیماری مسری استبدادی مبتلا میکنید. اگر جامعه ایران ِ دهههای سی، چهل و پنجاه را بررسی کنیم، میبینیم که در اکثر خانوادههای ایرانی پدر فرمانروا بود و دیگر اعضای خانواده بردگانی بودند که بدون هیچ پرسش و پاسخی از دیکتاتور اعظم که پدر بود پیروی میکردند. این که مینویسم شامل صد در صد جامعه نمیشد، ولی اگر بگوییم حداقل 70 تا 80 در صد جامعه ایران اینچنین بود سخن به گزاف نگفتهایم.
به مرور زمان که سطح تحصیل جامعه بالا میرفت، از تعداد این شکل خانواده (پدرسالار) کاسته و به خانوادههای بیشتر دموکرات افزوده میشد. البته این مدعا شامل شهرها و شهر نشینها میشد، چه هنوز در دهات و شهرهای کوچکتر ریش سفیدی و مرید و مرشدی امری همه گیر بود. وقتی انقلاب 57 را نگاه میکنیم نباید شک کنیم که به استبداد کشیده شدن انقلاب نتیجه ساختار خانواده و جوامع کوچکتر در جامعه بزرگ ایران بود. با اینکه عدهای (گروههای پیش رو) با سیستم استبدادی پادشاهی مبارزه کردند و باعث سقوط آن شدند، ولی دیدیم که تعداد این افراد نسبت به خانوادههای پدرسالار کم تر بود و در نتیجه این قشر پیشرو در ادامه کنترل امور ناموفق بودند و طبقات استبداد زده پدر سالار به علت کثرت تعداد، کنترل انقلاب را بدست گرفتند و آنرا به استبداد جدیدی سوق دادند.
حال پس از گذشت 30 سال و رشد شهر نشینی و افزایش گروههایی که به فراگیری دانش روی آوردهاند، به وضوح میتوانیم ببینید و لمس کنیم که ساختار خانواده و جوامع کوچک شهر نشین و حتی در دهات بزرگتر پدیده پدر سالاری در حال ریزش است. اول به این دلیل که تعداد زنان تحصیل کرده در ایران به شدت رو به افزایش است و دوم اینکه بطور کلی روند شهر نشینی در ایران پدیده پدر سالاری را به شدت در حال محدود کردن است. همین تغییر است که باعث شده، دیگر اعضای خانواده حاضر نباشند به دستورات پدر و یا فردی که سرکرده خانواده است بی چون چرا گردن نهند و یک نوع سرکشی در حال شکل گرفتن است. همین سرکشی در خانواده را میتوانیم در آیینه اجتماع هم مشاهده کنیم. همین روند است که دارد پایههای حکومت مستبد آخوندی را فرو میریزد. اینکه خیال کنیم با سرکوب میتوانیم این روند را کند کنیم واقعا در توهم هستیم. این روند دیگر قابل کنترل نیست و روز به روز که میگذرد ریزش ساختار استبدادی بیشتر میشود و ساختار دموکراتیک جایگزین آن خواهد شد. همینجا هشدار بدهم که این روند در رژیم کنونی شکل نگرفته، یک مرتبه آخوندها خیال برشان ندارد که آنها باعث این رشد و روند شدهاند ها!! این پدیده از سالها قبل از انقلاب شروع شده بود و هنوز هم ادامه دارد و تا سرنگونی کامل استبداد بدون وقفه ادامه خواهد داشت. اینکه دختر آقای کلهر از پدر انتقاد میکند و به ضد انقلاب تبدیل میشود، اینکه فرزند عبدالحسین روحالامينی دبیرکل حزب عدالت و توسعه و یکی دیگر از مهره های رژیم در تظاهرات ضد رژیم شرکت میکند و کشته میشود نه بخاطر تلاشهای شیطان بزرگ، بلکه بخاطر ریزش ساختار استبدادی پدر سالار است و اینکه فرزند حرفهای پدر پدرسالار را همین طوری کیلویی نمیپذیرد و بخاطر دانشی که دارد، پرسشگر میشود و وقتی پاسخی به پرسشگری هایش نمییابد به ضد انقلاب تبدیل میشود. و این روند بزودی به خانواده احمدی نژاد و دیگر شرکاء هم سرایت خواهد کرد.
فرزندانتان را نگاه کنید، بعد آنها را با خودتان و دوران کودکی تان مقایسه کنید تفاوتهای فاحش را یقینا به وضوح خواهید دید.
در بخش: سیاسی
06
Mar
2010
جالب است هرچه سعی کردند آب را گلالود کنند و فیلم دانشگاه را در دیگر مسائل حل کنند، نشد که نشد و حالا آقای بروجردی که بلا نسبت رئیس کمیسیون امنیت مجلس آخوندی هستند میفرماید فیلم مونتاژ است و “مونتاژ” راحت ترین کار در فیلمسازی است! گویا آقایان به راهکارهای فیلم و مونتاژ هم خیلی وارداند، البته که وارداند! خودشان 31 سال است که دارند مردم را فیلم میکنند! صبح تا شام کارشان این است، حداقل ما که میدانیم که اینها 31 سال است دارند فیلم بازی میکنند. جالب است بعد از اینکه مدعی میشوند فیلم مونتاژ است با این حال میروند و در مجلس آخوندی بررسی میکنند و باز شروع میکنند به فیلم بازی کردن و میفرمایند
سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس آخوندی میگوید که فیلم پخش شده در شبکه بیبیسی درباره حمله 25 خرداد به کوی دانشگاه تهران در جلسه هیئت رئیسه این کمیسیون بررسی شده و حاضران بعد از تماشای این فیلم 18 دقیقه ای به این نتیجه رسیده اند که فیلم هیچ مطلب جدیدی ندارد و آنها قبل از دیدن این فیلم نیز هر آنچه در آن بود را می دانستند.
جالب است آقایان میفرمایند این فیلم نکته جدیدی ندارد، این بدان معنی است که آقایان از 8 ماه پیش هم میدانستهاند که مزدورانشان چه جنایاتی در دانشگاه انجام دادهاند. باور کنید اگر چنین جنایاتی را سربازان اسرائیلی که یک ارتش خارجی اشغال گر در غزه هستند کرده بودند، دولت اسرائیل سربازانش را مجازات میکرد. مدام نیروهای اشغال گر عراق و افغانستان باید در برابر دادگاههای آمریکایی یا اروپایی پاسخگوی جنایاتی کمتر از اینها باشند، ولی در ایران نیروهای مزدور آخوندی هر بلایی میخواهند سر مردم خود میآورند و آب هم از آب تکان نمیخورد که هیچ، برعکس جنایتکاران را به مقامهای بالاتر و بهتر هم ارتقاء درجه میدهند. عجیب نیست اگر گروهی یواش یواش دست به اسلحه ببرند و یک جنگ مسلحانه را در ایران سامان دهند. اینها فکر کردهاند به همین سادگی میتوانند این همه جنایت بکنند و مکافاتی در کار نباشد!؟ یقین بدانید گرچه عده زیادی این جنایات را زیر سیبیلی در میکنند ولی یقین بدانید به مرور زمان عدهای به این نتیجه خواهند رسید که بجای کشته شدن بدون مبارزه، دست به یک مبارزه جانانه بزنند و بجای مردن این حرامزادگان را به مکافات جنایاتشان برسانند.
در بخش: جنایات رژیم
01
Mar
2010
میگویند آدم دروغ گو کم حافظه است. این را حداقل رژیم دروغ و نیرنگ آخوندی به وفور به ما ثابت کرده است. در هر ماجرایی ده ها سناریوی متفاوت را به خورد مردم میدهند. وزیر یک چیزی میگوید، آخوند نماز جمعه یک چیز دیگر، وکیل مجلس یک دروغ جدید دیگر! خلاصه هر ماجرایی که در حکومت اسلامی اتفاق میافتد دهها بلکه بعضی اوقات صدها نسخه متفاوت دارد، یک دروغ از دیگری شاخدار تر. دستگیری ریگی از همه جالب تر است. تو گویی آقایان زیاد از حد فیلمهای جیمزباند نگاه میکنند، به همین خاطر قوه تخیل شان برای دروغ گفتن بسیار فعال است. بیچاره ریگی را یک بار در آسمان خلیج فارس دستگیر میکنند، یک بار در فرودگاه بندر عباس، یک بار بوسیله یک خانم مامور امنیتی (فاطی کماندو)، یک بار بدست سربازان گم نام امام زمان. چاخان ترین نمونه آن این داستان است بخوانید و بخندید:
منابع غيررسمي نقل كرده اند عملیات بیحس کردن ریگی با چنان سرعتی از سوي يكي از خانمها انجام میشود که فرصت هیچ واکنشی را نه به او، نه به نفر همراهش و نه به محافظانش نمیدهد. از آن مهمتر ريگي وقتي متوجه تغيير احوال خود ميشود كه دستبند بر دست داشته است و مأموري مراقب عدم اقدام او به خودكشي بوده است. محافظان قرقيز او حتي فرصت تغيير مكان خويش را هم پيدا نكردند. «ریگی از نحوه دستگیریاش بهتزده شده بود» این سخن را وزیر اطلاعات در جریان کنفرانس خبریاش به زبان آورد. خبر دستگیری ریگی، دنیا را بهتزده میکند.
منبع سایت پرچم وابسته به مموتی
اول پاراگراف منابع غیر رسمی این خبر را بازگو کردهاند، ولی یک مرتبه آخر همان پاراگراف دروغ گو چنان کم حافظه میشود که همین خبر را در آخر پاراگراف از قول وزیر اطلاعات نقل میکند. خدا بدهد قوت به این سربازان گمان امام زمان کم حافظه. کم حافظه گی تا این اندازه!؟ بابا میخواستی این سوتی را در چهار پنج پاراگراف پایین تر بدهی تا شاید خواننده هم مثل شما کم حافظه باشد و یادش برود چند پاراگراف پیشتر چه خوانده!! فکر نکنید این خبر فقط در این سایت منعکس شده ها! باور کنید اگر واژه های این خبر را با گوگل جستجو کنید میبینید همه سایتهای ریز و درشت رژیم همین مهملات را به خورد ملت دادهاند در این چند روز.
حالا برای اینکه داستان شیرین دروغگویی آقایان تکمیل شود، شو تلویزیونی آنرا هم ببینید و بخندید. باور کنید مرغ پخته هم از این شامورتی بازیهای رژیم به قهقهه میافتد، من و شما که جای خود داریم.
در بخش: ملای حیله گر