Mar 15 2010
مجمع دیوانگان
تا کنون سران رژیم آخوندی را به صفات گوناگون متصف کردهایم، امروز اما با خواندن این مطلب مطمئن شدم که همه صفاتی که برای سران رژیم بکار بردهایم گرچه درست است ولی یک صفت که شاید زیاد هم در باره آنها بکار برده نشده گویا تر و با مسما تر است. صفت دیوانه و برای جمع آنها انجمن دیوانگان شاید بهترین صفت موجود در زبان فارسی باشد. توضیح میدهم تا متوجه شوید.
در مطلبی که در بالا ذکر کردم، اشاره شده به دستگیری شخصی بنام بابک خرمدین که او را یکی از”سرگروه های شبکه جاسوسی سیا” در زمینه جنگ سایبری خواندهاند! نام مستعار این شخص بابک خرمدین است.
حالا توضیح میدهم به چه دلیل به سبب این نوشته سران حکومت را دیوانه خواندم.
شخص نامبرده (*بابک خرمدین) در دورانی که من فعال کانون وبلاگ نویسان بودم عضوی از کانون بود. رفتار این شخص در مدتی که عضو بود، باعث شد که اکثر بچههای مرکزی کانون به او شک کنند و اکثر این بچهها بر این گمان بودند که او جاسوس حکومت باید باشد! دلایل این امر هم این بود که رفتار او اکثرا باعث درگیری در کانون میشد و عموما زمانهایی که قصد فعالیتهای مهمی داشتیم، این شخص با رفتار خود باعث تنش میشد و خلاصه شده بود یک نوع چوب لای چرخ کانون. این امر هم عاقبت باعث شد کانون از هم بپاشد. دلیل از هم پاشیدن کانون هم این بود که عدهای از اعضای بسیار فعال کانون، از جمله خود من، خواستار اخراج بابک خرمدین شدیم.
من در آن روزها با ارسال نامهای برای مسئولین شورای کانون نوشتم که کانون وبلاگ نویسان یا جای من است یا جای بابک خرمدین و زمانی که دیدم از طرف مسئولین تصمیمی در باره او اتخاذ نشد، کارم را در کانون متوقف کردم و از آن جدا شدم و همین مساله هم عاقبت باعث توقف فعالیت کانون شد.
من در یکی از اولین نامههایی که در مورد او نوشتم، برای شورا نوشتم که این شخص یا بسیار بچه است و با رفتار بچه گانه خود ایجاد تنش در کانون میکند یا اینکه مامور حکومت است و با این بازیها میخواهد از فعالیت موثر کانون جلوگیری کند. باور کنید رفتار او در آن روزها چنان بچه گانه بود که تحملش برای من غیر ممکن شده بود. با این اتفاق حالا به همان نتیجه سابق رسیدهام او بچه بود و با کارهای بچه گانهاش باعث تنش میشد و یقینا جاسوس رژیم نبود! عجب دنیایی شده! این مساله باعث شد که امروز احساس شرمساری کنم که بابک را مامور حکومت نامیده بودم. باور کنید رفتارش باعث شده بود.
نکته دیگری که در نوشته مورد بحث قابل توجه هست این است که حضرات مدعی شدهاند که او با ارتباط با سازمانهای جاسوسی برای داخل ایران سایتهای پراکسی راه میانداخته. در این مورد باید به عرض حضرات امنیتی(!!) حکومت آخوندی برسانم که آقایان! وای به حال مملکتی و مامورین و سازمانهای امنیتی آن مملکت که شخصی به این ابعاد بتواند جاسوس باشد و شما در این مدت طولانی به او دسترسی نداشتهاید!
بیچاره آن مملکت! بابا این بابک خرمدین بیچاره به این دو آدرس [آدرس اول] [آدرس دوم] من سر میزد و روزانه با پیدا کردن پراکسیهای به روز شده این دو لیست، آنها را با ای میل برای دیگر اعضای کانون میفرستاد(آن قدر ناشی بود که برای خودم هم لیست پراکسیهای خودم را میفرستاد!). اگر این شخص جاسوس سیا بوده! برای تهیه پراکسی چه نیازی به خُسن آقای یک لا قبا داشته!؟ مفلوکین محترم! شما گندش را در آوردید که!؟ مرا بگو که از سیستم امنیتی شما میترسیدم تا امروز! با برملا کردن این پروژه جاسوس گیری!! باور کنید من که دیگر به اندازه پشیزی از شما ترس ندارم. البته هنوز هم از شما میترسم، فقط با این تفاوت که از امروز از شما به عنوان انسانهای دیوانه میترسم نه آدمهای امنیتی!! بابا شما دست دیوانگان را هم از پشت بستید با این پروژه مسخره تان!
وای به حال اون مملکت! یقین بدانید اگر ظرفیت و دانش سازمان امنیتی رژیم آخوندی این است که میبینیم، مطمئن باشید که سازمانهای جاسوسی آمریکا، روسیه و چین که جای خود دارد، یقینا بورکینا فاسو هم تا حالا در همه ارکان حکومت آخوندی نفوذ کردهاند.
بابا وقتی آدم طرفداران این رژیم را میبینید یقین حاصل میکند که سران رژیم هم نباید فرق چندانی با طرفدارانشان داشته باشند، نگاه کنید و خودتان قضاوت کنید.
*برای مامورین امنیتی:
زیاد به مغز معیوب و عقب افتاده خودتان فشار نیاورید! دلیل اینکه من بابک را شناسایی کردم این بود که مشخصاتی که شما از کارهای او نوشتید و آدرسهایی که دادید و طول و عرض و ارتفاع او و همچنین مسائل پیچیده دیگر که برای مغزهای معیوب شما قابل فهم نیست، من یقین حاصل کردم که این بابک خرمدین همان بابک خرمدین است که من گمان میکنم!
بیچارهها شما باید افرادی مثل این بابک خرمدین را آزاد بگذارید تا با کارهای بچه گانه شان در کارهای دیگران اختلال ایجاد کنند! نه اینکه آنها را بگیرید و باعث خنده ما و دیگران بشوید و خودتان را مسخره خواص و عام کنید.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 7:14 pm در بخش: مبارزه با رژیم
8 پیام |
واقعا متأسفم که باز هم خبر دستگیری دوستی رو میشنویم.ولی آیا این بابک خرمدین همون بابک خرمدین فیس بوک هم هست؟چون من هم باهاش درگیری داشتم و فکر میکردم خیلی بچه است.
——
پاسخ:
فیس بوک را من زیاد اطلاع ندارم ولی یقینا این بابک همان بابکی است که در کانون وبلاگ نویسان بود. همه مشخصات اش به او می خورد.
سلام بر خسن آقاي 100 درصدي نازنين. بعد سالياني مجددا برايت كامنت مي گذارم. جسته گريخته متنهايت را مي خوانم ولي آن بلاگ آشپزيت بهتر از اينجاست! بگذريم. بحث بابك را كردي و پشيماني از برخوردت. مي خواستم بگويم اگر يادت باشد خيلي به موضوع احتمال از هم پاشيدن پنلاگ به حضرتعالي هشدار دادم ولي شما عملا هيچ كس را تحويل نمي گرفتيد و فحشها بود كه تحويل بلاگ نويسان مخالف نظر خود مي دادي. البته بعدها متوجه شدم كه پنلاگ به جايي نرسيد ولي قبول كن يكي از دلايل اين قضيه خود تو بودي. درسته خيلي از فوبياهاي سنتي و عرفي ايرانيها را فراموش كرده اي ولي خصوصيات اخلاقي ايرانيها را در گفتمانها و برخوردها به خوبي حفظ كرده اي. نمي خواستم وقتت را بگيرم. خواستم يادي ازت كرده باشم. البته من الان خودم هستم و پسرك فضول را ديگر راهبري نمي كنم. سعي كردم خودم باشم. موفق باشيد.
جناب پسرک فضول اگر خیال میکنید دنیای اینترنت این همه بی در و پیکر است که هر چه خواستید بگویید و هیچ حساب کتابی هم در کار نیست، باید به عرض مبارک برسانم که سخت در اشتباه هستید.
نکته اول در باره آنچه فرمودید اینکه، بنده هیچ سمت رسمی در کانون نداشتم و فقط مسولیت فنی آن به عهده من بود، در نتیجه اینکه شما به من بارها هشدار داده باشید که کانون در حال از هم پاشیدن است، شوخی بیمزهای بیش نیست، اگر شما می خواستید هشدار بدهید باید به مسولین آن می دادید نه بنده حقیر! دوم اینکه تمام مکاتبات کانون همگی در گروه یاهو در دسترس است، اگر خیلی به خودتان مطمئن هستید یکی از آن فحش کاریهایی که بنده را به انجام دادن آن متهم میکنید که شما هم شاهدش بودید! لطف کنید نشانی بدهید تا، سیه روی شود آنکه در او غش باشد!
من حرف خاصي نزدم كه اين همه عصباني مي شوي. اين عادت هميشگي قلم و تفكر شماست. اين اخلاق اخلاق تمام ايرانيهاييست كه خودشان را آخر علم و آگاهي مي دانند. اينكه شما فقط سفيدي (به حرمت دوستان خواننده سفيد راانتخاب كردم) را مي ديدي و جز به سفيدي اعتقاد نداري از تمامي نوشته هايتان پيداست. آنزمان وبلاگ شبح هر چقدر زور مي زد كه كمي آرامت كند موفق نمي شد و عملا كلي از دوستان پنلاگ به دليل نحوه نگارش قلم شما از پنلاگ خارج شدند. يادتان هست هميشه هم مي گفتيد هر كس اين نحوه نگارش را دوست ندارد به سلامت. (يا من يا هيچكس)اگر شما اعتقاد نداريد كه فحش داده ايد من عذرخواهي مي كنم. اصلاح مي كنم قلم تند شما. اينگونه شايد كمتر حرص بخوريد. البته بنده نه مي خواهم نصيحت كنم نه مي خواهم كسي را اصلاح كنم و نه مي خواهم كسي را از چيزي آگاه كنم. ياد قديمها كردم و ياد روزهايي كه با دوستان كل كل مي كرديم. البته شما محترم تر از آن هستيد كه با اين كلمات به اين زوديها عصباني شويد. لذت ببريداز زندگي خود.
آقا فضول شما همیشه به همین سبک عمل کرده اید و میکنید! هیچ نمیخواهید کسی را به چیزی متهم کنید! ولی با این حال سیاه نمایی تان را میکنید. واقعیات را چنان که خود میپندارید، میخواهید قالب کنید ولی اگر کسی قلم به دفاع برد، مظلوم نمایی را پیشه میکنید. شتر سواری دلا دلا!؟
نيازي به سياهه نمايي ندارم. قلم شما سفيدتر! از آن است كه كسي بخواهد سياه نشانش دهد! در ضمن سياهه نمايي براي چي و براي كي؟ در عين حال همانند همان سالها من و شما با هم كنار نمي آييم. آنچيزي را كه چالش مي نامند شما هميشه به كشمكش تبديلش مي كنيد و ايحاد تقاطع در روابط متقابل قطعا قطع ارتباط را به دنبال دارد. جيزي كه در تمامي گفتمانهاي اكثر مردمي كه خود را ايراني مي دانند اتفاق مي افتد. در ضمن بسيار رو بازي كردم و دوگانه عمل نكردم كه شتر سواري دلا دلا را مطرح مي كنيد. آيا تا به حال شده با كسي كه به گونه اي با شما مخالف است با آرامش قلم بزنيد يا هميشه همينگونه عصبي، ناراحت و مشوش هستيد؟ البته عرض كردم كه قلمتان كاملا مشخص است. آخرين بار هم برايت آرزوي موفقيت كردم الان هم مي كنم. در عالم مجازي و حقيقي من همه را دوست دارم حالا اگر همه با من دشمن باشند باز هم من همه رادوست دارم چون از آنها چيز ياد مي گيرم. از شما علاوه بر آشپزي، ياد گرفتم كه براحتي گول عوامفريبيها را نخورم و قدرت شما در شناسايي اين قضيه بسيار بالاست. براي من اين كافيست كه شما را دوست داشته باشم.
با سلام و درود، پيشاپيش سال نو را به حسن آقاى گرامى و ديگر دوستان تبريك ميگويم( چون مگه ميشود آدم وبلاگ باز باشه و حسن آقا رو نخونه). اين پست رو كه خوندم خيلى با خودم كلنجار رفتم كه براتون بنويسم يا نه. بهار یه بهانه يا بهتر بگم سبب خوب.
حسن آقاى عزيز! نمى دونى كه چقدر دلم براى penlog تنگ شده؟ نمى دونى كه دلم از حرف پره؟ نمى دونى كه چقدر از دست خودم بخاطر كم اوردن جلوى يك سرى آدم هاى خودخواه، مغرور و كسانى كه فكر ميكنن فقط اونها درست ميگن، شاکیم؟ …..
دم سال نو، براى همه سلامتى، خوشبختى و آزادى را آرزو ميكنم
———-
پاسخ:
علیرضای عزیز سال نو به شما هم مبارک باشد. دوست عزیز دل من هم پر است از همین دو رویی ها و خودخواهی هایی که باعث شده عده ای بی کفایت برما حکم فرما باشند. چه می شود کرد شاید باید از ریشه همه را ترمیم کرد. شاید مشکل اصل ما هم در همین باشد که خود را محور همه چیز می پنداریم بدون اینکه درک کنیم که منافع جمع بر منابع فرد ارجعیت دارد.
شاد باشی
پیشاپیش، این سالگرد ِ زیبای پارسی را که نوید بهار و گذشت زمستان است، به شما دوست فرهیخته تهنیت میکویم، زنده و سرسبز باشید
دامون