Apr
02
2011
همیشه نوشته های رضا ناظم (جواد سعیدی پور) را دوست داشتهام. مدتی خواننده وبلاگاش بودم، یک مرتبه دیگر ننوشت و من هم دیگر پیگیر مطالباش نبودم. این وبلاگستان چنان بی در و پیکر است که اگر کسی را گم کردی دیگر پیدایش نخواهی کرد، مگر اینکه اتفاقی مجددا با هم روبرو شوید وگرنه این گل […]
Aug
31
2002
قسمت سیزدهم … قسمت پانزدهم چطور ؟. ” يكروز آقاي تاج بطمع آنكه دوباره موقوفات را زنده بكند , پايش را توي يك كفش كرد كه هرطور شده بايد يكنفر از كفار را مسلمان بكنيم و دسته جمعي با او عكس برداريم و به بلاد اسلام بفرستيم . پارسال بود زير پل رودخانه سن يكنفر […]
Aug
30
2002
قسمت دوازدهم … قسمت چهاردهم ژيمي : ” منهم اگر نرقصم خوابم نميبرد . خوب ژوب تو چيزي نميگوئي ؟ معلوم ميشود تو دماغت چاق تر از ماست . حالا امشب هم طلبت فرداشب حسابمان را پاك ميكنيم ” دو نفرشان بلند شدند و گفتند ” رفسور سنت الاقطاب خدا حافظ .”و رفتند . اين […]
Aug
29
2002
قسمت یازدهم … قسمت سیزدهم مترجم : ” بلي . بلي صحيح است . بهمين مناسبت , آقاي رئيس باغ وحش بمناسبت ورود شما يك نمايشگاه شرقي درين باغ فراهم كرده و چشم براه قدوم مهمانان عزيز است و از آقايان خواهش عاجزانه دارد كه اگر براي هميشه هم نخواسته باشند اقلآ چند روز بقدوم […]
Aug
21
2002
قسمت دهم … قسمت دوازدهم آقاي سنت : ” آقاي مترجم ! مخصوصآ به رئيس خودتان بگوئيد كه من در بازي يد طولائي دارم و در تعزيه ها رول نعش را بازي ميكردم . وقتيكه روي لنگه در خوابيده بودم و مرا دور ميگرداندند, هفت قران در ميان همه گمان ميكردند كه من مرده ام […]
Aug
17
2002
قسمت نهم … قسمت یازدهم نيمساعت نگذشت كه در مهمانخانه غوغاي غريبي برپاشد . رئيس مهمانخانه بسرزنان ما را خبر كرد كه از وقطيكه آقاي تاج حمام رفته , آب حمام از طبقه سوم به دوم و از دوم به اول سرايت كرده , بطوري كه همهء مشتريهايش شكايت كرده اند . ما دسته جمعي […]
Aug
13
2002
قسمت هشتم … قسمت دهم عندليب : ” من ديشب خواب ديدم يك سيد جليل القدر نوراني مثل مورد سبز, زير جامه سبز, زيرشلواري سبز, كيسه توتون سبز, گيوه سبز, شارب سبز با دست سبز مباركش دستم را گرفت و برد در باغي كه پر بود از وحوش و طيور از چرنده و پرنده و […]