Aug 13 2002
البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت نهم)
قسمت هشتم … قسمت دهم
عندليب : ” من ديشب خواب ديدم يك سيد جليل القدر نوراني مثل مورد سبز, زير جامه سبز, زيرشلواري سبز, كيسه توتون سبز, گيوه سبز,
شارب سبز با دست سبز مباركش دستم را گرفت و برد در باغي كه پر بود از وحوش و طيور از چرنده و پرنده و خزنده و دونده . از خواب كه پريدم بوي عطر وعبير مرا بيهوش كرد.
تاج : ” عجيب , عجيب ! همينكه رسيديم من بكتاب تعبير خواب دانيال نبي و يا تعبيرنامهء حضرت يوسف رجوع خواهم كرد . در اينوقت آقاي سكان
الشريعه وارد شد و گفت :
اينجا كه ديگر عربستان نيست . ما خودمان را كه نبايد گول بزنيم , شماها از بس كه وسواس بخرج داديد نگذاشتيد يك شكم سير غذا بخوريم . من سه قوطي از اين گوشتهائي دارم كه در جعبهء حلبي است . از قراريكه شنيدم مسلمانان آنها را پر ميكنند .
سنت : ” احتياط احوط است . منكه لب نخواهم زد . اگر يك قطره شراب در دريا بيفتد, بعد از آن دريا را بخاك پركنند بطوريكه تپه اي بجاي آن دريا
بشود و بر سر آن تپه علف برويد و گلهء گوسفندي از آن تپه بگذرد و از آن علف بچرد, من از گوشت آن گوسفندها نميخورم .
عندليب : ” غصه اش را نخوريد, عوضش وارد شهر اللبراللين كه شديم يك ديگ بزرگ آش شله قلمكار بار ميگذاريم و همه شكمهايمان را از عزا در مياوريم .
در اينوقت , دورنماي شهر نمايان شد ! بناهاي بلند, باغهاي سبز, واگنهاي برقي كه در آمدوشد بودند و مردم شهر از آنجا ديده ميشدند .
در ايستگاه راه آهن مسافران به جنبش افتادند . هركس چمدان خودش را سركشي ميكرد, دسته اي پياده و گروهي سوار ميشدند . بالاخره جمعيت بعثة الاسلاميه پس از پرداختن مبلغ هنگفتي بعنوان جريمه براي شكستن سه شيشه از ترن . طبخ در اطاقچه آن و سوزانيدن نيمكت و غيره . . . در ايستگاه ” فريد ريشه ستراسه ” پياده شدند . بعد چهار صندوق نعلين و لولهنگ را هم با پرداخت گمرك گزاف تحويل گرفتيم پس از آن صورت مهمان خانه هاي برلين را براي آقاي تاج قرائت كردند و ايشان از ميان آنها “هتل هرمس ” را انتخاب كردند, چون اسم هرمس الهرامسه را در كتاب ” زندقه العتيقه ” خوانده بودند و از اينقرار نزديكتر به عبرانيون و اعراب بود . منهم براي اينكه در جريان گزارش آقايان باشم ناچار در همان مهمان خانه اطاق گرفتم .
آقاي سكان الشريعه ورقهء اعتبار را به امضاي آقاي تاج و عندليب رسانيد تا از بانك براي مدت اقامت در برلين مقداري از وجه آنرا بگيرد . آقاي تاج
بوسيله مترجم از صاحب مهمانخانه پرسيد كه : آيا زمين اين مهمانخانه غصبي است يا نه . بعد از آنكه اطمينان حاصل كرد, فرمان داد برايش حمام
حاضر كنند . در ضمن خطاب به جمعيت بعثة الاسلامي كرده تذكر دادند كه چون ما مظهر اسلام هستيم بايد طوري رفتار كنيم كه سرمشق كفار بشويم باين معني كه بهيچوجه به آب مهمانخانه دست نزنيم و براي استعمال خوراك , وضو و شستشو فقط از آب رودخانه كه نزديك مهمانخانه بود بكارببريم . اگر چه فضولات و مزبلهء شهر در آن ريخته ميشد اما چون روان بود شرعا” پاك خواهد بود .
آقاي تاج با آقاي سنت كه در فن دلاكي بي نظير بود . به حمام رفتند . هر كدام از آقايان اطاقي گرفته , بسليقهء خودشان درست كردند! يعني فرش و تختخواب را جمع كرده گوشهء اطاق گذاشتند وبجاي آن يك تكه زيلو یا گليم انداختند و يك جانماز و يك لولهنگ هم رويش گذاشتند .
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 3:26 am در بخش: اجتماعی,اسلام و مسلمین,سیاسی,طنز,نقد اسلام
Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت نهم) |