01 Feb 2008

من شاشیدم به اون حاکمیت ملی

نوشته:     :::       13 پیام

آقایان و خانم‌های روشن فکر هشدار داده‌اند به اینکه حاکمیت ملی داره خدشه دار میشه. این نوشته خود بدون شک شاشیدن به حاکمیت ملی است! حضرات چنان نامه نگاری کرده‌اند که انگاری تا امروز حاکمیت ملی در امن امان بوده و فقط امروز رژیم این حاکمیت رو به خطر انداخته! گویا ایشان فراموش کرده‌اند که حکومت ظلم علی 28 سال است که چیزی از حاکمیت ملی باقی نگذاشته که امروز بخواهد به آن بریند و یا بشاشد. ولی خوب وقتی اسامی رو نگاه می‌کنی، می‌بینی که اکثر امضا کنندگان خودشون در این 28 سال داشتن می‌ریدن به حاکمیت ملی، حالا یک شبه نگران شدن که رژیم بشاشه به حاکمیت ملی! یکی پیدا نمی‌شه توی اون مملکت از این خانم‌ها و آقایون به اصطلاح روشن گوز بپرسد، شما کجا هستید وقتی که روزانه رژیم هزار بار با رفتار خود به حاکمیت ملی میرینه و ایران رو تبدیل کرده به یک مملکت عقب افتاد و توالت عمومی جهان؟ یکی نیست به این حضرات بگوید که خجالت بکشید شما خود مسبب این فلاکت هستید، وقتی که در برابر هزار نوع بی عدالتی و جنایت و زورگویی رژیم با سکوت خود مهر تایید بر آن می‌زنید. نگاهی کوتاه به نام ها نشان می‌دهد که آقایان اکثرا اسهال طلب تشریف دارند و اگر داد سرداده‌اند تنها برای پست و مقام‌های خودشان است که به خطر افتاده و نگران انتخابات پیش رو هستند.
آیا یکی از این آقایان حتی یک نفر از آنها تا کنون به این همه جنایت که زیر سلطه خود اسهال طلب‌ها انجام شده اعتراض کرده‌اند!؟

13 پیام   |    |     |     

29 Jan 2008

سلام بر حسین!

نوشته:     :::       4 پیام

sholezard.jpg
می‌دونید اولین چیزی که باعث شد من از اسلام روی برگردونم چی بود؟ این دو رویی و دروغ گفتن و نیرنگ بازی مسلمون‌ها بود که باعث شد من از اسلام قدم به قدم دور بشم و خوشبختانه امروز انسانی باشم که هستم.
مسلمان‌ها بنام حسین و حسن، علی و هزار کوفت زهر مار دیگری، شب و روز به جان و مال و ناموس مردم تجاوز و تعدی می‌کنند و شب بر سر جانماز از خدای کلاشان و حقه بازان طلب بخشش می‌کنند و در این خیال باطل هستند که جبران همه کثافت کاری‌های خود را کرده‌اند!
مطالبی که من در این چند سال نوشته‌ام چه در اینجا چه در وبلاگ چنچنه و چه فعالیت‌های دیگرم، همگی بدون چشم داشت بوده و همه را در طبق اخلاص تقدیم خوانندگانم کرده‌ام. همیشه هم به تولیدات فکری دیگران احترام گذاشته‌ام. اگر کسی هم نوشته‌ای از این وبلاگ و یا وبلاگ‌های دیگرم کپی کرده باشد هیچ وقت ایرادی نگرفته‌ام، تنها در یک نکته سخت گیر بوده‌ام و آن هم این بوده که اگر مطالبم را در سایت‌های حرفه‌ای منتشر کرده باشند با آن برخورد کرده‌ام، چه هدف من همیشه این بوده که نوشته‌های من بدون کسب درآمد در اختیار خوانندگان قرار گیرد.
این اواخر یکی دو سایت هستند که نوشته‌های وبلاگ چنچنه را بدون اجازه من منتشر کرده‌اند و این یکی حتی نام سایت خود را هم برو روی عکس‌ها چاپ کرده‌اند تا به خیال خودشان مالک همیشگی آن شوند. در بالای سر در سایت هم یک آیه یا شعاری اسلامی نسب کرده‌اند تا شاید به خیال خودشان گناهانی که کرده‌اند بخشیده شود. به سخن ساده تر در روز روشن مال دیگران را می‌دزدند و برای جبران این گناه، چرندیاتی به زبان عربی بالای سر در سایت شان نسب می‌کنند و تمام!
البته وقتی که مخابرات ایران که یک شرکت دولتی آن هم از نوع اسلامی آن است، دست به تقلب و دزدی می‌زند و قوانین کپی رایت را هم به فلان چپش حواله می‌دهد نمی توان از دیگران توقع بیشتری داشت.
جالب است بدانید که سایت مربوطه چنان در کپی کردن عجله داشته که دستور شله زرد شمری مرا هم با عکس منعکس کرده! حالا باید از مسئولین سایت سوال کرد که آیا آنها بر اساس لوگوی خود طرفدار حسین هستند یا بر اساس دستور شله زرد شمری از طرفداران شمر!!
این هم لینک چند مطلب که پیدا کردم.
[1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15]

4 پیام   |    |     |     

26 Jan 2008

ما تصمیم داریم در انتخابات شرکت کنیم!!

نوشته:     :::       17 پیام

فرض را بر این می‌گذاریم که می‌خواهیم در انتخابات پیش رو شرکت کنیم و به عنوان یک انسان عقل گرا تصمیم داریم بر اساس عقل و خرد شرکت کردن یا تحریم انتخابات را بررسی کنیم.
اولین سوالی که در ذهن ما نقش می‌بندد این است که آیا شرکت در چنین انتخاباتی ما را به اهداف مان نزدیک تر خواهد کرد یا نه. آیا شرکت در چنین انتخاباتی، تغییر عمده‌ای در زندگی ما بعنوان یک شهروند ایرانی ایجاد خواهد کرد یا نه؟ اگر از شعبده بازی رد صلاحیت‌ها و بازی‌های جناحی این رژیم چشم پوشی کنیم و نگاهی به کل رژیم بیندازیم به روشنی راه خود را پیدا خواهیم کرد. از روزهای بوجود آمدن این “حکومت ظلم”، هدف اصلی اوباش حکومتی تنها پر کردن جیب خود و کسب قدرت بوده و نه هیچ چیز دیگر. اینها حتی برای منافع کوتاه مدت خود حاضرند منافع استراتژیک و بلند مدت خود را هم به خطر بیندازند، منافع ملت بیچاره ایران که جای خود دارد.
بخاطر بیاورید بعد از اینکه در سال 76 خاتمی با حمایت کم نظیر مردم از همه جا رانده شده، بالاترین پست قدرت را بعد از خامنه‌ای در اختیار گرفت. پس از این پیروزی آقایان اصلاح طلب همه قول و قرارهای خود را فراموش کردند و در همه زمینه‌ها بجای تکیه بر ملت، دست بوس رهبر شدند و هیچ قدم مثبتی در پاسخ گویی به خواست ملت بر نداشتند و هرگاه هم که ملت سعی کرد از خاتمی در رابطه با کوتاهی‌های او پاسخ بخواهد او و همراهانش، با مکر و حیله دلیل آوردند که مجلس سد راه دولت خاتمی است و مجلس نمی‌گذارد خاتمی قول‌های داده شده را عملی کند. ملت باز برای اینکه حجت را بر این شیادان تمام کند در انتخابات مجلس ششم رای اعتماد مجددی به این شیادان داد تا با در دست داشتن مجلس و دولت بتوانند اهدافی را که به ملت قول داده بودند عملی کنند. بعد از این دو انتخابات دیگر اسهال طلب‌ها هیچ بهانه‌ای برای کوتاهی نداشتند، چه هم دولت و هم مجلس را در اختیار داشتند. ملت نجیب ایران حتی برای اینکه شبهه‌ای در بین نباشد، برای بار سوم به پای صندوق‌های رای رفت و مجددا برای بار دوم خاتمی ملعون را به ریاست جمهوری رساند. چه اتفاقی افتاد!؟ آیا برای نمونه هم که شده حتی یک لایحه قانونی به تصویب رساندند تا بتواند نشان دهند که در اجرای عهدی که با رای دهندگان بسته بودند صداقت دارند!؟ آیا فراموش کرده‌اید “حکم حکومتی” را که کروبی در مجلس قرائت و از تصویب قانون مطبوعات جلوگیری کرد!؟ آیا همین اسهال طلبان نبودند که چیزی را بنام “حکم حکومتی” اختراع کردند؟ آیا در قانون اساسی چیزی بنام “حکم حکومتی” وجود دارد!؟ آیا این عمل آنها تخطی از قانون اساسی نبود!؟ آیا اگر نماینده مجلس از قانون اساسی تخطی کند، حق دارد مجددا خود را لایق نشستن بر صندلی مجلس بداند!؟ آیا اگر ملت مجددا به پای صندوق‌های رای برود، دوباره همان بازی‌های گذشته تکرار نخواهد شد!؟ این گروهی را که بررسی کردم، گروهی است که مدعی است مردم گرا ست و می‌خواهد مشروعیت خود را از مردم اخذ کند! آن گروه دیگر که به اقتدار گرا معروف شده‌اند که وضع شان مشخص است. آنها که بی پروا می‌گویند و هزار بار تکرار می‌کنند که فدائی رهبراند و به مشروعیت مردمی وقعی نمی‌گذارند و در مواقع ضروری هم به پابوس رهبر می‌روند. تازه مگر همین جناح نیست که امروز تمام ارگانهای قدرت را در دستان بی کفایت خود دارد!؟ امروز به وضوح می‌بینیم که نه اقتدار گرا و نه به قول خودشان اصلاح طلب، هیچ کدام قادر نیستند کوچک ترین مشکلات مملکت را برطرف کنند. خوب پس با این اوصاف، چرا ملت باید مجددا و برای بیستمین و یا سیمین بار پای صندوق‌های رای برود و مهر تایید بر این بی خردی‌ها بزند!؟ مگر در زبان فارسی ظرب‌المثلی نداریم که می‌گوید “پای خر تنها دوبار در یک سوراخ می‌رود” و بار سوم حتی خر هم آگاه می‌شود و دیگر پایش را در همان سوراخ نمی‌کند. پس باید بپذیریم، آنهایی که برای بیستمین یا سیمین بار پایشان در یک سوراخ می‌رود را نمی‌توان حتی در حد خر دانست، انسان که جای خود دارد.

17 پیام   |    |     |     

21 Jan 2008

فرار به جلو رهبر

نوشته:     :::       19 پیام

نامه رهبر به مجلس را بعضی به این مساله تعبیر کرده‌اند که رهبر می‌خواهد مشکلاتی را که احمدی نژاد مادر مرده بوجود آورده حل و فصل کند. و یا این موضوع را به جدال قدرت تعبیر کرده‌اند. چیزی را که اکثر تحلیل‌ها از نظر دور داشته‌اند، رابطه رهبر و زیردستانش خصوصا احمدی نژاد است. اگر نگاهی به گذشته بیندازیم می‌دانیم هنگامی که احمدی نژاد مفلوک به قدرت رسید به پابوس رهبر رفت و دست او را بوسید، دست بوسیدن در فرهنگ ایرانی به این معنی است که رابطه رهبر و احمدی نژاد رابطه مرید و مرشد است، به این معنی که هر چه خامنه‌ای تصمیم بگیرد احمدی نژاد چشم بسته می‌پذیرد و به اجرا می‌گذارد و کاملا مطیع اوامر اوست. پس چه دلیلی داشته که رهبر بجای اینکه در پشت درهای بسته همین مسائل را مستقیم با احمدی نژاد در میان بگذارد مسائل را به میدان عمومی کشیده و یک نامه رسمی را ابزار این کار قرار داده!؟ راستی چرا رهبری که مشکلات از همه طرف او را احاطه کرده در چنین موقعیتی دست به چنین مانور خطرناکی می‌زند!؟ مگر نه اینکه تا امروز در همه زمینه‌ها رهبر صد در صد از احمدی نژاد و سیاست‌هایش دفاع کرده!؟ پس این نامه نگاری چه صیغه‌ای است!؟ دلیل این نامه نگاری و جبهه گرفتن رهبر بر علیه احمدی نژاد تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد و آن هم چیزی نیست بجز موقعیت وخیم احمدی نژاد، به این معنی که جایگاه احمدی نژاد در بین مردم چنان سقوط کرده که رهبر برای اینکه هزینه چنین سقوطی را نپردازد مجبور شده به صورت علنی او را مورد خطاب و انتقاد قرار دهد و از سیاست‌های او به صورت علنی فاصله بگیرد. فراموش نکنید که احمدی نژادی قرار بود پول نفت را به سر سفره مردم بیاورد، با اینکه قیمت نفت در این مدت سه سال ریاست جمهوری او رشد زیادی کرده، با این حال نه تنها پول نفت را سر سفره مردم نیاورده که برعکس بنزین را هم از باک ماشین مردم برد، وضع گاز هم که از بنزین بدتر است، مردم در چند هفته گذشته در سرمای شدید بدون گاز زندگی کردند، گرانی سرسام آور دارد کمر حتی طبقه متوسط را هم خورد می‌کند و این همه تنها حاصل ندانم کاری‌های حکومتی است که به دستور مستقیم رهبر به قدرت رسیده و در کمتر از سه سال وضع را به مراتب خراب‌تر از آنچه بوده کرده. پس بی دلیل نیست که رهبر سعی می‌کند در انظار عمومی خود را از احمدی نژاد دور کند تا تنفر ملت از احمدی نژاد گریبان او را نگیرد، غافل از اینکه مردم پیش‌تر از احمدی نژاد از او و دستگاه ولایتش متنفرند و این مشکلات را از دست آوردهای رژیم می‌دانند و نه شخص مفلوک و دست بوسی مثل احمدی نژاد. پس از اینکه احمدی نژاد دست رهبر را بوسید از آن لحظه به بعد هزینه ندانم کاری‌های او به حساب رهبر واریز خواهد شد و این نامه نگاری‌ها دردی را از رهبر دوا نخواهد کرد، این نامه نگاری چیزی نیست جز فرار به جلو رهبر.

19 پیام   |    |     |     

20 Jan 2008

جدال در راس قدرت

نوشته:     :::       4 پیام

در خبری آمده بود که “حاج منصور ارضی از مداحی در محضر رهبری محروم شد”. خبرهای دیگری هم در چند ماه گذشته در باره همین حاجی منصور ارضی منعکس شده بود و همه خبرها دال بر این داشت که آقای حاجی ارضی یادش رفته که کی است و چگونه به چنین جایگاهی راه پیدا کرده، در نتیجه رهبر معظم(!!) مجبور به مداخله شد تا دکان آقایان مداح را تخته کند ترمز دستی را بکشد و به آنها گوشزد کند که هنوز همان پامنبری‌های سابق اند و مالک قدرت کسان دیگری هستند. مداحان معمولا بادمجان دور قاب چین‌هایی هستند که همیشه پای منبر آخوندها نشسته‌اند و با صدای خوشی که دارند مردم را به گریه انداخته‌اند تا بعد وقتی ملا (شعبده باز اصلی) روی منبر رفت زمینه مهیا شده باشد برای صحرای کربلا.
این رویارویی رهبر اولین و آخرین نیست و همه روزه این اواخر شاهد درگیری‌هایی از این دست در صدر دستگاه ولایت بوده‌ایم. همین دیروز بود که در خبر دیگری خاتمی گفت: “علاوه بر شایعات عمومی متاسفانه اخباری به دستم رسیده که حاکی از نوعی تنگ نظری و اقدام برای محروم کردن بسیاری از نیروهای مومن مجرب و روشن از حضور در صحنه انتخابات است.”
این درگیری‌های کوچک و بزرگ در راس قدرت و تنگ‌تر شدن دایره قدرت این روزها به وضوح قابل رویت است. جدال‌ها چنان سخت شده که گاهی ترکش درگیری‌ها به این و آن برخورد می‌کند و خبری هم هر چند محدود از وقایع به بیرون درز می‌کند.
اگر نگاهی به تاریخ معاصر ایران بیندازیم همین روند و درگیری‌ها و تنگ شدن دایره قدرت در دوران شاه هم در آخرهای حکومت او مشاهده می‌شد. شاهنشاه در سالهای آخر حکومت خود هم همین کار را کردند و دایره را چنان تنگ کردند و کار را به جایی رساندند که همه می‌دانند. ایشان نیز کار را به جایی رساندن که در آخرین سالها، حزبی بنام رستاخیز راه انداختند و فرمودند همه باید عضو این حزب باشند و هر کس هم نمی‌خواهد بیاید پاسپورت بگیرد و از مملکت برود.
نه شاهنشاه درک درستی از ساختار قدرت داشند و نه جانشین ایشان سید علی چلاق، همان تنگ نظری‌ها که شاه را سرنگون کرد سید علی را هم می‌رود تا سرنگون کند. گویا دیکتاتورها چنان بی‌سواد و احمق‌اند که حتی قادر نیستند واضح ترین مشاهدات تاریخی را هم در نظر بگیرند و برای حفظ قدرت هم که شده دست از این تنگ نظری‌ها بردارند و حداقل یک گروه کوچک را دور خود نگاه دارند تا بوسیله آنها بتوانند قدرت را حفظ و اداره کنند.

4 پیام   |    |     |     

12 Jan 2008

تصویر ایران

نوشته:     :::       29 پیام

این چند ماه گذشته با اخباری که از ایران می‌آید، خصوصا انعکاس اخبار نقض حقوق بشر باعث شده که تصویر ایران هم کنار حکومت آخوندی مخدوش شود و آثار بد و جبران ناپذیری بجا گذارد که بعد ها، حتی پس از سقوط حکومت آخوندی هم این آثار منفی باعث خواهد شد که در دید جهانیان ایران به عنوان یک کشور متوحش جلو کند.
هفته گذشته یک خانم همکار من که انسانی است بسیار روشن بین به سراغم آمد و با نشان دادن یک مقاله در روزنامه آفتن پستن گفت “چه مملکت گهی”، این دقیقا جمله‌ای بود که او گفت، (مقاله‌ای که او نشان داد در باره پرت کردن دو متهم از کوه بود).
در جوابش گفتم “چه مملکت گهی یا چه حکومت گهی!؟” شرمنده شد و گفت یقینا این حکومت است که چنین می‌کند، ولی چرا کسی در ایران کاری نمی‌کند، چرا مردم عکس العمل نشان نمی‌دهند!؟ در پاسخش گفتم، عده زیادی عکس‌العمل نشان می‌دهند و گرفتار همین نوع مجازات‌ها می‌شوند و عده زیادی هم از ترس عکس‌العملی نشان نمی‌دهند. بعد اشاره کرد به این گله گوسفندانی که راه می‌افتند و به پیشواز رئیس جمهور و رهبر می‌روند. منظورش همان سفرهای تشریفاتی بود که رهبر و احمدی نژاد این روزها راه می‌اندازند تا برای خود مشروعیت بخرند. در پاسخش گفتم دوست عزیز در کشوری که فقر بیداد می‌کند چه توقعی داری!؟ کافی است یک کوپن برنج یا روغن بدهند و یک خانواده فقیر را برای آمدن به خیابان و شرکت در شوهای تبلیغاتی بسیج کنند. پرسید این همه فقیر هستند!؟ گفتم عده‌ای فقیر هستند عده‌ای مامور و معذور! عده‌ای هم بی خبر از اینکه آمدن به خیابان و به تماشای سیرک حکومتی رفتن به این تعبیر می‌شود که اینها همه حامیان حکومت هستند.
این شوها را می‌توان با اینگونه ترفندها ماست مالی کرد، ولی آیا می‌توانیم انتخابات را هم با همین شیوه‌ها ماست مالی بکنیم!؟ آیا اگر دو ماه دیگر در روز انتخابات مجددا 20 تا 30 میلیون انسان احمق رفتند پای صندوق‌های رای آیا باز هم می‌توانیم همین گونه استدلال کنیم و این واقعه ننگین را ماست مالی کنیم!؟ من که گمان نمی‌کنم! اگر این بار هم همین تعداد به پای صندوق‌های رای بروند، دیگر نمی‌توان گفت که این حکومت است که “گه است”، دیگر نمی‌توان به همین سادگی مسائل را تحلیل کرد و برای خارجی‌ها توجیه و ماست مالی کرد. آنوقت باید بپذیریم که این ملت است که “گه است” و در نتیجه یک “حکومت گه” هم بر آنها حکومت می‌کند. وقتی جمعیت عظیمی به پای صندوقهای رای می‌روند و به جنایات رژیم مهر تایید می‌زنند دیگر من و شما نمی‌تواینم استدلال کنیم که این حکومت است که این گونه جنایات را انجام می‌کند، بلکه مردمی که در رای گیری شرکت می‌کنند هم در این جنایات شریک حکومت هستند. مگر نمی‌بینید چگونه مردم آلمان هنوز بعد از بیش از 60 سال باید پاسخگوی حکومت هیتلر باشند و شرمنده از دنیا برای جنایاتی که حکومتشان کرد!؟
من با اینکه در انتخابات این رژیم شرکت نمی‌کنم، شرمنده‌ام از این رفتاری که رژیم از خود نشان می‌دهد، شما را نمی‌دانم! آیا شما هم به اندازه من شرمنده هستید!؟

29 پیام   |    |     |     

09 Jan 2008

پیام آتوسا

نوشته:     :::       28 پیام

توضیح: این پیام در پای مطب قبلی نگاشته شده بود، دیدم حیف است در لابلای پیام‌های دیگر ناخوانده بماند اینجا می‌گذرم تا همه بخوانند.
سخن ما خطاب به خواستاران شرکت در انتخابات این است که درقالب قانون اساسی جمهوری اسلامی؛ که پایه اش به صراحت و وضوح بر استبداد خودکامه مطلق نهاده شده است؛ رأی مردم را درانتخابات یا پیش پرده تأترهای رایج دیکتاتوری‌های عصر مدرن به بازی نگیرید اگر می‌توانید شاخ ولایت مطلقه و حکم حکومتی را درمجلس بشکنید؛ اگر می‌توانید تکلیف قطعی ترکیب ساختگی جمهوریت محکوم را با اسلامیت حاکم برای همیشه روشن کنید و قلاده سگ‌های هار ولایت مطلقه فقیه را به همراه اصل اساس ولایت به زباله دانی تاریخ به بندید ؛ این گوی و این میدان؛ جزاین شرکت درانتخابات ونشستن بر صندلی‌های وکالت درواقع چیزی جز چریدن در مزرعه حیوانات ولایت مطلقه نیست. به قول ژرژ اورول در مزرعه حیوانات همه برابرند اما بعضی ها برابرترند زیرا درمملکتی که در حکومتش وزارت ارشاد اسلامی وجود دارد؛ باید به صراحت بگویم که یا ما ملت هنوز ملتی صغیر و نابالغیم که حتی به ابتدائی ترین حقوق انسانی خود اشعار و اشراف نداریم و یا این که در تداول و تسلسل بدون وقفه قرنها زندگی در یوغ خشونت و خودکامگی و تجاوز حاکمان و تحمیق وتخدیروتحذیر واعظان و مفتیان غریزه تحول و قانون طبیعی تکامل انواع درما کشته شده است؛ دراین جا ذکر گفته یک یهودی روشن بین بجاست. اسحق بن آهارون از رهبران حزب کارگر و سندیکای کارگران اسرائیل وقتی در سال 1977 حزب افراطی مناهیم بگین برای اولین بار پس ازتأسیس دولت اسرائیل درسال 1948 با شکست حزب کارگر درانتخابات به اکثریت درکنیسه رسید؛ گفت:
اگر این اراده مردم است؛ پس باید مردم را عوض کرد یادش بخیر او دسن 99 سالگی در سال 2006 به ابدیت پیوست. مردم چگونه تغییر می‌کنند ؟ اگر درمجلس نمی‌توانید شاخ حکم حکومتی فرمان ولایت مطلقه دیکتاتور را بشکنید؛ یاد گفته دکتر مصدق ؛ آن مرد روشنروان خردمند و بیدار را به خاطر آورید که وقتی ازمجلس مأیوس شد به میان مردم رفت و گفت مجلس آن جاست که مردم آنجا هستند. انقلاب بهمن 1357 درحقیقت نخستین گام درشکستن طلسم شوم تقدیر تاریخی پیوند نامبارک دین و دولت قشری و مستبد باستانی مردم ایران بود. در آن انقلاب عظیم حلقه سنگین این پیوند نامبارک از هم گسیخت و دولت چندین قرنی سلطنت موروثی واژگون شد و این بار نوبت به نابودی همیشگی دین خودکامه باستانی است از آن رو که نطفه نابودی آن خود به خود با رهبری خمینی درشکم انقلاب بهمن 1357 بسته شد؛ همانگونه که نطفه واژگونی سلطنت خودکامه پهلوی در کودتای 28 مرداد 1332 بسته شده بود. وقتی شریعتمداران به ضرورت بر تخت تاجداران جلوس می‌کنند؛ عاقبتی جزسقوط ندارند. قدرت طعمه ایست که موش کورتاریک اندیشان را در تله تاریخ به بند می‌کشد. مفهوم انتخابات در نظام پارلمانی، به هیچ قیدی اعم از قید مذهبی یا مسلکی( ایدئولوژیکی ) یا قومی یا جنسی یا نژادی مقید نیست؛ درجامعه آزاد و دموکرات ساکنین کشوراز نظر مذهبی و مسلکی و قومی و جنسی و نژادی به اقلیت و اکثریت تقسیم نمی‌شوند؛ قید موازین اسلامی درتمامی اصولی که درقانونی اساسی جمهوری اسلامی به حقوق مردم و اختیارات و وظائف نهادهای قانونی مربوط می‌شود؛ هدفی جز محدودیت آزادی عقیده و آزادی بیان و آزادی وجدان؛ به نفع چارمیخ کردن استبداد و خودکامگی درفضای عمومی و حریم خصوصی زندگی مردم ایران منظورنظر واضعان قانون اساسی نبوده است. این قید و هرگونه قیدی به نام قانون در جداکردن مردم ایران به اقلیت و اکثریت با تمامی اصول مدون دراعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین‌المللی حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن در تضاد است. خطاب من به کسانی است که همچنان درچارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی خواهان شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی هستند؛ اگر قادر به برچیدن این بساط آلوده و مسموم نیستند؛ مشاطه گر چهره زشت آن نشوید زیرا به قول فیلسوف آلمانی کریستف لیشتن برگ (1799 1742 ) من یقین ندارم که با تغییر؛ وضع بهتری خواهد آمد؛ اما یقین دارم که برای بهترشدن باید وضع تغییر کند.
آری وضع باید تغییر کند؛ اما بهترآنست که با نگاه به تجربه های ناکام گذشته از هم اکنون دراندیشه آن سوی تغییر وضع باشیم که آن کاریست کارستان زیرا از دست که نالیم که از ماست که برماست .
تغییر وضع احتیاج به آگاهی از گذشته و نقد خود درگذشته و مقدم داشتن مصالح عمومی برمنافع خصوصی و قبول این واقعیت که آزادی من جز قبول آزادی برای دیگران میسر نمی‌شود.
آتوسا
پ. ن.: این هم قانون اساسی جمهوری اسهالی

28 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی