17
Aug
2008
ما ایرانیها انسانهای با هوشی هستیم، حالا چرا به این روز افتادهایم برای من یک معما ست! ما برای هر چیزی، یک ضربالمثل داریم. کمتر ملتی از ادبیاتی چنین قوی برخوردار هستند. تیتر مطلب مدل شیرازی شدهی ضربالمثلی است که گمان میکنم اصل آن به این شکل باشد: “آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع، چه یک نی چه صد نی. (شیرازیها به سر میگویند کله).
حالا برویم سر اصل مطلب.
چند روز پیش دانشگاه آکسفورد رسما با انتشار این بیانیه یکی از مهمترین وزرای دولت ایران را متهم به تقلب در مدرک دانشگاهی کرد. اگر چنین مسالهای حتی در کشورهایی مثل بورکینافاسو هم پیش آمده بود، یقینا وزیر مربوطه نه تنها از کار برکنار میشد که حتی او را برای حفظ آبروی حکومت مجازات میکردند. نه اینکه فکر کنید در دیگر حکومتها تقلب نمیشود، چرا در هر حکومتی تقلب میکنند، اول اینکه تقلبها به این اندازه و ابعاد نیست و دوم اینکه اصولا در اکثر حکومتها دولتها سعی میکنند تقلبها و حقه بازیها را به شکلی قابل قبول لاپوشانی کنند و اجازه نمیدهند این تقلبها علنی شوند، چه این مساله رابطه مستقیم دارد به مشروعیت این حکومتها. حجم تقلب و دزدیهای رژیم ایران چنان زیاد شده که دیگر لاپوشانی ممکن نیست.
شاید بطور کلی حرف از تقلب و عواقب آن (از دست دادن مشروعیت) در مورد رژیمی مثل حکومت آخوندی اساسا بی مورد باشد، چونکه اصولا حکومت ایران برای افکار عمومی در ایران ارزشی قائل نیست و تنها با زور و ایجاد جو ترور تصمیم دارد به ادامه حکومت خود تداوم بخشد. ولی حداقل در روابط بینالملل این مشروعیت برای رژیم حائز اهمیت است، در غیر این صورت در مراودهها و بده و بستانهای بینالمللی مسلما باید آوانتاژ های بیشتری بدهد.
مساله اساسی تر تنها این تقلبها نیست، رژیم ایران این اواخر به قول معروف به سیم آخر زده و حتی سعی هم نمیکند این گونه مسائل را مخفی نگاه دارد. رژیم به خوبی میداند که دیگر دستش حتی برای اقشار پائینی جامعه هم رو شده و دیگر نیازی به مخفی کاری نمیبیند. در عوض جو ترور و فشار را بیشتر میکند و با این وسیله اوضاع را کنترل میکند. درگیری جناحی چنان شدید شده که اصولا جلوگیری از افشای مسائلی از این دست را غیر ممکن میکند. افشاگریهایی از نوع آن یکی که پالیزدار انجام داد نیز مثل این آخری از طرف جناحهای درونی رژیم انجام شد. وقتی نیروهای درون حاکمیت که همگی به طریقی بر اطلاعاتی از این دست دسترسی دارند دست به افشا گری میکنند، دیگر جایی برای انکار و لاپوشانی باقی نمیماند و رژیم نیز ناگزیر میشود که از کنار این مسائل به آسانی بگذرد، وگرنه در مدتی بسیار کوتاه همه نیروهای آن قلع و قم خواهند شد. من به شخصه بعید میدانم تقلب در مدرک سازی کردان هم عواقبی برای او در پی خواهد داشت، همان طور که برای مددی معاون دانشگاه زنجان پیامد چندانی نداشت و همچنین افشاگری پالیزدار هم همان گونه که دیدیم عواقبی برای هیچ کدام از گروه های متخاصم نداشت، گرچه پالیزدار را دستگیر کردن ولی یقین بدانید بعدا مدتی از یک جای دیگر سیستم سر بر خواهد آورد.
در بخش: ملای حیله گر
14
Aug
2008
اگر مسائل ایران رو زیر زرهبین داشته باشید، میبینید که این روزها در بین دولتمداران و حکومت چیهای آخوندی، درگیریها ساعتی شده و همه گروهها دارند به طریقی خشتک گروه مقابل را میکنند. تازه معلوم هم نیست کی با کی است و چه کسی دشمن چه کسی است و چه گروههایی قرار است از داخل این درگیریها شکل بگیرد، به قول معروف سگ صاحابشو نمیشناسه. آدم متعجب میشود این دستگاه قدرت چگونه سرپا ایستاده. فقط کافی است به ده خبر کنار نگاه کنید، اکثر خبرها در همین رابطه است. جالب ترینشون سخنان فاطی رجبی همسر الهام است او نه زیر میگذارد و نه رو و در باره رحیم مشایی (پدر زن پسر احمدی نژاد) میگوید:
گفتههای رحیم مشایی این نتیجه را به دست میدهد که او در قد و قواره دولت اصلاحات میباشد.
یادمان نرود که این فاطی خانم در حقیقت کشته مرده و عاشق سینه چاک احمدی نژاد است، نامههای عاشقانه او را در ستایش از احمدی نژاد را هنوز همه بخاطر دارند. حالا چه شده که با این شدت به پدر زن پسر احمدی نژاد چنین میتازد، بر من پوشیده است.
او نه تنها به رحیم مشایی فحش میدهد که با یک تیر دو هدف را نشانه میرود و بجای فحش خواهر مادر به رحیم مشایی دادن، او را اصلاح طلب خطاب میکند. به زبان ساده یعنی که در زبان فاطی رجبی اصلاح طلبی فحش خواهر مادر به حساب میآید. مشایی هم حملات را بی پاسخ نمیگذارد و یک ضرب در نامهای مینویسد: برخورد واماندگان بهنتیجه نمیرسد!
یک تیکه جالب دیگر توی خبرها هم حمله تمام عیار هاشمی به احمدی نژاد هست، او هم به سبک فاطی رجبی با یک تیر دو نشان را هدف قرار میدهد و هم توی تخم احمدی نژاد میزند و هم چشم و چار سید علی چلاق را نشانه میرود، جمله هاشمی را بخوانید:
مقام معظم رهبری در ابتدای فعالیت دولت نهم از ما خواستند مدتی با این دولت مدارا کنیم، ما هم در این سه ساله با قوه مجریه مدارا کردیم اما میتوانیم بگوئیم این مدت تمام شده است.
هاشمی این حمله را در حقیقت به سید علی چلاق میکند و نه احمدی نژاد، به همین خاطر هم هست که در جملهاش اشاره میکند به رهبر و در حقیقت خود رهبر را مقصر نابسامانیها مینامد. از اینها گذشته، همه میدانند که احمدی نژاد چاکر دست به سینه سید علی چلاق است و خودش هیچ تصمیمی را بدون تایید خامنهای نمیگیرد و همان طور که همین چند روز پیش هم در مجلس گندش در آمد وقتی کردان و دو وزیر دیگر به دستور خامنهای به مجلس معرفی شدهاند.
خبر جالب دیگر اینکه هفته نامه همشهری جوان، که فرزند غلامعلی حداد عادل، سر دبیر آن است را میبندند. وقتی حداد عادل (پدر داماد آقا) و خاندانش را هدف قرار میدهند، یعنی که سید علی چلاق را دارند انگولک میکنند. جالب اینجاست که اینها همه به صورتی قوم و خویش هم هستند و هر کدام به طریقی با دیگری وابستگی خانوادگی دارند، همه این اراذل و اوباش حکومتی یک نوع هزار فامیل هستند .
تازه این هنوز اول کار است، هنوز ماه ها به انتخابات باقی است. با این شکلی که همه چیز دارد پیش میرود، یا گروهی تصمیم دارند کودتا کنند، یا اینکه وضع بزن بزن آقایان تا انتخابات دیگر چیزی از حکومت باقی نخواهد گذاشت. باور کنید هر حکومت دیگری با این همه نابسامانی صد بار کفن پوسانده بود، من مانده ام چرا این حکومت هنوز پابرجا است!
در بخش: سیاسی
13
Aug
2008

داشتم این مطلب را میخواندم، (دروغ و راستش گردن سایت حزب توده!) با خودم گفتم خدا ذلیل کند این آمریکایی ها را که از هر چیزی که بگی اینها برای استقرار قدرت خود بر جهان استفاده میکنند! ذلیل مردهها آمدهاند از روی کله ستونهای تخت جمشید و حیوانات عجیب و غریبی که در اینجا و آنجای تخت جمشید پیدا میشود، کپی برداشتهاند و چیزی بنام سگشیر درست کردهاند! ذلیل شدهها حق کپی رایت را هم به ما ندادهاند!
حالا ببین ما چقدر بدبخت شدهایم که بجای اینکه خودمان حیوانی با این مختصات بسازیم و دنیا را در کنترل خود در آوریم! گرفتار چه جانوران دو پایی شدهایم.
همین طوری که نا امیدانه داشتم به عکس نگاه میکردم، مثل اینکه نوری بر افکار من تابیده باشد، به این فکر فرو رفتم که وضع ما هم چنان که فکر میکنم بد نیست ها! اگر اینها یک جانور عجیب الخلقه درست کردهاند! تازه آن هم از خود ما کپی برداری کردهاند، در عوض ملت ایران در عرض کمتر از 30 سال موفق شدهاند این همه جانورهای عجیب و غریب و درندهای مثل “الاغچموش یک دست“، “سگ هار ریش دار“، “شمپانزه سخنور“، “کوسه دو پا و دوزیستی” و خلاصه اگر فکرش را بکنید، ما موفق شدهایم در این مدت کمتر از 30 سال یک باغ وحش از حیوانات عجیب و غریب خلق کنیم. آقا علیرضا بگیر از این یک داستان خوب نه طنز گونه بساز که به گمانم بزرگترین اختراع دنیا را کشف کردهایم ما ایرانی ها.
ادامه… »
در بخش: طنز
12
Aug
2008
همین کم مانده بود که سایت بیبیسی هم وارد این بازی شود! داستان وزیر کشور با مدرک دکترای قلابی، چنان در بین اصولگرایان اختلاف انداخته که عاقبت آن میتواند از جنگ احتمالی آمریکا هم ویرانگر تر باشد.
از همه حساستر این مساله است که خامنهای خود کردان و دو وزیر دیگر را تائید کرده و به گونهای با زور به خورد مجلس داده، غافل از اینکه جنگ قدرت چنان در بین حکومتیان رخنه کرده که هر کدامشان برای اینکه در پست وزارتی بنشینند حاضرند اگر لازم باشد، کل بنیان رژیم را از ریشه بیرون آورند. این مساله را به خوبی میتوانید در سخنرانی روح الله حسینیان در جلسه رای اعتماد مجلس بخوانید.
اینکه کردان دکتر هست یا نیست اصلا مساله اصلی نیست، مساله اصلی قراردادن انسانهای دروغ گو دغل باز و دستمال بدست در اموری است که معمولا با دستمال یزدی قابل اداره کردن این امور میسر نیست. اگر خامنهای در گماشتن این افراد با سابقههای مشکوک اصرار میورزد، از این نظر است که بعدا راحتتر می تواند چنین افرادی را کنترل کند.
اینکه کردان مدرکش تقلبی هست یا نیست هم مساله جدیدی نیست، یک شبه آیت الله شدن سید علی چلاق و هاشمی رسمنجانی هم از همین نوع پدیده هاست. وقتی سید علی چلاق یک شبه برای اینکه بتواند بر اریکه قدرت حکومت آخوندی مسلط شود، خود ملاها دست به دست هم دادند و او را بدون هیچ خجالتی آیت الله کردند از همان ایام (20 سال پیش) پایه این گونه رفتار ریخته شد بلکه پیشتر. اگر حقیقت امر را بخواهیم پیگیری کنیم، آیت الله شدن خود خمینی هم با اما و اگر روبروست. روزی که حکومت شاه حکم اعدام خمینی را صادر کرد، عدهای از ملاها که خود را آیت الله مینامیدند دور هم جمع شدند و یک مدرک آیت اللهی برای خمینی دست و پا کردن تا از حکم اعدام او جلوگیری کنند. در دوران شاه حکم اعدام در مورد آیت الله ها اجرا نمیشد و به همین دلیل هم خمینی بجای اعدام رهسپار تبعید شد.
اگر آن روز حکومت شاه با این تقلب آشکار رویارویی میکرد و در مقابل این زورگویی ایستادگی از خود نشان میداد، شاید امروز نه حکومت خودش سرنگون شده بود و نه این نگون بختی حکومت آیت اللهها گریبان ملت ایران را گرفته بود.
از روز اول که جمهوری اسهالی مستقر شد و بر مخالفین خود یکی کی فائق آمد در بر همین پاشنه میچرخیده که تعظیم کردن و دستمال بدست بودن و دست بوسیدن جای شایسته سالاری را گرفته. تازه این مساله در رژیم قبلی هم تقریبا به همین شکل بود، گرچه آن زمان به این آشکاری نبود و تازه فقط هم در ردههای بالا و شغلهای حکومتی گسترش داشت. امروز اما برای شغل دربانی یک اداره هم باید دستمال یزدی به دست گرفت و به پابوس یک آیت الله یا یک آخوند دون پایه رفت تا راه به جایی برد.
حالا گیرم که کردان را از دستگاه حکومتی کنار گذاشتند، ملت بیچاره با موج بسیجیان و حزب الله هی هایی که بدون داشتن شایستگی وارد دانشگاهها شدهاند و بدون اینکه درس خواند باشند یکی یکی مدرک دکترا و مهندسی میگیرند چکار میخواهند بکنند!؟
پ.ن.:
این مطلب رو هم حتما بخونید ببینید چگونه کردان را دست انداخته این وبلاگ نویس.
در بخش: ملای حیله گر
09
Aug
2008
عبدالقادر عزیز مطلبی نوشته در دفاع از هموطنان بهایی که در ایران بدون هیچ اتهامی به زندان انداخته شدهاند. او ما را به نوشتن در این باره دعوت کرده من به سهم خودم زیاد در این باره نوشته ام ولی هر چه بنویسیم باز هم کم است این حداقل کمک است که ما که دستمان از ایران دور است بر می آید.
همین هفته گذشته بود که رژیم آخوندی به خاطر شکستهایش در همه زمینه ها یعقوب مهرنهاد وبلاگ نویس را بدون هیچ دلیل و مدرکی اعدام کرد. چند روز پیش دختر شیرین عبادی را به گرویدن به دین بهائیت متهم کردند، اگر در نروژ این خبر به گوش مردم برسد از خنده روده بر میشوند و اولین سوالی که خواهند کرد این خواهد بود که مگر داشتن این یا آن دین یا باور از اموری است که دولت باید در آن دخالت کند!؟ در دنیای متمدن امروزی داشتن این با آن باور، این یا آن دین یک مساله خصوصی است و به هیچ کس بجز خود شخص مربوط نمیشود، ولی متاسفانه حکومت آخوندی حتی تا زیر شلواری و شوورت ملت ایران هم پیش رفته و رنگ شوورت وزیر شلواری ملت را هم میخواهد تعیین کند، دین و باورها که جای خود دارد.
من هم به سهم خود همه دوستان را به نوشتن در این باره و اعتراض دعوت میکنم.
ما آنقدر خواهیم نوشت که طول و عرض اینترنت از اعتراضهای ما پر شود. چنان مینویسیم که در هر جستجویی در اینترنت، نام ننگین حکومت عمامه به لجن کشیده شود.
بنویس برادر، بنویس رفیق، بنویس هم وطن، آنقدر بنویس که واژه ملا با سنگ توالت هم سان شود.
در بخش: اعتراض و تظاهرات
07
Aug
2008
این جدال بی پایان مدرک گرفتن در بین ایرانیان کار را به جاهایی کشانده که هر بنی بشر ایرانی مجبور است برای خود یک مدرک دکترا حالا چه تقلبی چه واقعی تهیه کند، وگرنه حق زندگی هم در ایران از او صلب میشود.
داستان مدارک تحصیلی تقلبی سران رژیم سالها پیش به بحث کشیده شد، مدتی هم در مجلس بحث بود که برای نماینده مجلس شدن هم باید حداقل مدرک کارشناسی ارشد داشت و الخ.
یادم میآید همان موقعها، داد و فریاد زدم که ای خلق الله به کسی مربوط نیست رای دهنده چه کسی را به وکالت خود به مجلس میفرستد! در یک سیستم دموکراتیک مبنا و ماخذ انتخاب وکیل، فقط بوسیله موکل مشخص میشود و نه دستور العمل این یا آن معتمد یا ریش سفید.
حالا گویا مدرک این مردک کردان که شد وزیر کشور گل و بلبل، دوباره این مسابقه مدرک داشتن و نداشتن را در ایران به جریان انداخته، غافل از اینکه، ای بابا حتی دکترای معتبر ترین دانشگاههای دنیا هم نمیتواند دلیل بر کاردان بودن کسی باشد. به همان خدایی که نمیپرستم قسم میخورم که من خودم دهها دکتر و محقق با درجات بالاتر، بهتر و معتبر تر از بعضی از این دکترها سراغ دارم، که حتی قادر نیستند پالان یک خر را روی خر بگذارند، در بهترین حالت این نوع دکترها قادرند در رشته تحصیلی خود تا اندازهای صاحب نظر باشند، وگرنه در دیگر رشتهها خصوصا سیاست به اندازه همان خر هم شعور و فهم ندارند، چه رسد به اندازه یک دکتر. در اینجایی که من کار میکنم تقریبا همه دکتر و محقق هستند بجز من و چند تایی دیگر، گاهی اواقات چیزهایی از بعضی از این دکترهای ریز و درشت میشنوم که چیزی نمانده شاخ روی سرم سبز شود! گاهی اوقات در بعضی زمینهها زمین شورهای اداره ما بهتر از بعضی از این دکترها و محققین فهم و شعور دارند.
در مملکتی که مهمترین امور امنیتی سیاسی، اقتصادی و الی آخر، و همه مجراهای قدرت در دست چند تا آخوند بی سواد است، من نمیفهمم چرا وزیر کشور حتما باید دکترا داشته باشد. حالا گیرم که دکتر هم بود مگر دکتر احمدی نژاد چه تری به مملکت زده که این یکی نتواند بزند! باور کنید شاید این مرتیکه دزد از خود احمقی نژاد هم باهوش تر باشد و یقینا کسی که میتواند در صدا و سیما که مرکز خبر رسانی و اطلاع رسانی مملکت است، آن همه دزدی کند و آب هم از آب تکان نخورد، چنین آدمی یقینا باهوش است، حالا دکتر باشد یا نباشد چیزی را تغییر نمیدهد. در آن دزد خانه، باور کنید همین کردان دزد صد بار بهتر از هر کس دیگری است، همچین جیبت را میزند که آب از آب تکان نخورد!
باور بفرمایید اگر از من بپرسید یک دستگاه دزد گیر بجای این کردان کارآمدی بیشتری در پست وزیر کشور خواهد داشت خصوصا که انتخابات هم نزدیک است و یقین بدانید این کردان دزد قبل از اینکه کسی رای به صندوق بریزد ورقه رای را دزدیده.
در بخش: ملای حیله گر
05
Aug
2008
فساد و پلیدی پدیدهای است که به آسانی نمیتوان از آن رهایی یافت. حتی اندکی فساد و پلیدی در محیطی، میتواند همه آن محیط را به سرعت به پلیدی و فساد مطلق سوق دهد. این مشکل بزرگ را حتی یک میوه فروش هم میتواند برای شما ثابت کند. مثالی میزنم تا عمق این فاجعه روشن تر بیان شود.
اگر یک سبد بزرگ سیب داشته باشیم و در این سبد پر از سیب تازه، حتی اگر یک سیب آسیب دیده وجود داشته باشد، همین یک سیب با سرعت بقیه سیبها را هم به فساد میکشد. این آزمایش را میتوانید خودتان انجام دهید، تا با شگفتی آثار مخرب آنرا ببینید. یک سبد سیب که معمولا میتوان آنرا در شرایط مناسب تا هفتهها و گاهی ماهها نگهداری کرد، اگر یک سیب فاسد در این سبد باشد، تمام سیبها در مدتی کمتر از یک هفته فاسد میشوند. عمل فساد سیب، اگر در سبد بسته باشد، با سرعت بیشتری هم به پیش میرود و کار فاسد شدن را تسریع میکند.
جامعه ایران هم امروزه گرفتار چنین فساد و پلیدی شده. اسلام ناب محمدی درست کار آن سیب فاسد را دارد با سبد ایران انجام میدهد. بسته بودن جامعه ایران هم مزید بر علت شده و کار این فساد را تسریع بخشیده. در جامعه ایران امروز بازتولید این پلیدی به سرعتی سرسام آور رو به رشد است، حتی آنهایی که سعی در اصلاح جامعه را دارند و در راه براندازی این رژیم کار میکنند نیز با خطر فساد روبرو هستند. بخاطر بسته بودن جامعه ایران به مرور زمان حتی آنهایی که پاک ماندهاند، گرفتار فساد و پلیدی خواهند شد.
برای رهایی از این فساد و پلیدی باید به همان روشی که میوه فروش سیبهای خود را نگهداری میکند استفاده کرد. میوه فروش هر روز سیبهای خود را زیر و رو میکند و سیبهای فاسد و یا نزدیک به فساد را از سبد خارج میکند و آنها را به زباله دان میریزد.
برای مبارزه با پدیده پلیدی و جلوگیر از باز تولید آن، باید سیبهای فاسد سبد ایران را از داخل سبد خارج کرد و آنها را به دور ریخت، متاسفانه راه دیگری وجود ندارد.
در بخش: مبارزه با رژیم