09 May 2009

انقلاب مخملی با رنگ سبز

نوشته:     :::       15 پیام

خوشباوران بخوانند شاید بیدار شدند.
سیاست حرفه ایست که با مکر و ریا و شعبده بازی، ملت را با سیاستمدار همراه می‌کند، تا بوسیله آن بتوان جامعه را به آن طرفی که سیاستمدار می‌خواهد سوق داد. این ساده ترین تعریف از سیاست است.
انقلاب ایران از اول تنها دو شعار داشت، “استقلال و آزادی”. با ورود سیاست پیشگانی مثل سید میرحسین موسوی خامنه‌ای و دیگر ملاهای لباس شخصی و لباس ملایی و به کنترل در آوردن مسیر انقلاب یک خواسته و شعار تقلبی به آن افزودند و شعارهای مردم را از “آزادی و استقلال” تغییر دادند و شعار جدیدی را جایگزین آن کردند بنام “استقلال آزادی جمهوری اسلامی”.
در ایران این روزها دو جناح سیاسی داریم که هر دو جناح به صراحت می‌گویند که خواستار حفظ نظام هستند و حتی حاضر نیستند کوچکترین تغییری در قانون اساسی آن بدهند. همچنین هر دو جناح خود را دست بوس رهبر می دانند، در نتیجه نباید از هیچ کدام از این دو جناح توقع داشت که تغییری اساسی در سیاست‌های حکومت(سید علی خامنه‌ای) بدهند، این موضوع را دیگر همه می‌دانند حتی خوشباوران.
جناحی که به اقتدارگرا معروف شده، از سیاستمداران عقب افتاده‌ای تشکیل شده که حتی از طالبان هم عقب افتاده تر هستند و این موضوع را هم ملت می‌داند، حتی خوشباوران!
جناح دوم که عده زیادی به آن دل بسته‌اند جناح به اصطلاح اصلاح طلب است.
حکومت آخوندی با بازی دادن ملت هر از چندی نمای بیرونی حکومت را با تعویض، تغییر می‌دهد تا بتواند به حکومت خود استمرار بخشد. یک دوره اصلاح طلب یک دوره اقتدارگرا در حقیقت هیچ فرقی بین این دو جناح سیاسی وجود ندارد. هر دو جناح خواستار حفظ این حکومت با همین ساختار امروزی هستند و حتی اگر قادر باشند خواستار این هستند که به دوران اولیه انقلاب برگردند، چونکه در آن دوران اقتدار مطلق داشتند، در عوض این روزها مجبورند آزادی‌هایی را هر چند محدود بدهند. هیچ سیاستمداری خواستار این نیست که به ملت آزادی بدهد، سیاستمدار همیشه تشنه قدرت است و اگر می‌بینید در بعضی کشورها دموکراسی حکمفرما ست به این دلیل است که ملت توانسته با سعی و کوشش سیاستمداران را تا حدودی کنترل کند.
در این دوره از انتصابات، حکومت که می‌داند دیگر از مهره‌های سوخته‌ای مثل خاتمی نمی‌تواند استفاده کند، میرحسین موسوی خامنه‌ای را از پستوی انقلاب بیرون آورده و می‌خواهد این مرده سیاسی را به ملت قالب کند. جالب اینجاست که همین میرحسین موسوی خامنه‌ای به وضوح در میتینگ‌های انتخاباتی‌اش می‌گوید که پیرو ولایت فقیه است و قانون اساسی را بدون هیچ گونه تغییری و هیچ اما و اگر می‌پذیرد. او حتی با صراحت کامل از سیاست کشتار اول انقلاب دفاع می‌کند.
بریده‌ای از سخنان میرحسین موسوی خامنه‌ای، نخست وزیر دوران کشتار و ترور را بخوانید:
میتینگ انتخاباتی دانشگاه بابل: “من ۲۰ سال سکوت نکردم و با بستن فله ای مطبوعات مخالفت کرده ام”. او همچنین گفت: “من صراحتا با اصلاح قانون اساسی مخالفم. من دیدم که چه کسی آن قانون اساسی را امضا کرد. من نمی گویم شما کافرید ولی این مواضع ما را به جایی درست نخواهد برد”. وی در ادامه گفت: “من کاملا به این قانون اساسی معتقدم و با آن وفادار خواهم ماند”.
ای بابا این طرف چرا میگه 20 سال! دانشجوها از او خواستند پاسخ دهد در این 30 سال چه غلطی کرده، دانشجوها از او پرسیدند چه نقشی در قتل عام 67 داشته، این مردک الدنگ چرا 10 سال اول را که او نخست وزیر بوده و ملت را قتل عام کردند حذف می‌کند یک دفعه!!؟؟
میتینگ انتخاباتی دانشگاه فردوسی مشهد: ولایت فقیه، ما را در مقابل کودتا و خودمختاری‌ها حفظ کرده است
جالب است بدانید همین مارمولک که امروز دانشجو دانشجو می‌کند و سنگ دانشجو را به سینه می‌زند، در دهه اول انقلاب عضو شورای انقلاب فرهنگی بوده، همان شورایی که دانشگاه را از استادان و دانشجویان وطن پرست پاکسازی کرد تا آخوندها بتوانند به راحتی و بدون مزاحم حکومت ترور خود را بر ایران حکمفرما کنند.
همین مارمولک این روزها با بستن شال گردن سبز و پوشاندن لباس سبز بر تن اوباش هوادارش دارد به آمریکا چراغ سبز نشان می‌دهد و با زبان بی زبانی می‌گوید، “نیازی نیست شما انقلاب مخملی در ایران راه بیندازید ما خودمان این کار را برایتان می‌کنیم”، رنگ آنرا هم سبز انتخاب کرده که تاکیدی باشد بر اینکه این ملک و ملت ملک طلق سید ها ست.
سخنی به خوشباوران: پیش به سوی انقلاب مخملی سیدی میرحسینی آمریکایی مارمولکی!!

15 پیام   |    |     |     

05 May 2009

رژیم وحشت زده به جان جوانان افتاده

نوشته:     :::       18 پیام

دو نوجوان دیگر را می‌خواهند فردا اعدام کنند، چرا؟ من از روزی که دلارا را اعدام کردند، هر چه به این مساله می‌اندیشم بیشتر به این تئوری ایمان می‌آورم که این قتل‌ها تنها و تنها برای ترساندن مردم است. وقتی می‌بینید با این همه بگیر و ببند و اعدام و ارعاب باز هم مردم عاصی اینجا و آنجا دست به اعتراض می‌زنند به این معنی است که رژیم می رود تا کنترل از دستش خارج شود. یک روز معلم‌ها تظاهرات می‌کنند یک روز کارگرها هستند، یک روز دانشجوها، یک روز زنان، یک روز کشاورز است و خلاصه کسی نیست که در این روزها اعتراض نکرده باشد. اینها همه نشان از ترس حکومت دارد. اینها نشانه‌های اقتدار نیست! چه اقتدار با کشتار بدست نمی‌آید، تنها شهروندان را جری تر می‌کند. اگر می‌بینید این روزها به جان جوانها افتاده‌اند به این دلیل است که می‌دانند که جمعیت ایران جمعیتی است جوان، بیکار عاصی و آماده قیام، این قیام برخلاف قیام 57 بسیار خونبار خواهد بود. اگر حکومت کوچکترین ضعفی از خود نشان دهد، قیامی بسیار کور شروع خواهد شد و جوی خون راه خواهد افتاد. بازاری و سرمایه دار دزد و ملا همگی که در این سالها از مکیدن خون ملت به ثروت‌های نجومی رسیده‌اند می‌دانند که وقتی جمعیتی بیش از 50 درصد از ملت در فقر زندگی کند چه معنی دارد، معنی چنین شرایطی قیامی کور و خونین است.
پس رژیم به شکلی مجبور است تا روز آخر خون بریزد و جو رعب و وحشت ایجاد کند. مگر نمی‌بینید دیگر در کوی برزن شلاق نمی‌زنند، چون می‌دانند کار از این کارها گذشته، کار به جاهای بسیار باریک رسیده، به تنگنایی نزدیکی‌های سقوط.
وقتی میرحسین پس از 20 سال نقاشی کردن از گوشه خانه بیرون می‌آید دلیل دارد، دلیل‌اش هم چیزی نیست جز احساس خطر، خطری که می‌رود تا ستونهای قدرت آخوندی را بلرزاند. زلزله‌ای که دیگر نه آثاری از آخوند برجا خواهد گذاشت نه مذهب.

18 پیام   |    |     |     

02 May 2009

دلارا دارابی اعدام شد

نوشته:     :::       20 پیام

خبر کوتاه و تنفر برانگیز بود. درست سه چهار ساعت بعد از اینکه خبر را در بخش اخبار کنار منعکس کردم، توی حیاط خانه بودم، داشتم به گل و گیاه‌ها رسیدگی می‌کردم، این کار را وقتی عصبانی می‌شوم زیاد می‌کنم، برای اینکه بتوانم فکرم را متمرکز کنم و افکارم را کمی از این دنیای وحشی دور کنم. همسایه کناری آمد و پرسید یک دختری را در ایران اعدام کرده‌اند، او هم روی نت خبر را خوانده بود(همه روزنامه های نروژی خبر اعدام را منعکس کردند[لینک]). از من پرسید این همان دختری است که چند وقت پیش در باره‌اش صحبت کرده بودی؟ گفتم آره. آخه من این گونه خبرها را به هر شکلی شده به اطرافیانم منتقل می‌کنم. عقیده دارم حتی اگر یک نفر را بتوانم از این جنایات آگاه کنم، خودش کمکی خواهد بود برای منزوی کردن هر چه بیشتر این رژیم جنایت پیشه.
چند دقیقه‌ای با همسایه بحث کردیم. از من پرسید چرا رژیم با اینکه می‌داند این گونه رفتار تنفر بیشتری در جهان بر علیه آن بسیج می‌کند باز هم در انجام این جنایات اسرار دارد!؟ گفتم آخه قربانت گردم رژیمی که پایه هایش بر وحشت استوار شده، اگر روزانه یا هفتگی یا حداقل ماهیانه یکی را به مسلخ نبرد ابهت‌اش می‌ریزد و دیگر مردم از آن نمی‌ترسند و همین مساله می‌تواند باعث سرنگونی آن شود. من فکر نمی‌کنم دلیل دیگری داشته باشد وگرنه رژیم مرض که ندارد برای خودش دشمن بتراشد که! این اعمال بخشی از ابزار اعمال قدرت است.
در ضمن نباید فراموش کرد که آن جلادان حرفه‌ای هم که در زندانها و کشتارگاه‌های رژیم مشغول انجام وظیفه هستند، اگر هر از گاهی آدم نکشند و خونی نریزند، ممکن است از زور بیکاری گریبان خود رژیم را بگیرند. فراموش نکنید که این گونه انسانها هم نیازهایی دارند، باید نیاز آنها را هم درک کرد!! کسی که عادت دارد برای تفریح آدم بکشد به کشتن مدام نیاز دارد، مثل من که عادت و نیاز دارم برای تفریح و ریلکس شدن به گل و گیاه سرکشی کنم و گل و گیاه تر و خشک کنم.
باور کنید آدم کشتن هم مثل باغچه بیل زدن پس از مدتی تبدیل می‌شود به عادت. حالا اگر خواسته باشید این عادات را از من و او بگیرید باید یک فکر اساسی بکنید، وگرنه به این راحتی‌ها نمی‌توانید عادات را نادیده بگیرید. مگر ضرب المثل معروف “ترک عادت موجب مرض است” را نشنیده‌اید!؟
پ.ن.:
دوستان تعداد زیادی مراجعه کننده از وب سایت های نروژی به اینجا مراجعه کرده‌اند به همین علت، کوتاه شده این مطلب را به نروژی در زیر می‌آورم تا افشا گری گسترده تر شود.

Jeg ser at det kommer flere Norske lesere her, derfor skriver jeg en kort versjon av denne posten:
Etter at jeg fikk vite at Delara Darabi var henretter, ble jeg rasende. For å få aggresjonen ut, gikk jeg ut i hagen, en av naboene kom til meg og fortalte nyheten om Delara. Hun også hadde lest nyheten på nett. Hun spurte meg om denne jenta var den samme som jeg hadde fortalt henne om tidligere, hun som hadde fått dødsdom. Jeg kunne bekrefte det, og at jeg hadde vært bekymret for at Delara også ville blir henrettet, slik som tidligere alle de andre mindreårige som allerede er hentrettet.
Ofte når slike ting som skjer i Iran, prøver jeg å informere folk som jeg kjenner. Jeg ser det som min plikt å informere for at andre også skal få vite hva det Iranske regimet gjør med mitt folk, for å bekjempe og isolere regimet. Det hjelper å informere andre nasjoner og folk.
Videre i min persiske blog, skriver jeg om at regimet i Teheran trenger disse henrettelsene for å kunne fortsette å regjere og beholde makten. Uten disse henrettelsene kommer regimet til å falle.
Videre skriver jeg om de personene som utøver selve henrettelsene. De har et behov!, behov for å tilfredstille sine dyriske tendenser, for å lindre sin agresjon, en sykdom som trenger blod for å leve. De trenger å drepe mennesker, de trenger å ha makt. “Vi har alle våre behov!”

20 پیام   |    |     |     

29 Apr 2009

خمینی هم مجسمه شد ما خبر نداشتیم!

نوشته:     :::       14 پیام

تصویر منحوس اش را در بخش عکس‌های فارس دیدم. گویا مجسمه خمینی را هم درترمينال شماره يك فرودگاه مهرآباد بردند بالا و ما بیخبران خبر نداشتیم، البته به مجسمه خمینی می‌گویند تندیس که زیاد تو چشم نخوره ولی به قول اصفهانی‌ها چه گه چه ککه هر دوتاش یکی است.
مانده‌ام اگر خود حرامزاده‌اش زنده بود چه عکس العملی به این موضوع نشان می‌داد!
یقینا وقتی خبرنگار از او در این باره سوال می‌کرد پاسخ می‌داد:
در اسلام لاکن مجسه حرام است، لاکن اگر اسمش تندیس باشد و اگر تندیس یکی از بیضه‌های اسلام باشد لاکن اشکالی ندارد بلکه صواب هم دارد! فتوای خاویار و ماهی خاویار را که یادتان هست!؟

mojasame_khomeini.jpg

14 پیام   |    |     |     

27 Apr 2009

صورت حساب رستوران آقا میرحسین

نوشته:     :::       27 پیام

نگاهی به این تصاویر میر حسین موسوی بیندازید، حتما با دقت شعارهایی که پایین هر عکس نوشته شده را بخوانید و اگر سن تان قد می‌دهد و دوران نخست وزیری میرحسین موسوی را به یاد دارید این شعارها را با رفتار و شعارهای آن دوران موسوی مقایسه کنید. دقیقا همه گفته‌های میر حسین موسوی در این شعارها 180 درجه با اعمال و رفتار او در دوران نخست وزیری‌اش مغایرت دارد.
نکته جالبی را که حتی نظر خبرگزاری‌های خارجی را هم جلب کرده حضور او همراه با همسر گرامی! است. وقتی او که یک عقب افتاده فکری ست را می‌بینیم که با همسرش جلسات انتخاباتی برگزار می‌کند، خنده‌ام می‌گیرد. این قشر که میر حسین موسوی یکی از سرکردگان‌اش هست معمولا زنهای شان را حتی از پشت چادر و چاقچور هم به مرد غریبه نشان نمی‌دهند، حالا چطور شده که او زنش را به میدان آورده! عاقلان دانند.
یک بابایی میره چلوکبابی بعد از اینکه غذا خوردنش تمام میشه و صورت حساب رو می‌آورند، می‌بینه یک چیزهایی توی لیست هست که او بیچاره اصلا نخورده. به صندوقدار مراجعه می‌کنه و اشاره می‌کنه به یکی از اقلام روی صورت حساب و از صندوقدار می‌پرسه این چی هست!؟ طرف می‌گه ماست موسیر. مشتری می‌گه من که ماست موسیر نخوردم! صندوقدار می‌گه ما آوردیم میخواستی شما بخوری!
مشتری انگشت روی یک قلم دیگر از لیست می‌گذارد و می‌پرسد، این چی است؟ صندوقدار طرف می‌گوید پیاز! مشتری بیچاره باز می‌گوید من که پیاز نخوردم! صندوقدار می‌گوید ما آوردیم می‌خواستی بخوری!
خلاصه به همین روال همه اضافه‌های صورت حساب را به خورد مشتری بدبخت می‌دهد.
مشتری که آدم رند و قالطاقی بوده، روز دیگری با همسرش به رستوران می‌رود. پس از خوردن غذا وقتی که صورت حساب را برایش می‌آورند، پیش صندوقدار می‌رود و با ارائه صورت حساب، از صندوقدار تقاضای 500 تومان باقیمانده را می‌کند! صندوقدار با تعجب می‌پرسد، کدام باقیمانده! شما که هنوز پول نداده‌اید!
مشتری پاسخ می‌دهد، صورت حساب رستوران داشتیم 500 تومان، شما هم 1000 تومان خانم داشتید! سر جمع می‌شود 500 تومان.
صندوقدار با چشمان گشاد می‌پرسد کدام خانم!؟ مشتری با اشاره به همسرش می‌گوید این خانم!
صندوقدار می‌گوید ما که جسارتی به خانم شما نکردیم!
مشتری هم با پررویی می‌گوید، ما آوردیم می‌خواستی بکنی!
حالا حکایت کار میر حسین خان حقه باز شده، فقط به خانم‌ها گوشزد کنم فراموش نکنید که این میر حسین همان میرحسین دوران “یا رو سری یا توسری” است، زیاد فریب این عشوه‌های مکش مرگ مای او را نخورد. این همان کسی است که سالهای اول انقلاب ریشه‌ها و پایه‌های این رژیم عقب افتاده و سرکوبگر را استوار کرده و هرچه ملت این روزها می‌کشد از دست همین‌هایی است که آن روزها ملاها را در اداره مملکت و پی ریزی دیکتاتوری آخوندی یاری دادند.

27 پیام   |    |     |     

25 Apr 2009

Muldyr

نوشته:     :::       11 پیام

چند روز پیش یکی از دوستان نروژی که علاقه بسیار به سیاست خاورمیانه دارد و تحولات سیاسی آنرا دنبال می‌کند از من پرسید، میر حسین موسوی به نظر تو چه جور سیاستمداری است که قرار است در انتخابات ایران شرکت کند؟ بدون مکث و یک ضرب تنها لغتی که بتواند میرحسین ما را خوب توصیف کند که به ذهنم رسید تحویلش دادم، واژه‌ای که استفاده کردم Muldyr بود. با تعجب پرسید چرا Muldyr؟ برایش توضیح دادم که حضرت میرحسین از اولین روزی که کاندیداتوری خود را اعلام کرد گفت که او یک اصولگرای اصلاح طلب است! برایش توضیح دادم که اصولگرا یعنی چی و اصلاح طلب چه مقوله‌ای است، البته همه این تعاریف و آژگان را از روی دست حکومت چی‌های داخل تقلب کردم و معانی آنها را بازگو کردم ها! نه معانی واقعی این واژگان را.
با همه این توضیحات دیدم باز هم سرگیجه گرفته و با چشمانی گشاد نگاهم می‌کند و علامت سوال از چهره‌اش هنوز پاک نشده، به همین علت ادامه دادم و تشریح کردم که از چه نظر واژه Muldyr را برای میرحسین بکار برده‌ام.
برایش توضیح دادم که میرحسین از نظر سرکشی شبیه به اسب است و از نظر منطق شبیه به خر. بیش از 20 سال هم مخفی بوده در نتیجه ناشناس مانده، حداقل برای جوانان چهره‌ای بسیار ناشناس است، در نتیجه این حیوان چموش و سرکش را چیزی بجز Muldyr نمی‌توان نام گذاشت.
خودمانیم ها این چموش با این هیکلی که دارد چندان هم دست کمی از Muldyr ندارد ها! از منطق‌اش که دیگر نگو! ببین چه چرندیاتی به هم می‌بافد!
میر حسین موسوی: رفع تبعیض جنسیتی از بزرگترین اهداف انقلاب است (منبع: سایت شخصی ایشان “قلم”)
منظورش از این چرند گویی همان شعار “یا روسری یا تو سری” است ها! نگفتم طرف خیلی منطق‌اش خرکی است!؟

11 پیام   |    |     |     

21 Apr 2009

ظهور خر دجال

نوشته:     :::       14 پیام

از دیروز که مموتی با سخرانی‌اش آبرویی برای خودش و دیگران باقی نگذاشت، می‌خواستم چیزی بنویسم ولی دیدم اصلا ننویسم سنگین ترم! آخه برای چنین افتضاح سیاسی چه می‌توان گفت و نوشت!؟
مسلمان‌های شیعه عقیده دارند که قبل از وقوع آخر زمان خر دجال ظهور می‌کند یا چیزی در این حدود! من اسلام شناس نیستم کل ماجرا را بروید از حضرت رهبر بپرسید. حالا با این وضعی که احمدی نژاد در دوربان 2 ظهور کرد به گمان بنده اگر این خر دجال بناشد یقینا داستان خر دجال هم تقلبی است. آخه این فیلی که مموتی توی سویس هوا کرد، از هیچ شعبده باز دیگری بجز خر دجال ممکن نبود.
جالب تر اینکه نمونه همین خردجال هوا کردن‌ها و شعبده بازی‌های مموتی را هم مربی تیم ملی فوتبال کشور امام زمان هوا کرد، البته همان گونه که همگی می‌دانند این سرمربا هم از جنس مموتی است و تعجب آور نیست اگر او هم با همان زبان لاتی مموتی چپ و راست را مخاطب قرار بدهد.
اتفاق جالب توجه دیگری که در حاشیه سخرانی مموتی اتفاق افتاد این بود که وزیر امور خارجه نروژ برخلاف دیگر وزرای خارجه اروپایی سالن را ترک نکرد و بعد از سخنرانی مموتی او پشت تریبون رفت و حسابی مموتی را گوشمالی داد. چیزی که هست این بیچاره وزیر خارجه نروژ فکر کرده که مموتی ما زبون دیپلماتیک بلد هست! غافل از اینکه این ننه مرده هیچ زبونی بجز زبون زور را درک نمی‌کند.
واقعه جالب دیگری که بعد از سخنرانی مموتی اتفاق افتاد چپ شدن سرور خُسن آقا بود.
از امروز صبح که رفتم سرکار دیدم سرور کار نمی‌کند. چون منزل نبودم دستم از دنیا کوتاه بود و نمی‌توانستم کاری برای سرور بیچاره بکنم، تنها با خودم فکر کردم شاید این سرور مفلوک هم از ترس مموتی ریغ رحمت سر کشیده وگرنه تا دیشب که هیچ مرضی نداشت و مثل ساعت کار می‌کرد. خوشبختانه امروز بعد از اینکه آمد منزل دیدم بیچاره برق رفته بوده و به همین خاطر خاموش شده بود. آخه اینجا برخلاف مملکت امام زمان هیچ وقت برق نمی‌رود، به همین خاطر فکر همه چیز را کرده بودم بجز برق را.

14 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی