24
May
2009
در این دوره از تحولات، تنها تحریم است که معنا دارد است. اول به این هدف که باعث خواهد شد اتحادی بین نیروهای مخالف ایجاد کند، دوم به این دلیل بسیار مهم که به جهانیان نشان میدهد که مردم ایران این رژیم را نمیخواهند و خواستار تغییر بنیادی در نوع حکومت ایران هستند.
عدهای از دوستان وبلاگ نویس که عموما در کانون وبلاگ نویسان هم فعال بودهاند، تصمیم گرفتند تا وبلاگی برای این منظور راه اندازی کنند تا هم پایگاهی شود برای وبلاگ نویسان تحریمی و هم بتوان به واسطه آن مطالب جالب و روشنگر را در آن جمع کرد.
دوستان سعی کنید این آدرس را برای هر کس که میشناسید ارسال کنید و خصوصا سعی کنید هم خود هم دیگران را تشویق کنید در این باره بنویسند و افشا گری کنند.
من تصمیم دارم هفته آخر به عنوان اعتراض تنها لوگوی تحریم را در وبلاگ م نصب کنم. از همه دوستان که با تحریم انتصابات موافقاند هم تقاضا دارم همین روش را برای مبارزه با انتصابات حکومتی برگزینند.
در بخش: انتخاباتی
23
May
2009
بیخبران تحریم کنندگان را به بی عملی متهم می کنند و گندکاریهای سالهای اخیر خودشان را هم به گردن این گروه عظیم اجتماعی میاندازند. می گویم گروه عظیم واژه درست آن اکثریت مطلق خاموش نامشان را باید گذاشت. نه نه خاموش واژه غلطی است، این نامی است که بیخبران بر ما گذاشتهاند، ما با رای ندادن داریم به جمهوری اسلامی و اوباشاش پشت میکنیم. این قشر آگاه ترین قشر ایران مدرن است که میداند و آگاه است که حداقل چه چیزی نمیخواهد. ما تحریم کنندگان حداقل این آگاهی را داریم و میدانیم که چه نمیخواهیم. آن بیچارگانی که هر از چندی پشت سر یکی از مهرههای حکومتی سینه میزنند حتی نمیدانند چه نمیخواهند! چه رسد به اینکه بدانند که چه میخواهند. باور ندارید نگاهی به انتصابات ریاست جمهوری دوره قبل بیندازید. اول عدهای رفتند زیر بیرق معین، عدهای دیگر دنبال شیخ 50 هزار تومانی راه افتادند، عدهای هم پشت رئیس دزدان اکبر شاه دارز شدند. بعد از مرحله اول در مرحله دوم یک مرتبه مثل مجنونها جملگی راه گم کرده و همگی افتادند دنبال هاشمی رسمناجانی و احمدی نژاد. به چنین قشر نا آگاهی راه گم کرده چه میتوان گفت!؟ وقتی سی سال حکومت خون و ترور هنوز نتوانسته این قشر را آگاه و بیدار کند، دیگر نمیتوان به آنها امیدی بست، ولی زیاد هم مهم نیست. اکثریت مطلق مردم ایران به حدی از رشد و نمو رسیدهاند که میدانند که این حکومت نه جمهوری است و نه حتی یک دولت مدرن فاشیستی، این حکومت یک پدیده عجیب و غریبی است که بیشتر به دوران برده داری و فئودالی شبیه است تا یک دولت و حکومت دوران معاصر.
در حکومتی که هنوز اساسی ترین و پایهای ترین ابزار جوامع مدرن را نمیپذیرد چگونه میتوان اصلاحات ایجاد کرد، وقتی حکومتی مدرن ترین ابزار موجود را نفی میکند با چنین رژیم و حکومتی نمیتوان همزیستی کرد. برای چنین حکومتی نمیتوان پای صندوق رای رفت. وقتی حکومتی حزب، سندیکا و تشکیلات صنفی را بر نمیتابد، وبا شدید ترین ابزار سرکوب میکند، نمیتوان پای صندوق انتصابات چنین حکومتی رفت، اگر کسی این کار را کرد نشان بیخردی و نا آگاهی اوست، مقصر ما نیستیم. ما اگر این همه یاسین را در گوش مردگان خوانده بودیم، امروز مردگان برایمان بریک می رقصیدند. باور کنید زبان ما چوبی شد از بس که استدلال آوردیم و موافقین رژیم مثل صفحه گرامافون سوزن خورده مدام یک نت تکرای نواختند.
این که میبینیم امروز رژیم به جای دو قطبی چهار قطبی شده، همه از تصدق سر تحریم کنندگان است. رژیم وقتی میبیند بر تعداد تحریم کنندگان در هر انتصاباتی افزوده میشود وحشت گریبانش را میگیرد و فضا را کمی باز تر میکند. آیا آثار تحریم را نمیبینید؟ مگر نه اینکه موسوی خود را از جناح اصلاحات میداند! مگر همین گروه نبود که تا چند ماه پیش حاظر نمی شدند هیچوقت از کشتار 67 صحبتی به میان آورند!؟ حالا چطور شده که در سخنرانیها یشان مجبور شدهاند اقرار کنند که کشتاری در کار بوده، تا امروز حتی حاضر نبودند این جنایات را تایید کنند، امروز اما در ملا عام پذیرفتهاند که در زندانهای رژیم قتل عام انجام شده. اگر این پدیده عقب نشینی نام ندارد پس چه نامش است!؟ وقتی خامنهای در کردستان میگوید که بهتر از همه کس از اوضاع کشور با خبر است، این را چگونه معنی میکنید!؟ آیا شباهت آنرا با سخنان شاه نمیبینید وقتی که شاه گفت صدای انقلاب شما را شنیدم!؟ نگران نباشید تا آن جا هم مسیر زیادی باقی نمانده. این جملات خامنهای بزودی تبدیل خواهند شد به همان واژههای آشنا که همه دیکتاتورها روزی مجبورند به زبان بیاورند.
این خط و این هم نشان اگر چهار سال دیگر رژیم دوام بیاورد، یقینا در انتصابات بعدی پدیده شش تا هشت قطبی شدن رژیم غیر معقول نخواهد بود. تحریم کنندگان با شرکت نکردن در این شعبده بازی، رژیم را به وحشت میاندازند و آنرا مجبور به عقب نشینی میکنند و هر قدم عقب نشینی یک قدم به سقوط نزدیکتر. این رژیم باید برود بهترین راه برای سرنگون کردن آن هم منزوی کردن آن است. تنها ابزار منزوی کردن هم تحریم کردن شعبده بازی انتصابات همراه با افشاگری است.
در بخش: انتخاباتی
21
May
2009
کوس رسوایی آقایان را در هفتاد کوی و برزن زدهاند ولی هنوز عدهای بیخبر انکار میکنند و سر به زیر برف نموده میفرمایند:
هيچوقت اينقدر از نظر لباس پوشيدن مورد تحقير قرار نگرفته بوديم(ميگويم اينقدر. در اين سيسال هميشه بوده اما نه اينقدر) اينقدر براي ما آدمهاي عاقل و بالغ مامور و بهپا نگذاشته بودند كه راهبهراه تذكر بدهند كه چهطور لباس بپوشيم و دكمههايمان تا كجايمان بسته باشد.
گویا ما که سی سال در ایران نبودهایم بهتر از آنهایی که در ایران زیستهاند میدانیم که، در دوران همین سید اسهال طلب “سید میرحسین موسوی” تیغ بر لبان دخترکان میکشیدند، تنها به این دلیل که کمی لبان لطیف شان را با رُژ لب سرخ کرده بودند. گویا این خانم مکرمه فراموش کردهاند که خرید کراوات مجازاتی داشت به اندازه، حتی بیشتر از خرید مواد مخدر. گویا ایشان یادشان رفته که یک تیغ صورت تراشی برای تراشیدن صورت نمیتوانستی پیدا کنی، زیرا همین آقای سید میرحسین موسوی نخست وزیر دوست داشتنی(!!) دوست نداشت که مردان صورت خود را سه تیغه کنند. گویا ایشان یادشان رفته که همین پوشش امروزی که خانم محترمه 8تون خانم به آن مینازند هم با فشار زنان و مردان غیور ایران زمین به میرحسین و میرحسینهای اسهال طلب تحمیل شده و آنها را مجبور به عقب نشینی کرده و نه اسهال طلبی آنها!
خانم جان به شما پیشنهاد میکنم بروید و از آنهایی که بیدارند بپرسید در دوران میر حسین خان، گزمههای نخست وزیر محبوب شما چه بلایی سر دخترکان این شکلی میآوردند. در آن دوران تجاوز به چنین دخترانی کمترین مجازات بود! باور ندارید!؟ بروید از بیداران بپرسید.
میدانید مشکل ما از چیست!؟ مشکل ما از آنجا است که عدهای خود را به خواب زدهاند. میگویند کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد، ولی کسی که خود را به خواب زده را نه!
شاملو در جواب این خواب زدگان چه زیبا میگوید:
خورشید را گذاشته ، میخواهد با اتکا به ساعت شماته دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که شب، از نیمه نیز برنگذشته است
خیر خانم جان! ما از هزاران کیلومتر دورتر اوضاع ایران را زیر نظر داریم و از شما بسی بیدارتریم، یا حداقل خود را به خواب نمیزنیم، ما بیداریم شما میتوانید به خواب خرگوشی خود ادامه دهید.
دلیل استفاده از 8تون به جای زیتون این بود که استدلال ایشان این مرتبه چنان بچه گانه بود که من هم به سبک بچه ها که بعضی شان نمیتوانند “ز” را تلفظ کنند ز8تون را 8تون نوشتم.
پ.ن.: شاهد از غیب رسید این هم نوشته های یک شاهد زنده از آن دوران.
در بخش: انتخاباتی
17
May
2009
بررسی کاندیداها را که میخواستم شروع کنم، با خودم فکر کردم این پروژه باید خیلی پیچیده باشد، زیرا برای اینکار نیاز به جستجو و تحقیق است. امروز اما عقیدهام عوض شده. این کاندیداهای انتصابات که من میبینم، کارنامه شان خراب تر از آن است، که نیاز به تحقیق و جستجوی زیاد باشد. برای اینکه بتوان نقطه ضعفها را پیدا کرد، کافی است نام آنها را همراه با واژههایی مثل “جنایت”، “دزدی”، “چپاول” و یا “حقوق بشر” در گوگل یا هر سایت جستجو گر دیگری حستجو کنید تا به گنجینهای از آثار گهربار گفتار، کردار و پندار سیاسی آنها دست پیدا کنید.
میرحسین موسوی که گل سر سبد این کاندیدها ست. بررسی او نیاز به هیچ تحقیق و جستجویی ندارد. کارنامه او سیاه تر از آن است که حتی عوام ندانند. میرحسین را فقط به علت نزدیکیاش به امام امت و اجرای اوامر ملوکانه او به راحتی می توان در هر دادگاه صالحهای به هزاران سال زندان محکوم کرد. به همین دلیل دست از پیشینه این یکی بر میدارم و نگاهی به اوضاع امروز او میاندازم.
میر حسین خان موسوی یقینا با اشاره خامنهای پا به میدان گذاشته، به همین علت هم هست که روزهای اول ورود به عرصه انتصابات، عکس خود و خانواده در کنار سید علی را منتشر کرد. اول برای اینکه نوکری خود به سید علی را به اثبات برساند، دوم برای آنکه به گماشتگان سید علی نشان بدهد که او هم با خامنهای فامیل و همپالکی است.
ماجرای ناطق نوری و حمایت خامنهای از او را که بیاد دارید، علت حمایت این روزهای خامنهای از احمدی نژاد دقیقا بر اساس همان تجربه طرح ریزی شده، تا بدین وسیله ملت را به لج بازی وادار کنند و آنها را به طرف یکی دیگر از کاندیداها هدایت کنند(تئوری ترس از افعی به مار پناه بردن!). ساده انگاری است اگر فکر کنیم این ملای حیله گر نمیداند که حمایت از یک کاندید، باعث چه اتفاقی میشود. آقایان اتاقهای فکر دارند و در این اتاقهای فکری همه رفتار اجتماعی مردم را روانشناسی و بر اساس آن برنامه ریزی میکنند. به همین علت هم هست که خامنهای مجددا در کردستان بصورت ضمنی از احمدی نژاد حمایت کرد. یقینا توافقهای پشت پرده بین اسهال طلبها و خامنهای به این نتیجه رسیده که سید علی از احمدی نژاد حمایت کند، تا با این کار مردم بخاطر لجبازی به رهبر به سوی اسهال طلبها گرایش نشان دهند. با این وسیله میخواهند از تعداد تحریمی ها بکاهند(مردم را از افعی بترسانند تا به مار پناه ببرند!). در حقیقت برای رژیم هیچ فرقی نمیکند چه کسی رئیس جمهور باشد، چه او (رئیس جمهور) مطیع دیگر ملاها (سیستم) است، خود خاتمی گفت که رئیس جمهور تدارکاتچی بیش نبوده. نکته مهم تر این است که رژیم این روزها نیاز بسیار دارد به اینکه به جهانیان یک چهره ملایم تری نشان بدهد، درست مثل سال 76 که خاتمی سوار خر قدرت شد. اینها میخواهند با این تاکتیک هم آمار رای دهندگان را بالا ببرند و هم به غرب نشان بدهند که رژیم معتدل شده است.
در خاتمه اگر بخواهم موسوی را در یک جمله تعریف کنم آن جمله این است: “عصاره حزب توده و اسلام ناب محمدی”.
میرحسین موسوی جانوری است دوپا که از چپ بودن کوپنی کردن مایحتاج مردم را یاد گرفته و از اسلام هم که فرقی نمیکند چه یاد گرفته است، همان که میگوید مسلمان اصولگرا و پیرو ولایت وقیح است نشان میدهد چه تفکری را نمایندگی میکند.
بد نیست یک نگاهی هم به این تصویر زیر و دیگر تصویرهای این خبر بیندازید، بعد از خود سوال کنید آیا حاضرید پای صندوق رای رژیمی بروید که این گونه پدیدهها را ترویج میدهد!؟
در بخش: انتخاباتی
15
May
2009
تصمیم داشتم از امروز به مرور سوابق درخشان(!!) کاندیداهای انتصابات را بررسی کنم. گفتم حالا که برادر دکتر مهندس سردار سرلشگر “سبزوار رضایی میرقائد” دارد در اخبار خوش میدرخشد! با او شروع کنم. همین که گشت و گزاری در اینترنت کردم، برخوردم به سخنرانی اخیر این سردار بلند آوازه اسلام ناب محمدی، دیدم ای برادر، اصلا نیازی به بررسی نیست! او خودش با زبان خودش همه کثافت کاریهایی که قرار است در چهار سال پیش رو انجام دهد را اعلام کرده، به همین جهت دیدم نیازی به زحمت کشیدن نیست، فقط بصورت اختصار در زیر نکات محوری برنامه ایشان را میآورم و باقی را خودتان میتوانید از متن سخنرانی بخوانید.
● گشت های ارشاد!؟ هوووم!، این را به بعد موکول میکنیم، زیرا این یکی بسیار باتلاق خطرناکی است و یک سیاستمدار حرفه ای به راحتی با پای خود وارد چنین باتلاقی نمیشود.
● پول فراوان میدهیم علما تا کتاب چاپ کنند و اسلام را ترویج بدهند!
● ایران را قرار است در سال 1404 به کمک حوزه های علمیه حسابی بسازیم!
● احترام و تعظیم به مراجع در چهارسال آینده بهتر خواهد شد!
● تسهیلات چاپ و نشر آثار علمی علما ، طلاب و اندیشمندان را فراهم میکنم!
● علاوه بر پشتیبانی از تولیدات علمی حوزه ، شهرداران قم ، مشهد و حدود 9 منطقه دیگر…
● درصورت رئیس جمهور شدن وزارتخانه ها را موظف میکنم که رابطه خودشان را با حوزه تعریف و نهادی ایجاد کنند
● باید روحانیت را تقویت کرد تا به انتظارات پاسخ دهند
● رضایی دوباره تاکید کرد : من خود رابط دولت و مراجع خواهم شد تا مراجع بتوانند بطور مستقیم با دولت ارتباط برقرار کنند
● پسر من!؟ اصلا به شما چه مربوطه!؟ وزارت اطلاعات گفته در باره پسرم زر زیادی نزنم بهتره!! در گوشی به خبرنگار (به کسی نگی ها! پسرم رو فرستادم آمریکا قبل از اینکه همه چیز توی این مملکت بترکه یک گرین کارت بگیره تا من هم بعدا فلنگ رو ببندم)
ای بابا من هر چی مینویسم باز کم است! حضرت آقا سنگ تمام گذاشته! خودتان بروید همه متن را بخوانید و لذت ببرید!!
اگر تا امروز فکر میکردید احمدی نژاد ریده به مملکت، بروید به این یکی دیوس رای بدهید ببینید این مافنگی کاری خواهد کرد که مموتی خودمون پیشش یک پا انشتین به نظر بیاد.
در بخش: انتخاباتی
14
May
2009
حضور فرزند رهبر انقلاب در مدرسه آیت الله مجهتدی
تصاویر مربوط به حضور دیروز حجت الاسلام محسن خامنه ای به همراه آیت الله خرازی بر سر مزار استادشان حاج آقا مجتهدی(ره) می باشد.منبع
چیه!؟ دارن آغازاده را برای جلوس بر صندلی قدرت پس از مرگ قاعد اعظم آماده میکنند!؟ میگویند شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه! حالا حکایت کار این اراذل و اوباش ملا شده. یکی به اینها گوشزد کند، ای مفلوکین! در ایران معاصر هیچ حکومتی بیشتر از 30 سال دوام نیاورده است و یکی پس از دیگری سرنگون شدهاند. اگر بخواهیم بر اساس همین آمار و ارقام هم حساب کنیم، شما تقریبا یک سالی بیشتر از جیره تان حکومت کردهاید.
نگاه به تصویر کنید، دست به سینه و گردن کج ایستادن این اوباش مفلوک حکومتی و ریخت و قیافه را بنگرید! درست انگاری برگشتهایم به دوران قاجار.
در بخش: ملای حیله گر
11
May
2009
ببینید مملکتی که روشن فکرش این مردک جنایت پیشه سروش باشد، رئیس جمهورش هم باید که احمدی نژاد باشد. ببینید چگونه مغلطه میکند.
خبرنگار اعتماد ملی: حالا برسیم به انتخابات. به نظر شما باید چه کرد؟
ببینید من در ایران با دوستانی روبهرو بودم که معتقد بودند در انتخابات نباید شرکت کرد.من با دلایل آنها حقیقتا قانع نشدم.میدانم که چه میگویند و از چه زاویهای به مسائل نگاه میکنند.زاویه دید آنها این است که انتخابات به هر حال بساطی است که حکومت بر پا میکند و بازی کردن در این بساط، نهایتا سودش به نظام میرسد.
مشروعیت میبخشد.
بله؛ منتها وقتی از آنها میپرسیدم پس باید چکار کرد، جوابی نداشتند؛ یعنی راه دیگری نمیماند، لابد باید انقلاب کرد، کارهای براندازی کرد…در اینجا من به آنها قصه چاهکنی را گفتم که چاهی کنده بود و نمیدانست خاک آن را کجا بریزد. «دخو» به او گفت یک چاه دیگر بکن، این خاکها را در آن بریز. بقیه داستان معلوم است.این آدم تا آخر عمرش چاه میکند.خاک اولی را میریخت در دومی، دومی را در سومی…گفتم ما یک انقلاب کردیم، یک عالم خاک از چاه جامعه آوردیم بیرون.حالا ماندهایم که این خاکها را کجا بریزیم.شما میگویید یک چاه دیگر بکنید؛ ولی باز همان سوال مطرح میشود.خاک چاه دوم را کجا بریزیم؟ما نمیتوانیم عمری را به چاهکنی سپری کنیم.
یکی از طرف من مامور شود، پیغامی به این روشن گوز اسهالی بدهد.
به ایشان از قول من بفرمایید خُسن آقا سلام رساندند و گفتند این خاکها را که از چاهها بیرون میآوریم، مقدار زیادی از آنرا میریزیم توی سر روشن فکران(روشن گوز) دینی آن مملکت، مقدار دیگری از آنرا هم مصرف گور کردن اسلام و آیت الله و سید و مفتی مفت خور میکنیم، مشکل حل خواهد شد. شما نگران نباشید! روشنفکر تر از شما در آن مملکت زیاد است که بداند بعد از 1400 سال سلطه اسلام و عرب بر ایران و پس از 30 سال سلطه ملا بر ایران، روشن فکر وطن پرست ایرانی میداند آن خاکها را کجا بریزید! یقین بدانید مقدار زیادی از آن مصرف گور کردن شما و عقاید قرون وسطایی شما خواهیم کرد. باور کنید با این همه روشن گوز مذهبی که در آن مملکت هست خاک ایران که کم است خاک صد عالم هم کم خواهد آمد برای گور کردن عقاید عقب افتاده شما.
در بخش: انتخاباتی