07
Sep
2007
روزی که فرمانده جدید سپاه منتصب شد، بیبیسی به اشتباه نام وی را محمد جعفری ذکر کرده بود و پس از آن هم اقرار به این اشتباه کرد. مسئولین مفلوک ایرنا هم از حول حلیم افتاده بودند توی دیگ و از همان متن اشتباه خبر بیبیسی بدون ذکر منبع خبر و تحقیق در این باره همان خبر را منتشر کرده بودند. بعد از آن هم تعداد زیادی از خبرگزاریها و رسانههای بین المللی همان اشتباه را تکرار کردند و خلاصه آبروی نداشته خود را بردند.
اینکه بیبیسی چنین اشتباهی کرده مساله چندان مهمی نیست، مساله اما آنگاه مهم میشود که خبرگزاری ایرنا که ستون فقرات خبری آیت اللهها در ایران است، همان اشتباه را تکرار میکند. وقتی که ایرنا ترکمان میزند بوی گندش همه جا را فرا میگیرد و یقینا دلیل این اشتباه در رسانههای دیگر هم همان خبر ایرنا بوده، هرچه باشد حضرات ایرنا در ایران هستند و دستی بر آتش مسائل داخل دارند!
جالب تر از همه اینها، مساله “کی بود کی بود من نبودم” خبرگزاری ایرنا است که خبر اولیه را حذف کرده و بعد از اصلاح نام فرمانده کل سپاه، خبر جدیدی را منتشر کرده و بعد هم گیر داده به بیبیسی و مثلا به گمان خودشان خواستهاند روی بیبیسی را کم کنند! غافل از اینکه این روزها با وجود کش گوگل نمیتوان به این راحتی با تقلب و ریاکاری “پوز زنی” کرد و رو کم کرد.
در بخش: طنز
07
Sep
2007
http://flapsblog.com/?p=5172
در بخش: بدون دسته بندی
04
Sep
2007
خوش باوران هنوز بعد از گذشت 28 سال از حکومت آخوندی هنوز باز هم به سادگی فریب این رژیم را میخورند.
از همین امروز عدهای که معمولا پشت سر اسهال طلبها سینه زنی میکنند مجددا شروع کردهاند به سینه زنی و شادی که چه شده!؟ اکبر شاه پدرخوانده رئیس خمرهگان رهبری شده و این خوش باوران به این امید بستهاند که او بیاید و گشایشی در جو جامعه ایجاد کند.
خیر قربان این چنین نیست! هاشمی به دستور خود رهبر بر این پست تکیه زده و این هم از همان بازیهای سیاسی است که رژیم بوسیله نمونههای مشابه آن، 28 سال ملت را سر کار گذاشتهاند.
توضیح میدهم.
نکته اول: اگر خامنهای نمیخواست هاشمی انتخاب شود، کافی بود به آن پیرکفتارهایی که در مجلس خمرگان نشستهاند و همگی هم یک پایشان لب گور است و بیشتر شان حتی از هوش کافی هم برخوردار نیستند دستور بدهد که به هاشمی رای ندهند. یقین بدانید خامنهای آنقدر قدرت دارد، آن قدر چاکر دست به سینه در اختیار دارد که بتواند با یک تلنگر هاشمی را بیرون بیدازد. اگر این کار را نمیکند به این دلیل است که به این بازی اسهال طلبی که هاشمی طراح آن است نیاز دارد، نه تنها او بلکه کلیت این رژیم با همین نوع حقه بازیها روی پا نگه داشته شده، تا گاه به گاه از آن به عنوان سوپاپ اطمینان استفاده شود تا بتوان فشارهای داخل جامعه ایران را تخلیه کرد.
یادتان هست وقتی که خانم رجبی همان که همسر الهام است با چه زبانی هاشمی را میکوبید! اگر رهبر بخواهد مجددا همان نوع حملات میتواند به اجرا گذاشته شود ولی خیر این چنین نیست آن حمله های لفظی هم برای همین روزها طراحی شده بود تا به جامعه القا شود که خامنه ای و هاشمی دشمن همدیگر هستند و از این راه مردم را مجددا سرکار بگذارند. عزیزان این آخوندها همگی با هم یک رابطه فامیلی دارند، اگر گوشت یکدیگر را هم بخورند استخوان هم را دور نمیاندازند. زندگی اینها به هم وصل است، سقوط یکی دیگری را نیز ضعیف خواهد کرد.
نکته دوم در این رابطه مربوط میشود به آزاد کردن آمریکاییهای ایرانی تبار است که این نیز در همان رابطه انتخاب هاشمی باید دیده شود. اینها همه چراغ سبزهایی است که رژیم به آمریکا نشان میدهد، تا بلکه از خطر حمله آمریکا بکاهند. حملههای لفظی بوش در این دو هفته گذشته گویا رژیم را ترسانده و خصوصا که اوضاع عراق هم دارد ساکت تر میشود و وضع امنیت آن در چند هفته گذشته با دستگیری بعضی از افراد سپاه پاسداران آرام تر شده.
نکته سوم هم مربوط میشود به تغییر فرمانده سپاه پاسداران این نیز در همین رابطه است. دلیل این انتخاب آن است که در صورتی که آمریکا علی رغم چراغ سبزهای رژیم باز هم تهدیدهای خود را متوقف نکند، ایران با این انتخاب به آنها این سیگنال را بدهد که میخواهند ایران را هم مثل عراق به یک میدان نبرد جنگ چریکی تبدیل کنند.
پس به دوستانی که انتخاب هاشمی آنها را ذوق زده کرده است باید هشدار داد که این نیز از همان نوع فریبهایی است که رژیم در این 28 سال بکار برده و بوسیله آن توانسته 28 سال غیر مشروع حکومت کند. لطفا ذوق زده نشوید، فرقی بین این یا آن آخوند وجود ندارد اینها همگی شیاطینی هستند که همه ما را تشنه میبرند لب رودخانه و تشنه بر میگردانند.
در بخش: ملای حیله گر
30
Aug
2007
راستش را بخواهید گمان من بر این است که ملت ایران تا ابد گرفتار این رژیم خواهند ماند، البته تا زمانی که اینگونه فکر کنند:
ولی از شوخی گذشته باید روی این نکته خیلی تامل کرد که اروپاییها منافع اقتصادی خودشان را با هیچ چیز عوض نمیکنند. این با تبلیغات و اعتراض حل نمیشود. البته اعتراض بهتر از سکوت است ولی اگر واقع بینانه نگاه کنیم باید بگوییم ممکن است آنها در برابر اعتراضات روش محتاطانهای را در پیش بگیرند ولی اینبار مخفیانه معامله میکنند. باید بیشتر فکر کرد.
دوست عزیز و گرامی، گویا شما هنوز قدرت افکار عمومی و تاثیر آن را بر سیاستمداران درک نکردهاید. برای اینکه موضوع را بهتر بشکافم چند مثال میزنم.
یادتان هست اوائل که وبلاگ نویسی راه افتاده بود چه حرکتهایی را سامان میدادیم؟ یادتان هست چندبار حکومت آخوندی را مجبور به عقب نشینی کردیم؟ این حکایت حکومت آخوندی بود که به هیچ اصل و منطقی پایبند نیست، حالا فکر کنید اگر همین نوع فشارها را بر روی کشورهای اروپایی وارد کنیم چه نتیجهای خواهیم گرفت.
سالها پیش وقتی که دانشجو بودم یک مرتبه اداره پلیس تصمیم گرفت تا وقتی که دانشجوهای خارجی در دانشگاه ثبت نام نکرده باشند کارت اقامت برایشان صادر نکند. بعد از مراجعه بچههای دانشجو به دفتر دانشگاه، مسئولین دانشگاه فرمودند که دانشجوها اول باید کارت اقامت داشته باشند تا بعد بتوان آنها را ثبت نام کرد. خلاصه مطلب، بیچاره ما دانشجوهای خارجی را لنگ در هوا کرده بودند، ترم جدید هم داشت شروع میشد و ما مانده بودیم چه بکنیم. این مطلب را من برای یکی از دانشجوهای فعال چپ در دانشگاه تعریف کردم. روز بعد جماعتی دانشجو دارز شدند توی خیابان و رفتند روبروی اداره پلیس نشستند کف خیابان و گفتند تا برای دانشجوهای خارجی اجازه اقامت صادر نشود آنها خیابان را ترک نخواهند کرد. کم تر از دو ساعت مشکل لاینحل ما حل شد و اجازه اقامت گرفتیم.
برادرم، عزیز دلم، قدرت افکار عمومی را در دنیای غرب دست کم نگیر، اگر کمی “اتحاد” بخرج بدهیم، کوه را میتوانیم جا بجا کنیم. ولی افسوس که نه این اتحاد در بین ما ایرانی ها هست و نه آن آگاهی که دانشجوهای فرانسوی داشتند.
در بخش: مبارزه با رژیم
28
Aug
2007
بعضی از دوستان سوال کرده بودند چه کاری از دست ما بر میآید. سعی میکنم بصورت خلاصه چند نمونه از فعالیتهایی را که میتوانیم انجام دهیم توضیح بدهم، امیدوارم که دیگر دوستان هم کمک کنند و ایده بدهند تا بلکه در یکی دو روز آینده حرکتهایی را سامان بدهیم.
دوستان عزیز برای تاثیر گذاشتن بر این مساله اول از همه نیاز به یک مترجم داریم که زبان هلندی بداند و حاضر باشد بیانیههای لازم را به زبان هلندی ترجمه کند.
از حرکتهایی که میتوانیم انجام بدهید تهیه یک بیانیه و یک پتیشن است و این دو بیاینه باید حتما به زبان هلندی ترجمه شوند تا بتوانیم روی افکار عمومی مردم هلن تاثیر بگذاریم.
اگر وبلاگ نویسهایی که مقیم هلند هستند میشناسید لطفا لیست آدرس آنها را تهیه کنید تا از طریق آنها بتوانیم مسائل را پی گیری کنیم.
همچنین اگر بتوانیم گروههای رادیکال تر از حزب کارگر هلند را هم وارد ماجرا کنیم میتواند کمک خوبی برای فشار وارد کردن به حزب کارگر هلند باشد.
از دیگر کارهایی که می توانیم بکنیم پیدا کردن آدرس میل دفتر مرکزی حزب کارگر هلند است. اگر بتوانیم آدرس میل دفتر مرکزی این حزب را بدست بیاوریم میتوانیم با ارسال میل به حجم انبوه به آنها مجبور به عکس العمل کنیم (تعداد زیادی وبلاگ نویس ایرانی میتوانند در این حرکت سهیم شوند).
خبر رسانی در این باره هم می تواند مفید باشد، مثلا ترجمه خبرهای مربوط به این موضوع و ارسال به سایتها، رادیوها و تلویزیون های خارج از کشور.
تبلیغات موثر ترین حربه برای مبارزه با این گونه موضوعات است وقتی حزب کارگر هلند ببیند که عده زیادی از این طریق مورد تاثیر قرار گرفتهاند یقینا مجبور به عکس العمل خواهد شد.
امیدوارم دوستان دیگر هم بتوانند با دادن ایده راهکارهای بهتری برای این کار پیدا کنیم.
تارنمای احسان جمی در حزب کارگر هلند
در بخش: حقوق بشر
27
Aug
2007
دیروز روزنامه آفتن پستن بزرگترین روزنامه صبح نروژ مطلبی نوشته بود در باره یک نوجوان 22 ساله ایرانی مقیم هلند که عضو حزب کارگر هلند (PvdA) است. این روزنامه نام این نوجوان را Efsan Jami ذکر کرده است، (مطمئن نیستم که روزنامه نام ایشان را درست ذکر کرده باشد).
براساس مطلب روزنامه آفتن پستن این نوجوان ایرانی، محمد پیغمبر مسلمانان را با بن لادن و صدام حسین مقایسه کرده و گفته است که فرقی بین این افراد وجود ندارد. این مساله باعث شده که مسلمانان عقب افتاده مقیم هلند قصد جان این نوجوان را کردهاند به شکلی که فعلا او مجبور به زندگی مخفی شده است. از همه فاجعه بارتر و بی شرمانه تر این است که ابراز عقیده این نوجوان باعث شده که حزب کارگر هلند تصمیم به اخراج او از حزب کارگر را گرفته. مسئولین حزب کارگر هلند به این علت او را از لیست آینده انتخابات حزب حذف کردهاند که میترسند رای دهندگان مسلمان هلند که تعدادشان بالغ بر یک میلیون نفر میشود از حزب کارگر حمایت نکنند.
در ادامه مطلب روزنامه نروژی آمده است که آقای جمی که عضو شورای شهر Leidschendam هلند است، پیشنهاد کرده است تا کمیتهای تشکیل داده شود تا از مسلمانانی که از دین اسلام خارج میشوند حمایت کند. این مساله خشم آقای Wouter Bos رهبر حزب کارگر هلند را برافروخته و مخالفت خود را با این ایده اعلام کرده.
دوستان عزیز وبلاگ نویس اگر خواستار این مساله هستید که دُم مسلمانان را باید چید، اگر دغدغه آزادی بیان و عقیده دارید، اگر پیشرفت سرطان گونه اسلام شما را به هراس انداخته، در این مورد باید پا پیش بگذارید و حمایت خود را از این نوجوان شجاع و آگاه ایرانی اعلام دارید. نباید اجازه داد اینگونه مسلمانان متوحش بتوانند با ایجاد جو رعب و وحشت اهداف پلید خود را با این روش به پیش ببرند. ما حتی در کشورهایی که مدعی دموکراسی و آزادی بیان هم هستند آسایش نداریم و مدام باید مورد تعرض این حیوانات وحشی قرار بگیریم.
از دوستانی که مایلاند در این راه همکاری کنند خواهشمندم با من تماس بگیرند تا راههای موجود برای راه اندازی یک کمپین برای حمایت از این نوجوان را بررسی کنیم.
مطالبی در این باره به زبان هلندی
در بخش: آزادی بیان
25
Aug
2007
هرچه خواستم پاسخ ندهم نشد که نشد!
این آقای شلغم مراد که همان گونه که از اسمشان پیداست زیادی شلغمی فکر میکنند و فتواهای شلغمی شکمی صادر میفرمایند دارند با این استدلالهای سیکیم خیاریشان تخم مرا لای منگنه قرار میدهند. این اولین باری نیست که ایشان همه گناهها را به گردن ملت (عوام) میاندازند. در پیامها قبلی ایشان هم چنین بوده وچیزی را که این دوست بی وفای ما فراموش میکنند این است که، این مشکلی است که طبقه روشن فکر از جمله کسانی مثل خود ایشان با صادر کردن فتواهای بی پایه باعث آن شدهاند. این نطفه حرام را روشنفکران به دامان ملت (عوام) انداختند، خودشان هم باید راهی برای سقط این جنین پیدا کنند.
آقای عزیز من نمیدانم شما کجای این جهان زندگی میکنید ولی از طرز برخوردتان با ملت نجیب ایران چنین به نظر میآید که خارج از ایران زندگی میکنید و یقینا خود را هم تافته جدا بافته میدانید.
شما در استدلالهای خود چنین وانمود میکنید که هرچه میکشیم از دست ملت و فرهنگ آن دیار است! گرچه تا حدودی گفتههای شما میتواند درست باشد ولی چیزی را که شما فراموش میکنید این است که این فرهنگی که شما آنرا مسئول چنین فلاکتی میدانید فرهنگ ایرانی نیست و یک فرهنگ وارداتی است که یک قشر کوچک و عقب افتاده و وحشی در ایران مستقر کردهاند و به زور سرنیزه به اجرا گذاشتهاند.
میخواهم از شما یک سوال کنم و اگر شما توانستید پاسخ قابل پذیرشی به این سوال بدهید و باز بر اساس همان استدلالهای شلغمی شکمی خود به همان نتیجه قبلی خود رسیدید، من از آن به بعد مرید و حلقه بگوش شما خواهم شد و خود را مرید تئوریهای شلغمی شکمی شما خواهم نامید.
آیا شما از تاریخ آلمان خصوصا تاریخ معاصر آن با خبر هستید!؟
میتوایند برای من مشخص کنید که به چه دلایلی ملت آلمان که امروز متمدنانه دارند در مسیر پیشرفت قدم میزنند به چه دلایلی در سالهای سی و چهل میلادی چنان متوحش شده بودند که دست کمی از ملاها و حزب اللهیهای خودمان نداشتند!؟ آیا میتوانید توضیح بدهید که چه تغییر بخصوصی در ملت آلمان بعد از دوران نازیها پیش آمده که یک شبه آن ملت وحشی تبدیل شده به یک ملت متمدن!؟
زیاده عرضی نیست جز پاسخ شما به این سوال ساده.
در بخش: اجتماعی