15
Sep
2008
پیشنهادهای که دکتر لائیک مطرح کردند و نظر دوستان را با دقت خواندم. حالا میخواهم کمی از تجربیات خودم در این مدت وبلاگ نویسی و همچنین از تجربه زندگی که در توشه دارم چند نکتهای را مطرح کنم تا هم نظر خودم را گفته باشم و هم دوستان دیگر با مطرح کردن نظرهایشان به شفاف سازی موقعیتها کمکی کرده باشیم.
برای اینکه زیاد تئوریک نشود(آخه من آدم زیاد تئوریکی نیستم) از پروژه کانون وبلاگ نویسان ایران چند نکته مطرح خواهم کرد. این پروژه کار گروهی بود که بسیار خوب شروع شد و به نتیجههای بسیار ملموس و ثمر بخشی هم رسید، ولی متاسفانه به علت کم تجربگی ما در کار گروهی و عجله بعضی از دوستان به سرعت بخشیدن به روند پروسس رشد کانون، باعث متوقف شدن و شکست آن پروژه شدیم. بزرگترین تجربهای که من از پروژه کانون بدست آوردم این بود که ما اکثرا قادر نبودیم مشکلات را بررسی کنیم و راه کارهای موثر و مفید ارائه دهیم، در بحثهای طاقت فرسا گرفتار میشدیم و از همه بدتر قوانینی که خود نوشته بودیم، بعضی مواقع دست و پاگیر میشد و باعث زمین گیر شدن ما و کانون میشد. این مساله را کمی بیشتر توضیح میدهم تا شک و شبههای باقی نماند.
معمولا در پروژههای بزرگ برای اینکه پروژه قابل کنترل و عملی کردن در آید، آن پروژه را به قطعات کوچکتر تقسیم میکنند(چندین پروژه کوچکتر) تا هم اداره آن آسان تر شود، هم مشکلات به راحتی قابل رویت شوند و همچنین برای تقسیم کار و تقسیم مسئولیت قابل اجرا تر باشد.
نکته دیگری که در هر نوع پروژهای مهم است این است که زحمات هر چه سریع تر به نتیجه برسند و خصوصا اگر زحمات زود به نتیجه برسد پویایی پروژه بهتر و موثر تر خواهد شد. دقیقا به همین دلیل هم هست که پروژههای بزرگ را به قسمتهای کوچکتر تقسیم میکنند، تا هم زودتر به نتیجه برسند و هم بتوان برآوردی از نتیجه کار ارائه داد، و با ارائه بیلان مثبت باعث شادمانی دست اندرکاران شد و تحرک و پویایی گروه را افزایش داد.
مثلا وقتی ما برای نجات یک زندانی سیاسی فعالیت میکردیم، باید سرعت پروژه چنان میبود که در کمترین مدت نتیجهای قابل لمس حاصل شود، در غیر این صورت فعالین در گروه دلسرد میشدند و همین مساله باعث شکست و عاقبت باعث رخوت کانون میشد و دقیقا همین مسائل هم عاقبت کانون را به بنبست کشاند.
حالا اگر میخواهیم پروژهای را راه بیندازیم، به نظر من باید این گونه مسائل را در نظر بگیریم و به قول معروف لقمه بزرگتر از دهانمان نگیریم که باعث شود در گلویمان گیر کند و ما را قبل از به نتیجه رسیدن خفه کند.
حتی اگر ما Ambition (متاسفانه معنی این واژه را به فارسی نمیدانم) بالایی داریم باید یواش یواش قدم برداریم و تنها پروژه را تا آن اندازه بزرگ کنیم و وسعت بدهیم که قادریم آنرا اداره کنیم و به هدف برسانیم، خصوصا اینکه باید نتایج زود بدست آیند و قابل اندازه گیری باشند.
تا نظر دوستان چه باشد.
پ.ن.:
متن زیر رو دکتر لائیک در پایم گیر گذاشتند:
دومين خواهش (ميشه اين متنو بالاي كامنت نظريات در تاپيك جديدتون هم بزاري؟؟)
چكامه رهائي براي پروژه رهائي
خسن جان ما مخلصيم…
هدفِ پيشنهادِ من رعايت وزنه تعادل بود ، در واقع نه هيجان(شور بيشتر از شعور) و نه
خمود(بي حركتي و رسوب) ونه حركت بي مسير يابي( هزليات و هجوگوئي ) درواقع
هدف مند كردنِ اين مجموعه گفتمان، باعث ميشه نه محضا فضا خسته كننده كليشه مبناي
“تئوريك/تاكتيك” باعث بي حالتي اين وبگاه بشه ونه هزليات تكراري برخي از دوستان باعث
پوچي و توقف ، و وقت تلف كردن و دافعه فرهيختگان و بي محتوايي نظريات(من تو اين چند
سال، حس ميكنم شما هم دنبال همين تعادليد) چون دوستان عزيز اين سايت به نظر من در 3 گروه قابل دسته بندي اند:
1- دوستانِ هيجاني كه خشمِ بجاشونو، بصورت الفاظ ركيك به شخصيتها بكار ميبرند(حوصله
اين نوع حرفايِ ما رو هم ، ندارند) شايد بشه به دسته مكالمات انتقادات “پا منقلي” گفت.
2- دوستاني كه نظر انتقادي دارند ولي زياد علاقه ندارند بنويسند يا برخي ملاحظات را ميكنند
يا همياري نميكنند ……
3- دوستاني كه اهل تئوري و مطالعه اند و مسئوليتشونو در روشنگري ميبنند….
* عده ديگري هم هستند مراجعه كنند به اين سايت هستند يا نفوذي اند و يا تخريبچي”كه در زمره دوستان ما نيستند و مشتني مزدور احمقِ اس هولِ جمهوري اسلاميند”!!
اما يه گروه عمده جاشون خاليه( نه اينكه نباشن اصلا) …….”دانشجويان”
خسنِ عزيز منظور من از پيروزي شروع حركت هست …من هدفِ پيشنهادام افزايش هيت ريت دسته سوم فوق ، نسبت به گروه اول و دوم است ….. و آمدن گروههاي فعال هست
حركت ، باعث شكستن اين ركود مرگبار در جامعه است كه نتيجش واپسگرائي و سقوط به منجل آبِ 1400 سال پيشي مردم بدوي گرسنه و بي فرهنگ عربستان آن موقع است
….ببين اين شروع شده ….منهم تجربياتي دارم و اما نه در حد شما …باز هم ميگم وبينار را صورت يك لينك در صفحه اصلي اضافه كن اما با چارت تشكيلاتي ذيل مديريت كن ….
1- گروه تبليغات و روابط عمومي( با شرح وظيفه معرفي ماموريتها و سايت شما در ديگر مامن ها)
2- گروه توسعه و طرح و برنامه ( تحقيقات موضوعي در پر بار تر نمودن مطالب و تنظيم و ظرفيت سازي مخاطبين)
3- گروه پژوهش و نظريه پردازان(اين افراد مسئول شناخت نكات كليد و معرفي به شما هستند)
ميدوني خسن جان؟ منم ميبينم بچه ها “تابو” و “بت شكني “شكني ميكن و بي محابا فحش ميدم به بخش فاندامنتال اين كون نشور هاي اسلامي ، كلي حال ميكنم اما بعضي وقتا ميبيم
: شما يه موضوع جالبو شناسائي و مطرح ميكنيد و از مجموع 1000 كلمه كامنتي كه بچه ها ميزارن 700 كلمش، فحشه؟!؟!
اين شبيه كار حزب الهي مادر جنده(اوپس ، خودمم فحش دادم!!- رطب خورد منع رطب كي كند؟)
در اوايل انقلاب و بعد آن ان است………
من ميخوام دانشجو بيان اينجا …. ببين ريت سني نظر دهندگان بالاست ….بايد جذابيت هاي خودشه داشته باشه اين سايت
… ما نميخواهيم چرخو دوباره اختراع كنيم …چون شما ظرفيتهائي داريد ، ميخوايم
از اين پتانسيلها بايد خوب استفاده بشه ………..همين. قرار نيست به جنگ جمهوري اسلامي بريم( نميتونيم هم بريم) چون اينجا اينا مسلح به ساليانه 270 ميليارد دلار پول يامفت بي دردسر نفت هستند و 60 ميليون بع بعي اسلحه بدست …. خسن آقا فقط يه سايت داره……..اما ، اما روشنگري از اين دو ماژور برنده تره
**************ما ميخواهيم جراحي كنيم …..نه قصابي******************
لطفا اين حركت را نهادينه و بزارين اين ارتعاش از بين نره به گوش جهان برسه…..نتايج خوب هميشه از يه سري نوينگرائي شروع ميشه”………………………..دير هست اما دور نيست”
اميد وارم حرفام خسته كننده نشده نباشه!
در بخش: مبارزه با رژیم
14
Sep
2008
دوستان عزیز هم شما مرا میشناسید و هم من بعضی از شما را میشناسم. ما بجز نجات ایران هیچ هدف دیگری نداریم. نه نوشتن من در این وبلاگ یک دینار برای من ثروت میآورد و نه خواندن چرندیات من یک دینار به ثروت شما میافزاید، در عوض از نظر فکری هم برای من که مینویسم اینجا محل درامدی معنوی شده و همچنین امیدوارم برای شما چنین باشد.
متن زیر را دوست عزیز دکتر لائیک نوشتهاند. آنرا بدون هیچ تغییری و هیچ اظهار نظر میگذاریم اینجا. متن را مطالعه کنید و نظر خود را بنویسید. شاید توانستیم با کمک و همفکری یکدیگر راه چاره ای برای فلاکت خود پیدا کنیم:
خسن جان،درست ميگي. من نميخوام مثل اين اس هولهاي حزب الهي هتاكي كنم به پيشينه مون، منتها اينكهِ ميخونم آواز نيست، بلكه فرياده ……………بدبيني هم نيست يه فكته – اما منهم مثل شما ميگم چه بايد كرد؟
اين متن را (يعني متن بعد از خط چين) 3 ماه پيش من براي شما بصورت كامنت ارائه كردم – شما هم فرموديد كه دست همكاري همديگر را ميفشاريم، شما گفتيد بنده در تئوريزه كردن هم افزائي كنم….بعدش بحث سفر شما به فرانسه پيش اومد و فاصله افتاد ……
باشه بيا هدف مند باشيم ….من ميتونم كار كنم. لطفا متن زيرو يه بار ديگه بخون ، اگه احساس خوبي براي ارتقاء براي همه ايجاد كرد دوباره بهم بگو…..اوكي؟(حوصله كن و متن بخون دوباره)
—————————————
* پيشنهاد به خسن آقا جهت برگزاري : وبينار تحت عنوان “مانيفست(مرامنامه) رهائي ”
خسن آقا دلم ميخواد يه روز پاشم ببينم همه اين بد بختيائي كه الان توش هستيم فقط يه كابوسه ….
مذهب در كشور هاي با تاريخ كهن يك مزبله و دلق فكري است. اين مثل يه پهلواني كه وارد ميان سالي شده هم ميخواد زورش مثل جوونيش باشه و هم هم مثل فرزانه ها احترام همگان را داشته باشه و لي نتيجش بي شك هيچكدامه! ، لذا دنبال تخدير و مخدر ميگرده . در مورد جوامع اين چنيني بهترينش مذاهب من درآوردي بالاخص مذهب مخ تعطيل كن لاشي مبنا اسلام هست ( دروغ بگو ، زنا بكن ، دو در بكن ، ترتيب بچه را بده اما براي اينكه نمازت درست باشه يه پولي كفاره به آخوندك محله بده )…. استالين هم حتي درست ميگفت اين مخدر توده ست …نه مسلك ارتقا معنوي.
انتظاري بيداري سياسي در لايه آكتيو ايران در اين شرايط فقط يه سراب هست ، چراكه هيچ جريان هدف مندي نميتونه بعنوان طبقه سمبل ساز ، قهرمان پروري كنه كه خود لازمه جريانهاي فرگشت مبناست!!!!!
خسن آقا شما يه بار خطاب به بنده نوشتيد كه پاسخ به لفظ” شير دلالان دانشجو” بكار رفته من بود ……و در آخر نظر شما اشاره روشن بودن آخر كار اين حركتها بود ….. من نميخوام پاسخ بدم چراكه چه چيزي بهتر از مثبت انديشي؟؟؟
ما خودمان ميخواهيم يك مزبله ذهني درست كنيم و مثل آدامس بجويمش، جريان دانشجوئي در ايران در واقع تاسف بار هست – ملغمه اي از حركتهاي خورده بورژوازي مابانه همراه با رفتار هاي زير زميني دختر پسر، اينكه منتقدان خيلي اميدوارن به اينكه آخر كار چه ميشود ؟ جريان بي هدف و بي سمبل و بي ارزش چي از توش در ميايد هيچ…..
افعي هيچگاه كبوتر نميزايد…..
، بهشت يك دانشجوي ايراني ميدوني چيه ؟ نگم بهتره (من 14 سال مدرس دانشگاهيم) اما بزاريكم بگم …. بعداز ليسانس با توجه به رابط گرفتن هاي دوره دانشجويي و استخدام در يك بنگاه معاملات مسكن …خريدو فروش زمين بيابانها و آخرش رسيدن به هدف “مكان” يا خونه خالي جهت ارضا اميال سركوب شده جنسي و بي بندو باري و اداي فان درآوردن شده تا 35 سالگي……..بعدش چزي كه ميمونه؟! : افسردگي و خستگي و بي هويتي
– اگه ميخواهيم خوب بشيم بايد الگو سازي كنيم و مسير يابي
پس به خودمون دروغ نگيم ……
چون دروغ ابزار مذهب براي درماليه ….
حكومت چرا دروغ ميگه ؟ چون شرح وظايفش اين هست و مردم دارند با دروغ عشق ميورزند زندگي ميكنند، دوستي ميكنند ، اعتراض براي توهين به دختر خوشگله كلاس انجام ميدن ، قيمت زمين را به گران ترين مبلغ در كائنات ميرسونن و…..ميدوني چرا احمدي نژاد دورغ ميگه؟؟؟
چون دروغ یکی از فضائل بندگان خداوند است. بله! دروغ در چارچوب ادیان ابراهیمی از فضائل مؤمنان به شمار میرود. برای اثبات این امر باز میگردیم به سرچشمة ادیان ابراهیمی، به کتاب مقدس و شخص ابراهیم! به عبارت دیگر باز میگردیم به ریشههای «فرهنگی» نیچه و دیگر بندگان خداوند ابراهیم، تا بربریت و زشتی را از نزدیک مشاهده کنیم. طبق اظهار بیبی چسونه های دینی، در «کتاب آفرینش» آمده است که ابراهیم ترک دیار کرده، به مصر رفت تا از قحطی در امان بماند. آنحضرت وقتی به مصر میرسند به همسرشان سارا چنین میگویند: تو زن زیبائی هستی و اگر مردان بدانند که تو همسر منی، ممکن است به خاطر تصاحب تو قصد جان من کنند. پس بهتر است به کسی نگوئی که همسر من هستی. و منهم به همه خواهم گفت که تو خواهر منی. به این ترتیب کسی به خاطر تو مرا نخواهد کشت و جان من در امان خواهد بود! بله، فراموش نکنیم که این موجود شگفت، پدر یهودیت، مسیحیت و اسلام هم به شمار میآید!
آوازة زیبائی سارا دهان به دهان گشت تا به گوش فرعون رسید. و فرعون فرمان داد تا این مهروی مه پیکر را به دربار بیاورند. و چون وی را نزد فرعون آوردند، وی از خود سخاوتمندی فراوان نشان داد و به ابراهیم تعداد قابل توجهی گاو و گوسفند و الاغ و شتر و غلام و کنیز اهداء کرد. پس از اینکه ابراهیم از قبل زیبائی سارا به نان و نوائی رسید، «یهوه» به خاطر سارا، بیماری و بلا بر دربار فرعون نازل کرد! اینهم «عدالت» خداوند ابراهیم است که بجای مجازات ابراهیم دروغگو، فرعون از همه جا بیخبر را تنبیه میکند! ظاهراً یهوه به فرعون میگوید که چرا چنین بلائی بر او نازل کرده! چون آنوقتها، یهوه گویا مستقیماً با همه «گپ» میزده، و خدم و حشم و جبرئیل نداشته. بله، فرعون پس از اینکه در جریان قرار میگیرد، خشمگین شده، ابراهیم را احضار میکند و از او میپرسد، چرا نگفتی که سارا همسر توست؟ چرا او را خواهر خود معرفی کردی؟ من حتی میخواستم او را به همسری اختیار کنم! و چون حضرت ابراهیم در پاسخ فرعون خفقان گرفته بودند، فرعون به ایشان میگوید: بیا همسرت را بردار و برو! فرعون برای اینکه از کم شدن شر آنحضرت اطمینان حاصل کند، به سواران خود فرمان میدهد تا ابراهیم و بانو را به همراه خدم و حشم تا دروازههای مصر همراهی کنند. و به این ترتیب بود که ابراهیم که از قحطی گریخته بود، با ثروت فراوان به دیار خود بازگشت! و داستان پدرسوختگی خود و بدجنسی یهوه را برای همة همولایتیهایاش نقل کرد. به همین دلیل است که دروغ، تبدیل به یکی از ارکان ادیان ابراهیمی شده، پس ما به خودمون دروغ نگيم…………………………چون ميشم مثل چريك فدائي خلق كه تو ايران 6 ميليون هوادار براي خودش رقم ميزد!!! …..
خسن آقا پيشنهادي دارم : بيا تا با كمك بچه هاي خوب اين فروم، يه مانيفست را پيشنهاد بديم ….بذار هم افزائي كنيم و از اين همهمه تو اين سايت و جاهاي ديگه خذر كنيم
يه وبينار بذار ….
يه وبينار تحت عنوان “مانيفست(مرامنامه) رهائي ”
با ذكر هدف و برنامه راهكار ي غير رمانتيك…..
بذار بچه ها براي ذهنيت عصبانيشون هدف داشته باشن – بذار اطاق فكر داشته باشيم …. يه ددلاين هم بزار مثلا 20 روز ديگه بذار اين وبينار هر چند با ابزار ساده وبلاگ شما كار كنه
اين ارتعاش ميتونه سازنده باشه تا اينكه بچه بيان فحش خوار مادر كه زيبنده دهان مسلمانان است را نثار دژخيمان مرده بكنند – مثلا بگو در 10 سطر بيايين نظرتونو بگين راجع به چگونگي ظرفيت سازي و فرهنگسازي حركت بزرگ رهائي – روش فكر كن
در بخش: مبارزه با رژیم
13
Sep
2008
روزی که خمینی ملعون صحبت از حکومت مستضعفین میکرد اکثر چپ ها و حتی دیگر اقشار جامعه این برداشت را از صحبتهای او میکردند که حکومت او حکومتی خواهد بود که کنترل آن در دست طبقات تهی دست خواهد بود و یقینا آنهایی که برای تشکیل یک جامعه برابر تلاش میکردند تناقضی در به روی کار آمدن چنین حکومتی با خواستههایشان نمیدیدند و همین فریب باعث شد کل جامعه را فریب دهد و دنباله رو خود کند.
چیزی را که قیام کنندگان سالهای 50 از آن بی خبر بودند این بود که خمینی و شرکاء میخواستند حکومتی را برقرار کنند که همه اقشار جامعه مستضعف باشند و عده معدودی (ملاها) صاحب همه چیز چه قدرت و چه ثروت شوند، تا بوسیله این دکترین بتوانند اسلام ناب محمدی شان را تا دروازه بهشت هدایت کنند. تئوری خمینی یک تئوری کامل بود و نتیجه آن هم کاملا همان شد که او میخواست، جامعهای غرق در فقر و فلاکت که شهروندان آن هیچ فکر و ذکری بجز جان کندن برای یک لقمه نان نداشته باشند. چنین جامعهای حتی فکر خلاص شدن از دست ملاها را به مغز خود نیز خطور نخواهد داد، چه رسد به اینکه قیام کند، چنین جامعهای چنان فرسوده میشود که دیگر نای هیچ حرکت مثبتی را نخواهد داشت. چنین جامعهای برای هر نیاز روزمره خود باید دست گدایی بسوی قدرتمداران و صاحبان ثروت(ملاها) دراز کند. به همین منظور هم بود که از روز اول همه ثروتهایی را که از دست سران حکومت و سیستم قبل از خود بیرون کشیدند را در دستگاههای گدا پرور مثل بنیاد مستضعفین، بنیاد شهید و هزار و یک بنیاد بنیان کن دیگر متمرکز کردند، تا بتوانند با پرداخت مبلغی از این ثروت باد آورده به تک تک شهروندان، آنها را گوش به فرمان خود نگاه دارند. وقتی ملتی گدا شد مجبور است دست تکدی بسوی هر کس و ناکسی دراز کند.
نتیجه چنین سیاستی را امروز میتوان در همه طبقات جامعه دید.
فعلا تا رسیدن به حوریان بهشتی این پیش پرداخت را داشته باشید تا در آن دنیا دستتان به لعبتکان بهشتی برسد!!
اگر فیلم زیر را نمیبینید میتوانید آنرا داونلود کنید فورمت آن از نوع فیلم تلفن همراه است(3gp)
با سپاس از شیوا که این ویدئو را در اختیارم گذاشت.
در بخش: نقد اسلام
10
Sep
2008
اول اینکه انتخابات استارت زده شده. در این زمینه باید گفت که آیت الله محمد خاتمی هم گویا قرار است شرکت بفرمایند (انشاالله!!!). ایراد نگیرید بابا! میدانم که ایشان حجت السهالی هم از سرش زیاد است، ولی خوب این که نوشتم آیت الله از آن جهت است که اگر ایشان رئیس جمهور شدند به لحاظ این خایه مالی بنده، سهم حقیر از چپاول ملت را به حساب بانکی واریز کنند!!
نکته دوم اینکه ضرب المثلی داریم که میگوید: پای خر یک بار توی یک سوراخ میرود، مرتبه دوم حضرت خر هم حتی مراقبت میکند پایش حداقل در همان سوراخ قبلی نرود. حالا گویا ملت بیچاره ایران از خر هم یک پله عقب تر است! میپرسید چرا!؟ عرضم به حضورتان که تا امروز ملت (خر) دوبار پایش در سوراخ خاتمی (آیت الله خاتمی!!) فرو رفته! حالا اگر برای بار سوم مجددا پایش در همان سوراخ آیت الله خاتمی فرو رود وای به حال ملت! در آن صورت ملت را باید خر به توان سه به حساب آورد. آنوقت است که باید پالانها را از روی خرهای ایران زمین برداریم و روی گرده ملت ایران بگذاریم، گرچه این پالان سی سال است که خواسته و نخواسته بر گرده ملت بوده.
در بخش: انتخاباتی
09
Sep
2008
زمانی که روزنامه نگاران ابزار دست سیاستمدار میشوند چیزهای خنده داری از دل آن در میآید!
خانم مسیح علی نژاد که تا آنجایی که بخاطر دارم در روزنامههای آشیخ کروبی قلم میزنند در آخرین مطلب خود در وبلاگ شخصی خود شیرین زبانیهایی فرمودهاند، بد نیست نگاهی به آن بیدازید. ایشان بعد از یک عالمه صغرا کبرا چیدن یک مرتبه به صحرای کربلا زدهاند و مینویسند:
سوال ساده تر از اینها بود که من قصد سر بر باد دادن داشته باشم اما بر باد رفتن سر یک سیاستمدار به همین آسانی رخ میدهد . زمانی که سندی از دیدگاه و رفتار روشنفکرانه او در مورد یک مسئله ممنوعه در حافظه دوربین ثبت شود و آنگاه شورای نگهبان تشنه آن سند است برای حذف سیاستمدار. حالا بماند که افکار عمومی نیز تشنه همان سند است تا باور کند که سیاستمدارانشان خوشفکر تر از آنی هستند که بنا بر مصلحت از خود به نمایش میگذارند اما ظاهرا در این سالها سیاستمدار ابتدا باید در صدد رفع تشنگی شورای نگهبان و دیگران باشد و و در مرحله بعدی تشنگی ملت و نسل جوان.
ایشان همه این داستان سرایی را کردهاند که برسند به آن بخش که در متن بالا با حروف درشت دیده میشود. ایشان این همه سیاه بازی کردهاند که مثلا بگویند “در افکار این دو شیخ چیزهای بسیار جوان پسند هست که نمیتوانند به زبان بیاورند!!!؟؟؟ ” وای نزدیک بود ذوغ مرگ بشم!! گویا ایشان یادشان رفته که همین آشیخ کروبی بود که در مجلس ششم با خواندن نامه سید علی گدا به عنوان “حکم حکومتی” باعث شد لایحه مطبوعات تبدیل بشه به لایحه مدفوعات و مسکوت گذاشته بشه و همین امر باعث شد که از آن روز به بعد هر از چندی سید علی دست به کاغذ قلم ببرد و با “حکم حکومتی” کل مجلس بلکه کل جامعه رو به دلخواه خودش به هر طرف که خواست هدایت کند. این که مینویسم نه به آن معنی است که سید علی قبلا از این کارها نمیکرده، ولی کاری که آشیخ کروبی کرد این بود که حکم حکومتی را رایج کرد و با این کار سنگ بنایی را گذاشت که دیگر به این آسانیها نمیتوان آنرا تخریب کرد. آن یکی سید که دیگر حرفش گفتن ندارد، او که یک روده راست توی شکمش نیست و همه چیز را زیر عبای سید علی چلاق جستجو میکند و به قول خودش حاضر نیست یک قدم بر علیه بیضه نظام بردارد.
خاطرتان هست که سال 76 چگونه همین ملاهای حرامزاده روزنامه نگاران و دانشجوها را ابزار قرار دادند و از آنها نردبانی ساختند تا مجددا خود را با یک انتخابات تقلبی در جهان مشروع جلوه دهند!؟ اجازه ندهید دوباره همان روند طی شود.
در پیامگیر خانم مسیح علی نژاد هم یکی دوتا پیام گذاشتم، اگر خواستید آنها را هم بخوانید و مخصوصا پیام عدهای دستمال به دست را هم که دارند شدیدا بیضههای این شیوخ مکار را میمالند را هم اگر بخوانید خالی از طنز نیست!
در بخش: آزادی بیان
05
Sep
2008
قدیم ندیمها وقتی بچه بودم، جماعت داستانی را زبان به زبان تعریف میکردند.
میگویند یکی از *خلو پاک کنهای شیراز یک روز از بازار عطر فروشها عبور میکرده، یک مرتبه غش میکند و از حال میرود و پخش زمین میشود. جماعت دور او جمع میشوند و به روال همیشگی ملت ایران، هر کسی نسخهای برای درمان او صادر میکند. یکی میگوید آب نبات بدهید، یکی میگوید یک کشیده به او بزنید تا به هوش بیاید! یکی از عقلای بازار که او را میشناخته، وقتی او را میبیند میگوید، بابا این اسمال خلوی هست! از بس بوی توالت توی مشاماش هست، از بوی عطر سرگیجه گرفته درمانش هم این هست که مقداری سرگین خر را زیر بینی او بگیرید تا به هوش بیاید. کسی مقداری سرگین خر پیدا میکند و زیر بینی او میگیرند، اسمال هم بلافاصله به هوش میآید.
حالا حکایت بوی چفیه رهبر هم (بوی چفیه رهبر دختر 8 ساله را از کما و اغما در آورد) بر همین اساس است. یقینا این دختر بچه هم در خانواده مذهبی مسلمان زاده بدنیا آمده و به همین دلیل هم به این گونه بو و عطر عادت دارد و یقینا مداوای کما و اغمای مسلمان زادگان هم مثل اسمال خلوی ما بوی گند عرق جبین رهبری است.
*خلو پاک کن: خلو در زبان محاورهای شیرازیهای قدیم به توالت گفته میشد. خلو پاک کن هم در زبان محاورهای آن دوران به شخصی گفته میشد که چاه خلو(توالت) را پاک (تخلیه) میکرد.
در بخش: ملای حیله گر
30
Aug
2008
با اینکه هنوز بیش از 9 ماه تا انتخابات (انتصابات) ریاست جمهوری (رئیس دفتر رهبر) باقی است، ولی ضرورت ها ایجاب می کند که برای تاثیر گذاردن بر انتصابات پیش رو باید برنامه ریزی کرد. دستگاه تبلیغاتی رژیم بسیار قوی است و ما نیز مجبوریم پا به پای آن برای تحریم انتصابات فعالیت کنیم.
اگر نگاهی به انتصابات 76 بیندازیم، میبینیم که گروههای طرفدار خاتمی با استفاده از جوانان توانستند برخلاف باور همه صاحب نظران موجی ایجاد کنند و بر این موج سوار شوند. بسیج این موج چنان خوب طراحی شده بود که همان گروهها توانستند 4 سال بعد تر هم بر همان موج ایجاد شده در سال 76 سوار شوند و یک بار دیگر خود را به جامعه تحمیل کنند.
وجود وبلاگها ابزار بسیار قدرتمندی است که اگر بتوانیم از این ابزار به خوبی سود ببریم، من مطمئنم میتوانیم موجی بسیار بزرگتر و قوی تر از موج 76 بوجود بیاوریم. توجه داشته باشیم ما نیاز نداریم که همه این نیروهای فعال در چنین حرکتی هم عقیده باشند و از یک نوع تفکر پیروی کنند، ما تنها نیاز داریم که نیروها را دور یک محور (تحریم) متمرکز کنیم.
اگر علاقمند به این ایده هستید، لطفا با ارسال میل با من تماس برقرار کنید، تا بتوانیم یک هسته اولیه برای این حرکت را راه اندازی کنیم. این هسته اولیه میتواند به عنوان یک نیروی بالقوه راهکارهای بعدی را بررسی و به اجرا در آورد. دوستان باور کنید قدرتی که امروز وبلاگ نویسان دارند از کل نیروهای تبلیغاتی رژیم بیشتر است. این نیرو را دست کم نباید گرفت، تنها اگر ما بتوانیم این نیروی پراکنده را دور یک محور (تحریم) بسیج کنیم.
در بخش: انتخاباتی