24 Oct 2008

وقتی که قورباغه ابوعطا می‌خواند

نوشته:     :::       7 پیام

در دنیای امروز که اقتصاد حرف اول را می‌زند و با قدرت اقتصادی می‌توان یک دولت را ساقط کرد. وقتی که یک بحران اقتصادی در کشوری دیگر کشورها را آسیب پذیر می‌کند و وقتی که تغییر نرخ بهره در یک کشور می‌تواند اقتصاد کشورهای دیگر را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد.
فتوای مراجع دینی درست مثل ابوعطا خواندن قورباغه می‌ماند که بدون دانستن حتی یک نت و هیچ شناختی از موسیقی، سعی در اجرای قطعاتی سخت و پیچیده مثل ابوعطا می‌کند.
حضرات آیات عظام حسین نوری همدانی، و ناصر مکارم‌شیرازی در رابطه با وهابیت فتواهایی در کرده‌اند که شباهت زیادی به ابوعطا خواندن قورباغه دارد.(لینک همان خبر در بخش خبرها)
این دو مرجع تقلید یا نمی‌دانند وهابیون چه قدرت اقتصادی دارند، یا نمی‌دانند قدرت اقتصاد در روابط امروز جوامع چه جایگاهی دارد.
پس از جنگ دوم جهانی دو دولت شکست خورده، آلمان و ژاپن با دست زدن به تغییرات ساختاری و اتکا به یک اقتصاد صحیح، توانستند در کمتر از 30 سال به قدرتهای بزرگ اقتصاد جهانی تبدیل شوند، در حالی که دولت‌های پیروز مثل انگلیس فرانسه و آمریکا با اینکه پیروز میدان جنگ بودند، پس از 30 سال با مشکلات اقتصادی شدیدی روبرو شدند.
حضرات آقایان آیت الله‌ها بدون آگاهی و تفکر در مساله روابط بین مسلمانان، فتوایی صادر می‌کنند، بدون اینکه به عواقب آن فکر کرده باشند. مثلا باید از این دو پرسید، شیعیان در سفر حج امسال چه خاکی باید به سر خود کنند، وقتی که می‌خواهند در روزهای حج مایحتاج خود را از وهابیون بخرند! یا مثلا در یک هتل که صاحبش یک وهابی است، شیعیان چه خاکی باید به سر کنند!؟ این نمونه‌ها بسیاراند و حتی می‌توان به مراودات بازرگانی بین ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس اشاره کرد که تعداد زیادی از تجار این کشورها وهابی هستند.
خدای مسلمانا عاقبت این احمق‌ها را به خیر کند!! یکی را می‌شناختم تکیه کلامی داشت و همیشه می‌گفت “لول الحُمَقا لِخَربَت الدنیا” یعنی دنیا بدون احمق‌ها پابرجا نمی‌ماند (نقل به مضمون). نمی‌دانم این جمله را درست نوشتم یا نه، اگر کسی عربی می‌داند حقیر را هم آگاه کند.

7 پیام   |    |     |     

22 Oct 2008

آخر اینترنت!

نوشته:     :::       13 پیام

باور کنید خسته شدم ولی عاقبت به هدف رسیدم!!
امروز پس از 16-17 سال وب گردی عاقبت رسیدم به آخر اینترنت! باور ندارید خودتان ببینید!
حالا موندم از فردا چکار کنم!؟ اگر پیشنهادی دارید لطفا حقیر را بی نصیب نگذارید.
پ.ن.: گویا آخر اینترنت هنوز نرسیده!! دلیلش هم این نوشته کلنگ است
لابراتوار کلنگ می‌نویسد:
رئیس سابق ستاد تبلیغات جنگ برای گفتگوی تمدن‌ها تلویزیون تاسیس می‌کند .
ادامه را در کلنگ بخوانید

13 پیام   |    |     |     

18 Oct 2008

بازار Quel Bazar!

نوشته:     :::       19 پیام

واژه بازار همیشه در من دو احساس کاملا متضاد ایجاد می‌کند، دو تصویر مشخص و کاملا غیر همگن. اولی جنبه تاریخی ست، که من رو می‌بره به بازارهای زیبای ایران و کوچه پس کوچه‌های قدیمی و خاطر انگیز اطراف آنها. دومین احساس اما بیشتر چندش آور است تا فرحبخش!
این مطلب رو برای توضیح دومین مورد آن می‌نویسم. بازاری که چندش آور است و تو در توی آن از خدعه و نیرنگ، طمع و خباثت، انتقال بی لیاقتی‌ها از نسلی به نسل دیگر و هزار عیب دیگر که به گذشته‌های دور متصل هستند(دوران غار نشینی).
وقتی کسی می‌گوید بازار، اگر معنای دوم این واژه مد نظر باشد، بلافاصله یک حاجی بازاری شکم گنده با انگشتری عقیق و ته ریشی سفید را در خاطر من تصویر می‌زند. همان موجود دوپایی که از دوران کودکی هر روز همراه پدرش، و پدرش همراه پدر بزرگش به بازار رفته و از روابط بین انسانها فقط همان رابطه دلالی و بخر و بفروش و طمع به جمع کردن مال را یاد گرفته. در نژاد این موجود دو پا هیچ چیز برای پویایی، نوآوری، نوگرایی، رشد و پیشرفت وجود ندارد. همه چیز تکرار گذشته است و بازار مکانی برای باز تولید عقب ماندگی های گذشته. همه چیز به شکلی نا موزون و نا منظم دور حاجی بازاری در دکه یا حجره‌اش تلنبار شده. اگر پارچه فروش باشد، یک مرتبه می‌بینی صدها گونی نخود هم خریده آن کنار تلنبار کرده و هر مشتری که به سراغش برود حاجی با پوزخندی چندش آور تبلیغی هم برای گونی نخودها می‌کند. برای چنین انسانی فرق نمی‌کند چه هچل هفی بفروشد، مساله اصلی در زندگی حاجی بازاری فروختن و دلالی و خصوصا تلنبار کردن پول، آن هم پولی که نه روش استفاده درست و حسابی آنرا می‌داند و نه می‌تواند آنرا در راه تولیدی بهتر بکار برد. فرقی هم نمی‌کند از چه کسی بخرد و به که بفروشد، چه بخرد و چه بفروشد، همین که بتواند بفروشد و پول هنگفتی به جیب بزند به هدف‌اش رسیده است. زندگی این موجود عقب افتاده دوپا خلاصه می‌شود در همین یک حرکت، آنرا هم بطور خودکار و غریزی از پدرش یاد گرفته، یا شاید بهتر است بگوییم به صورت ژنتیک به ارث برده است.
اگر دنیا را آب ببرد حاجی را خواب می‌برد، ولی اگر یک مرتبه نخود در بازار زیاد شود و قیمت نخود حاجی سقوط کند، حاجی یا سکته می‌کند یا اطرافیانش را سکته‌ای!
اگر سالیان دراز شهر را آب ببرد، حاجی در خواب غفلت است ولی اگر دولت 3 درصد مالیات به شکم حاجی بست واویلا می‌شود و حاجی را سکته می‌گیرد یا دست به اعتصاب می‌زند. حداقل این یک مکانیزم دنیای مدرن را یاد گرفته وگرنه باور کنید با انسان‌های غار نشین تفاوت چندانی ندارد.
وقتی دانشگاه را در خون می‌شویند، حاجی اصلا از دنیا بی خبر است. وقتی حکومت جوانان را در کوی و برزن می‌زنند و دست می‌برند، چشم در می‌آورند حاجی در خواب است، ولی اگر قیمت پارچه یک شاهی بالا و پائین بشود حاجی شهر را روی سر شهربان خراب می‌کند.
فرانسوی های یک اصطلاحی دارند بنام “Quel Bazar” این اصطلاح را برای مواردی بکار می‌برند که یک وضع نابسامانی و بی شکل و شمایلی اتفاق بیفتد یا افتاده باشد، یک وضع هرج و مرجی باشد یا چیزی در همین مایه‌ها. درست مثل وضع بازار، همان بازاری که حاجی مالک آن است. یک سیستم عقب افتاده بی در و پیکر و بی بند و بار که هر چیزی می‌تواند در آن باشد و هر اتفاقی می‌تواند در آن بیفتد، بی قانون یا همان قانون جنگل. قوی ترین حکم فرما ست، همان که حاجی تر از دیگران است، یعنی پولش بیشتر از همه است و شکمش بزرگتر از همه و انگشتر عقیقش هم درست مثل یک لگن روی انگشتان کلفت و بی ریختش نشسته.
بازار یا بهتر است بگویم بازاری، همان عجوبه‌هایی هستند که انقلاب را در آخرین لحظات از دست ملت ربودند و آنرا درست به شکل بازار به مقصد رساندن. حکومتی هم بر اساس قوانین و ضوابط بازار برپا کردند. نگاهی به حکومت ایران نشان می‌دهد که واقعا ایران به شکل یک بازار اداره می شود.
واقعا که “Quel Bazar”
پ.ن.:
دو هفته بعد از نوشتن این ملب این فیلم رو پیدا کردم گوشه هایی از نوشته من در این فیلم جلوه گر است که بد نیست آنرا ببینید

19 پیام   |    |     |     

13 Oct 2008

آمار سازی و حقه بازی

نوشته:     :::       9 پیام

سایت تابناک(بازتاب سابق) مثل دیگر سایت‌های مواجب بگیر رژیم، هر از چندی دست به عوام فریبی می‌زنند و شعبده بازی راه می‌اندازند به نام نظر سنجی! اگر حتی اطلاعات اندکی هم از نظرسنجی و راهکارهای مربوط به آن داشته باشیم می‌دانیم که برای بدست آوردن نظر صحیح و دقیق در مورد یک موضوع، طرح سوال‌ها بسیار حائز اهمیت هستند و اینکه حتی سوال‌ها چگونه چیده شوند تا پاسخ به واقعیت نزدیک تر باشد.
در عوض اگر بخواهیم فقط برای راضی کردن سران رژیم نظر سنجی راه بیندازیم می‌توانیم به سبک بازتاب با پس و پیش کردن سوالها و حذف یک سوال اساسی، به نتیجه‌ای که مورد نظر مان است برسیم. این تکنیک یک شگرد شناخته شده است و همه آنهایی که می‌خواهد با حقه بازی آمار و ارقام تقلبی به خورد جامعه دهند این راهکارها را می‌شناسند.
سایت بازتاب در نظر سنجی اخیرش که روی صفحه اول این سایت است نظر سنجی به این مضامین ارائه داده است:
nazarsanji.jpg
این حقه بازی که مردم را مجبور کنند حداقل یک پاسخ مثبت به نفع یک نیروی سرکوب گر بدهند از شگردهایی است که فقط ملاها می‌توانند با وقاهت انجام دهند.
در این نظر سنجی و دیگر نظر سنجی‌های رژیم هیچوقت به خواننده اجازه داده نمی‌شود تا اگر از اوضاع ناراضی است آنرا در آمار و نظرسنجی‌ها منعکس کند. مثلا در مورد بالا یک سوال کوچک در نظر سنجی وجود ندارد تا خواننده بتواند نمره‌ای منفی به کل نیروی انتظامی بدهد.
اگر آقایان واقعا در فکر پرسیدن نظر خوانندگان و علاقمند به رفع مشکلات جامعه بودند، باید با تغییر جمله بالا و افزودن حداقل این سوال “هیچ کدام” نتیجه واقعی تری بدست آورند.
“هیچ کدام” این هیچ کدام به معنی آن است که ما اصلا از کل نیروی انتظامی ناراضی هستیم.
مطمئن هستم اگر این یک گزینه را هم در نظر سنجی منظور می کردند آن وقت روسیاهی نه تنها بر نیروی سرکوب‌گر انتظامی می‌ماند که حتی کل سیستم آخوندی را هم زیر سوال می‌برد.
یک توضیح: مجبور شدم برای دیدن آمار، یک نظر مثبت هم من بدهم تا اجازه یابم نتایج را ببینم، این هم یکی از شگردهایی است تا خوانندگان را تحریک کنند و حداقل یک نظر مثبت از او باج بگیرند.

9 پیام   |    |     |     

12 Oct 2008

مذهب یک نوع اعتیاد

نوشته:     :::       13 پیام

میم بیخدا در پایین مطلب قبلی پیامی گذاشته‌اند، بد ندیدم پاسخ ایشان را بصورت یک پست مستقل بدهم.
ایشان می‌نویسند:

سرانجام بعد از چهار ماه بحث جدل بی وقفه تونستم زنم رو مثل خودم کافر کنم هر چند دهنم سرویس شد ولی ارزششو داشت چون تو این شهر مذهبی که من زندگی میکنم به اندازه کافی از تظاهر به مسلمون بودن اعصابم داغون هست دیگه حداقل تو خونه خودم میتونم راحت زندگی کنم

میم بیخدا عزیز مطمئنی که موفق شده‌ای!؟ آخه برای تغییری چنین ژرف چهار ماه به نظر مدت بسیار کمی میاد. معمولا آنهایی را که من لامذهب کرده‌ام اکثرا بیش از پنج تا شش سال روشون کار کرده‌ام. تازه بعد از مدتی بعضی از آنها دوباره به مذهب روی آورده‌اند. بی خود نیست که مارکس می‌گوید مذهب افیون است که!
شما باید به مذهب به عنوان یک افیون نگاه کنید، آن هم از نوع قوی و بد آن! آیا شما می‌توانید مدعی شوید که می‌توانید یک معتاد به هروئین را در مدت چهار ماه از اعتیاد هروئین نجات دهید!؟ یقینا پاسخ منفی است! البته در بعضی شرایط چنین امری ممکن است. مثلا اگر معتاد مدت زیادی اعتیاد به هروئین نداشته باشد، یا اینکه طرف از نظر شخصیتی بسیار قوی باشد، که این آخری هم تقیبا غیر ممکن است، چونکه اگر کسی شخصیتی قوی داشته باشد در مرحله اول اصلا معتاد نمی‌شود یا خودش خود به خود پس از مدتی اعتیاد از آن جهنم خارج می‌شود و نیازی به کمک من و شما ندارد. البته هستند کسانی که مذهب شان هم پایه و اساس محکمی ندارد، در نتیجه امکان نجات آنها بیشتر از دیگران است و حتی بعضی از این افراد خود به خود بدون دخالت دیگران به مرور زمان که رشد فکری پیدا می‌کنند از منجلاب مذهب خارج می‌شوند.
باید توجه داشته باشید که مذهب هم مثل اعتیاد در اعماق شخصیت انسان‌ها نفوذ می‌کند و اکثرا چون از تولد به این بیماری مبتلا می‌شوند، نجات آنها تقریبا غیر ممکن می‌شود، درست مثل یک بیماری مزمن. بعضی انسان‌های مذهبی شدت بیماریشان چنان شدید است که به نظر من اصلا امکان نجات آنها وجود ندارد. در این انسان‌ها این بیماری به شکل یک بیماری ژنتیک شکل گرفته. مثلا اگر شخصی مثل احمدی نژاد باشد، به گمان من هیچوقت نمی‌توان او را لامذهب کرد، چونکه ژن‌های مذهبی این افراد از ژنهای دیگر بیشتر است، در نتیجه اگر بخواهیم همه آن ژن‌های مذهبی را از بین ببریم دیگر چیزی از این بیچاره‌ها باقی نمی‌ماند.
یک جوکی در این باره ساختن که بد نیست برایتان بنویسم:
میگن یک مسلمونی بوده خیلی اسرار داشته مسیحی بشه. دوتا از دوستان مسیحی‌اش او را عاقبت برای مسیحی شدن به کلیسا می‌برند. چراغ‌ها رو خاموش می‌کنند تا جو روحانی(!) بشه و بعد از اینکه یک عالمه توی اون جو روحانی(!) یارو رو توجیح می‌کنند، وقتی چراغ ها رو روشن می‌کنند یک مرتبه مسلمان تازه مسیحی شده نا خود آگاه صلوات می‌فرستد.
حالا اگر بخواهیم باور کنیم که همسر شما لامذهب شده‌اند باید دید که آیا ایشان برای اینکه از دست بحث‌های طاقت فرسای شما گفته‌اند که لامذهب شده‌اند تا از دست بحث‌ها رها شوند و به قول مسلمان ها تقیه کرده‌اند تا از فشار رها شوند یا اینکه واقعا لامذهب شده‌اند. تازه اگر هم لامذهب شده باشند، باز امکان این وجود دارد که در شرایطی مجددا به مذهب روی بیاورند. درست مثل انسان‌هایی که معتاد هستند، این انسان‌ها هم گاهی اوقات ترک اعتیاد می‌کنند ولی بعد از مدتی مجددا در شرایط روحی نه چندان قوی یک مرتبه دوباره به اعتیاد روی می‌آورند.
خلاصه مطلب اینکه دوست عزیز اگر می‌خواهید در این پروسه موفق بشوید، باید خود را به این زودی پیروز میدان اعلام نکنید و در عوض روی این مساله کار بیشتری انجام دهید.
یک نکته دیگر: من تقریبا بیش از سی و پنج شش سال است که لامذهب هستم، با این حال هنوز گاهی اوقات ژن‌های مسلمانیم عود می‌کنند و بی اختیار مثلا در بحث‌ها یک مرتبه می‌بینید از زبانم در می‌رود و واژه‌هایی مثل “به خدا” یا به “پیغمبر قسم!” از دهانم در می‌رود.
anghor_2008-1.png
پ.ن.:
انگورهای امسال را هم چیدم، شراب هم انداخته شده (22 لیتر)، دعا(!) کنید شراب خوب از آب در آید، انشاالله تعالی(!!)
.
.
.
.
.
.
.
.

13 پیام   |    |     |     

11 Oct 2008

اقتصاد خرکی و متولیان اصلی انقلاب

نوشته:     :::       14 پیام

وقتی امام امت فرمودند “اقتصاد مال خَرَه” زیاد تر از دهانشان شکر خوردند. آنهایی که نگاهی گذرا به تحولات انقلاب ایران کرده‌اند می‌دانند که این حرکت عظیم اول بوسیله روشنفکران شروع شد و بیشتر یک حرکت چپ سیاسی بود تا مذهبی. پس از اینکه حرکت‌های اولیه شکل گرفت و بازگشت غیر قابل اجتناب شد، به مرور زمان گروه‌های اجتماعی ثروتمند بازاری، متوجه خطر انقلاب برای منافع شان شدند و برای جلوگیری از یک انقلاب چپ پا به میدان گذاشتند و با سرمایه گذاری بر روی گروه‌های مذهبی و مطرح کردن خمینی به عنوان رهبر انقلاب، مسیر اصلی انقلاب را تغییر دادند و به مرور زمان که به روز 22 بهمن نزدیک می‌شدیم، ماهیت انقلاب هم بیشتر و بیشتر عوض می‌شد و بجای یک انقلاب عدالت خواه و آزادی طلب به سوی یک انقلاب ارتجاعی و سرمایه طلب سوق داده می‌شد.
روزی که سرمایه دارن فاسد بازاری با کمک پول‌های باد آورده بازاری‌های قدرتمند خانه‌ای برای خمینی در پاریس تهیه کردند و بودجه انقلاب را تأمین کردند و عملا کسبه بازار وارد کارزار انقلابی گری(!) شدند، دیگر اثری از آن انقلابی که روشنفکران و طبقه آگاه شروع کرده بودند نماند بود.
حالا پس از گذشت 30 سال از انقلاب و شکست کامل آن حرکت، این روزها شاهد چشمه‌ای از قدرت نمایی آنهایی هستیم که روزی انقلاب را از مسیر خود خارج کردند و به مسیر دلخواه خود هدایت کردند. بازاری‌ها دوباره وارد کارزار انقلابی گری(!) شده‌اند و دست به اعتصاب می‌زنند، البته این مرتبه نه به حمایت از انقلاب مذهبی ملاها که بر علیه آن. ملاها گویا یادشان رفته که پایه گذار انقلاب شان نه خمینی، که بازاری‌های چپاول گر بودند و اگر روزی قرار باشد منافع آنها به خطر بیفتد، یقینا همانهایی که این انقلاب را به ثمر رساندند همانها هم آنرا سرنگون خواهند کرد.
اعتصاب بازاریان بر سر مساله 3 درصد مالیات بر ارزش افزوده، دولت مهر ورز را بی درنگ به عقب می‌راند و یقین بدانید اگر روزی مجددا حکومت گران جرات اخذ مالیات از این متولیان انقلاب اسلامی را به خود بدهند، مسلما پروسه سرنگونی آنها نیز سه سوت به اجرا گذاشته خواهد شد.

14 پیام   |    |     |     

08 Oct 2008

خطرناک تر از بمب اتم

نوشته:     :::       16 پیام

عده‌ای بر این باورند که حکومتگران بمب اتم را برای کشور گشایی و صدور انقلاب اسلامی می خواهند. نظر من درست برعکس است. رژیم بمب اتم را برای مردم ایران می خواهد. رژیم می داند که برای ماندن باید در داخل جو ترور و سرکوب را به همین شکل و اندازه نگاه دارد در غیر این صورت طغیان‌های اجتماعی دودمانشان را برباد خواهد داد. برای اینکه بتواند در داخل هر جنایتی بکند و صدای دیگر کشورها در نیاید و به این خاطر باج خواهی نکنند، بمب‌اتم را می‌خواهد تا بتواند در چنین شرایطی فقط دندانی به چنین کشورهای فضول نشان دهد و ساکتشان کند.
در عوض خطرناک تر از بمب‌اتم برای رژیم گلشیفته‌هایی است که در دامان اسلام پرورش یافته‌اند و همین که فضای بازی ببینند، زنجیر بردگی از دست و پا باز می‌کنند و دندان واقعی به رژیم نشان می‌دهند.
حضور گلشیفته فراهانی در روزهای اخیر زلزله‌ای فرهنگی بود که جان آخوندهای رژیم را به لرزه در آورد تکان‌های این زلزله را بعدا خواهید دید.
آقایان بعد از 30 سال جو ترور و وحشت هنوز نتوانسته‌اند، حتی آنهایی که در این رژیم به دنیا آمده‌اند را رام کنند چه رسد به آنهایی که قبل از این رژیم به دنیا آمده‌اند.
یادم می‌آید در روزهای اول انقلاب خواهرم بر سر نام دخترش با مشکل روبرو شده بود و هر اسمی را که برای او انتخاب می‌کرد مسئولین ثبت احوال ایراد می‌گرفتند و از او می‌خواستند که نامی اسلامی برای دخترش انتخاب کند. کار به جایی رسید که خواهرم از همه فامیل استمداد خواست تا نامی پیدا کنیم که نه مذهبی باشد و نه آخوندها را تحریک کند. عاقبت نامی ایرانی برای دخترش یافتیم. حالا وقتی که نام‌هایی مثل گلشیفته، شیرین و بنفشه و از این دست را می‌شنوم، یادم می‌افتد به آن روزها که رژیم چه زحمتی می‌کشید تا بلکه همه نام فرزندان خود را فاطمه، زهرا و زهر مار بگذارند، هرچه رژیم بیشتر تلاش کرد کمتر موفق شد. حالا داریم نتیجه آن تلاشهای پراکنده و کوچک فرهنگی را می‌بینیم.
گلشیفته‌ای که امروز می‌بینید یقینا ثمره تلاش سالهای طولانی پدر و مادری است که به آن آب و خاک عشق می‌روزیده‌اند و با حفظ آثار فرهنگی ایران زمین و تلاش برای نجات آن از دست بی فرهنگی اسلامی زجرها کشیده‌اند. این تلاش‌ها را باید ارج نهاد تا پرورش یابند و ایران را احیا کنند.
این را هم ببینید: Generation Tehran

16 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی