16 Jul 2009

نماز وحشت بجای نماز جمعه

نوشته:     :::       28 پیام

پس از غیبتهای مکرر آیت الله هاشمی رفسنجانی در مراسم نماز جمعه تهران بعنوان پیشنماز سرانجام اعلام گردید که نمازجمعه سی ام تیر به امامت ایشان در تهران برگزار میگردد.
غیبت و یا بقولی انصراف چند نوبتی آقای رفسنجانی از امامت نماز جمعه تهران در محافل داخلی وخارجی ایران بازتاب گسترده ای داشت و بحث ها و گمانهای فراوانی را برانگیخت و این پرسش را بگونه های گوناگون مطرح میکرد که علت آن چه میتواند باشد.
بعقیده من امامت نماز جمعه تهران در سی ام تیر به پیش نمازی آقای رفسنجانی میتواند که دو تعبیر کاملا مغایر باهم ولی عمده داشته باشد که فرض سومی را نیز بهمراه دارند .
الف – نبرد قدرت در درون نظام جمهوری اسلامی با شرکت آقایان رفسنجانی، کروبی، موسوی و احتمالا خاتمی و نپرداختن در این روز به جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری عملا پایان یافته اعلام میگردد که این خود نشان از بتوافق رسیدنهای جناحهای درون نظام در پشت پرده را دارد تا توسط آن همانگونه که بارها از سوی سردمداران اعلام گردیده بود “نظام” دست نخورده باقی مانده و صیانتش حفظ گردد.
در صورت عملی شدن چنین فرضی میتوان به این نتیجه منطقی رسید که تعیین حدود و ثغورها در میان ایشان به پایان رسیده و وظایف و حیطه اختیارات کلیه جناحین مشخص گردیده است هر چند که نه برای دراز مدت.
ب – جناح مخالف جریان طرفدار احمدی نژاد پشیتیبانی لازم را در میان معممین بدست آورده و میخواهد که بصورت علنی پشتیبانی خود را از حرکت اخیر مردمی با شرکت در نماز جمعه روشن ساخته و هدایت آنرا بعهده بگیرد. عزم جزم جریان دوم خردادیهای گذشته و یا دوازده خردادیهای کنونی مبنی بر ادامه مبارزه برای رسیدن به حقوق شهروندی و انتخاباتی خویش راه دیگری را در پیش پای آقایان نگذاشته تا باز هم در چارچوب حفظ “نظام” تا مقداری با مردم همراه گردند.
و یا
پ – هیچکدام از دو پندار بالا درست نبوده و ایشان هنوز در کش و خم بده و بستانهای خویش هستند و مردم را هم بایستی بگونه ای آرام نمود.
اینکه کدامیک از نکات نوشته شده به حقیقت نزدیکتر است را میتوان دو روز دیگر بصورت واضحتری مشاهده نمود.
چیزی که مسلم و بدیهی است اینستکه هر کدام از دو فرض نخست هم که پیروز گردند درنهایت رژیم جمهوری اسلامی در صدد برخواهد آمد تا بگونه ای دامنه بحران های سیاسیش را با کشورهای غربی کاهش داده و راه حلی برای خروج از انزوای خودساخته بین المللی خود بیابد. سیاستهای چهار سال گذشته آقای احمدی نژاد نه تنها اقتصاد ایران را به ورشکستگی و وابستگی کامل کشانید چیزی که آثار اولیه اش و شکافهای نخستینش خود را در معرض نمایش قرار داده اند بلکه با دور گشتن هر چه بیشتر از اهداف ملی، سیاست خارجی ایران در جامعه بین الملل کاملا به حاشیه راند.
امر مسلم دیگر اینستکه این ماجرا بهرگونه هم که پایان پذیرد، یک چیز باقی خواهد ماند و آن نیز خاطره این قیام در افکار مردم ایران است و این بتنهایی میتواند آغازی بر پایان رژیم جمهموری اسلامی باشد. چه هنوز در این مملکت اهداف ملی برای خود معنایی و جذابیتهایی دارند و عده ای نیز در صدد ارایه تعاریفش هستند هر چند بصورت ابتدایی در ابتدای راهی طولانی.
پ.ن.:
این مطلب نوشته من نیست. دوست عزیزم که با نام مستعار بیغرض می‌نویسد نویسنده این مطلب است. دیشب بخاطر دیروقت بودن و خواب آلود بودن حقیر باعث شد نام ایشان از قلم بیفتد. تنها تیتر مطلب از من است

28 پیام   |    |     |     

14 Jul 2009

خاک بر سر ما

نوشته:     :::       10 پیام

واقعا خاک بر سر ما اگر بعد از 30 سال حکومت آیت الله ها بر ایران و 30 سال جنایت، باز هم برای پس گرفتن مملکت مان دست به دامان چهارتا و نصفی پیر و پاتال خرفت شویم.
هنوز عده‌ای جماعت از همه جا بیخبر به این امید هستند که این یا آن آیت الله فتوایی صادر کند تا مثلا سید علی کمی از مواضع‌اش کوتاه بیاید.
فعلا هم که حضرات آیات عظام در عوض زحمت کشیده‌اند برای اويغورهای چین فتوا صادر فرموده‌اند و یادشان رفته که بیخ گوش خودشان دارند هموطنان ما را می‌کشند. اگر آقایان آیت الله به کشته شدن هموطنان ما اعتراض نمی‌کنند دلیل دارد عزیزان دلیلش هم این است که این حرامی‌ها خود را اصلا ایرانی نمی‌دانند. که البته به حق هم هست، اینها نوادگان حسن و حسین هستند و ما از نسل و نژادی دیگر، در نتیجه تنها راه رهایی ما پاکسازی ایران از این حرامی ها است.
مادرم امروز می پرسد کی احمدی نژاد قراره بره سرکار!؟ در پاسخش می‌گویم احمدی نژاد که سرکار هست نیازی ندارد برود سرکار! سوال مهم این است که چه وقت می‌خواهند ملت را بگذارند سرکار!؟ که این مساله هم فعلا با مشکلات عدیده روبروست و تا این مشکلات برطرف نشود گویا احمدی نژاد هم بیکار خواهد ماند.
حضرت یوتوب هم قانون مدار شد!
مدتی پیش یک ویدئوی اعدام چند هموطن بلوچ را گذاشته بودم روی یوتوب، این کار باعث شد که دیروز پیامی را از یوتوب دریافت کنم. در پیام مسئولین یوتوب فرموده‌اند که حقیر قوانین یوتوب را زیرپا گذاشته‌ام! جل الخالق کدام قوانین را!؟ قوانین جنگل را!؟
وقتی حکومت اسلامی ایران که تمام کنوانسیون‌های حقوق بشر را امضا کرده بدن هیچ دادگاه صالحی ملت بیچاره را به رگبار می‌بندد، شکنجه می‌کند و در روز روشن در خیابان به دار می‌کشد آیا یوتوب و شرکاء پیگیر قانون هستند!؟
مگر اعدام بیگناهان غیر قانونی نیست!؟ به رگبار بستن مردم بیگناه که برای اعتراض مسالمت آمیز به خیابان آمده‌اند چطور!؟ پس کو آنهایی که باید قوانین را پاسداری کنند!؟ قانون فقط برای ماست!؟
در چنین شرایطی چگونه انعکاس اعدام بیگناهان می‌تواند غیر قانونی باشد!؟ شاید اینجا هم همان داستان یک بام و دو هواست!؟ ما را بگو که گمان می‌کردیم یک فضای آزاد پیدا شده تا بلکه بال و پر شکستگان هم بتوانند جنایاتی که بر آنها روا داشته می‌شود را در مقابل دید همگان بگذارند!؟ خیال باطل بود این خوش باوری هم که ما داشتیم!
باور کنید خُسن آقا از اساس هیچ قانونی را قبول ندارد! آخه دلیل نکرده زمانی که ما در جنگل زندگی می‌کنیم، قوانین را قبول کنیم! آنها که زر و زور دارند می‌کشند و می‌درند و پاره می‌کنند و بعد هم نامه می‌نویسند به امام زمان و راست راست دروغ می‌گویند و همه چیز را انکار می‌کنند. حتی وقتی که هزاران سند و مدرک در همین یوتوب علیه الرحمه از جنایاتشان وجود دارد. خوب حالا در چنین دنیایی چگونه توقع دارید که خُسن آقا که یک لا قبا بیشتر ندارد بیاید و این قوانین را رعایت کند!؟ بیچاره کردها و بلوچ‌های ما! اینها حتی در یوتوب هم امت درجه دوم محسوب می‌شوند. بابا دارند ملت را بیستا بیستا به دار می کشند باز هم اجازه نمی‌دهید ما یک فیلم ناقابل از این همه جنایت را به دید جهانیان برسانیم!؟
این هم متن نامه دریافتی از یوتوب

10 پیام   |    |     |     

12 Jul 2009

نامه‌ای از ایران که برای یک دوست ارسال شده

نوشته:     :::       10 پیام

«… بسيار عزيزم،
قول داده بودم نامه­ای مفصل برايت بنويسم. اما پيشامدهای اخير چنين فرصتی به من نداد. نمی دانم در آنجا چه می کنی، اما می­دانم که اخبار اينجا را به هر طريقی باشد دنبال می­کنی. من در اينجا چندان حال و حوصله­ای ندارم، دليلش را می­بينی يا می­شنوی. پس تنبل نيستم، اما نامه نمی­توانم بنويسم، حتی برای عزيزی مثل تو. خوب سعی می­کنم. می­دانی کسانی که از اينجا می­روند، انگار پشت مرا خالی می­کنند. البته، تو استثناء بودی و من راضيم که آنجايی. با اينهمه با همـه آنها سرسنگين می­شوم، انگار ديگر به من ربطی ندارند. درست مثل جنگجويی که بايد با تتمـه دوستانش بجنگد. با همه آنهايی که زنده­اند. جنگ اينجاست، و آنجا تنها کاری که می­توانند بکنند کمک به همين جبهـه ماست. می­بينی که دارم با اصطلاحات رايج اينجا حرف می­زنم.
از ديگر شهرها یی­خبر نيستم، حسابی شلوغ است. نق نق های امثال ماها بی­ثمر است، وقتی شبانه برسرت می­ريزند و بعد نشان می­دهند که تا به دندان مسلح هستند، بايستی از همه چيزت بگذری تا به آن تغيير، تغيير ذره ذره برای برابری و آزادی برسی. خوب، در اين وانفسا من، ما چه کار می­توانيم بکنيم تا اين مردم ديوانه نشوند، تا باز پی ببرند که انسانند و انسان به فرهنگ انسانی است، نه به تزوير و دروغ و ريا و مال و ثروت.
معلوم هم نيست که از چه کسی بايستی بترسيم؛ نيروى انتظامى، سپاه، بسيح، يگان ويژه و يا لباس شخصى ها و چه و چه­ها. اما اين بار به يمن تاريخ اين مرز و بوم مجبوريم که باور کنيم اينها از همين آب و خاک هستند، از جنس خود ما. انقلاب پنجاه و هفت را که خوب به خاطر داری. وقتی که ديگر دستمان به جايی بند نبود، قساوت ارتش را که به سوی مردم آتش گشودند به نيروهای خارجی و اسرائيلی نسبت داديم. حالا هم اين مردم نجيب باور ندارند که اينها فلسطينی و عرب و غيره و ذالک نيستند. اينها اگر پسرخاله و پسرعمو و پسر دائی من و تو نباشند دست کم پسر يا مرد همسايه بغلی هستند و يا حداکثر مال دو کوچه آنطرفت­تر. و اگر برای حفظ مال و مقام و ثروت باد آورده­اشان و يا وحشت از دست دادن قدرت به زدن و کشتن اين جوانان دست به خون درنغلتانند، حتما به يمن ايمان شست­وشو شده و چندرغاز دستمزد روزانه توسط فلان حاجی دست به چماق و اسلحه برداشته­اند.
به خاطر داری که در سفر قبل به ساخت انبوه تکايا و مساجد و حسينه­ها در خيابانهای شهر اشاره کردی، حالا پی می­بريم که اينها خيلی باهوش­تر از اين عمل می­کرده­اند و با پيش­بينی چنين روزی اين همه سرمايه­گذاری کرده­ بودند. اينها دارند از همين اماکن برای سازماندهی و سرکوب استفاده می­کنند. سرکوب جواانان، زنان و مردان همين مرز و بوم، آنهم به خاطر اعتراض به حقوق پايمال شده­اشان.
اما بی­حيايی اينها ديگر حد و مرز ندارد. حالا ديگر کارشان به جايی رسيده که همه جا اين نيروها در کمین جوانانی هستند که در اعتراضات اخیر زخمی و مجروح شده‌اند. به خانه و کاشانه مردم تجاوز می­کنند. شيشه­های منازل و ماشين­ها را می­شکنند. شب و نيمه شب به ناگاه سرمی­رسند و اين جوانان را از بیمارستان‌ها جمع کرده و به مکانی نامعلوم انتقال می‌دهد. خيلی اسفناک است و وضعيت اندوه­باری شده. بايد بيايی و دل بسوزانی که انبوه خانواده زندانيان دستگير شده چنان سردرگريبان از اين ستاد به آن ستاد می­روند و يا مقابل دادگاه انقلاب منتظر خبری از عزيزانشان هستتند که نگو. تعداد جوانان دستگيرشده آنقدر زياد است که دادگاه انقلاب هر دم يک ليست جديد اعلام می­کند. مادران و پدران هم با وثيقه­ای در دست همچنان گيج در مقابل درهای بسته منتظر می­مانند.
با اين همه اينجا زندگی ادامه دارد. بعد از هر يورشی آدم می­رود و خط سيرش را می­بيند. بايد می­بودی و اين مردم را می­ديدی، آنوقت اينها نزديک بيست و چهار ميليون رای به حساب خودشان ريختند. وقاحت حد ندارد. آنها دارند خر خودشان را می­رانند و فساد و رشوه و کثافت رُيختشان را عوض کرده است.
نگران ما نباش، می­گذرانيم. هر جا که باشی، اينجايی. اين شهر غوغاست. همـه شهر يکپارچه هيجان. کار حسابی را همين مردم عادی می­کنند. اين مردم مدنی­ترين شيوه ی مبارزه را برای ابراز مخالفت با حکومت اسلامی انتخاب کرده­اند. چرا حکومت اسلامی؟ چونکه هم و غم اين رژيم تبديل اين جمهوری به حکومت و آنهم از نوع ولايی­اش است. شرکت اين مردم هم در انتخابات رياست جمهوری در به هم زدن اين معادله سياسی بود. يعنی کم هزينه ترين شيوه ی مبارزه. شايد به همين خاطر است که هنوز اين اعتراض همه­گير نشده، ترس، ترس و وحشت از خشونت و سرکوب. اين ملت از گرانی، تورم، بيکاری، سرکوب، سانسور، سرافکندی جهانی و مسائل و مشکلاتی از اين دست جان به لب رسيده و به دنبال کم هزينه ترين و مدنی ترين شيوه های مبارزه است. اين مردم حاضر به خروش انقلابی و تهاجم نيستند و به دنبال راه حل های ديگری است.
اما در اين ميانه از يک طرف با شدت گرفتن خشونت و تهديدها و تهمت زدن های رسانه های دولتی و از طرف ديگر با مسدود شدن هر گونه کانال های ارتباطی مردم با کانديداهای مخالف و بی خبر ماندن آنها از تصميمات برنامه ريزانِ و حرکت های اعتراضی، روز به روز تعدادشان کمتر شده است. مردم خيلی محتاط شده­اند و مدام توصيه می­کنند که فرزندانشان بی گدار به آب نزنند و از شرکت در اجتماعات و راه پيمايی ها خودداری کنند.
اما بيا و ببين که در اين ميانه دوباره اين مردم با دست خالی چه می­کنند. صدای الله و اکبر بر بام خانه­ها سقف اين شهر را به لرزه درمی­آورد. مردم بالای پشت بام می­روند و الله اکبر می­گويند، چون برای آنها الله اکبر کم هزينه­ترين راه مبارزه است. و وقتی که نيروهای سرکوب­کر به خانه­ها هجوم برد و در و پنجره­ها و اتومبيل­ها را خرد کرد، مردم بر دهان خود چسب زدند و در راه پيمايی های سکوت شرکت کردند.
نمی­دانم ديگر از چه بگويم. از باندبازی­ها و رانت­خوارهای ميلياردر، از ساخت و ساز کاخ­ها روی تپه­ها با استفاده از هليکوپتر، از فردوگاه­های خصوصی که زير گوش مردم ما و به اصطلاح دور از چشم وزارت بازرگانی و اداره ماليات در آن جنس وارد می­کنند، از بنادر تحت کنترل سپاه و واردات اجناس، از آستان قدس­رضوی و ثروت­های بادآورده بدون ماليات، از مناطق آزاد برای چپاول ثروت ملی، از تقسيم بيت­المال بين دوستانشان، از دستگيرهای هنرمندان و سياستمداران و تئوريسين­های اصلاح­طلب و … از زندان اوين و انبوه زندانيان که از سرنوشت آنها بی­اطاعيم. از اقرارهای به زور شکنجه که يادآور برنامه­های تلويزيونی هويت در دهه شصت است. از چه و از که بگويم؟
بنويسم که به ما تهمت غافلان داخلی، عاملان خارجی يا عاملان دشمن می­زنند و من ديگر از تکرار اين جمله بعد از گذشت سی سال از انقلاب بدنم کهير می­زند. آيا کسی هست که اين چيزها را باور کند؟
نوشته بودی که شمع روشن کرده­ايد و به ياد ما هستيد. ما اینجا حتی نمی توانیم در خیابان یک شمع روشن کنیم. من پشت پنجره شمع روشن می کنم. چی بگويم برات؟ هی سعی می کنم بخشهای روشن ماجرا را هم ببینم اما نمی­شود.. نمی خواهم یا نمی توانم به زندگی عادی برگردم. انگار اگر کارهای همیشگی را بکنم یعنی پذیرش اینکه اینها مستقر شده­اند و دیگر تمام شده است و من نمی خواهم. همه در حالت تعلیقند، سرخوردگی و افسردگی و هراس. فقط همین کار از من بر می­آید که بنشینم و کپی پیست کنم و بفرستم. مثل روح سرگردانیم. فقط خبر می خوانیم و می بینیم. من در این مدت دو روز فقط سر کار رفته­ام. حوصله ندارم و مضطرب می شوم از خبرا دور بمانم. نمی دانم چه می­شود کرد. امیدهامان را زیر چکمه هاشان له کردند. اشتباه می کردیم امید داشتیم؟ اما اگر رای نداده بودیم، این همه آدم، این روزهای شگفت انگیز را هم نمی دیدیم. راهپیمایی های میلیونی زیبا. رشد سیاسی مردم. کشف­هاشان درباره قدرتشان. و چهره واقعی اینها که همه بزکهاش دیگر پاک شده و عریان عریان جلومان ایستادند، با لباسهای رنگ وارنگ، سلاحهای رنگ وارنگ، رفتارهای رنگ وارنگ. بگذریم. دارم سعی می کنم عادت نکنم به این وضع.
خوب، هنوز سراغ ما نيامده­اند. اگر مانديم که دادمان را از روزگار می­گيريم، اگر نه که حواله شان به تاريخ. فکر نکن حالم بد است، هيچوقت اين­طور زنده و سرحال نبوده­ام، برای اينکه ما داريم به ضرب اين سرکوب به عصر جديد وارد می­شويم، می­فهميم که با اين آقابالاسرها نمی­شود زنده و سربلند ماند. برای همين آدمها را می­بينی که بهت­زده­اند و نمی­دانند که چه خواهد شد. اينها اگر برخيزند، اگر بفهمند حل است. مقصودم قيام و اين حرفهای ابلهانه نيست. ذهن اينها اگر تکان بخورد، ديگر می­شود اينجا زيست. اگر در همين قدری بودن و گيجی بمانند حسابمان پاک است. تو مواظب خودت باشد، و اصلا دلت برای ما نزند، که بالاخره چيزی در اين ميانه خواهد ماند که ارزش­ها خواهد داشت.
همین دیگر، آمدن هم ندارد. »

10 پیام   |    |     |     

11 Jul 2009

دروغ‌ها چنان بزرگ شده که خودشان هم باورشان شده!

نوشته:     :::       22 پیام

بعضی بر این عقیده هستند که دروغ هرچه بزرگتر باشد باورش راحت تر است. حضرت ژوزف گوبلز هم بر این عقیده بود که اگر دروغ بزرگی را مدام تکرار کنید مردم آنرا باور خواهند کرد. این مسخره ترین ادعایی است که شنیده‌ام. تنها انسانهای نادان دروغ‌های بزرگ و کوچک را باور می‌کنند. انسان‌هایی که از عقل و خرد و منطق برخوردار باشند همیشه مسائل را قبل از باور بررسی می‌کنند و اگر با خرد و عقل سازگار بود می پذیرند در غیر این صورت آنرا به سخره می‌گیرند. شک و تردید از خصائص یک انسان آگاه است. احمدی نژاد یقینا افکار و رفتار گوبلز را مطالعه کرده به همین دلیل است که از صبح تا شام دروغ می‌گوید، آن هم دروغهایی بزرگتر از قد و قواره خودش.
نمونه بارز دروغگویی‌های رژیم را در خبرهایی که از ایران بوسیله دستگاه‌های خبر پراکنی حکومتی در رابطه با 18 تیر مخابره شده می توان به وضوح دید.
در یکی از این خبرها می‌خوانیم:
عصر پنجشنبه نزدیک به سه هزار نفر از معترضان به روند انتخابات ریاست جمهوری دهم به مناسبت سالگرد 18 تیرماه تجمعاتی را در نقاط مختلف شهر تهران برگزار کردند.
بعد یکی دو خط پایین تر یک مرتبه این سه هزار نفر می‌شوند چند صد نفر. معمولا وقتی گفته می‌شود چند صد نفر به این معنی است که از چند هزار و حتی از هزار هم کمتر است، وگرنه اگر تعداد از هزار بالا رفت دلیل نکرده تعداد را چند صد نفر گزارش کنیم. باز اگر از این دروغ هم بگذریم، چند خط پایین تر یک مرتبه از قول پلیس می‌نویسند:
پلیس در سه لایه با حاضران برخورد کرد
خوب اگر پلیس آن هم پلیس آدم خور آخوندی که هر کدامشان حد اقل می‌توانند 10 تظاهر کننده را بجای صبحانه بخورند مجبور شده در سه لایه با تظاهر کنندگان برخورد کند و هم زمان عده‌ای را دستگیر کند و حتی در چند مورد از گاز اشک آور هم استفاده کند، پس این خود دال بر این موضوع است که تعداد تظاهر کنندگان نه چند صد نفر که حتی می توانسته از چند هزار نفر هم متجاوز بوده باشد وگرنه دلیل ندارد به یک جمعیت چند صد نفره از سه لایه نیروی پلیس استفاده شود و همزمان از گاز اشک آور.
از همه جالب تر چند خط پایین تر مجددا مسئولین دروغگو خود را رسوا می‌کنند و مراکز تجمع را با اعلام آدرس های تجمع بالغ بر ده مکان ذکر می‌کنند. حالا اگر تعداد تظاهر کنندگان در هر یک از این محل ها را 500 نفر هم حساب کنیم که معمولا در شهر پر جمعیت تهران تعداد بسیار ناچیزی است، با این حال تعداد باید بالغ بر 5 هزار نفر باشد. تازه اگر این تعداد درست باشد باید از پلیس مقتدر(!!) حکومت آخوندی پرسید، این چه اقتداری است که برای پراکنده کردن 5 هزار نفر مجبور به استفاده کردن از سه لایه نیروی سرکوب بوده‌اند و همزمان از نیروهای ویژه استفاده کرده‌اند!؟ تازه عاقبت هم مجبور شده‌اند گاز اشک آور هم استفاده کنند! توجه داشته باشید که بنا به گفته همان پلیس آخوندی، این تظاهرات در ده منطقه بوده (یعنی جمعیت پراکنده بوده) که این خود باز نشان از ضعف سیستم پلیسی رژیم دارد.
از همه این دروغگویی‌ها که بگذریم، حتی اگر ده نفر هم در شرایط جو امنیتی تهران خصوصا با اولتیماتم مرتضی تمدن استاندار تهران، که گفته بود مردم(!!) تظاهر کنندگان را زیر پاهایشان له خواهند کرد، اگر همین ده نفر هم به خیابانها ریخته باشند، نشان از این دارد که اقتدار آقایان بکلی از بین رفته و همان ده نفر برای اداره یک قیام در روز موعود کفایت می‌کند. توجه داشته باشید که انقلاب کوبا را 17 نفر سامان دادند. گاهی اوقات تعداد کمی انسان می‌توانند کارهای بزرگی انجام دهند و در عوض نیروی مزدور حقوق بگیر اوباش حکومتی با تعداد زیاد هم می‌توانند شکستی عظیم را متحمل شوند.
گارد سلطنتی محمد رضا شاه که همه مدعی بودند تا آخرین قطره خون برای دفاع از شاه خواهند ایستاد، در کمتر از 24 ساعت از هم پاشید، آنها واقعا حاضر بودند برای شاه بمیرند، در عوض حزب اللهی‌ها اگر حقوق آخر ماه شان را ندهید، دیگر حتی حاظر نیستند یک روز هم برای سید علی مجانی چماق بزنند، جان دادن در راه او که جای خود دارد.
سخن آخر اینکه: ویدئوهایی که از ایران به بیرون درز می‌کند خود گویای قیام مردم است، نیازی به خبرگزاری و خبرنگار و دمبک و دستک نیست. این اولین قیامی است که قیام کننده، خبرنگار و گرداننده میدان خود ملت هستند. آن هموطنانی هم که نگران خبر رسانی بنگاه سخن پراکنی بی بی سی هستند، بدانند که این روزها بی بی سی باید دنبال رو جوانان غیور ایران زمین باشد و از کارهای خبری آنها کپی برداری کند و اخبار خود را با ویدئوهای جوانان از جان گذشته ما پر کند. و از همه مهم تر اینکه انقلاب 57 با همت بی بی سی و دیگر رسانه های قداره بند جهانی سامان داده شد، نتیجه آنرا هم همگی دیدیم. باور من امروز این است که خبرنگار جان برکف وطنی ما خبری را که ارسال می‌کند از روی عشق به وطن است و در نتیجه آن چیزی را منعکس می‌کند که حقیقت محض است و منافع ملت را تامین می کند نه آن چیزی که منافع بنگاه‌های چند ملیتی را تامین می‌کند.

22 پیام   |    |     |     

08 Jul 2009

شباهت‌های 18 تیر با حوادث این روزها

نوشته:     :::       16 پیام

وقایع 18 تیر را یقینا همگی یادشان هست. سخنان سید علی چلاق را حتما به یاد دارید زمانی که بعد از خونریزی ها در خوابگاه دانشجویان وقتی که عوامفریبی کرد را می‌گویم. همان تئاتری که عده‌ای از باج بگیران حزب اللهی هم نشسته بودند جلوش گریه و تماشا می‌کردند.
در آن عوامفریبی سید مکار چنین گفت:

این حادثه تلخ قلب مرا جریحه دار کرده حادثه غیر قابل قبولی در جمهوری اسلامی بود. حمله ای به منزل و مأوا و مسکن یک جمعی بخصوص در شب یا در هنگام نماز جماعت شد ووو…
جوانان این کشور چه دانشجویان چه غیر دانشجویان فرزندان من هستند و برای من هرگونه چیزی که برای این مجموعه ها مایه اضطراب ناراحتی و اشتباه در فهم باشد بسیار سخت و سنگین است ….
اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید. نیرویتان را برای آن روزی که کشور به آن نیازمند است، برای آن روزی که نیروی جوان و مؤمن و حزب‏الّلهی باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ کنید

منبع: سخنرانی سید علی در یوتوب
همگی دیدیم که بعد از آن عوام فریبی‌ها چه بلایی سر دانشجوها و دیگر فعالین سیاسی آن روزها آوردند.
حالا هم دوباره پس از وقایع بعد از انتصابات، هنگامی که حکومت سید علی با بزرگترین چالش دوران حکومتش روبرو شده، دوباره همان نوع عوامفریبی را شروع کرده. یقین بدانید که بزودی اگر مردم این سید مکار را سرنگون نکند، شک نکنید که قلع و قم این مرتبه بسیار شدید تر از 10 سال پیش خواهد بود. این آبغوره گرفتن‌های سید علی این روزها به خاطر ترس است و اگر این مار زخمی را نکشیم، مسلم بدانید که نیش او بزودی زهری به جان ملت تزریق خواهد کرد که نمونه‌اش را تاکنون در تاریخ ندیده‌ایم.
حالا برای اینکه شباهت‌های گفته‌های او را در سخنرانی دیروز با گفته‌های ده سال پیش او مقایسه کنید بخشی از آنرا می‌آورم:

اینکه عده‌ای نامزد مورد نظرشان رأی نیاورد و احساس افسردگی و ناراحتی کنند طبیعی است و معنای این مسئله، اغتشاش گری نیست زیرا براساس نتیجه انتخابات، اکثریت و اقلیتی در کشور است و قواعدی وجود دارد، بنابراین معرفی مردم ایران در رسانه‌های امریکایی و اروپایی تحت سلطه صهیونیست‌ها، به عنوان اغتشاش گر، اهانت به ملت است… مردم و نخبگان و همه جناحها باید مراقب باشند تا دوست و دشمن را اشتباه نگیرند و رفتاری را که باید با دشمن داشته باشندَ، با دوست انجام ندهند. مبادا دشمن را با دوست اشتباه بگیریم و دوست را بخاطر یک خطا، دشمن به حساب بیاوریم.
منبع: عصرایران
شباهت‌ها را می‌بینید؟ این مکار یادش رفته که ملت تجربه 18 تیر را در خاطره تاریخی و کوله بار خود دارد و یقینا از یک سوراخ مار دوبار گزیده نخواهد شد.
باقی سخنان این مکار را هم اگر بخوانید بد نیست، چون او شدیدا به هذیان گویی افتاده و خودش هم می‌داند که این بار، این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست.
این مرتبه برخلاف ده سال پیش که دانشجوها تنها بودند، همه ملت را در مقابل خود دارد، از دانشجو گرفته تا کارگر تا کارمند تا بچه تا بزرگ تا پیر تا جوان. این مرتبه حتی خودی‌های بسیار نزدیک به او هم کمر به سرنگونی او بسته‌اند.
تظاهرات فردا 18 تیر در اسلو
این خبر را هم در رابطه با تظاهرات فردا 18 تیر در اسلو بنویسم تا اگر دوستانی هستند که هنوز باخبر نشده‌اند خبردار شوند.
ساعت 17:30 مقابل سفارت ایران. مسئولین تظاهرات کمیته ایران-نروژ همچنین با حمایت و پشتیبانی امنستی.

16 پیام   |    |     |     

06 Jul 2009

مزرعه آخوندی

نوشته:     :::       37 پیام

مزرعه حیوانات(قلعه حیوانات) را سالها پیش خوانده بودم. مدتی بعد فیلم آنرا هم دیدم. امروز روی یوتوب گشت می‌زدم، دیدم فیلم را روی یوتوب هم گذاشته‌اند. اگر روزی من مسئول آموزش و پرورش یک جایی بشوم! یقینا کتاب مزرعه حیوانات و فیلم آنرا جزو دروس اجباری خواهم کرد، تا همه از کوچک تا بزرگ آنرا ببینید و بخوانند.
وقتی امروز دوباره فیلم را دیدم تاثیرش اینبار بر من بسیار بیشتر از مرتبه اولی بود که آنرا دیده بودم.
روزهایی را که از سر می‌گذرانیم عجیب شبیه است به داستان جورج اورول، نور به قبرش ببارد انگاری حکومت سید علی را مشاهده کرده و این داستان را دقیقا از روی آن کپی برداری کرده است.
برای اینکه فرزندان خود را بیدار کنید، سعی کنید آنها این داستان و فیلم را حتما ببینند. باور کنید این کتاب بهتر از هر تئوری و بحث سیاسی است. این داستان فرزندانتان را بیدار خواهد کرد تا به حکومت زور و دیکتاتوری به هیچ قیمتی گردن نگذارند و یاد بگیرند که دموکراسی یک پروسه یک بار مصرف نیست، پروسه ایست که مدام باید آنرا تر و خشک کرد تا مبادا روزی خوک‌ها دوباره قدرت بگیرند و داستان دوباره به همان شکل گذشته تکرار شود.
از این داستان کتاب داستان مصوری هم برای بچه‌ها به زبان دانمارکی خواندم که هنوز آنرا دارم، اگر کسی استعداد ترجمه کردن دارد بد نیست این کتاب را هم برای بچه‌های کوچکتر ترجمه کرد و بجای قران و نهجل بلاغه و این جور جفنگیات به بچه‌ها آموخت.
نسخه فارسی کتاب را می‌توانید از این آدرس دوانلود کنید.
پ.ن.: کتاب 234 صفحه دارد و به فورمت پی دی اف است و با برنامه zip بسته بندی شده تا از حجم آن برای داونلود کاسته شود. درضمن نسخه دیگری از آنرا در این آدرس هم می‌گذارم تا در صورتی که آدرس قبلی در دسترس نباشد از این آدرس دوانلود کنید.
پ.ن. 2: گویا آدرس دوم هم سانسور هست. فایل را می‌گذارم اینجا با اینکه وبلاگ من هم سانسور هست ولی اگر کسی پایش به وبلاگ رسید یعنی می‌تواند این فایل را هم داونلود کند.

37 پیام   |    |     |     

03 Jul 2009

سید علی ماند و قدرت قداره بند و لایزالش!

نوشته:     :::       19 پیام

آنهایی که مردم را تحریک به شرکت در انتخابات کردند و باعث کشته و زخمی شدن عده زیادی شدند و عده بیشتری را اسیر زندان‌های مخوف جمهوری اسلامی کردند، حالا که روز پاسخگویی است کجا مخفی شده‌اند!؟ کسی می‌داند این آقایان کجا گم گور شده‌اند!؟
چرا حالا بیانیه نمی‌دهند!؟ همه ادعای‌شان همین بود!؟ همه ایستادگی‌شان همین بود!؟ پاسخ این همه خون‌های ریخته شده را چه کسی باید بدهد!؟ رهبران به اصطلاح اصلاحات مردم را فریب دادن و آنها را تشویق به شرکت کردند و حالا می‌خواهند چکار کنند!؟
پاسخ این سوال های بی پاسخ را چه کسانی می‌خواهند بدهند!؟
گفتیم و نوشتیم که بطور کلی نام انتخابات بر این شعبده بازی‌های آخوندی گذاشتن فریب دادن مردم است. باز اسرار داشتند که باید در انتصابات شرکت کرد. گفتیم این انتخاب نیست! این انتصاب است. گفتند اگر تعداد شرکت کنندگان زیاد باشد، سید علی نمی‌تواند تقلب کند!؟ عجب خوش باور بودند این خوش خیالان! مگر سید علی یک سال پیش به صراحت نگفت و دوره دوم احمدی نژاد را تایید نکرد!؟ مگر یادتان رفته که یک سال پیش چه گفت!؟ مگر به صراحت به احمدی نژاد نگفت:

آنچه که در مورد سال آخر این دوره باید به شما عرض بکنم، چند نکته است. یکی اینکه در این سال آخر با روحیه سال اول کار کنید. البته احساس می کنم همین جور است؛ اما در عین حال تاکید می کنم. فکر نکنید که امسال، سال آخر دولت است؛ نه.
مثل کسی که پنج سال دیگر بناست کار بکند، کار بکنید؛ یعنی تصور کنید که این یک سال به اضافه چهار سال دیگر در ید مدیریت شماست. با این دید نگاه کنید و کار کنید و برنامه ریزی کنید و اقدام کنید.

به همین راحتی از سید علی یک دست رو دست خوردید!؟ شما سیاستمدار هستید!؟ این چه سیاستمداری است که به این سادگی از اشاره‌های به این وضوح می‌تواند بگذرد و این همه اشارات را نادیده بگیرد!؟ شما 30 سال با این حقه باز نیرنگ پیشه همراهی و همزیستی داشته‌اید هنوز او را نمی‌شناختید!؟ یا اینکه می‌شناختید ولی شهوت قدرت چنان شما را کور کرده بود که از این همه شواهد چشم پوشیدید!؟
حالا که نتیجه انتصابات را با وقاهت تایید کردند، شما چه می‌خواهید بکنید!؟ حالا که سید علی مانده و قدرت لایزالی که همیشه خوابش را می‌دید و این همه میسر نمی‌شد بجز این بازی‌های اسهال طلبی آقایان که در همان مجلس ششم هم با خواندن حکم حکومتی پایه چنین استبدادی را گذاشتند. حالا چه راهکار به اصطلاح اصلاح طلبی برای ارائه دارید!؟
شاید هم ما خوش باوریم و این همه سیاست بازی مکارانه‌ای بیش نبود و حالا که بازی مشروعیت رژیم به ثمر نشسته با هم پشت پرده دارند نقشه پرده‌های آینده این بازی مرگبار را طراحی می‌کنند و به ریش ملت می‌خندند!
مگر نه اینکه همین دو روز پیش بود که مجددا هم خاتمی و هم موسوی وفاداری خود را به ولایت وقیح اعلام کردند!؟ مگر ولایت وقیح چیز دیگری است بجز آنچه سید علی می‌گوید!؟ یک حکومت اقتدار گرا به رهبری یک فرد که به گفته ایشان قدرت لایزالش از جانب خدا تفویض شده است و بیچاره خلق را هیچ دخالتی در آن نیست.
این چه پارادکس و کوچه بن بستی است که بیچاره ملت را در آن گرفتار کرده‌اند!؟ این معضل بجز سرنگونی آخوند و جمع کردن بساط اسلام میسر نیست و گمان هم نمی‌کنم بدون خونریزی میسر باشد. این خونخواران و این ننگ را تنها با ریختن خون می‌توان پاکسازی کرد. با سوسول بازی و تئوری‌های صد من یک غاز نمی‌توان به هدف که سرنگونی این رژیم است رسید.
نکته ای قابل تامل در رابطه با وقایع این روزها
وقتی جوانان جان به لب رسیده قیام می‌کنند و در کوی و برزن با اوباش حکومتی درگیر می‌شوند آیا از نظر حقوقی از هر اتهامی که بخواهند به آنها بزنند مبرا نمی‌شوند؟
ببینید اگر نگاهی اجمالی به قوانین کشورهای پیش رفته بیندازید می بینید که در همه این قوانین دفاع از جان یک عمل مشروع به حساب می‌آید و اگر در کارزار دفاعی فردی جان فرد متعرض را بگیرد از اتهام قتل تبرئه می‌شود. حالا اگر کسی در خیابان در اثر درگیری با یکی از اوباش لباس شخصی او را که متعرض واقعی است کشت آیا شما حاضرید همان حق را به او بدهید؟
آیا اگر کسی از امروز برای دفاع از جان و ناموس خود و هموطنانش دست به اسلحه برد، آیا چنین انسانی از پیش بی گناه نیست؟
آیا می‌توان در شرایط امروز ایران چنین افرادی را تروریست نامید؟ من گمان نمی‌کنم که حتی پیشرفته ترین قوانین حقوقی دنیا هم بتوانند چنین انسان‌های آزاده‌ای را تروریست و قاتل بنامند.
بزرگی سراسر به گفتار نیست … دو صد گفته چون نیم کردار نیست

19 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی