14 Aug 2002

پاسخی به فضول و میلانی

نوشته:     :::       Comments Off on پاسخی به فضول و میلانی

پاسخی به فضول و میلانی
دیشب مطالبی را در وبلاگ فضول و میلانی خواندم که شباهتهایی با هم داشت و مجبور شدم که پاسخی بدهم.
دوستان با نا امیدی به هیچ کجا نخواهیم رسید. شما که جوانیت و عمری را در پیش رو دارید. من چه بگویم که دوبرابر شما سن دارم!!؟
آقای میلانی در مطلبی بتاریخ 11 اوت در پاراگراف دوم میفرمایند: این تصور که با آمدن حکومتی دیگر در ایران …
فضول عزیز هم در مطلب 12 اوت خود تقریبآ به همین شیوه ناله های نا امیدی سر میدهد. فضول در مطلبش از پیشرفت ایران در زمان شاه حرف میزند و …
این پاراگراف شما را دوست دارم کمی تصحیح کنم: قبل از اتقلاب ایران پا بپای ملل پیشرفته پیش نمیرفت، ایران صنعت منتاژ، آن هم از نوع مستهلک شده اش را داشت. در اواخر دوران شاه، او مدام از وارد کردن ایران به دروازه های تمدن سخن میگفت، مردم مدام شاه را مسخره میکردند و میگفتند: “ایران دم در دروازه تمدن رسیده ولی کلیدی ندارد که در دروازه تمدن را با آن باز کند”.
ولی قسمتهای دیگر را من هم قبول دارم چرا ما نمیتوانیم همچون دیگران به یک حداقل پیشرفت نایل آییم!؟
آقای امید میلانی و فضول گرامی، باور بفرمایید که بیشتر مشکلات بخاطر رژیم است، مگر این ایران با ایران زمان شاه فرقی کرده! بجز رژیمش. ملتش که همان ملت است، تعداد تحصیل کرده هایش هم بر حسب درصد بسیار بالاتراز آن موقع هست، تنها چیزی که با آن موقع فرق میکنید اینست که ما رژیم دزد را بیرون کرده ایم و رژیم دزدان را بجایش گذاشته ایم. رژیم دیکتاتور را برداشتیم و رژیم توتالیتر را بجایش گذاشتیم. یک مادر بخطا را برداشتیم و 1000 مادر بخطا بجایش نشاندیم. وگرنه ملت بهتر شده که بدتر نشده. باور بفرماید، شما یکی از این ملاهارا در ژاپن یا آلمان بر سر کار بگمارید تا ببینید که چه بر سر آن دو مملکت می آورند. همین هاشمی را سه ماه بگذارید راس کار در ژاپن تا ببینید چه آشی از آن بعمل خواهد آمد. پس حرف شما را قبول ندارم، گرچه با این کثافت کاری که ملاها کردند، قبول دارم که سالها طول خواهد کشید تا بتوان ایرانی قابل زندگی ساخت ولی باور بفرمایید من به ملتم ایمان دارم. اگر شما جوانان، ملت را، اتحادش را همبستگی اش را و فداکاریش را در سال 56 و 57 دیده بودید باور بفرمایید با همین اطمینان که من از ملت دفاع میکنم شما هم میکردید. البته من قبول دارم که یاس دارد جایگزین امیدواری میشود ولی باور بفرمایید که در سال 57 درست همین حالت بود چون هیچکس گمان نمیکرد که رژیم شاه رفتنی باشد، ولی دیدیم که رفت. شش ماه قبل از انقلاب حد اقل 40 تا 50 درصد مردم ایران موافق رفتن شاه نبودند. اینها انصار حزب الله دارند شاه گارد سلطنتی داشت تازه باور بفرمایید آنها دیسیپلین بهتری داشتند تا این بزمچه ها. شاه در آن زمان ارتشی داشت که او را ستایش میکردند ولی گمان میکنید که اگر یک روز حتی یک روز جیره و مواجب این پاسداران و انصار قطع شود حاضرند از این ملاها دفاع کنند!!؟ باور بفرمایید پایه های این رژیم سست تر از آن قبلی است، فقط مشکل امروز ما این است که ملت به سادگی سال 57 بکسی اعتماد نمیکند و درنتیجه آلترناتیوی برای جایگزین کردن وجود ندارد. دلیل میخواهید بروید به وبلاگ این بیچاره منکراتی و ببینید هنوز عرقش خشک نشده چنان روی سرش ریخته اند که بیچاره نمیداند به که پاسخ بدهد یک مطلبش بیش از 81 کامنت داشت، حتمآ کامنتها را خوانده اید؟
پس برای پیدا کردن آلترناتیو بایستی کوشا بود.
پیروز و کامیاب باشید.

Comments Off on پاسخی به فضول و میلانی   |    |     |     

13 Aug 2002

* آستان قدس رضوي

نوشته:     :::       Comments Off on * آستان قدس رضوي

* آستان قدس رضوي نياز به بودجه ملي دارد
يك عضو شوراي اسلامي شهر مشهد در جلسه اين شورا اظهار داشت به منظور رفع مشكلات زوار مرقد مطهر حضرت امام رضا(ع ) آستان قدس رضوي نياز به بودجه ملي دارد. آقاي كاشف الحسيني اظهار داشت آستان قدس اقدامات موثري در زمينه توسعه اماكن متبركه انجام داده است ولي با توجه به افزايش روزافزون ورود زائران به مشهد اين نهاد مذهبي نياز به حمايت بيشتري دارد. وي گفت زائراني كه وارد مشهد مي شوند هزينه هايي را بر اين شهر تحميل مي كنند كه بايد دولت در اين خصوص بودجه ويژه اي را اختصاص دهد.
حُسن آقا:
میگم آدم در مورد اینجور خبرها چی میتونه بگه!!! بجز اینکه ایوال، کم آقای واعظ طبسی خورده اند!! بیخود نیست بودجه کم می آید، وقتی آقازاده طبسی نیاز به 5 میلیارد تومان برای وثیقه دارد. خوب معلوم است که شهر مشهد هم نیاز به بودجه اضافه دراد وگرنه زائرین چیزی نیستند جز توریست و همانطور که در همه جا معمول است توریست ایجاد کار و اشتغال میکند و همه ی این کارها برای درآمد است. اگر شهر مشهد نمیتواند از این همه توریست باد آورده چیزی به بودجه خود اضافه کند. پس درش را لجن بزنند. ولی باور بفرمایید آقای طبسی و خانواده آنچنان دزدیده اند که دیگر چیزی در شهر مشهد نمانده.

Comments Off on * آستان قدس رضوي   |    |     |     

13 Aug 2002

البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت نهم)

نوشته:     :::       Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت نهم)

قسمت هشتمقسمت دهم
عندليب : ” من ديشب خواب ديدم يك سيد جليل القدر نوراني مثل مورد سبز, زير جامه سبز, زيرشلواري سبز, كيسه توتون سبز, گيوه سبز,
شارب سبز با دست سبز مباركش دستم را گرفت و برد در باغي كه پر بود از وحوش و طيور از چرنده و پرنده و خزنده و دونده . از خواب كه پريدم بوي عطر وعبير مرا بيهوش كرد.
تاج : ” عجيب , عجيب ! همينكه رسيديم من بكتاب تعبير خواب دانيال نبي و يا تعبيرنامهء حضرت يوسف رجوع خواهم كرد . در اينوقت آقاي سكان
الشريعه وارد شد و گفت :
اينجا كه ديگر عربستان نيست . ما خودمان را كه نبايد گول بزنيم , شماها از بس كه وسواس بخرج داديد نگذاشتيد يك شكم سير غذا بخوريم . من سه قوطي از اين گوشتهائي دارم كه در جعبهء حلبي است . از قراريكه شنيدم مسلمانان آنها را پر ميكنند .
سنت : ” احتياط احوط است . منكه لب نخواهم زد . اگر يك قطره شراب در دريا بيفتد, بعد از آن دريا را بخاك پركنند بطوريكه تپه اي بجاي آن دريا
بشود و بر سر آن تپه علف برويد و گلهء گوسفندي از آن تپه بگذرد و از آن علف بچرد, من از گوشت آن گوسفندها نميخورم .
عندليب : ” غصه اش را نخوريد, عوضش وارد شهر اللبراللين كه شديم يك ديگ بزرگ آش شله قلمكار بار ميگذاريم و همه شكمهايمان را از عزا در مياوريم .
در اينوقت , دورنماي شهر نمايان شد ! بناهاي بلند, باغهاي سبز, واگنهاي برقي كه در آمدوشد بودند و مردم شهر از آنجا ديده ميشدند .
در ايستگاه راه آهن مسافران به جنبش افتادند . هركس چمدان خودش را سركشي ميكرد, دسته اي پياده و گروهي سوار ميشدند . بالاخره جمعيت بعثة الاسلاميه پس از پرداختن مبلغ هنگفتي بعنوان جريمه براي شكستن سه شيشه از ترن . طبخ در اطاقچه آن و سوزانيدن نيمكت و غيره . . . در ايستگاه ” فريد ريشه ستراسه ” پياده شدند . بعد چهار صندوق نعلين و لولهنگ را هم با پرداخت گمرك گزاف تحويل گرفتيم پس از آن صورت مهمان خانه هاي برلين را براي آقاي تاج قرائت كردند و ايشان از ميان آنها “هتل هرمس ” را انتخاب كردند, چون اسم هرمس الهرامسه را در كتاب ” زندقه العتيقه ” خوانده بودند و از اينقرار نزديكتر به عبرانيون و اعراب بود . منهم براي اينكه در جريان گزارش آقايان باشم ناچار در همان مهمان خانه اطاق گرفتم .
آقاي سكان الشريعه ورقهء اعتبار را به امضاي آقاي تاج و عندليب رسانيد تا از بانك براي مدت اقامت در برلين مقداري از وجه آنرا بگيرد . آقاي تاج
بوسيله مترجم از صاحب مهمانخانه پرسيد كه : آيا زمين اين مهمانخانه غصبي است يا نه . بعد از آنكه اطمينان حاصل كرد, فرمان داد برايش حمام
حاضر كنند . در ضمن خطاب به جمعيت بعثة الاسلامي كرده تذكر دادند كه چون ما مظهر اسلام هستيم بايد طوري رفتار كنيم كه سرمشق كفار بشويم باين معني كه بهيچوجه به آب مهمانخانه دست نزنيم و براي استعمال خوراك , وضو و شستشو فقط از آب رودخانه كه نزديك مهمانخانه بود بكارببريم . اگر چه فضولات و مزبلهء شهر در آن ريخته ميشد اما چون روان بود شرعا” پاك خواهد بود .
آقاي تاج با آقاي سنت كه در فن دلاكي بي نظير بود . به حمام رفتند . هر كدام از آقايان اطاقي گرفته , بسليقهء خودشان درست كردند! يعني فرش و تختخواب را جمع كرده گوشهء اطاق گذاشتند وبجاي آن يك تكه زيلو یا گليم انداختند و يك جانماز و يك لولهنگ هم رويش گذاشتند .

Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت نهم)   |    |     |     

12 Aug 2002

منکراتی کارخونه ی ویروس سازی

نوشته:     :::       Comments Off on منکراتی کارخونه ی ویروس سازی

منکراتی کارخونه ی ویروس سازی دایر کرده!!
مطلبی رو که 7 اوت نوشتم درمورد ویروس و اینکه این حزب الله یی ها شروع کرده اند به فرستادن ویروس دیروز هم تکرار شد. گویا دیگر حزب الله چماق نمیزنند ولی مثلآ “جنگ الکترونیکی!!” میکنن! گیرم که مایه ی تمسخر باشد. موضوع از این قرار است که آقای منکراتی، که حتمآ معرف حضورتان هستند، چند روزی است که علاقه ی وافری! به حُسن آقا پیدا کرده و دائمآ بما سرمیزنه!.
دیروز مخصوصآ ایشان در دو نوبت یک بار بوسیله ی میل (البته همراه با ویروس) از ما حال و احوالی پرسیدند. ایشان در میلشان میفرمایند khoda shafat bede حاج آقا همچنین سری زدند به وبلاگ حُسن آقا، البته میل ها را سعی کرده بودند تا حدودی مخفی کاری کنند و مثلآ آدرس تغیر بدهند!. گرچه حاج آقا شما هنوز زوده از این کارا بکنید، هنوز شما باید یک مقدار پابزنید. ایشان در کامنتی که برای بنده حقیر نوشته اند اینچنین احواپرسی میکنند: “سلام چطوري ببينم ادم نشدي خدا شفات بده از اين به بعدم درست لينک بده”. حالا اجازه بدین یک نصیحتی به این منکراتی بکنم. حضرت منکراتی حُسن آقا زمانی که شما هنوز از توی فلان ننت در نیامده بودی اهل بخیه بوده پس زیاد از حد تقلا نکن، این ویروسها دردی رو دوا نمیکنه فقط وقتی مشغول کار هستم این بوق کامپیوتر بوق میزنه ومن فکر میکنم که میلی از کسی رسیده و زمانی که میبینم از ناکسان است افسرده میشوم این تنها خاصیت ویروسهای شماست وگرنه اگه حُسن آقا پاشنه کفش را کشید و شروع به ویروسنگاری کرد هم خودت هم ننت ایدز میگیرید بدبختها پس مواظب باش بچه.

Comments Off on منکراتی کارخونه ی ویروس سازی   |    |     |     

11 Aug 2002

تغیرات در وبلاگ حُسن آقا

نوشته:     :::       Comments Off on تغیرات در وبلاگ حُسن آقا

تغیرات در وبلاگ حُسن آقا
این دو سه روز گذشته سعی کردم یک برنامه جستجو برای وبلاگهای فارسی درست کنم تا شاید یک کمی از وبگردی بیخود کاسته شده و وقت خود را برای مطالعه صرف کنم. حاصل کار بد نشد. یک جستجوگر که به خانه های (وبلاگهای شما) البته آنها که توی لیست من هستند سر میزند و آخرین تاریخ بروز شدن وبلاگ را در لیست قرار میدهد با تاریخ بروز شدن. البته چنانچه این کار زمان نمیگرفت (تقریبآ یک دقیقه برای هر وبلاگ) شاید اینکار را برای همه ی وبلاگها میکردم و فعلآ فقط وبلاگهایی که در blogspot.com خانه دارند و اکسرآ سیاسی مینویسند در این لست هستند. تا ببینیم بعد چه میشود.

Comments Off on تغیرات در وبلاگ حُسن آقا   |    |     |     

11 Aug 2002

البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هشتم)

نوشته:     :::       Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هشتم)

قسمت هفتمقسمت نهم
آقاي تاج همينطور كه با زيرشلواري و شبكلاه مشغول فوت كردن در سماور حلبي بود كه در آن گل گاوزبان ميجوشيد از ما پرسيد :
” آقاي سكان الشريعه كجاست ؟ .
سنت گفت : ” يك ضعيفهء كافر را دارد به دين حنيف اسلام تبليغ ميكند .
تاج : ” آفرين بشير پاكي كه خورده ! خوب چقدر مانده كه برسيم ؟ .
سنت : ” نيمساعت ديگر ما در شهر برلين خواهيم بود . بايد چمدانها را دم دست بگذاريم و رختهايمان را بپوشيم , اينجا ديگر فرنگستون است .
عندليب الاسلام : ” شهر برلين گفتيد ؟ من اسم اين شهر را در كتاب “المهالك و المخاوف ” ديده ام . مصنف آن كتاب از متبحرين بوده است، شرحي داده و خوب بخاطر دارم كه ميگويد : اسم اصلي آن ” البراللين ” بوده است يعني زمين لمين . زيرا كه لينت مياورد . چون كسره بر ياء ثقيل بوده اعلال شد. الف و لام را هم از اللين برداشتند تا اختصار شده باشد پس الف و لام البر را هم حذف كردند, زيرا كه اسم علم بود برلين شد و از كثرت استعمال برلين گرديد . حتمآ اهالي آنجا عرب هستند و مسلمان بوده اند و شكم روش در آنجا شيوع دارد .
تاج : ” في الواقع زبان عربي يكپارچه منطق است . بعقيدهء ضعيف بمحض ورود به برلين بايد يكنفر را مسلمان كنيم و بهمهء بلاد اسلامي از جبال
هندوكش گرفته تا اقصي بلاد جابلقا و جابلسا, جزيرهء وقواق , زنگبار حبشه و سودان و همهء ممالك اسلامي تلگراف بزنيم .
عندليب : ” اگر خودمان به سلامت رسيديم .”
تاج : ” بر پدرشان لعنت ! حالا كه خودمانيم , آيا الاغ بهتر است يا اين نميدانم چه اسمي رويش بگذارم ؟ ازش آب و آتش ميريزد, سوت ميزند, صدا ميدهد, دود ميكند و آدم را سيصد بار ميكشد تا بمقصد برساند : اين همان حمار دجال است . مرحوم ابوي از سامره تا خانقين را با يك الاغ مردني رفت , اگرچه شش مرتبه لختش كردند اما بسلامت رسيد . ما اينجا به جان خودمان اطمينان نداريم .
عندليب : ” آيا صندوق هاي لولهنگ و نعلين را در جاي محفوظ گذاشته اند كه در مجاورت رطوبت كفارنباشد”.؟
سنت : ” الخشگ مع الخشگ لا يتچسبك . نص صريح حديث معتبر است .”
عندليب : ” من نذركرده ام اگر سلامت رسيديم بمحض ورود يك گوسفند با دست خودم ذبح بكنم و به فقرا بدهم . آقاي سنت شما دقت بكنيد بجاي گوسفند بما خوك نفروشند, چون هرچه بگوئيد از كفار برميايد .
تاج : ” من همهء جانم آلوده است , عبايم نجس شده . بمحض ورود استحمام خواهم كرد .
عندليب : ” راستي آقاي تاج ديشب با من چكار داشتيد ؟ من از خجالت آب شدم , گمان كردم از كفارند ميخواهند اسم بد روي ما بگذارند .
تاج : ” ديشب خواب والدهء احمد راميديدم . در عمرم اين اولين بار است كه يكهفته بدون زن هستم . حقيقتة ما جهاد اكبر ميكنيم , خودمان را فدائي
دين مبين كرده ايم , در راه اسلام انتحار كرديم و شهيد شديم ! ( آقاي جرجيس اين مطلب را براي مجلهء المنجلاب يادداشت بكنيد ) من اگر مردم مرا در ال ضياء در شهر الباريس دفن بكنيدو اسم مزارم را ” امامزاده ال تاج ” بگذاريد تا زيارتگاه مسلمين بشود . راستي چه اجري در آن دنيا خواهيم داشت تا بتواند جبران اينهمه دمات و زحمت ما را بكند ! من گمان ميكنم براي رفع خستگي و دفع مضرت مسافرت بد نباشد كه لد الورود هر كدام نفري سه تا زن صيغه بكنيم .

Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هشتم)   |    |     |     

10 Aug 2002

البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هفتم)

نوشته:     :::       Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هفتم)

قسمت ششمقسمت هشتم
در روز ميمون فرخنده فال 25 ماه شوال سال 1346 هجري قمري در شهر مبارك سامره از بلاد عربستان بموجب جلسه ئ مركب از علماء يگانه و دانشمندان فرزانه و نمايندگان محترم ملل كاملة الوداد اسلامي تصميم گرفتند و تصويب شد كه آقايان مفصله الاسامي ذيل . حضرت آقاي تاج المتكلمين بسمت رياست , آقاي عندليب الاسلام نايب رئيس و منشي مخوص , آقاي سكان الشريعه صندقدار و مترجم , آقاي سنت الاقطاب معلم علمي فقهيات براي تبليغ دين مبين بطرف بلاد افرنجيه رهسپار گردند تا كفار را به دين حنيف اسلام دعوت و تبليغ بكنند . ”
آقاي تاج پيشنهاد كردند كه بسلامتي حضار شربت بنوشند ولي نمايندهء اعراب عنيزه شير شتر خواست و هلهله كنان مشگ شير شتر دست بدست و دهن بدهن گشت . سپس هر كدام از نمايندگان محترم ملل اسلامي انگشت خود را در مركب آلوده پاي كاغذ گذاشتند و مجلس به خوبي و خوشي خاتمه يافت .
       السامره في 25 شوال 1346
       الجرجيس يافث بن اسحق اليسوعي

نمــــــايشــــــگاه شــــــــرقـــــــــــي

امروز صبح از صداي نعرهء ناهنجاري از خواب پريدم , ديدم كه همسفر هاي اطاق ما بحالت وحشت زده آقاي سنت الاقطاب را نگاه ميكنند كه شيشهء پنجرهء ترن را پائين كشيده با پيراهن و زير شلواري دست زير چانه اش زده به جنگل نگاه ميكند و با صداي نخراشيده اي ابوعطا ميخواند مرا كه ديد خنديد و گفت :
“صداي من به از اين بود, سر زنم هوو آوردم اونم از لجش سم به خوردم داد صدايم گرفت . خدا بيامرزدش ! پارسال عمرش را به شما داد .
من گفتم : ” از شما قبيح نيست كه با اين ريش و سبيل روبروي كفار آواز ميخوانيد؟.
“اين موهاي سرم را مي بينيد؟ از زور فكر و خيالات است , باد نزله آنها را سفيد كرده . ”
بالاخره بهزار زبان باو حالي كردم تا لباسش را پويشد, چون يكساعت ديگر وارد شهر برلين ميشديم . سنت الاقطاب از من خواهش كرد كه بمحض ورود به برلين او را ببرم بازار تا يك موش خرمائي براي دخترش سكينه سوغات بفرستد . بعد رفتم سراغ آقاي سكان الشريعه كه در سه اطاق دور تر با يخهء باز سينه پشمالو و سر تراشيده سيگار عبدالله ميكشيد و دودش را با تفنن بصورت پير زن جهود لهستاني فوت ميكرد . سكان الشريعه با علم اشاره با آن زن حرف ميزد و هر دو آنها ميخنديدند . بقدري سرش گرم بود كه متوجه ما نشد ما هم مزاحم آنها نشديم بسراغ آقايان تاج و عندليب رفتيم , چون ديشب آقاي تاج اظهار كسالت ميكرد . در اينوقت ترن بسرعت هرچه تمامتر از ميان جنگل ميگذشت . از راهرو لغزنده آن گذشتيم . آقاي تاج و عندليب در اطاقچهء خودشان را بسته بودند تا نفس كفار در آنجا نفوز نكند . چون اين اطاقچه را بقيمت گزاف براي روئساي بعثة الاسلامي خلوت كرده بودند تا با كفار تماس نداشته باشند . وارد كه شديم آقاي عندليب با چشمهاي خمار ترياك پارچهء سفيدي دور كله اش بسته بود, اناانزلنا ميخواند و بدور خودش فوت ميكرد و هر تكاني كه ترن ميخورد ميخواست روح از بدنش مفارقت بكند . ميترسيد مبادا كفار فهميده باشند كه چند نفر مسلمان در ترن هستند و از بدجنسي قطار را بشكنند و يا ببيراهه ببرند براي اينكه مسلمان را تلف بكنند . من را كه ديد گل از گلش شكفت و گفت :
“قربانتان ! دستم بدمنتان , ما در ولايت غريب هستيم , مبادا كفار بما سم بخورانند؟ . تمام شب را من سورهء عنكبوت و اية الكرسي خواندم تا از شر كفار محفوظ باشيم . ”

Comments Off on البعثت الا سلامیه الی البلاد الافرنجیه (قسمت هفتم)   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی