29
Nov
2008
از همه دوستان بخاطر ابراز محبتی که کردهاند سپاسگزارم. گاهی اوقات دردها توان فکر کردن را از آدم میگیرد و این مقوله هم از آن دردهایی بود که توان مرا گرفت.
در رابطه با پیام امیر که نوشته بود:
خسن آقا بابا تو هم چه استعداد شگرفی داری که پشه هم از کنار لب ات رد بشه يه جوری به جمهوری اسلامی وصلش می کنی! بابا ايول. عمو آدم های سالخوره احتمال زمين خوردنشون زياده. اين چکار داره به استرس و حکومت خونخوار و از اين حرفها؟
خدمت ایشان عرض شود که اتفاقا بنده استعداد چندانی در نگارش مقولههای تراژیک ندارم وگرنه دردهای ملت ایران از این هم عظیم تر است و یقینا اگر کسی استعداد نوشتن داشته باشد هزاران کتاب تراژیک میتوان نوشت. در مورد سالخورده بودن و اینکه فرمودهاند چکار به استرس دارد باید به عرض مبارکتان برسانم که نه مادر من سالخورده است و نه مقوله استرس را من به سبک آخوندی بهم بافتهام، این را پزشک ایشان تشخیص داده بود و من عینا منعکس کردم. در مورد ربط این فلاکتها که گریبان ملت ایران از آن جمله مادر مرا گرفته همگی جملگی به حکومت آخوندی مربوط میشود و مسئولیتاش هم. این حکومت است که در همه امور زندگی شهروندانش دخالت میکند و زندگی را به جهنم تبدیل کرده، وقتی حکومتی در خصوصی ترین امور مردم بیچاره دخالت میکند، یقینا باید آن را مسئول همه مشکلات هم دانست. پس متوجه میشوید که بطور مثال وقتی حکومتی حتی در طرز لباس پوشیدن شهروندانش هم دخالت میکند، چیزی که در هیچ نوع حکومت دیگری اجرا نمیشود، یقینا باید در برابر همه مشکلات هم پاسخگو باشد. پس وقتی که انسانی سالم به دلیل فشارهایی که به جامعه تزریق شده است، دچار استرس و نگرانی و احیانا افسردگی می شود باید مسئولیت این امر را به گردن همان ها انداخت که در فروریزی جامعه نقش دارند.
در دنیای متمدن و مدرن امروزی هر مقولهای که در حیطه دولت تعریف شود، همان دولت هم باید پاسخگوی نتایجش باشد. به همین دلیل هم هست که دولتهای مدرن امروزی سعی میکنند در کمتر اموری دخالت کنند تا مسئولیت امور بیشتر به عهده شهروندان باقی بماند و نه دولتها. امیدوارم متوجه عرایضم شده باشید و بیخودی برای رژیم آخوندی آبغوره نگیرید. دوست عزیز نگران حکومت ملاها نباشید این رجالهها بر همه امور دنیوی و اخروی کنترل کامل دارند. در دنیای متمدن وقتی به مسئولین امور اقتدار انجام اموری را محول میکنند در مقابل چنین اقتداری یک مسئولیت هم وجود دارد و مسئولین امور باید در مقابل اعمال خود پاسخگو باشند ولی گویا شما از بس که در حکومت بی در و پیکر آخوندی زندگی کردهاید به این مساله توجه کافی ندارید. وقتی که سید علی خود را ولی امر مسلمین قرار میدهد و از سیر تا پیاز امور دنیوی و اخروی ملت را میخواهد تحت کنترل خود داشته باشد، یقینا که بهشت و جهنم ملت هم مسئولیتاش به عهده همان سید علی است. امیدوارم متوجه عرایض حقیر شده باشید.
حالا که حرف بیچارگی ملت ایران شد این را هم بخوانید
در بخش: اجتماعی
28
Nov
2008
دیروز خواهرم از ایران زنگ زد خبر داد که مادرم حالش بد شده و او را بردهاند بیمارستان. همچنین خبر داد که خوشبختانه بیماری خطرناکی نیست هر نوع آزمایشی که لازم بوده انجام دادهاند و پزشکاش گفته فقط بخاطر استرس حالش بد شده و زمین خورده و الخ.
مادر من و مادر او و مادر بزرگ مادرم همگی انسانهای استواری بودهاند. این خانواده همیشه سالم بودهاند نه بیماری جسمی داشتهاند و نه بیماری روحی. مادر مادربزرگم در سن 107 سالگی در سلامت کامل به علت پیری فوت کرد. مادر مادرم چند ماه پیش به علت کهولت سن در سن 98 سالگی فوت کرد. این خانواده همیشه مثل کوه استوار بودهاند. من آنها را کوه دنا مینامم.
وقتی مادر من که همیشه مثل کوه دنا استوار بوده و حالا در سن نه چندان زیاد به علت استرس به زمین میخورد و به بیمارستان منتقل میشود باید برای حال و روز ملت ایران نگران شد.
نمیدانم حکومت گران ایران میدانند که وقتی شهروندان یک مملکت تا این اندازه زیر فشار روحی باشند چه عواقبی به همراه خواهد داشت یا نه. اگر نمیدانند بدانند که این سطح از فشار همه شیرازهها را از هم میپاشد، این همه فشار هر کوه استواری را به زانو در میآورد، حتی کوه دنا را.
افسردهام، بسیار افسرده. خون گریه میکنم به حال میهنام. امروز من هم بیمار شدم و نتوانستم بروم سر کار. باور کنید من هم خیلی جان سخت هستم، ولی هر انسانی با هر اندازه توانایی هم روزی به زانو در میاید.
ملت ایران در حال به زانو در آمدن است.
در بخش: اجتماعی
25
Nov
2008
در یکی دو هفته گذشته اکثر بحثهای مهم حول و هوش قدرت گرفتن هر چه بیشتر بسیج دور میزند. این مساله بی دلیل نیست و دلیل آن هم چنان هویدا ست که حتی رژیم هم سعی نمیکند اهدافش در پس این پروژه جدید را مخفی کند.
بسیج همان نقشی را قرار است اجرا کند که Sturmabteilung و Hitlerjugend به انگلیسی (Hitler Youth) نیروی جوانان هیتلری در دوران نازیها در آلمان اجرا کردند. در سالهای گذشته در اکثر کشورهای اروپایی نیروهای نئونازی سعی بسیار کردند تا این ایده هیتلر Sturmabteilung و Hitlerjugend را مجددا زنده کنند و دست به پرورش فرهنگی جوانانی در اروپا زدند. عموا این جوانان از طبقه های پایین جامعه بودند و در یک نوع خلع فرهنگی شناور. رشد این نیروی خطرناک در سالهای 80 و 90 میلادی بسیار چشم گیر شده بود. این نیروها میرفتند تا کنترل اجتماع را بدست بگیرند و اروپا را مجددا در دورانی سیاه فرو برند. فعالین فرهنگی بیشتر کشورهای اروپایی در یکی دو دهه گذشته فعالیت زیادی کردند تا این معضل فرهنگی مخرب را کنترل کنند و از بین ببرند. من با چشمان خودم این رشد خطرناک را می دیدم و با افسوس بر این باور بودم که اینها به زودی قدرتی غیر قابل کنترل خواهند شد. امروز وقتی که به گذشته نگاه میکنم میبینم که کار فرهنگی و زحماتی که نیروهای آگاه در کشورهای اروپایی انجام دادند باعث شد تا این نیروی مخرب تقریب به عقب رانده شود و دیگر تقریبا اثری از آنها در اجتماع نیست. اینکه میگویم اثری از آنها نیست منظورم اثر موثری در اجتماع از آنها نیست، نه اینکه بطور کلی از بین رفته باشند.
رژیم های فاشیست همیشه برای حفظ قدرت دست به تاسیس چنین نیروهایی میزنند، این پدیدهی جدیدی نیست. رژیم جمهوری اسلامی هم در دوران اول انقلاب با سوء استفاده از شور انقلابی جوانان توانست نیروی سپاه پاسداران را گرد آورد و با همین وسیله توانست سه دهه بر اریکه قدرت بماند. این روزها به دلیل اینکه ساختار نیروی سپاه تغییر کرده و بیشتر تبدیل شده به یک نیروی نظامی منظم و پر هزینه دیگر نمیتوان مثل گذشته از آن به عنوان یک نیروی سرکوبگر درونی استفاده کرد. حکومت آخوندی این روزها مجددا برای حفظ بقای خود نیاز به یک نیروی جوان بی تجربه و مجانی دارد، به همین دلیل دست به یارگیری در بین اقشار تهی دست و عقب مانده جامعه می زند و با فریب دادن آنها با وعده های دورغین و گاهی با آوانتاژ های اجتماعی آنها را برای این نیرو بسیج می کند تا بوسیله آنها بتواند شورشهای آینده را که چندان هم دور نیستند کنترل کند.
در این مقطع وظیفه نیروهای مخالف و آنهایی که توانایی فرهنگ سازی دارند است تا با سعی و کوشش کار فرهنگی و جو سازی محیط را بر این نیروی مخرب تنگ کنند. باور کنید با اینکه رژیم همه ابزارها را در اختیار دارد ولی در دل جامعه می توان ضربات زیادی به این فرهنگ فاشیستی زد. میتوان با تخریب فرهنگی این نیروها، آنها را حد اقل در بین اقشار شهر نشین منزوی و منفور کرد. اگر بتوان چهر بسیجی را تخریب کرد، دیگر رژیم قادر نخواهد بود از آنها در روزهای نیاز استفاده کند. یک نیروی بسیجی منزوی در روز موعود مثل برف مقابل آفتاب آب خواهد شد و زودتر از خود آخوندها از صحنه مبارزه پا به فرار خواهد گذاشت.
جو جامعه را باید برای آنها چنان تاریک و تیره کرد که قدرت تحرک از دست بدهند. این کار شدنی است ولی نیاز به فعالیت فرهنگی منسجم دارد.
در بخش: مبارزه با رژیم
23
Nov
2008
آقا یا خانمی بنام D پیامی زیر این نوشته نیک آهنگ گذاشته که بد نیست نگاهی به آن بیندازید.
نقل از بخش پیامهای نیک آهنگ:
ببخشید نیک جان، اگر روز انتخابات برویم بمیریم چطور است؟
آخر وقتی: فقط رجال(ه های) سیاسی تایید سلاحیت (کشتار جمعی باشد ترجیحن!) میشوند،
رای دادن تمرین دمکراسی است و رای ندادن از سر کلبی مسلکی و ایجاد فضا و فرصت برای بنیادگرایی.
نتیجتن رای دادن یعنی تف کردن نجاست درون حلقمان به صورت سربالا و رای ندادن نگه داشتن پدیده ی مذکور در دهانهای مبارکمان!
آخر سر همین است که هست چه در سرمان (دهان زیر مجموعه ی سر است!!!) و چه بر سرمان.
تفاوتش در لحظه ی تف کردن (رای دادن) است که برای لمحه ای حس رهایی (شهروندی) داریم.
D | 11.22.08 – 10:31 am | #
میدونید این جور آدمها مرا عصبانی میکنند. این گونه آدمها باعث میشوند که من باد فتق بگیرم. اینها کاری میکنند که خایههای من به قول فرانسویها بیاید توی گلویم. این جور آدمها مرا شدیدا عصبانی میکنند. این جور آدمها باعث میشوند عاقبت من سکته کنم. این گونه آدم ها باعث میشوند من عاقبت به سلامت عقل انسانهای ایرانی شک کنم. آقای عقل کل (D) تایید صلاحیت در رژیم آخوندی به این معنی است که آن موجودی که تایید صلاحیت میشود، خودی به حساب میآید و با دانش و آگاهی که ما از این رژیم داریم، همه این خودیها جملگی جنایت پیشه هستند، در غیر این صورت خودی نمیشدند. حکومت آخوندی دقیقا دنبال همین نوع استدلال است و روی همین نوع تفکر (تفکر شما) سرمایه گذاری میکند تا شما را به پای صندوق رای بکشاند و با مکر و حیله به دنیا نشان بدهد و بگوید: ببینید ما هنوز این همه الاغ در مملکت خود داریم که ما را حمایت میکنند و به ما سواری میدهند. دنیای بیرون از ایران نمیداند که شما میخواهید اخ تف ملوکانه را از گلوی مبارکتان خارج کنید!
آقای یا خانم D من به شما پیشنهاد میکنم روز انتخابات بجای بالا آوردن اخ تف مبارک، آنرا در طبقات پایین تر نگه دارید و بجای بالا آوردن اخ تف ملوکانه، انگشت مبارکتان را بالا بیاورید و روز انتخابات بجای اخ تف مبارک، با انگشت ملوکانه یک بیلاخ بزرگ نشان سید علی بدهید! چطور است این روش احساس شهروندی شما را تامین و تایید میکند!؟ نمیکند!؟
پس به شما پیشنهاد میکنم بروید سرتان را بگذارید زمین و بمیرید!
در بخش: انتخاباتی
21
Nov
2008
داشتم مطالبی را در رابطه با صادق محصولی می خواندم که رسیدم به این سه برادر (برادران باکری) به قول خودشان شهید! هر چه بیشتر در باره این سه برادر میخوانم، بیشتر به حال و روز رقت بارشان افسوس میخورم. ای بابا اینها مبارزه کردنشان هم از روی خریت محض بوده! باور ندارید بخوانید و خود قضاوت کنید.
بیانات شهید مهدی باکری قبل از شروع عملیات بدر
همه برادران تصمیم خود را گرفتهاند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاكید میكنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده كینم.
هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است.
تا موقعی كه دستور حمله داده نشده كسی تیراندازی نكند. حتی اگر مجروح شد سكوت را رعایت كند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نكند.
منبع سایت آوینی
فکرش را بکنید! این آقای مهدی باکری که در دوران شاه دانشگاه رفته، چه چرندیاتی در مغزش بوده! باور کنید تازه دارم میفهمم چرا ما در دام این آخوندها افتادیم! وقتی دانشگاه رفتههای ما مثل این آدم فکر(!!) میکردند، چه توقعی از من بیچاره باید داشت که در آن دوران هنوز دانش آموز بودم.
ایشان میفرمایند: “فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ”.
خوب مردک اگر شما وسیله هستید، دشمنانتان هم که گمراهانند! پس این خدای بیمار شما همه این گیتی را برای بازی کردن خودش ساخته!؟ واقعا منطق را میبینید. ایشان میفرمایند که خدای دانا و توانا و عقل کل مسلمانان همه این جهان هستی را برای تست کردن آفریده! انگاری یک بچه سه چهار ساله که با عروسکهایش یک دنیای خیالی میسازد و یکی را میکند کافر و دیگری را مومن و مدام آنها را به جان هم میاندازد تا آنها را امتحان کند!! باور کنید چنین خدایی یقینا عقلاش بیشتر از همین خاندان باکری نیست. حتی بچههای پنج شش ساله هم این روزها عقل شان بیشتر از عقل خدای این آقای باکری کار میکند.
آیا کسی هست که بتواند منطق این آقایان را برای من توضیح بدهد!؟ باور کنید من نمیفهمم چگونه ممکن است کسی بتواند از سد امتحانهای سخت ورود به دانشگاههای دوران شاه بگذارد، با این حال از حل مسالهای به این سادگی عاجز باشد! جل الخالق این چه دنیایی است در آن زندگی میکنیم. تازه ببینید یکی از همین آقایان (صادق محصولی) حالا میگه ثروتاش امانتی است که امام زمان پیش او به امانت گذاشته!!!
این هم دستان زندگی این خانواده انقلابی و ایثارگر!!
تا قبل از انقلاب هر سه برادر عضو سازمان مجاهدین خلق بودهاند. اولی “علی باکری” در دوران شاه اعدام میشود. برادر کوچکتر “مهدی باکری” در جنگ عراق کشته شده. خود این آدم روانی هم بعد از چندین سال جنگ و کشت و کشتار عاقبت در جنگ عراق کشته شده و به خیال خودش شهید شده است تا با حوریهای بهشتی 7 متری در بهشت محشور شود!!!
خدا یک عقل درست و حسابی به این آدم های نادان بدهد یک پول هنگفتی هم به من!
در بخش: نقد اسلام
20
Nov
2008
آقای احمدی نژاد در پررویی دست سنگ پای بیچاره قزوین را هم از پشت بستهاند. ایشان گویا هیچ چیزی را جدی نمیگیرند و همه مشکلات را به خیال خودشان میتوانند با توکل به امام زمان حل کنند (همان که قرار است بیاید و عدل و داد برپا کند!!)
این اواخر ایشان نه تنها مدعی هستند مشکلات ایران را حل کردهاند، بلکه عنقریب است که کفش و کلا بکنند و دور دنیا راه بیفتند و مشکلات دیگر کشورها خصوصا کشورهای کفار را هم حل کنند.
ایشان در آخرین افاضات شان فرمودهاند:
کامل ترین گزینه برای نظام مادی، حاکمیت جهان اسلام تحت زعامت حضرت مهدی است.
ایشان همچنین فرمودهاند: کشورهای غربی در حال فروپاشی کامل هستند.
هنوز این سخنان از دهان رئیس جمهور منتخب بیرون نیامده که یک مرتبه در خبرها گندش در میاید که بورس تهران هم مثل باقی دنیای آقای احمدی نژاد درست پشت گوش ایشان در حال فرو ریزی است.
این رجز خوانیهای احمدی نژاد مرا یاد محمد سعید الصحاف وزیر اطلاع رسانی دولت صدام میاندازد زمانی که آمریکاییها داشتند پشت سالن کنفرانس سنگر به سنگر پیشروی می کردند ، ایشان با پررویی تمام مدعی بود که بغداد در امن و امان است و نیروهای جان بر کف صدام دارند آمریکاییها را سلاخی میکنند! (نقل به مضمون)
عاقبت محمد سعید الصحاف و صدام را دیدیم با آرزوی اینکه عاقبت این یکی را هم هرچه زودتر ببینیم.
خارج از موضوع
حزب الله هنوز آنقدر نیرو دارند که بتوانند توازن را تا حدودی برقرار کنند
(1 ) و (2)
در بخش: طنز
19
Nov
2008
دوستان انتقاد زیادی کردن بر اینکه من در مطلب قبلی از حسین درخشان دفاع کرده بودم. دوستان بنده از حسین درخشان دفاع نکردم، بنده از حق آزادی بیان و حقوق انسانی او دفاع کردم. این دو مقوله با هم فرق دارد، امیدوارم که فرق این دو را دوستان بدانند.
حالا بروم سر این بیچاره که نامش حسین درخشان است. او فدای درگیریهای گروههای درون جمهوری اسلامی شده. عدهای بر این باورند که رژیم او را گرفته تا بعدا مثل دیگر خودیهای فرستاده شده به اروپا به خارج بفرستند تا بعدا بتواند در خارج از ایران ماموریت جدیدی را به عهده او بگذارد و الخ.
به این نوع نگرش من میگویم تئوری توطئه. دوستان دست رژیم رو شده و این ترفندها دیگر پاسخ نمیدهد، این موضوع را هم خود رژیم میداند و هم مخالفین رژیم. گیریم که بعد از چند هفته یا ماه حسین درخشان را آزاد کردند و فرستادند اروپا واقعا گمان میکنید مخالفین رژیم حاضر میشوند به او نزدیک بشوند!؟
حالا باید پرسید پس حسین درخشان را برای چه گرفتهاند؟ به نظر من دستگیری حسین درخشان نشان از ضعف حکومت است و نه اقتدار آن.
اگر میبینید حسین درخشان را گرفتهاند به این دلیل است که رژیم شدیدا احساس نا امنی میکند. وضع بد اقتصادی باعث شده که مردم، حتی آنهایی که تا حدودی مذهبی هستند رژیم را بخاطر اینکه اتیکت مذهبی بر خود دارد تحمل کنند، امروز حتی این قشر هم به علت افشای دزدیهای سران رژیم و فقر و وضع بد اقتصادی که همه اقشار مردم را زیر فشار قرار داده باعث شده که آن چند درصدی هم که رژیم را تحمل میکردند امروز آماده شورش شداند. اگر میبینید که رژیم 30 هزار نیرو و تسلیحات جنگی را در مانوری در تهران به نمایش میگذارد، اینها همه برای این است که به ملت عاصی شده بگوید که مراقب باشید ما تا آخرین قطره خون از حکومت خود دفاع خواهیم کرد و اجازه شورش را به کسی نخواهیم داد. وقتی بازار که مهم ترین رکن قدرت آخوندها بوده، یک مرتبه اعتصاب میکند، این مساله رژیم را به وحشت انداخته و به همین دلیل هم هست که این روزها دستگیریها و بگیر و ببندها بیشتر شده و حتی کسی مثل حسین درخشان را هم مجبورند بگیرند.
به شما قول میدهم در ماههای آینده خصوصا تا روزهای انتخابات بگیر و ببندها تشدید خواهد شد.
وقتی رژیم در اولین اتهام به حسین درخشان اتهام جاسوسی برای اسرائیل را میزند این بدان معنی است که به این زودیها خیال ندارند او را رها کنند. آیا تا حالا دیدهاید رژیم به کسی اتهام جاسوسی برای اسرائیل را بزند و بعد از مدت کوتاهی او را آزاد کند!؟
بعضی از دوستان با تحلیلهای خود باعث میشوند که اقتدار رژیم از آنچه که هست بیشتر جلوه کند. فراموش کردهاید روزی را که شاه نزدیک ترین افراد به حکومت خود را یکی پس از دیگری دستگیر میکرد و آنها را برای بقای خود فدا میکرد. دستگیری حسین درخشان را هم باید در همین راستا دید و نه بیشتر. رژیم به وحشت افتاده و از این رو سعی میکند وحشت بیشتری را در جامعه ایجاد کند. در چنین شرایطی که اینترنت و وبلاگ نویسی تقریبا تنها راه آزاد ابراز عقیده و دست یافتن به اطلاعات شده. شاید رژیم فکر کرده با گرفتن حسین درخشان به دیگر وبلاگ نویسها پیام میدهد. رژیم با این دستگیر میخواهد به دیگران پیام بدهد که مراقب باشید ما حتی حسین درخشان را هم که خودی است اگر لازم باشد میگیریم، شما که جای خود دارید!
حسین درخشان یک آدم جاه طلب منفعت طلبی است که دارد فدای جاه طلبی و منفعت طلبیهای خودش میشود و ما این میان وظیفهای داریم که نباید فراموش کنیم، دفاع از حقوق او هم جزئی از وظایف ماست. ما میخواهیم با حکومت آخوندی متفاوت باشیم، ما طالب حکومتی هستیم بر اساس قوانین حقوق بشر و به همین دلیل هم باید نه تنها از حقوق حسین درخشانها که حتی از حقوق انسانهایی بدتر از او هم دفاع کنیم.
خارج از موضوع:
این همان خاکی است که آمریکاییهای کافر چهار سال است دارند روی آن میرینند!
در بخش: حقوق بشر