01
Feb
2009
آقا ما برگشتیم! جای شما خالی عجب جایی بود! حتما شنیده اید که آقای ژان پل سارتر علیه الرحمه میفرمایند بهشت و جهنم روی همین زمین خاکی است و ما خودمان آنرا برای خودمان میسازیم.
باور کنید جایی که رفته بودم اگر بهشت نباشد یقینا بهتر از بهشت است.
جای شما بسیار خالی رفتیم مادیرا. این جزیره درست مثل بهشت میماند، هر نوع گل و گیاه که بخواهید در آن هست. تنها چیزی که ما آنجا ندیدیم حوری بود. از ما به شما نصحیت اگر رفتید آنجا حتما حوری با خودتان ببرید زیرا در آنجا اصلا حوری پیدا نمیشود! خدا زیادش کند زنهایشان بسیار زشت هستند، از فاطی کماندوهای خودمان هم زشت تر هستند.
آنجا وقتی بین گل و گیاه ها پرسه میزدم با خودم فکر کردم اگر یکی از ملاهای خودمان را بگیریم تنبانش را در بیاوریم و وسط بهشت مادیرا رها کنیم، یقینا ملای بدبخت خیال خواهد کرد توی بهشت است.
در بخش: گوناگون
23
Jan
2009
همیشه دلم میخواسته طنزنویس بشوم! ولی گویا طنزنویس شدن هم مثل هنرهای دیگر باید آنرا به ارث برد، طنزنویسی را نمیتوان رفت مدرسه یا دانشگاه یاد گرفت.
سوژه طنز شدن هم مثل طنزنویسی نمیتوان آنرا یاد گرفت، ژنتیک است، بعضیها از بدو تولد این پدیده درشان ظاهر میشود و تا آخر عمر هم آنرا با خودشان یدک میکشند و باعث خنده دیگران میشوند و همچنین خوراکی میشوند برای طنز نویسها.
اگر از احمدی نژاد خودمان بگذریم، بعضی از سران دولتهای جهان هم دست کمی از او ندارند. مثلا همین معمر قذافی ننه مرده! این مردک یک مرتبه میبینی برای سفر به اروپا یک گله شتر را پیشاپیش میفرستد به اروپا تا وقتی معظم اله تشریف شان را بردند اروپا، شیر شتر که هیچ حتی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد هم برای ایشان مهیا باشد.
ایشان در آخرین شاهکار هنری خود در مورد بحران اسرائیل و فلسطین فرمودهاند یا بهتر است بگوییم پیشنهاد در کردهاند که کشوری تشکیل شود بنام «اسراطین»! باور کنید نیازی نیست که طنزنویس باشی تا بتوانی از گفتهها و رفتار این مردک مسخره یک طنز جانانه بنویسی، همین که شرح واقع را بنویسی می شود بهترین طنز روزگار! به قول معروف، او خودش طنز سر خود است.
این از طنز امروز
از فردا با اجازه دوستان برای یک هفته می روم مرخصی، یک جایی وسطهای اقیانوس آتلانتیک، یک جایی که خورشید میتابد و گرمایش را میتوان حس کرد، خسته شدم از این زمستان سخت نروژ.
در بخش: طنز
21
Jan
2009
درگیری در غزه درست زمانی شروع شد که بنظر می آمد ابرقدارت آمریکا در خلا قدرت است! جنگ هم درست در آن زمانی که باید متوقف شود متوقف شد! آقای اوباما هم در سخنرانی تحلیف اش از زمین و زمان گفت بجز غزه، حتی یک کلمه هم از درگیر غزه نگفت. آیا این یک علامت و اشاره به بعضی قدرتها در خاورمیانه نیست!؟
گمان نمیکنم اسرائیل بدون توافق با آمریکا، هم دموکرات ها و هم جمهوری خواهان دست به چنین جنگی زده باشد. همزمان عکسالعمل اعراب هم نشان از این داشت که همه مراحل این بازی سیاسی با توافقهای از قبل برنامه ریزی شده انجام شده. چنین به نظر می آید که همه بازیگران خاورمیانه از این بازی خونین با خبر بودند بجز حکومت آخوندی.
این وسط به نظر میرسد که تنها رژیم آخوندی ایران است که در این توافقها دخالت داده نشده و چنین که به نظر میرسد این جنگ هشداری بود به پدرخوانده حماس “جمهوری اسلامی”.
در بخش: روابط خارجی
18
Jan
2009
مطلب قبلی باعث عکس العمل بعضی شد، که دیدم بد نیست این موضوع را روشن تر بیان کنم تا شبهه ای ایجاد نشود.
Razoo زیر مطلب قبلی پیامی گذاشته و نوشته:
خب پس شما هم مثل احمدی نژاد فکر می کنی که تمام رسانه های غربی رو دولتها تحت اختیار کامل خودشون دارن و به عبارتی این رسانه ها همون «بوقهای استکبار» هستن؟ خیلی جالبه! همین چند روز پیش بود که خبرنگار BBC داشت نهایت تلاشش رو می کرد که از مصاحبه شونده اعتراف بگیره که نیک براون به درد اداره مملکت نمی خوره، لابد اینم نقشه انگلیس هاست! سیاست انگلیسها رو هم شما بهتر می دونی دایی جان!!
پاسخ به Razoo و دیگران که ممکن است همین نظر را داشته باشند.
برادر جان این گونه نیست که شما سعی دارید القا کنید.
اگر مواضع من با بعضی گوشههای مواضع احمدی نژاد یا هر کس و ناکس دیگری منطبق شد، دلیل نمیشود که دیدگاه و نظر من با دیدگاه و نظر آنها یکی باشد. به این نوع نگرش شما می گویند مغلطه کاری!
اول از همه نظر شما را به این مساله جلب میکنم که بودجه این رسانه از طرف دولت انگلیس برای این پروژه تخصیص داده شده، در نتیجه در مرحله اول این دولت فخیمه بوده که کلید این پروژه را استارت زده.
نکته دوم که شما باید به آن توجه کنید دولتی بودن یک تلویزیون یا بطور کلی یک رسانه است. وقتی رسانهای دولتی شد، دیگر مستقل نیست یا حداقل آن استقلالی را که از آن رسانه انتظار داریم و در دنیای آزاد مرسوم است وجود ندارد، چونکه سیاستگذاری اصلی را دولتی که پول میدهد ترسیم میکند.
حالا گیرم در یک کشور دموکراتیک یک خبرنگار یا یک کارمند بنگاه خبررسانی مستقل باشد خوب که چه!؟ اگر مدیران اصلی این پروژه از ساسیتهای اصلی که دولت انگلیس برایشان مشخص کرده پیروی کنند خوب مشخص است که این رسانه مجبور خواهد بود خط قرمزهایی را رعایت کند.
یقینا یک رسانهی دولتی در دنیای غرب مثل یک رسانه دولتی در ایران یا هر کشور غیر دموکراتیک نیست و یقینا اینها از آزادی بیشتری برخوردارند، ولی گمان نبرید که سیاستمداران و احزاب درگیر سیاست در انگلیس این پول را همین طوری شکمی پرداختهاند! بدون اینکه اهدافی را پشت این پروژه پیگیری کنند و این پروژه را تنها برای آزادی بیان در ایران اختصاص دادهاند. قربانت گردم شما در کدام دنیای خیالی به دنیا آمدهاید که چنین ساده انگار هستید!؟
همه این حرفها زدم، این را هم بنویسم که من هر رسانه جدیدی که بوجود آید را یک امر مثبت ارزیابی میکنم چه خبررسانی از هر نوع اش به نفع ملت ایران خواهد بود، حتی خبررسانی خبرگزاری های صد در صد دولتی و مغرض دولت ایران.
در بخش: آزادی بیان
17
Jan
2009
هرچه کردم در مقابل این وسوسه مقاومت کنم دروغ چرا به قول مشت قاسم تا قبر آ آ آ، نشد که نشد!
تلهویزیون بیبی سکینه هم رفت روی هوا! قبل از اینکه روی هوا برود گمان میکردم یک چیزی خواهد بود در قد و اندازه دیگر تلویزیونهای خارج از کشور، ولی پس از اینکه دولت فخیمه این فیل را هوا کرد، دیدمای آقا! دروغ چرا این فیل نه از آن فیلها ست که گمان میکردیم! فیلی ست چنان بزرگ که آدم را به وحشت میاندازد. فقط برای اینکه تجسم کنید این فیل چقدر گنده است، کافی است بگویم که حتی در رسانههای نروژی هم هوا شدنش منعکس شد. تازه نیازی نیست که به این گونه استدلالها دست بزنیم تا گندگی این فیل را تجسم کنیم، کافی است تعداد مجریان، خبرنگاران و مسئولین کوچک و بزرگ آنرا بشمارید و این تعداد را ضرب در یک چیزی حدود 50-60 هزار پوند بکنیم بعد هم مخارج دیگر را به آن بیفزایم تا بفهمیم چه بودجه سالانهای پشت این رسانه خوابیده. دروغ چرا گویا حق با دایی جان باشد هر چی میکشیم از دست این انگلیسیها ست. یکی نیست از سیاست گذاران انگلیسی بپرسد چه منافعی پشت این سیاست سنگر گرفته که در وضع اقتصادی بد انگلیس این همه پول را خرج ملت ایران میکنند!
دروغ چرا اگر برای دوستی با ملت ایران این رسانه علم شده، بهترین کار برای دوستی با ملت ایران این است که آخوندها را به لندن راه ندهید، همین یک عمل به تنهایی میتواند روابط بین ملت ایران و دولت فخیمه را بهتر کند، نیازی به این همه پول خرج کردن نیست، ولی وقتی انگلیسیهای خسیس این همه پول خرج میکنند، دروغ چرا یک مرتبه میبینی رگ دایی جان ناپلئونی ما هم ورم میکند و آنتنهای ماهواره مان بالا میرود تا ببینیم چه خبر شده که دولت فخیمه فیلی به این گندگی هوا کرده.
برای خاتمه به این تلهویزیون پیشنهاد میکنم، جهت جذب مخاطب هم که شده در اسرع وقت فیلم دایی جان ناپلئون را در راس برنامه ها قرار دهند و حداقل هفتهای یک بار این فیلم را نمایش دهند، این عمل هم برای باد فتق ملکه خوب است و هم ممکن است روابط ملت ایران را با دولت فخیمه کمی بهبود یابد.
در بخش: آزادی بیان
13
Jan
2009
این مطلب طنز نیست گرچه بیشتر به طنز میماند!
زمان انتصابات نزدیک میشود و هنوز میبینیم که عدهای علی رغم تجربههای پیشین باز هم به این خیال هستند که شرکت در شو انتخاباتی(انتصاباتی) که رژیم راه میاندازد می تواند ایران را از این بن بست خارج کند.
چیزی را که این گونه افراد نمیبینند یا بهتر است بگوییم چیزی را که این افراد درک نمیکنند واژهای است به نام “انتخابات” یا “انتخاب” است.
هر انسان آگاهی بدون اینکه نیاز به هوش زیاد داشته باشد، میتواند معنی واژه انتخاب را درک کند. حالا چرا وقتی این واژه برای انتخابات (انتصابات) استفاده میشود همین افراد نمیتوانند درک درستی از این واژه داشته باشد، این واقعا یک پدیده خارق العاده است!
بطور کلی افرادی که در شعبده بازی بنام انتخابات رژیم شرکت میکنند، باید پاسخ دهند که آیا معنی واژه انتخاب را میدانند و درک میکنند یا نه. اگر مشکل شان این هست که واژه انتخاب را درک نمیکنند، خوب بدیهی است باید بروند بنشینند و روی این مشکل که خیلی مشکل کوچکی هم هست کار بکنند. مثلا بروند هر شب تا آن زمانی که معنی واژه “انتخاب” را یاد بگیرند، مثل بچههای کلاس اولی از روی این واژه مشق شب بنویسند و هم زمان معانی مختلف آنرا هم کنارش بنویسند، تا روز انتخابات حتی اگر این افراد از نظر مغزی دچار مشکلی هم باشند باز هم خواهند توانست این واژه ساده را یاد بگیرند. برای تمرین و درک بیشتر مسائل میتوانند واژه دموکراسی را هم یاد بگیرند و کنار آن هم معانی مختلفاش را بنویسند. وقتی این دو واژه را واقعا یاد گرفتند، یقین بدانید که دیگر هیچگاه پای صندوق شعبده بازی حکومت آخوندی نخواهند رفت و نه خودشان را مسخره خواص و عام خواهند کرد و نه باعث گرفتاری دیگران خواهند شد.
آخه فکرش را بکنید وقتی که مثلا خاتمی که خیلی در بین اینگونه افراد بی خبر طرفدار دارد، چه گونه کاندیدایی است. ایشان الان سه چهار ماه هست که یک روز در میان میگوید، میآید، نمیآید، شاید بیاید و خلاصه به این شعبده بازیاش دارد کک میاندازد توی تنبان چنین افراد نادانی و به شکلی برای خودش مشتری دست و پا میکند و عشوههای صدتا یک غاز میآید. حالا گویا گندش در آمده که آقا در این مدت داشته سعی میکرده که از سید علی چلاق وقت ملاقات بگیرد و به پابوس او برود و از او اجازه و رخصت بگیرد که بیاید در انتصابات شرکت کند یا نه. خوب فکرش را بکنید این عمل این مردک “سید محمد چاخان” خودش خود به خود نقض کننده روند یک انتخابات دموکراتیک یا بطور کلی هر انتخابی است. وقتی آقا برای شرکت در انتخابات باید به پابوس سید علی چلاق برود، این به آن معنی است که دیگر کاندیداهای انتصابات هم باید بروند و از سید علی اجازه بگیرند. خوب آیا واقعا چنین افرادی را می توان به عنوان رئیس یک مملکت 70 میلیونی پذیرفت!؟ چنین فردی چه نوع رئیس جمهوری خواهند شد!؟ دقت کنید اینها (کاندیدهای ریاست جمهوری) دارند درست مثل یک بچه دو ساله که میرود از مادرش اجازه میگیرد که آیا میتواند برود بشاشد یا نه رفتار می کنند. حتما شما هم چنین بچه هایی را دیده اید که قبل از پیدا کردن مادر یک مرتبه شلوار خود را خیس کنند. ممکن است این مساله برای یک بچه دو سال مساله زیاد مهمی نباشد ولی باور کنید برای یک ملت که با بزرگترین مشکلات تاریخش دست و پنجه نرم میکند مشکل بسیار بزرگی خواهد بود. فکرش را بکنید آقا شد رئیس جمهور، فردای آن روز آمریکا یا اسرائیل میخواهند به ایران حمله کنند و آقا باید برای این مشکل تدبیری بیندیش. چون مجبور است برود از رهبر اجازه بگیرد ممکن است خدای ناکرده رهبر هم گرفتار باشد، مثلا خدای ناکرده به علت مصرف زیاد از حد شیر یا تریاک آن روز از حال رفته باشد یا چمی دانم یک بلای لاعلاج دیگری سرش آمده باشد آنوقت ما با این سید محمد چاخان چکار کنیم!؟ که حتی برای شاشیدن هم مجبور است برود پیش رهبر و از او اجازه بگیرد!؟
باور کنید این شعبده بازی چیزی که نیست انتخابات است.
در بخش: انتخاباتی
11
Jan
2009
هر چه بیشتر به اسلام مینگریم بیشتر به منجلاب فکری آنهایی که اسلام را ترویج میدهند پی میبریم. باور کنید اگر عوام را از این بیماری خانمان سوز نجات ندهیم نه تنها خودشان را به فنا خواهند داد، که کل جهان را در ظلمت فرو خواهند برد. وقتی مذهب در خانهها محبوس بود، خطرش کل جامعه را تهدید نمیکرد، حالا اما داستان دیگری است. از وقتی که ابزار قدرت دست اسلام افتاده، ترویج این خرافه پرستی منسجمتر شده و به همین دلیل هم خطرش مهیب تر.
یک نگاهی به این مجموعه عکس بیندازید تا عمق فاجعه را درک کنید. اینها تازه ظاهر قضیه هست در عمق منجلابی بسیار متعفن تر وجود دارد که باید یواش یواش پاکسازی شود.
این سنگسار کردنها، گردن زدنها، دست و پا بریدنها تازه فرهنگ ملایم اسلام است، در زیر لحاف اسلام فجایع بیشتری خفته است، که اگر متوقف نشود دورانی که در پیش خواهیم داشت، قرون وسطی کلیسا در مقابلش هیچ است.
در بخش: اسلام و مسلمین