Jan 13 2009
برای آنهایی که هنوز خوابند
این مطلب طنز نیست گرچه بیشتر به طنز میماند!
زمان انتصابات نزدیک میشود و هنوز میبینیم که عدهای علی رغم تجربههای پیشین باز هم به این خیال هستند که شرکت در شو انتخاباتی(انتصاباتی) که رژیم راه میاندازد می تواند ایران را از این بن بست خارج کند.
چیزی را که این گونه افراد نمیبینند یا بهتر است بگوییم چیزی را که این افراد درک نمیکنند واژهای است به نام “انتخابات” یا “انتخاب” است.
هر انسان آگاهی بدون اینکه نیاز به هوش زیاد داشته باشد، میتواند معنی واژه انتخاب را درک کند. حالا چرا وقتی این واژه برای انتخابات (انتصابات) استفاده میشود همین افراد نمیتوانند درک درستی از این واژه داشته باشد، این واقعا یک پدیده خارق العاده است!
بطور کلی افرادی که در شعبده بازی بنام انتخابات رژیم شرکت میکنند، باید پاسخ دهند که آیا معنی واژه انتخاب را میدانند و درک میکنند یا نه. اگر مشکل شان این هست که واژه انتخاب را درک نمیکنند، خوب بدیهی است باید بروند بنشینند و روی این مشکل که خیلی مشکل کوچکی هم هست کار بکنند. مثلا بروند هر شب تا آن زمانی که معنی واژه “انتخاب” را یاد بگیرند، مثل بچههای کلاس اولی از روی این واژه مشق شب بنویسند و هم زمان معانی مختلف آنرا هم کنارش بنویسند، تا روز انتخابات حتی اگر این افراد از نظر مغزی دچار مشکلی هم باشند باز هم خواهند توانست این واژه ساده را یاد بگیرند. برای تمرین و درک بیشتر مسائل میتوانند واژه دموکراسی را هم یاد بگیرند و کنار آن هم معانی مختلفاش را بنویسند. وقتی این دو واژه را واقعا یاد گرفتند، یقین بدانید که دیگر هیچگاه پای صندوق شعبده بازی حکومت آخوندی نخواهند رفت و نه خودشان را مسخره خواص و عام خواهند کرد و نه باعث گرفتاری دیگران خواهند شد.
آخه فکرش را بکنید وقتی که مثلا خاتمی که خیلی در بین اینگونه افراد بی خبر طرفدار دارد، چه گونه کاندیدایی است. ایشان الان سه چهار ماه هست که یک روز در میان میگوید، میآید، نمیآید، شاید بیاید و خلاصه به این شعبده بازیاش دارد کک میاندازد توی تنبان چنین افراد نادانی و به شکلی برای خودش مشتری دست و پا میکند و عشوههای صدتا یک غاز میآید. حالا گویا گندش در آمده که آقا در این مدت داشته سعی میکرده که از سید علی چلاق وقت ملاقات بگیرد و به پابوس او برود و از او اجازه و رخصت بگیرد که بیاید در انتصابات شرکت کند یا نه. خوب فکرش را بکنید این عمل این مردک “سید محمد چاخان” خودش خود به خود نقض کننده روند یک انتخابات دموکراتیک یا بطور کلی هر انتخابی است. وقتی آقا برای شرکت در انتخابات باید به پابوس سید علی چلاق برود، این به آن معنی است که دیگر کاندیداهای انتصابات هم باید بروند و از سید علی اجازه بگیرند. خوب آیا واقعا چنین افرادی را می توان به عنوان رئیس یک مملکت 70 میلیونی پذیرفت!؟ چنین فردی چه نوع رئیس جمهوری خواهند شد!؟ دقت کنید اینها (کاندیدهای ریاست جمهوری) دارند درست مثل یک بچه دو ساله که میرود از مادرش اجازه میگیرد که آیا میتواند برود بشاشد یا نه رفتار می کنند. حتما شما هم چنین بچه هایی را دیده اید که قبل از پیدا کردن مادر یک مرتبه شلوار خود را خیس کنند. ممکن است این مساله برای یک بچه دو سال مساله زیاد مهمی نباشد ولی باور کنید برای یک ملت که با بزرگترین مشکلات تاریخش دست و پنجه نرم میکند مشکل بسیار بزرگی خواهد بود. فکرش را بکنید آقا شد رئیس جمهور، فردای آن روز آمریکا یا اسرائیل میخواهند به ایران حمله کنند و آقا باید برای این مشکل تدبیری بیندیش. چون مجبور است برود از رهبر اجازه بگیرد ممکن است خدای ناکرده رهبر هم گرفتار باشد، مثلا خدای ناکرده به علت مصرف زیاد از حد شیر یا تریاک آن روز از حال رفته باشد یا چمی دانم یک بلای لاعلاج دیگری سرش آمده باشد آنوقت ما با این سید محمد چاخان چکار کنیم!؟ که حتی برای شاشیدن هم مجبور است برود پیش رهبر و از او اجازه بگیرد!؟
باور کنید این شعبده بازی چیزی که نیست انتخابات است.
14 پیام |
تحریم انتخابات حق مسلم ماست
با تحریم این خیمه شب بازی همبستگی ملی را بر ضد حکومت اعلام کنیم.
اگر هیچ کس شرکت نکند همه خواهند دانست که تنها نیستند.
بیایید این واژه ننگ جمهوری اسلامی را از نام کشورمان در جهان پاک کنیم
عجب مسخره بازی شده این انتصابات ریاست جمهوری.
آدم انتخابات امریکار ا با این شامورتی بازی آقایون مقایسه بکنه از غصه دق میکنه.
توی امریکا مبارزات انتخاباتی احزاب از یک سال و نیم قبل شروع میشود. صدها مصاحبه و سین و حیم باید برگزار شود و کاندیدا باید برنامه خودشان را ارائه دهند و حتی در همه زمینه ها موضع گیری خودشان را مشخص کنند.
اما در جمهوری اسلامی تا دقیقه نود همه چیز خر تو خر است. یکروز میگن فلانی میاد یکروز میگن نمیاد. یکروز میگن یا من میام یا رفیقم. روز بعد میگن نه من میام نه رفیقم….
بعد وقتی هم میایند نه برنامه ای دارند نه راهکاری نه حتی اعضا کابینه مشخصی. هیچ!
از همه بدبخت تر همان هایی هستند که دل خوش کرده اند به آمدن یا نیامدن افراد.
“We can forgive the Arabs for kiling our children,.
We can not forgive them for forcing us to kill their children.
We will have only peace with the Arabs when
They love their children more than they hate us”
‘ Golda Meir ‘
ما اعراب را بخاطر کشتن بچه هایمان میبخشیم
ولی نمیتوانیم آنها را بخاطر وادار کردن به کشتن بچه هایشان ببخشیم
ما وقتی صلح خواهیم داشت که اعراب
بچه های خود را بیشتر از تنفر بما دوست داشته باشند
“گلدا مایر”
جای تاسف دارد که هنوز هم که هنوزه عده ای دل به سید خندان دارند . باز خدا پدر اون شیخ صنعان کروبی را بیامرزد که گفت می آیم و آمد هر چند که او دائم الکاندیدا و دائم الچرت است اما آمد . حالا این بره پیش آغا و بعد بیاد و استخاره کنه وبا هر دونه تسبیح یکبار تنبونش را بالا بکشه ، فقط اونهایی رو که دلشون رو متاسفانه خوش کردند ، گذاشته سر کار .
به قول تو وقتی می خواد بشاشه باید از اون رهبر معظم تریاکی اذن بگیره ، پس غلط زیادی می کنه و قدم رنجه می کنه که بخواد برای 4 سال دیگه این رژیم را با ارامش بیشتری در مردابش نگه دارد .
آخوندها به مرض کونی گری گرفتارند ولی ملت همچین کونشون بزاره که رب و رب شونو یاد کنند
انتخابات در حكومت ولا يت العظما ———-شعبده خانه اي است براي خر كردن ما——–نشسته اند جنتي و رفقايش گوش تا گوش — تا تو كاغذ ! بريزي در كلاه! و در بياورند خرگوش !
باور کنید 90درصد مردم این را میدانند ولی چرا میروند برای رایگیری نمیدانم ؟
ما که عجالتا جای دادمان درد می کند، اما امیدواریم هر کس هم قصد دادن دارد به این برادر مستهل (هاله دار) رای بدهد تا در ظهور امام زنان تعجیل گردد. انشاءالله
yek sari be inja bezan
https://www.ina-irannews.com/News-Details.aspx?newsId=17944&back=1
روز گذشته خبرگزاریهای ج.ا و تلوزیونهای تابعه خبر نامه نگاری احمدی نژاد به حاکم عربستان را با نقل بخشهائی از نامه مذکور را منتشر ساختند.
احمدی نژاد که با لحنی ملتمسانه از حاکم عربستان که وی را ” خادم حرمین شریفین “(عنوانی که پادشاهی سعودی بر خود نهاده ؟!)خطاب نموده ، خواسته است که در خصوص جنگ غزه (نجات گروه تروریستی حمس) فعالانه وارد شده و سکوتش را بشکند و مسلمانان را برای جنگ با اسرائیل بشوراند چون احدی به فرمان جهاد ولی امرشان وقعی ننهاده است.
ا.ن با ارسال این نامه در واقع چهره پوشالی نظام حاکم بر ایران بوضوح به منصه ظهور گذاشت(نظامی که رهبرش ادعای نایب امامی و ولایت امر مسلمین جهان را دارد) و عملا” بار دیگر اثبات نمود که در جهان مفلوک اسلام کسی ج.ا و حکام آنرا پشیز حساب نمیکند.
یادمان نرفته که این انسانهای حقیر برای باز کردن اندک جایگاهی در میان اعراب از هیچ فرومایگی دریغ نکردند و حتی منافع ملی و تاریخی ایران و ایرانی را تقدیم آنان کردند(اشاره به شرکت در اجلاسی که خلیج فارس را خلیج عربی مینامند،چشم پوشی ازشیطنتهای امارات عربی در مورد سه جزیره و یا کوتاه آمدن بر سر استفاده از میادین مشترک نفت و گاز و….)
امید آنکه فریب خوردگان داخلی ادعاهای دروغین حکام ج.ا را بروشنی دریابند و تفهیم شوند که اینها خودشان نیز مدعای کاذب خود را باور ندارند و از دیگر سو برد فرامین ولی امرشان فراتر از مزدوران مواجب بگیر نمی رود و تاثیری ندارد.
حسن آقا سطر هشت غلط املائی رو بیزحمت اصلاح فرمائید: پشیز….
ممنونم.
عده ای از منابع بدون نام می گویند میان دولت حماس و دولت احمدی نژاد که کمابیش دولت حماسه است، شباهت هایی وجود دارد.
اول: هر دو تاشان در یک انتخابات تصادفی و به دلیل اشتباهات مردم رای آوردند.
دوم: هر دوتاشان مردم شان را فقیرتر و کشورشان را بدنام تر کردند.
سوم: برای هر دوتاشان دوستان خارجی از مردم خودشان بیشتر اهمیت دارند.
چهارم: هر دوتاشان وقتی به خارج می روند قهرمان هستند و توسط طرفداران صلح استقبال می شوند، اما وقتی داخل کشور هستند مصیبت ملی اند و طرفداران صلح را کتک می زنند.
پنجم: هر دوتاشان می خواهند مردم را مسلمان کنند و بفرستند بهشت، ولی خودشان حال کنند و بروند به جهنم.
ششم: هر دوتاشان حاضرند به هر قیمت شده اسرائیل را نابود کنند، حتی به قیمت نابودی مردم شان و خودشان.
هفتم: هر دوتاشان برای باقی ماندن نیاز دارند بجنگد، اما می دانند اگر بجنگند شکست می خورند. برایشان مهم نیست کشورشان نجات پیدا کند، مهم این است که دشمن شان از بین برود.
هشتم: هردوتاشان می خواهند بچه ها زودتر مرد شوند و بجنگند، جوانان را کتک می زنند تا زودتر مرد بشوند، و از زنان می خواهند جوری لباس بپوشند که معلوم نشود زن هستند.
نهم: هر دوتاشان عرضه اداره کشورشان را ندارند، به همین دلیل مشکلات شان را گردن خارجی ها یا اشغالگران می اندازند.
دهم: رهبر هر دوتاشان یک نفر است، منبع درآمدشان یک جاست، دشمن شان یکی است، ولی هیچ شباهتی به هم ندارند.
اما عده ای از منابع نام و نشاندار می گویند
اول: بابا جان حماس هر چه قدر هم ما با سیاست هایش موافق باشیم یا نباشیم از مردمش رای سالم گرفته و نماینده آن هاست. اما دوستان پانزده در صدی که با طرح های پیچیده بسیج و سپاه به صحنه آمده اند و آمدنشان صدای همه را درآورده هیچ ربطی ندارند.
دوم : حماس تندرو ممکن است برای جامعه خشمگینی که هر خانواده چند شهید داده خوب باشد اما جامعه ایرانی داشت زندگی اش را می کرد و تا این دولت نیامده بود مشکلی نداشت و با کسی خونی نبود و حتی نظام سی سال پیشش هم خونی نبود.
خلاصه منابع نام و نشاندار با منابع بی نام و نشان ساعت ها گفتگو کردند و سرانجام به این جا رسیدند که البته مردم ایران و غزه شباهت هائی به هم دارند یا با دولتی که دارند که می توانستند داشته باشند.
ده شباهت میان مردم غزه و مردم ایران
منابع بی نام و نشان می گویند:
1) از بیرون توسط دنیا محاصره شدند و از داخل دولت توی سرشان می زنند.
2) مردم دنیا برایشان دلسوزی می کنند در نتیجه دولت شان قدرتمند تر می شود و محکم تر توی سرشان می زند.
3) هرچه بیشتر مردم مصیبت می کشند، رهبران شان گردن کلفت تر می شوند.
4) روشنفکران داخلی از دولت متنفرند منتهی حاضر نیستند کشورشان را ترک کنند، اما روشنفکران خارجی عاشق دولت شان هستند، اما حاضر نیستند بروند در آنجا زندگی کنند.
5) برای اینکه دولت بماند مردم باید بروند و برای اینکه دولت زنده باشد مردم باید بمیرند.
6) مردم بخاطر لج کردن با یک گروه، یکی دیگر را روی کول شان سوار کردند، حالا هر کاری می کنند پائین نمی آید.
7) دولت برای اینکه مردم امنیت داشته باشند، کاری می کند که هر هفته تعدادی از آنها کشته می شود.
8) مردم باید شش سال تلاش کنند تا به جایی برسند که پنج سال قبل در آن بودند.
9) دولت اگر دشمن نداشته باشد نابود می شود و اگر نجنگد دلیلی برای ادامه حیاتش وجود ندارد.
10) هیچ تصویری از زندگی مردم وجود ندارد، تنها تصاویری که وجود دارد از مرگ مردم یا بدبختی های مردم است.
منابع نام و نشاندار نزدیک بود یقه خود را پاره کنند و می پرسیدند کجا حماس تو سر مردم زده در این روزها، کجا گردن رهبرانشان کلفت شده کجا روشنفکران فلسطینی از دولتشان متنفرند و خلاصه با مواد ده گانه بالا هیچ نوع همخوانی نشان نداده جز در مورد شماره ده حاضر به همرائی نبودند
برای شیر زن آزربایجان؛ شهناز غلامی
می گویند اعتصاب غذا کرده ای و بیهوش شده ای زن! “ایستادگیت را شکر زن”! مقاومت و ایمانت را شکر زن! بیهوشی از آن تو نیست زن! تو بیهوش کرده ای آنانی را که بی هوشت می خواستند، تو خواب را از چشمانشان ربوده ای، تو تنشان را به لرزه انداخته ای و حالا مطمئنم که بی هوشی تو از ایمان و مقاومت توست و چه چیزی را بالاتر از این پاس داشتن ممکن؟ حالا بدان ملتی به تو می بالند که چنین شیر زنی از تبار آذربایجان نماد مقاومت و ایمان و از خود گذشتگی شده است. بدان همیشه نماد ایمان خواهی ماند.
آنان که بی هوشیت را می خواستند حالا خود از هوش رفتگانند که جز این سزایشان نیست، آنان که دربندت می خواستند حالا خود دربند ماندگانند هر چند خود را آزاد و رها نشان دهند، آنان که ناپایداریت را می خواستند حالا خود ناپایدرتر از همیشه ی خدایند، آنان که جاهلت می خواستند حالا جاهل ترینانند که دنیا گواهی است بر این ادعا، آنان که هویتت را طلب می کردن تا بی هویت بمانی حالا خود بی هویت ترین مردمان کره زمینند، آنان که شکنجه ات می کردند و می کنند خود شکنجه شدگانیند که نفرین ملتی و از همه مهمتر نفرین مادر پیر و بیمارت و دختر خردسال و تنهایت را بدرقه راه خود کرده اند، آنها که بیمارت می خواستند حالا روانپریشترین و بیمارترین ملت روزگارانند، آنان که سیه رویت می خواستند حالا سیه رویان قش کرده ای هستند که زمین و زمان را بر خور شورانده اند تا حماقتشان را به عالی ترین درجه ممکن رسانده باشند، آنان که نادانیت را می خواستند حالا پاسداران نادانی و جهالتی هستند که مثالش را دنیا کمتر به خود دیده است و تو شیر زن آذربایحان امروز بیشتر از هر روز دیگر رخنه کردی بر دل و جان آزاداندیشانی که دردشان درد ملت است و طعامشان طعام تلخ بی مهری و جفا و زندان و شکنجه و من چه می توانم گفته باشم جز این که “ایستادگیت را شکر زن”!
می دانم و خوب می دانم که حالا دختر خردسالت با هر صدایی به پیشواز آواز قدمهایت آغوش باز می کند، می دانم و خوب می دانم چشمان مادرت سو سو می زند به پشت دری که کلونش باز شود و دخترش فاتحانه بوسه اش را نثار چشمان مادر کند و باز می دانم و خوب می دانم که حالا خواب دختر و مادرت را در حالی که از هوش رفته ای می بینی و باز می دانم در همین حال و روز هم دلت برای ملتت می تپد پس من را چه چیزی توان گفتن هست جز این که بگویم “ایستادگیت را شکر زن”!
حالا نمی دانم باز هم تو را شهناز صدا می کنند یا غلامی اما می دانم ملتت تو را شیر زن و با ایمان و شجاع و پایدار و استوار صدایت خواهند زد که جز اینها، تو را نامی شایسته نیست، پس بگذار بگویمت شیر زن آذربایجان، بگذار بگویمت زن با ایمان به راه و هدفت، بگذار بگویمت شجاع ترین زن آذربایجان، بگذار بگویمت پایدارترین زن شکنجه ها، بگذار بگویمت استوار ترین زن در راه ایمان و هدفت و باز در نهایت بگذار بگویمت “ایستادگیت را شکر زن”!
حالا دخترت سرش را فاتحانه بالا می گیرد و می گوید منم من، دختر شیر زن آذربایجان، حالا مادرت سربلندتر از همیشه نامت را فریاد می زند و می گوید منم من، مادر شجاع زن آذربایجان که او را در دامانم پروراندمش و شاید اگر تا کنون نگفته باشد امروز حتما از اعماق وجود خواهد گفت:”شیرم حلالت دخترم”، حالا ملتت نامت را بر سر زبانها جاری خواهند ساخت تا فریاد زنند مقاومت و ایمان و پایداریت را و من باز چه می توانم بگویم جز این که گفته باشم “ایستادگیت را شکر زن”!
حالا شاید به ظاهر چشمانت خسته و بسته شده باشند اما کیست که نداند چشمانت باز تر از همیشه، امروز نظاره می کند ملتی را که شهناز غلامیش را فریاد برمی آورند و کیست که نداند چشمان به ظاهر باز آنانی که امروز وادارت کرده اند تا چشمانت بسته مانده باشد خود در باطن چشم دلشان بسته و آواره و سرگردان مانده است؛ از این که با این شیر زن آذربایجان چه کنند که بشکنندش، ویرانش کنند اما بر هیچ کس پنهان نیست که خود آواره ترین و سرگردانترین و شکسته ترینانند.
و اما آخر سخن چه می توانم گفته باشم جز این که:” فاتحان به زمین می افتند اما بر زمین نمی مانند” پس ای فاتح شجاع، بدان که ملت صبور و بزرگ آذربایجان اینک چشم به راه بیدار شدنت است تا لبخند فاتحانه را بار دیگر بر چهره مادر و تنها دخترت به جشن نشینند.
“ایستادگیت را شکر زن”!
فیلم تعزیه علی اکبر
http://www.zarghanfilm.blogfa.com
این فیلم نگاه منتقدانه دارد