15 Mar 2009

با ما هر که در افتاد بر افتاد

نوشته:     :::       17 پیام

چهارشنبه سوری تهران 1384 با پوزش از حافظ بخاطر دست بردن در غزل زیبایش *(با دردكشان هركه در افتاد بر افتاد)
اگر سالهای اول انقلاب را بخاطر بیاورید می‌دانید که در آن روزهای شوم و سیاه وقتی که آخوندها صد در صد بر اریکه قدرت سوار بودند، حتی اجازه تراشیدن صورت را هم به مردها نمی‌دادند، آرایش، روسری با توسری زنها و دیگر آزادی‌های پیش پا افتاده فردی که جای خود داشت. این را من هر از چندی برای خودم تکرار می‌کنم تا یادم باشد و فراموش نکنم که چه راه طولانی و پر مخاطره‌ای را ملت ایران طی کرده و همچنین تکرارش می‌کنم برای آنهایی که جو یاس می‌کارند و می‌گویند این رژیم را نمی‌توان تغییر دارد! این ساده انگاران تا نوک دماغ خودشان را بیشتر نمی‌بینند وگرنه نگاهی به شکل و شمایل حکومتگران امروز نشان می‌دهد که عقب نشینی‌های گزمه‌های رژیم تا چه اندازه ژرف بوده. این رژیم مثل طالبان بوده و ملت ایران با پشتکار آنرا به این شکل و شمایل که می‌بینیم رسانده.
باز برای یاد آوری به خاطراتم که رجوع می‌کنم یادم نمی‌آید که در دوران شاه حتی یک بار از روی آتش چهارشنبه سوری پریده باشم. اصولا آن دوران این کارها را ما سوسول بازی تلقی می‌کردیم و کاری با این کارها نداشتیم. این روزها اما این جشنها بهترین ابزار مبارزه با رژیم شده، مبارزه فرهنگی با فرهنگ تازی ملایان.
حالا نگاه کنید ببینید جوانان ایران امروز روز و شب چهارشنبه سوری و حتی روزهای قبل و بعد از آن چه تلاشی می‌کنند، تا این جشن را با شدت هر چه بیشتر برگزار کنند. این دگرگونی نشان از چه دارد!؟ آیا همین دگرگونی نشان از آن ندارد که ملت ایران آگاهانه یا در ضمیر ناخودآگاه خود دارد با شدت هرچه بیشتر با پدیده اسلامی طالبانی مبارزه می‌کند!؟ یادتان می‌آید سخنان مطهری بزرگترین سمبل روشنفکری دینی این رژیم را چه توهینی می‌کرد به فرهنگ ایرانی!؟ دیدید چه بلای سرش آوردند! این اوباش باقی مانده نیز روزی به زباله دان تاریخ ریخته خواهند شد، یقین داشته باشید.
بروید از پدران و مادرانتان بپرسید آیا در دوران شاه حتی یک دهم این تحرک اجتماعی اطراف جشن چهارشنبه سوری که این سالها هست بود!؟ باور کنید حتی یک صدم این شور و شوق هم در این زمینه دیده نمی‌شد.
اینجاست که غزل حافظ کار کرد پیدا می‌کند وقتی می‌گوید “با دردكشان هركه در افتاد بر افتاد”
شور و شوق چهارشنبه سوری شما هم بیکران و همه گیر باد!
* غزل از حافظ: پيرانه سرم عشق جواني به سر افتاد
پيرانه سرم عشق جواني به سر افتاد       وان راز كه در دل بنهفتم به در افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هوا گير       اي ديده نگه كن كه به دام كه در افتاد
دردا كه از آن آهوي مشكين سيه چشم       چون نافه بسي خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاك سر كوي شما بود       هر نافه كه در دست نسيم سحر افتاد
مژگان تو تا تيغ جهانگير بر آورد       بس كشته‏ء دل زنده كه بر يكدگر افتاد
بس تجربه كرديم درين دير مكافات       با درد كشان هر كه درافتاد بر افتاد
گر جان بدهد سنگ سيه لعل نگردد       باطينت اصلي چكند بد گهر افتاد
حافظ كه سر زلف بتان دست كشش بود       بس طرفه حريفيست كش اكنون به سر افتاد

17 پیام   |    |     |     

13 Mar 2009

حکومت مردگان

نوشته:     :::       15 پیام

seidali.jpgعکس ها از دیدار خبرگان(مردگان) رهبری گرفته شده است، منبع پیک ایران. نگاهی به رخسار این خبرگان(مردگان) بیندازید و به حال خود و ملت ایران بگریید.
اگر دقت کرده باشید در همه جلساتی که سید علی چلاق در آن حضور دارد حالا چه با بزرگان قوم(!!) مثل خبرگان(مردگان) باشد چه با دیگران، همیشه سید علی آقای چلاق را به شکلی متفاوت از دیگران در صحنه قرار می‌دهند، مثلا اگر همه روی زمین نشسته باشند سیدعلی را مثل عروسک کوکی روی یک صندلی می‌نشانند، یا مثل این تصویر روبرو اگر همه روی صندلی تمرگیده باشند، سید علی چلاق را با کمی تفاوت روی صحنه می‌آورند. در عکس روبرو پای چلاق نشده سیدعلی را روی یک پیش پایی قرار داده‌اند. اگر فرض را براین بگیریم که او به سبب پیری نمی‌تواند پاها (شاید هم بیضه‌ها) را جمع و جور کند و سر جایشان نگه دارد! که خوب می‌توانیم استدلال کنیم که دیگر پیرپاتالهایی که در جلسه حضور دارند که نیز وضع‌شان از سید علی بدتر است! آن پیپاتالهایی که من در عکس می‌بینیم که خدا برکت بدهد همگی سن شان از نوح هم بیشتر است.
واقعا چه پدیده ایست که این جماعت را مجبور می‌کند در صحنه آرایی سیدعلی را کمی با دیگران متفاوت روی صحنه بیاورند!؟ عکس ها
این از سید علی چلاق
حالا برویم سر دیگر مسلمین:
گیرپاژ مغزی مسلمان ها
یکی از روشهای بحث کردن من با مسلمونها این هست که آنها را با زوایایی از مذهب روبرو می‌کنم که باعث بشه مغز طرف گیرپاژ کنه.
به چه صورت!؟توضیح میدم.
اساسی ترین سوالی که مغز نه تنها مسلمونها بلکه دیگر باورمندان را هم به سختی به زور زدن و گیرپاژ کردن می‌اندازد نه سوالهای سخت و پیچیده‌ی فقهی است که درست برعکس این سوال بسیار ساده است که:
اگر شما در یک خانواده غیر مسلمان در یک کشور ناکجا آباد که هیچ اثری از اسلام وجود نداشته باشه دنیا آمده بودید امروز چه بودید!؟ آیا باز هم با شرایط توضیح داده شده در بالا امروز هم مسلمان بودید!
این سوال تقریبا رد و خور ندارد همه باورمندان به ادیان رو شدیدا به فکر کردن وا می دارد و مساله ارثی بودن مذهب را به چالش می‌کشد، تا حدی که حتی باهوش ترین‌شان را هم به گیرپاژ مغزی دچار می‌کند.
این سوال حتی برای تحصیل کرده هاشون غیر قابل پاسخ هست و اکثر به تته پته می‌افتند. یقینا آنهایی که در مذهب‌شان خورده شیشه وجود دارد این گونه آدمها با مغلطه شروع می کنند به ماله کشی باورهاشون ولی آن دسته که دین را از روی خلوص نیت برگزیده اند شدیدا به فکر وا می دارد و شکی در دلشان می کارد که تا روزها و ماه‌ها عذاب‌شان خواهد داد.
یکی از دلایلی هم که در اسلام شک در دین خطای نابخشودنی محسوب می‌شود همین است. درست همین نکته است که اگر شما به چیزی یا پدیده‌ای شک کردید، امکان دارد در باره آن تحقیق کنید و همین مساله باعث شود انسان مسلمان بیدار شود و از دین خارج گردد.

15 پیام   |    |     |     

12 Mar 2009

آهای ملت شراب!

نوشته:     :::       10 پیام

vin2008.jpg
گفتم توی وبلاگستان جار بزنم همه بدانند شراب امسال(منظور 2008 هست) را امشب به سلامتی دوستان اولین بطری را باز کردم. جای دوستان خالی شرابی شده که بیا و ببینم! به روح خیام قسم اگر این رژیم سرنگون شود اولین شراب شیراز را در خود خاک پاک شیراز تولید خواهم کرد.
گفتم اگر از فردا خُسن آقا مفقود شد، یک وقت خیال نکنید ما هم مثل ف.م.سخن کشکول بدست گم شده‌ایم ها! یقین بدانید از زور شرابخواری است که در دسترس نخواهیم بود، در حقیقت مست و خرمست در گوشه ای تلپ خواهیم بود، در انتظار بهار.
چون در گذرم به باده شویید مرا
     تلقین ز شراب ناب گویید مرا
          خواهید به روز حشر یابید مرا
               از خاک در میکده جوييد مرا

10 پیام   |    |     |     

11 Mar 2009

درویش وبلاگ نویس یپدا باید گردند!

نوشته:     :::       8 پیام

جماعت وبلاگ نویس باز دست به بازی زده‌اند، این بار بازی گویا جدی است! بازی قایم موشک بازی است.
کسی هم که قایم شده گویا شخص ناشناسی است بنام ف. م. سخن!
دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ خُسن آقا قبل از اینکه دیگران او را پیدا کنند پیدایش کرده.
داستان از آنجا شروع شد که روزی ف.م.سخن در میلی به حقیر گفت “خُسن آقا می‌دانی چی! تو بهتر است بروی دنبال پیدا کردن پراکسی و سیاسی نویسی را به ما واگذار کنی!” نقل به مضمون.
از آن روز من فهمیدم که این آقای ف.م.سخن باید سیاستمدار خبره‌ای باشد که این طوری با اعتماد به نفس در رابطه با سیاست حرف می‌زند و تازه، می‌خواهد خُسن‌آقا را هم بفرستد دنبال نخود سیاه!
برای پیدا کردن ف.م.سخن کافی است دو دوتا را بگذاریم کنار هم می‌شود 4 تا.
دروغ چرا ما مادرزاد ریاضی دان هستیم! درست مثل ف.م.سخن که سیاستمدار بود.
از روزی که ف. م. سخن مفقود شده شخصی در بازار سیاست ایران مجددا دست به عصا وارد کارزار سیاست شده، این همان ف.م.سخن گمشده شماست! می‌گویید نه! بروید از خودش بپرسید.
البته چون خُسن آقا ریاضیدان هست و ریاضیدان‌ها هم همیشه در هر پدیده‌ای شک می‌کنند در درست بودن تئوری بالا هم شک‌هایی داریم و در نتیجه مجبور شدیم تئوری دومی را هم به عرض و طول مبارکتان برسانیم.
تئوری دوم حقیر این است که چو ف.م.سخن کشکول باز بوده در نتیجه می‌توان استدلال کرد که علاوه بر وبلاگ نویسی درویش هم بوده و یقینا هم از گناباد جایی بوده و در این بگیر بگیرهای کشکول بدستان دراویش گنابادی او را هم گرفته‌اند و یقینا برای پیدا کردن او باید در یکی از زندانهای گناباد دنبال او گشت.

8 پیام   |    |     |     

09 Mar 2009

ماجرای چادر را پایانی نیست!

نوشته:     :::       18 پیام

گویا داستان چادر فاطی کماندوهای مقیم نروژ پایانی ندارد! دیروز روز 8 مارس خانم Sara Azmeh Rasmussen یک مسلمان که ترک اسلام کرده، از چند روز پیش گفته بود که روز 8 مارس می‌خواهد به عنوان یک حرکت نمادین چادرش را آتش بزند.
روز موعود ایشان در مرکز شهر همراه با عده‌ای دیگر مراسم چادر آتش زنان را در مقابل چند ده تا فاطی کماندوی چادر به سر شروع کردند. طبق معمول فاطی کماندوها نه تنها در جامعه نروژ خودشان لچک و چادر و مقعنه به سر می‌کنند بلکه حتی حاضر نیستند بپذیرند که یکی از همان‌ها امروز تصمیم گرفته از این یوغ ننگ رهایی یابد. این مراسم عاقبت با سروصدای زیادی خاتمه یافت و در پایان هم فاطی کماندوهای نروژ به خیابانها سرازیر شدند تا اعتراض خودشان را با صدای بلند اعلام کنند. چند تا از آنها چنان هیستریک رفتار می‌کردند انگاری کسی داشت به آنها تجاوز می‌کرد.
جالب است اینجا فاطی کماندوها اعتراض را حق خود می‌دانند، ولی وای بر احوال بیچاره‌ای که در ممالک آنها جرات کند حتی روسری خود را از سر بردارد، آتش زدن که جای خود دارد. به این دلیل است که من معتقدم باید اینها را بشدت مهار کرد تا نظم جوامع دموکراتیک را بهم نزنند و اگر خیلی به اسلام پایبند هستند باید فرستادشان به ممالک فلکه زده خودشان تا در فقر جان بکنند.
جالب است بدانید آن فاطی کماندوی قبلی که نامه نگاری کرده بود برای استفاده از حجاب در نیروی پلیس بر اساس تحقیقات این روزنامه نروژی (VG) پیش تر 2 سال بعنوان نگهبان در فرودگاه اسلو بدون حجاب کار می‌کرده، حالا یک مرتبه عشقش کشیده محجبه بشود! این پتیاره‌ها جملگی نان را به نرخ روز می‌خورند، اگر منفعت داشت حتی حاضرند کون برهنه هم بروند توی خیابان.

18 پیام   |    |     |     

07 Mar 2009

دموکراسی سبک دینی و قورمه سبزی چپ ایرانی

نوشته:     :::       45 پیام

دوست چپ ما خانم مکرمه ترانه خانم افاضاتی فرمودند که من را بسیار نگران می‌کند. ایشان با اینکه دوست محسوب می‌شوند ولی گاهی اوقات خنجری که به قلب باورهای من می‌زنند بسیار درد آور تر است از خنجری که اراذل و اوباش حکومتی می‌زنند، ایشان در پای مطلب قبلی من می‌نویسند:

خُسن آقا عزیز بنظرم این روزهاکمی از منطق فاصله گرفته و بیشتر احساساتی شده ای یادت باشد که گفتم بنظرم!
بین اینکه اسلام کاربرد سیاسی داشته باشد و دین و دولت یکی باشد و ابزار سرکوب شود با نادیده گرفتن عقاید و خواسته های افراد تفاوت زیادی وجود دارد. دولت نروژ می تواند با کمک های دولتی به حکومت های اسلامی نه تنها بیشترین امکان گستردگی این حکومت ها را فراهم کند بلکه شریک جنایات این نوع حکومت ها هم باشد اما اینکه یک فرد بخواهد با استفاده از پوشش دلخواه خود شغلی انتخاب کند همان آزادی دمکراسی برای همه است این حقیقت دارد که تبلیغ و حجاب اجباری حکومت های خودکامه اسلامی چهره سمبلیک به حجاب داده اما اگر بحث آزادی در میان باشد این افراد هم حق دارند پوشش خود را انتخاب کنند. در مورد مجتبی سمیع نژاد و درخشان هم کاسه داغتر از آش شدی یادت باشد در مورد شهناز غلامی زندانی ترک زبان سیاسی که بخاطر مطالب وبلاگش در بند بود چه برخوردی در ای میلی که برایم فرستادی کردی و دفاع از شهناز غلامی رادر شرایط دربند نادیده گرفتی با ذکر اینکه شهناز بخاطر افشای جنایتهای رژیم اسلامی در بند بود این ها را نوشتم که کمی هم با خودت خلوت کنی و به عملکرد و عفاید یک بام و دو هوای خودت برخورد کنی
پ. ن. می توانم بفهمم که امروز از دست من ناراحت شوی و ختا خیلی راحت از لیست دوستانت حذف شوم اما اگر انصاف داشته باشی و قبول کنی که وقتت را برای چه مبارزه ای می گذاری نتیجه بهتری بدست میاوری

ترانه خانم لطفا مغلطه نفرمایید! هم شما خوب می‌دانی و هم من، که سرازیر شدن سیل مسلمین به اروپا و کارخانه‌های جوجه کشی آنها و ازدواج‌های داخل فامیلی و واردات دختر و پسر مسلمان از کشورهای فقیر مسلمان خیز، یک پدیده بسیار خطرناک است که می‌رود این کشورهای کم جمعیت اروپایی را به دولت‌های اسلامی آینده تبدیل کند، خصوصا وقتی جماعت به اصطلاح چپ سینه زنی راه می‌اندازند و تقاضای حق چادر هم برای آنها می‌کنند. متاسفم که می‌بینم بعضی از چپ(!!)‌های ایران، این روزها و اینجا هم مثل اوایل انقلاب به تحلیل‌های آبکی این چنینی می‌پردازند و باعث می‌شوند اینجا هم میدان را به مسلمانها ببازیم.
اول از همه وقتی دختری را در سنین پایین مجبور به پوشش روسری با توسری می‌کنند، این اولین قدم برای محو کردن حقوق اولیه او است و زمینه ساز زندگی همیشگی او با ننگ اسلامی است. تو به عنوان یک زن چپ(!!) ایرانی نه تنها قادر نیستی او (دختر مسلمان) را از این دایره بسته اسلامی نجات دهی، که برعکس من یقین دارم خودت هم دیر یا زود در همان دام دایره بسته گرفتار خواهی افتاد.
کجای دموکراسی گفته شده که یک پدر یا مادر می‌تواند و حق دارد با انواع فشارهای روحی، روانی و جسمی دختر یا پسر خود را موظف به پذیرفتن اسلام کند!؟ کجای دموکراسی گفته شده که زن و مرد حقوقی نابرابر دارند، چرا یک دختر مسلمان باید با زور پدر و مادرش این یوغ بردگی (چادر) را از کودکی به سر کند!؟ کجای دنیای مدرن چنین پدیده‌ای را می‌پذیرد!؟ دموکراسی که جای خود دارد! آیا می‌دانید که یک بچه هشت نه ساله وقتی مجبور به پوشیدن چادر یا روسری شد در سنین بالاتر دیگر قادر به برداشتن این یوغ نیست، ممکن است بعضی از دخترها روح یاغی داشته باشند و بعدا در سنین بالاتر این یوغ را بردارند، ولی اکثر آنها تا آخر عمر با این گردنبند حقارت و ذلت که شما آنرا کمال دموکراسی می‌دانید باید زندگی کنند. خواهر من کمی بیدار شو و از این دایره بسته بیرون بیا! این تحلیل‌های شما نه کمکی به دموکراسی می‌کند و نه کمکی به آن دختران مفلوک در بند اسلام.
گاهی اوقات متاسفم می‌شوم که خود را در جبهه چپ ایران می‌دانم با دیدن چپول‌هایی مثل شما خیلی متاسف تر می‌شوم وقتی می‌بینم زنهای ایران، خصوصا آنها که از دید چپ تئوری پردازی می‌کنند اینجا و آنجا حرف از آزادی دین و مذهب می‌زنند، بدون اینکه در نظر داشته باشند که اکثر این مسلمانها در دوران کودکی با زور و شکنجه به اسلام (عادت) داده شده‌اند، اسلام و دیگر ادیان دین (عادت) اند و نه دین تحقیق. اگر شما توانستید یک درصد از مومنان را به من نشان بدهید که با تحقیق و کنکاش خودشان به دین اسلام رسیده باشند من همه این حرف‌هایم را پس می‌گیرم.
از روزی که ماجرای دختر لاچک به سر در نروژ مدیاتیزه (رسانه‌ای) شده حزب اولترا راست نروژ پیشروی زیادی کرده، به طوری که این حزب که معمولا 15-20 درصد آرا را داشته، این روزها از مرز 30 درصد گذشته. این بازی‌های احمقانه دموکراسی(!!) شما چپول هاست که دارد وضع را به این روز می‌کشاند، که جامعه بیشتر و بیشتر رو به رادیکالیزه شدن می‌رود و آنهم نه رادیکالیزم مثبت که بر عکس رادیکالیزم از نوع حزب الله و حزب توده.
حال باز بنشنید و تئوری‌های یک من ده شاهی صادر کنید، تا ببینیم عاقبت ما به کجا ختم خواهد شد.
به شما پیشنهاد می‌کنم برای رهایی از این تئوری‌های چپول، این ویدئو را نگاه کنید، خصوصا توصیه می‌کنم هد فون را روی گوشهای خود بگذارید و صدای ویدئو را تا آخرین درجه بلند کنید، تا شاید آن رسوبات چپول‌های دهه چهل و پنجاه از افکار شما زدوده شود. دنیا در حال پیشرفت است درجا زدن مشکل ما را حل نمی‌کند.
راستی یک نکته دیگری را قبل از اینکه یادم برود به شما طرفدار دموکراسی(!!) و پرنسیپ(!!) و الخ گوشزد کنم. کجای این مقوله‌ها به شما این اجازه را داده‌اند که میل (نامه) خصوصی رد و بدل شده بین من و شما را بدون اینکه از من اجازه بگیرید (گزینه‌ای) منتشر کنید!؟ نکند شما هم به این تحلیل رسیده‌اید که هدف وسیله را توجیه می‌کند!؟

45 پیام   |    |     |     

04 Mar 2009

مسلمانان اینجا هم دست از سرمان برنمی‌دارند

نوشته:     :::       40 پیام

دو هفته پیش یک دختر خانم پاکستانی که عضو حزب کارگر و معاون وزیر نروژ است، همراه با یکی دیگر از اعضای این حزب اعلام کردند که وزیر دادگستری نروژ با استفاده از پوشش اسلامی در نیروی پلیس موافقت کرده است.
علنی شدن این خبر باعث شد که عده زیادی از گروه‌های سیاسی و غیر سیاسی نروژی اعتراض خود را به این قضیه ابراز کنند. پس از سر و صدای زیاد وزیر مربوطه انکار کرد که چنین تصمیمی در وزارت دادگستری گرفته شده و دو معاون او خودسرانه چنین چیزی را اعلام کرده‌اند.
امروز گند کار بیشتر درآمد و یکی از روزنامه‌های نروژی مدعی شد که به مدارک محرمانه‌ای دسترسی پیدا کرده، که نشان می‌دهد حتی خود نخست وزیر نیز از این مساله باخبر بوده، و این موضوع در جلسه دولت بحث شده و نخست وزیر نروژ نیز از کل ماجرا باخبر بوده.
این ماجرا از آنجا آغاز شد که یک دختر مسلمان نامه‌ای نوشته بود و تقاضا کرده بود که به او اجازه داده شود در نیروی پلیس از حجاب اسلامی استفاده کند.
باور کنید دارم برای این دموکراسی سیکیم خیاری نروژی‌ها خون گریه می‌کنم. اینها دارند با دستان خود ریشه اسلام فاشیسم را در کشور خود می‌کارند و آبیاری می‌کنند.
تصمیم دارم من هم مثل این دختر مسلمان نامه‌ای به پادشاه نروژ بنویسم و از او سوال کنم، بعد از اسلامی شدن نروژ می‌فرمایید ما که از دست اسلام فرار کرده‌ایم به کدام جهنم دره‌ای باید پناه ببریم!؟ می‌خواهم داستان انقلاب ایران را آنچنان که اتفاق افتاده، برای سران این مملکت از همه جا بیخبر تشریح کنم، که چگونه اسلام قدم به قدم مثل بختک خود را روی مملکت ما انداخت و حالا می‌رود تا خاورمیانه و حتی شاید جهان را به خاک و خون بکشد. می‌خواهم داستان غم انگیز بی خانمان کردن ما را و به نابودی کشیدن یک مملکت را و به زباله دانی اسلامی تبدیل کردن آنرا برایشان تشریح کنم، شاید بیدار شدند و قبل از اینکه این زالوها خود را به بدنه اجتماع نروژ بچسبانند بتوان آنها را خنثی کرد.

40 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی