18
Nov
2009
حسین درخشان در چه وضعی است؟ اگر در اسارت است پس چرا دامنه وبلاگاش تمدید مدت شده؟ چه کسی به سایت ثبت دامنه hoder.com دسترسی دارد؟ دامنه وبلاگ حسین درخشان آخرین بار روز سوم نوامبر(Last Updated on: 03-Nov-09) یعنی دو هفته پیش برای یک سال دیگر تمدید شده است. آیا خود حسین این کار را کرده یا بازجوهای او با شناسه او این کار را کردهاند؟
برای مشاهده اطلاعات در این باره به وب سایت http://who.godaddy.com مراجعه کنید.
جالب است بدانید تمدید دامنه وبلاگ حسین درخشان دو هفته بعد از نامه اعتراضی پدرش به لاریجانی اتفاق افتاد!
در بخش: حقوق بشر
15
Nov
2009
در خبری آمده بود که آقای لاریجانی فریاد برآوردهاند و فغان سردادهاند و از وقایع فجیع رخ داده در پایتخت مملکت گل و بلبل، شکوا سردادهاند و ابراز نگرانی فرمودهاند و از این وقایع ابراز تنفر فرموده اند و در جایگاه رئیس قانونگذاری حکومت الله بر زمین، دستور مجدد بستن شمشیر از رو صادر فرمودهاند و از نیروی انتظامی (بخوانید قهریه) خواستهاند که باز به سبک و سیاق 30 سال گذشته بیشتر افراد جامعه را به سیخ و صلابه بکشند و در تلویزیون نمایش دهند تا بلکه عبرتی شود برای دیگر شروران!
آقای عقل کل! هنوز به این آگاهی و درک نرسیده است، که اگر این گونه رفتار (به سیخ و صلابه کشیدنها) پاسخ میداد امروز ایران میبایست بهشت روی زمین باشد.
میدانید مشکل ایشان از کجاست؟ مشکل یقینا از آنجاست که آقای لاریجانی در دوران کودکی با این منطق(منطق زور) تربیت شدهاند. یقین دارم هرگاه ایشان در دوران کودکی کار خلافی انجام میدادهاند، پدر گرام با چوب یا کمربند به جان ایشان میافتاده و با تنبیه بدنی اقدام به اصلاح حضرتاش میفرمودهاند. یقین دارم که پدر گرام ایشان، هیچگاه وقت نگذاشتهاند بجای تنبیه بدنی ده دقیقه با منطق و استدلال، ایشان را قانع کند که خلاف قوانین رایج عمل نباید کرد. یقین دارم، آثار داغ و درفش تنبیههای بدنی دوران کودکی هنوز بر تن ایشان خودنمایی میکند، به همین دلیل است که ایشان راه دیگری برای اصلاح خانواده و جامعه برای ارائه دادن یاد نگرفتهاند!
ایشان هنوز به این درک و آگاهی نرسیدهاند که دوران غل و زنجیر و داغ درفش به سر آمده و انسان قرن بیست و یکم دیگر با تنبیه بدنی اقدام به اصلاح حتی حیوانات هم نمیکند، انسان که جای خود دارد.
ایشان گویا فراموش فرمودهاند که این به قول ایشان اراذل و اوباش که امروز امنیت جامعه را بر هم میزنند همگی متولد شده در همین سیستم آخوندی هستند و تربیت اینها همگی بر اساس همان ایدههای غلطی پیریزی شده که آقای لاریجان اسرار به ادامه و تشدید آن دارند.
شاید بد نباشد فرزند ایشان دست بالا بزند و حضرت علی آقا لاریجانی را به باغ وحش تهران ببرند و روش تربیت نوین وحش را با رویههای مدرن به ایشان نشان بدهند. نشان بدهند که در دنیا مدرن امروز ما، دیگر کسی با زور و غل و زنجیر چیزی را آموزش نمیدهد. به ایشان یاد بدهند که در دنیای مدرن اینترنت قرن بیست و یکم تنبیه بدنی از لیست آلات و ابزار تربیتی حذف شده و دیگر حتی مربیان وحش هم برای تربیت حیوانات وحشی هم از این ابزار استفاده نمیکنند.
آقای علی لاریجانی رئیس محترم! قوه قانونگذاری ایران اسلامی، به جد ات قسم دوران داغ و درفش تمام شده و دوران مدرن مدت زیادی است که شروع شده است!
پ.ن.: واقعه قيامدشت که باعث عکس العمل خاندان لاریجانی شده
پ.ن. 2: یک نگاه هم به این نوشته بیندازید. مربوط میشوذ به ماجرای سعید حنایی.
در بخش: سیاسی
14
Nov
2009
باور کنید حکومت شاه هیچ گاه به این درجه از تزلزل و فروپاشی درونی نرسید که رژیم آخوندی این روزها دچار آن است. رژیم شاه مدتها قبل از اینکه به این درجه از فروپاشی برسد فروپاشید. اگر بنا بود بر اساس قواعد آن دوران اوضاع امروز رژیم را بررسی کنیم، این رژیم سالها پیش باید از هم میپاشید و سرنگون میشد. به نظر من تنها علت اینکه جمهوری اسلامی سرنگون نمیشود نبود یک آلترناتیو است.
حتی کشورهایی که گرفتار جنگ داخلی هستند هم تا این اندازه بی حساب کتاب اداره نمیشوند که ایران میشود.
در حکومت آخوندی هر ننه قمری ساز خودش را میزند. ببینید وضع به چه روزی افتاده که گروهبان قندلی هم ساز خودش را میزند و برخلاف اعلام مواضع قبلی اکثر سران رژیم در رابطه با ارسال اورانیوم غنی شده به خارج از کشور، او ساز خودش را میزند و همین دیروز میگوید: “از تبادل سوخت زیان نخواهیم کرد”
همه میدانند که یک سال قبل از سقوط شاه، کارتر ایران را جزیره ثبات نامیده بود، در حالی که همین چند روز پیش اوباما در باره مساله اتمی ایران گفت: اوضاع داخلی ایران باعث پیچیده تر شدن تلاش ها برای رسیدن به توافق میان ایران و قدرت های جهان بر سر مساله سوخت اتمی شده است.
این سخنان اوباما هیچ معنی دیگری بجز بیثبات بودن اوضاع سیاسی ایران نمیدهد.
درگیریهای جناحی که دیگر شده یک معضل همه گیر و هر روزه. کار به جایی رسیده که هاشمی و فرزندانش هم از این گزند دور نیستند. هاشمی کسی که او را یکی از استوانههای انقلاب مینامند هم امنیت ندارد.
خلاصه امر اینکه حکومت آخوندی که زمانی همه چیز را در ایران تحت کنترل کامل خود داشت، امروز حتی قادر نیست نیروهای خودی را کنترل کند که بند آب ندهند!
بیخود نیست که روسیه هم این روزها دارد به این درک میرسد که حکومت ایران رفتنی است، در نتیجه نه تنها موشکهای اس 300 را که قرار تحویل آنها گذاشته شده بود تحویل نمیدهد، بلکه حالا حرف از تحریم هم میزند.
خلاصه اگر بخواهید حکومت ایران امروز را به حکومت شاه در سال 56-57 مقایسه کنیم، یک جزیره کاملا بیثبات بیشتر برازنده این دوران است تا دوران قبل از انقلاب.
در بخش: سیاسی
10
Nov
2009
روزی که خمینی پروژه حکومت مستضعفان را معرفی کرد، خوشباوران خیال کردند پیر مرد میخواهد وضع زندگی طبقه پایین جامعه را بهبود دهد! به همین خاطر هم بجای مبارزه با ایده او اکثر فعالین سیاسی طرفدار ایده او شدند، غافل از اینکه ایده حکومت مستضعفان به این منظور بود که آنهایی هم که نانی در سفره دارند قرار است مستضعف شوند و ثروتها و منابع کشور تنها قرار است در اختیار یک عده معدود از خواص قرار گیرد.
آخوند جماعت همیشه گدا پرور بوده و ما از همه جا بی خبرها نمیدانستیم که هدف خمینی و دیگر ملاها قبل از هر چیز بر این بوده که همه آحاد ملت را محتاج نان شب کنند تا با این وسیله بتوانند آنها را زیر سلطه خود در آورند.
پس از چپاول ثروتهای ملی و کانالیزه کردن آن در ارگانهای تحت کنترل آخوند. حالا پروژه حذف یارانهها مد نظر قرار گرفته. این پروژه هم مثل پروژه ماشین مستضعف سازی حکومتی، پیش تر از اینکه بخواهد وضع زندگی مردم را بهبود ببخشد، خواستار در کنترل در آوردن باقی مانده ثروتها و منابع ثروت کشور است.
با تکمیل این پروژه، خصوصا با این راهکاری که دولت به مجلس برده، یعنی قرار است دولت کل بودجه یارانهها را بدون هیچ کنترلی در دست بگیرد، تا بوسیله آن بتوانند سیستم گدا پروری دولت اسلامی را کارآمد تر و کامل تر کنند.
فکرش را بکنید با حذف یارانها آنهایی هم که تا امروز میتوانستند حداقلهای یک زندگی بخور و نمیر را تامین کنند، از این به بعد باید برای نان شب هم دستشان جلو دولت گدا پرور دراز باشد تا بتوانند شکم خود را سیر کنند. با این روند دیگر دولت نیازی ندارد با باتوم، گاز اشک آور و زندان و الخ. جلو شورشهای خیابانی را بگیرد، کافی است هر کسی که دست از پا خطا کرد، یارانه او را قطع کنند تا بدون اعمال زور از گرسنگی بمیرد.
حذف یارانهها به این منظور در دستور کار قرار گرفته تا سیستم گداپروری حکومت را سیستماتیزه کنند و با بذل و بخشش بین نیروهای بسیجی و گوش به فرمان خودی حکومت، کنترل کامل را در دست بگیرند.
حذف یارانهها دلیل دیگری هم دارد و آن هم مشکلات اقتصادی شدید دولت اسلامی است، که دیگر قادر نیست مایحتاج همه جامعه را تامین کند در نتیجه با حذف یارانهها میخواهند از زیر بار اقتصاد کمر شکسته دولت اسلامی شانه خالی کنند.
پ.ن.:
این خبر را خواندم دلم نیامد چیزی در رابطه با آن ننویسم.
اول خبر را بخوانید:
فرمانده نیروی انتظامی میگوید که با استفاده گستردهتر از سیستم “تطبیق چهره”، ماسکزدن هم “اغتشاشگران” را از شناسایی و تعقیب مصون نگه نمیدارد. همزمان یک مقام دیگر نیروی انتظامی خواهان احیای “مجازات شرعی” قطع عضو شده است. منبع دویچه وله
یکی نیست به این آقای نیروی انتظامی بگوید که بابا اکثر شرکت کنندگان تظاهراتها، اصلا چهره خود را نمیپوشانند، چونکه دیگر از شما ترسی ندارند. نشنیدهاید ملت در شعارهایشان میگویند “توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد”؟ تازه گیرم که چهره را هم توانستید از پشت ماسک رمزگشایی کنید، با کدام دستگاه میخواهید افراد را تشخیص هویت و شناسایی کنید؟ از کجا میخواهید پیدا کنید طرف چه نام دارد و کجا زندگی میکند!؟ نکند میخواهید کوچه به کوچه، خانه به خانه دنبال 60 – 70 میلیون آدم بگردید و یکی یکی نگاه کنید و تشخیص هویت کنید؟ تازه گیریم که مخالفین را هم یکی یکی پیدا کردید! چکار میخواهید بکنید که تا حالا نکردهاید؟ میخواهید زندانشان کنید؟ ای بابا! 30 سال تمام خاک ایران را تبدیل کردهاید به یک زندان بزرگ، دیگر زندان هم اثر ندارد. این یارو “آقای نیروی انتظامی” هم مثل اینکه عقلش پاره سنگ می بره و سواد و دانش اش از نوع مدرک دکترای کردان است!
در بخش: اقتصادی
04
Nov
2009
زنگ زدم شیراز ببینم اوضاع امروز شیراز چطور بوده، ازش میپرسم رفتی تظاهرات؟ میگه آره. ازش میپرسم جمعیت مخالفین دولت بیشتر بود یا موافقین؟ میگه من رفته بودم قاطی موافقین تعداد مخالفین رو نمیدونم چقدر بود.
بهش میگم خاک بر سرت! رفتی قاطی حزب اللهیها؟ میگه نه بابا خیال بد نکن! من اصلا نمیخواستم برم تظاهرات چونکه حالم شدیدا بد بود، آخه سه چهار روز هست آنفولانزای خوکی گرفتم. یکی از دوستانم هم آنفولانزا گرفته بود، اون بهم پیشنهاد داد، حالا که آنفولانزا داریم بریم قاطی حزب اللهیها، آخه با خودمون گفتیم چطور اینها از هر سلاحی چه گرم چه سرد بر علیه ما استفاده میکنند ما هم تصمیم گرفتیم با سلاح میکروبی بریم به جنگشون! به همین خاطر با آنفولانزای خوکی زدیم وسط دشمن. تمام مسیر رو هم مدام شعار میدایدم و ویروس تو هوا پخش میکردیم تا شاید یک چندتایی شون رو اینجوری از پا در بیاوریم!
نزدیک بود از خنده روده بر بشم. ازش میپرسم حالت خیلی بده؟ میگه خیالی نیست، فعلا شاید امروز حال چندتا حزب اللهی را خراب کرده باشیم به همین خاطر حالم خیلی خوبه!
در بخش: اعتراض و تظاهرات
01
Nov
2009
دیدیم مجددا جو سوسول بازی وبلاگستان را فرا گرفته به خودمان گفتیم ما هم تلنگری به این قضیه بزنیم.
این هم نامه فدایت شوم خُسن آقا به آقا!
آقا باور بفرما ما هر چی زور زدیم تا بلکه به زبان این بچه سوسولهای وبلاگستان برای روی گل شما نامه فدایت شوم بنویسیم، قلم مان روی کاغذ روان نشد که نشد! آخه آقا همان گونه که مستحضر هستید این حقیر میانه چندان خوبی با سید و گدا و مفتی نداریم و هرچی زور میزنیم بلکه چهار تا کلمه زیبا بر روی کاغذ بیاوریم نمیشود که نمیشود.
آقا باور بفرمایید به جدت قسم، به همون قران مجیدت قسم، همین چند دقیقه پیش وقتی زیاد زور زدیم تا این نامه را به محضر مبارکت بنویسیم، گلاب به رویت یک فصل چنان ریدیم که انگاری اسهال گرفته باشیم! به جدت قسم آن هم چه ریدنی! دروغ چرا انگاری شیش ماه بود توالت نرفته بودیم.
آقا باور بفرما ما اصلا این چرندیات را که یک دانشجوی نخبهای آمده بیت شما و زبان انتقاد را بسته به ناف مبارکت را ابدا باور نکردیم! آخه شما خودت کلاهت را قاضی کن ببین اصلا یک آدم نخبه که هیچ، حتی یک آدم پخمه هم، مگر خرش گم شده که پا به آن طویله (ببخشید!) بیت بگذارد!؟ اصلا اگر کسی بویی از انسانیت برده باشد به گمان حقیر از صد کیلومتری آن طویله هم رد نخواهد شد چه برسد بیاید به محضر جنابعالی!
باور کن بخدا آقا جان، ما تا حالا عوام فریبی زیاد دیده بودیم ولی به جدت قسم این عوامفریبی پریروز شما روی هر عوامفریب جاکشی را سفید کرد.
زیاده عرضی نیست بجز نیستی شما و اعوان انصار
در بخش: طنز, ملای حیله گر
29
Oct
2009
آقا نیک آهنگ وقتی مطلب امروزت را خواندم و از لینکی که داده بودی به وبلاگ اون آخوند کراواتی رفتم ببینم چی نوشته. هر جملهای را که میخواندم فشار خونم بیشتر بالا میرفت، عاقبت هم نتوانستم طاقت بیاورم و تمام چسنالههای او را نخواندم.
کاکو این جانوران را اصلا نباید بهشون بها داد، اینها تا زمانی که توانستند بر صندلی قدرت تکیه بزنند، تکیه زدند و خون ریختند و جنایت کردند، وقتی که دیگران که کمی از اینها قلدر تر و قصاب تر بودند آمدن روی کار و حضرات را کنار زدند، یک مرتبه پوست انداختند و تبدیل شدند به یک موجود عجیب الخلقهای به نام اسهال طلب.
قربانت گردم اگر میخواهی بدانی جایگاه این آخوند کراواتی چیست کافی است یک نگاهی به آمار وبلاگ مفلوکش بینداز و به او همان بهایی را بدهی که لیاقتاش را دارد.
اولا اینها هنوز در رویاهای دوران طلایی شان که زیر عبای خمینی بودند بسر می برند. هنوز آقایان درک نکردهاند که “آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت … این سبو گر نشکند امروز فردا بشکند “. هنوز این قداره بندان دوران جنگ و خونریزی و دوران بساز و بندازی رفسنجانی، نفهمیدهاند که دوران آنها تمام شده. بابا اینها از مرحله پرتند، اینها هنوز نمیدانند که وقتی سیل آمد دیگر نمیشود با این سوسول بازیهای اسهال طلبها جلوش را گرفت! اگر میشد جلو سیل ملتی را که امروز جاری شده را گرفت، خود سید علی و سپاهیان دور و برش گرفته بودند. این بچه آخوند هنوز نمیداند که این دوران با دوران اول انقلاب تفاوت بسیار دارد. این دورانی که ما پیش رو داریم، دوران سیل خروشان ملت است که دودمان بباد میدهد. اینها فکر کردهاند جماعت سبز توی خیابان برای روی گل اسهال طلبها به میدان آمدهاند! غافل از اینکه این سیل زمان شاه هم به همین شکل به میدان آمد(آهسته و آرام) و کم کم وقتی به مراحل بعدی رسیدیم دیگر چیزی از رژیم قبلی باقی نگذاشتند. این موجها که میبینیم آهسته و آرام به پیش میروند دیری نخواهد پایید چنان خروشان خواهد شد که خشک و تر را با خود خواهد سوزاند. این سیل گرسنگان ملت زجر کشیده است و وقتی راه افتاد دیگر حتی کوه را هم یارای ایستادگی در برابر آن نیست.
فقط به این جمله ملای کراواتی لندن نشین توجه کن:
در سفری که به آمریکا داشتم، پس از صحبتم در نشست واشنگتن انستیتیوت و نیز کالج مونتگمری با موجی از پرسش ها و نظر ها روبرو شدم.
حضرت آقا با اینکه با “موجی از پرسشها روبرو شده”، هنوز به این درک نرسیده که شاید این موج شعور و سواد و درایتاش بیشتر از یک ملای یک لا قبای لندن نشین باشد؟ خیر قربانت گرم، ایشان هنوز در افکار بیست و پنج شش سال پیش سیر میکند، همان روزهایی که آقایان شمشیر بدست گردن میزدند و هل من مبارز میطلبیدند. گویا آقا هنوز دوزاریاش درست جا نیفتاده که طبقه پایین جامعه، همانها که رژیم شاه را سرنگون کردند، امروز کمر به سرنگون کردن حکومت نکبت بار خمینی و سید علی بستهاند. هنوز این آقای دکتر(یقینا از نوع کردان) به این درک نرسیده است که همین چهار سال پیش در انتخابات دوره قبل بود که مردم به آقایان پشت کردند.
این خط و این نشان اگر آقایان دنباله رو مردم نشوند و به خواست آنها که چیزی کمتر از سرنگونی رژیم نیست گردن نگذارند، زودتر از آنکه فکرش را میکنند مردم دنباله رو همان سرخ جامگان خواهند شد که آقای دکتر را به وحشت انداخته.
در بخش: مبارزه با رژیم