04
May
2008
امشب با مادرم در شیراز صحبت میکردم. طبق روال همیشگی، پرسیدم با گرانی چکار میکنید!؟ گفت گرسنگی میکشیم. گفتم شنیدم برنج تقریبا نایاب شده! گفت بابا در آمریکا هم برنج را سهمیه بندی کردهاند! نزدیک بود از خنده روده بر بشم! بیچاره مادر پیر من هم خیلی ساده انگار است! هر چه بگویند باور میکند، چونکه خودش آدم حیله گری نیست. پرسیدم از کجا این خبر را شنیدهای، گفت در هفتهای که رهبر در شیراز بود همه این موضوع را میگفتند. گفتم یقینا این شایعه را هم رهبر به خورد ملت داده تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند، اگر در آمریکا برنج سهمیه بندی شود، آقای بوش را توی قیف میکنند.
آهای ملت همین پریروز بود رفتم فروشگاه برنج باسماتی درجه یک را خریدم کیلویی 16 کورن، یعنی یک چیزی حدود 2700 تومان، اگر به شما گفتند برنج در آمریکا یا اروپا هم سهمیه بندی شده باور نکنید دروغ میگویند. اگر در اروپا یا آمریکا برنج سهمیه بندی شود، یقین بدانید که ملت از گوشت رئیس دولتهای این ممالک قیمه درست میکنند بجای برنج میخورند، چنین چیزی در غرب غیر ممکن است.
در بخش: اقتصادی
02
May
2008
در باره فیلم علی سنتوری زیاد خونده بودم، و از اینکه اجازه پخش بهش نداده بودند میشد فهمید که آقای مهرجویی یک حرفهایی برای گفتن توی این فیلم داشته که بهش اجازه پخش ندادند. این بخش از فیلم رو که دیدم نزدیک بود اشکم در بیاد. توی این قسمت واقعا مهرجویی چنان چوبی به مقعد سید علی چلاق چپونده که باعث شده اجازه پخش بهش ندن. اگر خواستید فیلم رو ببینید، میتونید اونو از این آدرس داونلود کنید. بخشی رو که خیلی دوست داشتم ازش جدا کردم گذاشتم روی یوتیوب، اون بخش رو هم می تونید در این آدرس ببینید. حتما فیلم رو ببینید ارزش دیدن داره.
در بخش: فرهنگ و هنر
30
Apr
2008
ایسنا:
رییس پلیس امنیت اخلاقی سردار روزبهانی: اعلام آغاز طرح امنیت اخلاقی در شرکتهای خصوصی از نیمه اردیبهشت
سردار روزبهانی اجرای این طرح را یک هشدار برای شرکتهایی دانست که خلاف عرف ، شرع و قانون فعالیت میکنند و اظهار کرد: در مواردی مشاهده شده که یک چهاردیواری به نام شرکت، باز و تبدیل به لانه فساد، مکانی برای ارتباطات نامشروع، خرید و فروشهای غیرقانونی و غیر مجاز شده و زمانی که داخل شرکت میشویم، به نظر میرسد این شرکت، شرکتی در خارج از کشور است و قانون این کشور، شامل این مکان نمیشود؛ بطوریکه در بعضی از شرکتها، خانمها اصلا روسری سرشان نیست و لباس مبتذلی بر تن دارند. همچنین ارتباطاتی که با همکارانشان برقرار میکنند، بر خلاف قانون، شرع و عرف است.
گویا سردار یادشان رفته که رفیق شفیق و هم کار با ایمان شان! سردار زارعی همین چند هفته پیش به جرم نماز جماعت با لعبتکان و حوریهای این جهانی به دام همین پلیس تا دندان فاسد افتاد.
امیدوارم یک مرتبه آقای رئیس پلیس امنیت اخلاقی وسط های روز سر نزده نروند منزل و خانم یا دختر گرامی شان را در بغل یک قرمساق دیگری مثل خودشان پیدا کنند.
الف:
نماز باران دیروز، بارش باران امروز
در پی اقامه نماز باران طی روز گذشته در ارومیه، امروز در این شهر باران بارید.
به گزارش خبرگزاری فارس از ارومیه، بعد از بروز خشکسالی و عدم بارش نزولات آسمانی در پاییز و زمستان سال گذشته و بهار امسال در آذربایجان غربی، مردم شهرهای مختلف این استان برای طلب باران از درگاه خداوند به اقامه نماز باران پرداختند.
گویا ملت نروژ هم نماز باران میخوانند که این همه سیل ما را برداشته!! هر چه منتظر میشویم تا بلکه هوا آفتابی شود انگار نه انگار!! یا شاید هم نماز باران امت همیشه در صحنه ایران آدرس عوضی به خدا میدهد و به همین دلیل سیل اکثر کشورهای اروپایی را قرین این رحمت الهی کرده!!
بازتاب:
لایحه مبارزه با خشکسالی به مجلس میرود
حتما نماز امت همیشه در صحنه کفایت نداد مجبور شدند لایحه بفرستند مجلس تا مجلسیان هم همراه شوند. من نمیفهمم اگر نماز باران کارساز است! دیگر چرا لایحه میبرند به مجلس!!
پیک نت:
علی لاریجانی: پیامبر اکرم(ص) هم که تسلط واقعی بر همه امور داشت، با دیگران مشورت میکرد و با عقل خود تصمیم میگرفت. با رمالی نمیتوان زندگی کرد، رمالی یک فاجعه است و یعنی عقل را تعطیل کردن، ضمن اینکه اگر کسی از روی مرید و مرادی هم تصمیم بگیرد فاجعه است.
اگر شمای دانشجو میخواهید درک بیشتری از اسلام داشته باشید، بدانید چارهای جز این ندارید و باید رویکردتان نسبت به اسلام عقلانی باشد.
ما فکر میکردیم مسلمانان فقط باید از طریق رمالی و جادو جنبل به امور دنیوی خود بپردازند!! گویا یا آقای لاریجانی با سر به زمین خوردهاند که یک مرتبه عقل گرا شدهاند!! یا خدای ناکرده گوش ما بد میشنود!!
در بخش: طنز
27
Apr
2008
در انتخابات قبلی ریاست جمهوری هنگامی که اسهال طلبان شکست سختی خوردند، بعضی از حضرات به درستی تحریم کنندگان را مسئول شکست خود دانستند و هزار و یک بد و بیراه نثار تحریم کنندگان کردند. چیزی را که آن زمان حضرات درک نکردند و هنوز هم درک نکردهاند، این مساله بود که آن دو دورهای که مردم پای صندوقهای رای رفتند و به خاتمی کلاش رای دادند، مردم به این امید بودند که با این وسیله بتوانند حکومت آخوندی را به عقب برانند یا حداقل تا حدودی این توحش افسار گسیخته را کنترل کنند تا بتوان به مرور زمان حکومت را اصلاح کرد. وقتی که ملت دریافت که آخوند اسهال طلب با آخوند اصولگرا فرق چندانی با هم ندارد، دیگر حاضر نشدند به هیچ کدام از آنها رای بدهند و همین شد که نتیجه انتخاباتهای بعد از آن دو دوره، روز به روز از تعداد رای دهندگان کاسته شد و یقینا در آینده نیز آمار شرکت کنندگان کمتر هم خواهد شد. بطور کلی در تمام این چند انتخابات بعد از دوران خاتمی، دیگر این رژیم نتوانست مردم عاصی شده از حکومت را بسیج کند و در بهترین حالت تنها میتوانند نیروهایی را بسیج کنند که به طریقی نان خور رژیم هستند.
اسهال طلبها در این چند انتخابات گذشته استدلالهای دیگری هم برای شکست خود داشتهاند، از آن جمله میفرمایند که تائید صلاحیت نشدن فلهای نمایندگانشان باعث این شکستها شده، چیزی را که نمیتوانند توضیح بدهند و توجیهی برای آن پیدا کنند، این مساله است که چرا حتی این نمایندگان از فیلتر گذشته هم هیچ کدام حتی به اندازه مقام آخر منتخبین هم رای نمیآورند و اغلب در ردههای آخر قرار میگیرند.
بعد از این، یا اسهال طلبان هم باید از مدار بسته حاکمیت خارج شوند و به جرگه براندازان بپیوندند یا از صحنه رقابت بطور کلی حذف شوند، راه دیگری برایشان باقی نمانده.
در بخش: انتخاباتی
21
Apr
2008
وقتی اسهال طلبها قدرت را بدست گرفتند، به مرور زمان قدرت باعث شد که آن انسجام اولیه این گروه را روز بروز متزلزلتر کند و این گسست روزی کار را به جایی رساند که مشارکتیها دیگر چشم دیدن دار و دسته شیخ کروبی را نداشتند و دار و دسته کروبی میخواستند سر به تن مشارکتی ها نباشد. تازه در داخل این دو گروه هم بین خودشان دو دستگی بلکه چند دستگی به مرور زمان جایگزین همبستگی و اتحادشان شد.
روزی که دار و دسته نقطه مقابل اسهال طلبها موفق شدند هم مجلس و هم پست ریاست جمهوری را بدست بیاورند، در مطلبی نوشتم که دیری نخواهد پائید که این گروه هم شقه شقه خواهد شد.
به میمنت و خوشی، امروز انشقاق نوید داده شده بین این گروه هم با شدت و حدت بیشتری از انشقاق اسهال طلبها رو به گسترش است. نامه نگاریهای حداد عادل و احمدی نژاد دارد کم کم کار خودش را میکند و آن غدههای انشعابی که قبل از انتخابات مجلس سر باز کرده بود کم کم دارد جان این اتحاد و گروه را هم میگیرد.
حالا باید منتظر انتخابات ریاست جمهوری آینده شد، تا این انشعابات باز هم بیشتر تکرار شود و دیری نخواهد گذشت که هر آخوندی و هر سید ریشداری برای خودش ادعای ریاست و سروری داشته باشد، از آن نقطه به بعد تازه داریم میرسیم به جاهای بسیار حساس و لذت بخش فروپاشی. درست مثل همان اتفاقی که برای بلوک شرق افتاد و روسیه با آن همه عظمتش را فروپاشید، جمهوری تو خالی آخوندی هم آیندهای نه چندان بهتر خواهد داشت.
به امید آن روز
در بخش: سیاسی
17
Apr
2008
در بخش: طنز
13
Apr
2008
سالهاست ملت نروژ در فکر ساختمان یک اپرای جدید بودند. در این دیار به علت وجود حکومتی دموکراتیک همه مسائلی که از اهمیت ملی برخودار است پروسس آن سالها طول میکشد. یادم نمیاید چه زمان تصمیم به ساختن اپرا گرفته شد، ولی باور کنید سالهای زیادی از آن تاریخ گذشت تا اینکه عاقبت دیشب اپرای اسلو افتتاح شد.
4 میلیارد کرون نروژ (700 میلیارد تومان خودمان) خرج ساختمان آن شده، باور بفرمایید با اینکه چندان مشتاق اپرا نیستم ولی با کمال میل خواهان اتمام این پروژه عظیم ملی بودم. از ماه ها پیش ملت نروژ در پوست خود نمیگنجیدند و از پیر و جوان، گدا و دارا همه منتظر خاتمه ساختمان آن بودند.
عاقبت امشب افتتاح شد و چه جشنی! باور بفرمایید اکثریت مردمان نروژ از فقیر و غنی امشب در برابر تلویزیون میخکوب شدند تا جشن افتتاح اپرا را به صورت زنده ببینند.
این یک پروژه نروژی است، در مقابل در ایران ما هم جمکران میسازند تا ملت ماتم زده ایران را بیشتر به شیون و زاری کردن تشویق کنند.
بخش بالای مطلب را دیشب نوشتم بی آنکه از انفجار دیروز شیراز خبر داشته باشم، گویا یک نوع تله پاتی در کار بوده که دقیقا دیشب به این مساله پرداختهام! حسینیه ساختن ملت ایران تنها مختص داخل ایران نیست، از بعضی از دوستان که مقیم آمریکا هستند هم شنیده بودم که در آنجا هم بعضی ایرانیها حسینیه ساختهاند و بساط گریه و زاری را به آمریکا هم گسترش دادهاند.
واقعهای را که چند سال پیش در مسافرت به شیراز برایم اتفاق افتاد بی مناسبت ندیدم برایتان اینجا تکرار کنم.
هفت هشت سال پیس وقتی رفته بودم شیراز، دیدم دختر خواهرم در منزل هم مقنعه به سر کرده. با دیدن چهره او نمیدانستم باید بخندم یا گریه کنم! آخه در خانواده ما بجز زنهای پیر و پاتال بقیه اعتقاد چندانی به مذهب ندارند و اکثر مردها هم دقیقا ضد دین هستند، به همین خاطر بود که این واقعه مرا کمی شوکه و نگران کرده بود. آن روز چنان برخورد تندی با دختر خواهرم کردم که دخترک بیچاره با چشمان گریان از مجلس خارج شد و این مساله مرا شدیدا افسرده کرده و همزمان هم با برخورد شدید خواهرم روبرو شدم که میگفت به چه حقی با این شدت با دخترش برخورد کردهام. روز بعد که آرامش در خانواده برقرار شد، بحث را ادامه دادم و اول برای خواهرم یک موعظه چند ساعته کردم و دلایل برخورد شدیدم را با دخترش توضیح دادم و به او گفتم که دختری که شانزده هفده سال بیشتر ندارد، چندان جهان بینی ندارد که در آن دیار مکر و حیله زده آخوندی به حال خود رها شود و این وظیفه اوست که دخترش را از گزند این مارهای خوش خط و خال دور نگاه دارد.
ماجرا از این قرار بود که دختر خواهرم چند مدتی پیشتر از آن، در جلساتی از همین دست که در حسینیه “رهپويان وصال شيراز” برقرار است شرکت کرده بود و کم کم داشت به دام این فرقههای مردم فریب میافتاد.
بعد از آن درگیری اولیه، ساعتها با دختر خواهرم صحبت کردم و باور کنید پس از چند جلسه مغز شویی، مغزش را از مزخرفات و کثافات اسلامی کاملا پاکسازی کردم. کار به جایی رسید که سال بعد که رفته بودم شیراز توی خیابان ما را بخاطر بدحجابی دختر خواهرم گرفتند و نزدیک بود که کار به داروغه خانه حکومتی بکشد که خوشبختانه بخیر گذشت.
دوستان عزیز که در داخل ایران هستید، شما در مقابل نسل آیند وظیفه سنگینی به گردن دارید، باید جوانان کم سن و سال را از گزند این فرقههای نوپا که همگی ریشه در اسلام دارند حفاظت کنید، نسل آینده شما را نخواهد بخشید اگر دین خود را در این باره ادا نکنید.
در بخش: مبارزه با رژیم