22 Oct 2006

دیشب خواب دیدم

نوشته:     :::       8 پیام

من معمولا خواب نمی‌بینم چرایی‌اش را نمی‌دانم، فقط همین را می‌دانم که هنگامی هم که خواب می‌بینم خواب هایم شدیدا شباهت به خواسته‌های روزانه‌ام دارند.
دیشب خواب عجیبی دیدم که تقریبا یک ماجرای کامل بود.
خواب دیدم سوار هواپیما شدم و به تهران رفتم. وقتی وارد سالن فرودگاه شدم مردی با یک عینک دودی سراغم آمد و آهسته گفت سلام خُسن آقا! سلامش را جواب دادم در پاسخم گفت ماشین بیرون منتظر است. بدون هیچ صحبتی همراهش از فرودگاه خارج شدم پس از مدتی رانندگی در مقابل آپارتمانی مرد ماشین را در کنار خیابان پارک کرد و از ماشین پایین رفت، من هم به همراه او از ماشین پیاده شدم. هنگام خارج کردن وسایل از ماشین کنار گوشم گفت همه وسایل مورد نیازتان توی آپارتمان است و با دست به یک آپارتمان طبقه چهارم اشاره کرد و به راه افتاد.
پشت سرش وارد ساختمان شدم و از پله‌ها بالا رفتم در مقابل در یکی از آپارتمان‌ها متوقف شد، کلید را از جیبش بیرون آورد و در را باز کرد. پشت سرش وارد آپارتمان شدم. با اشاره دست راست پنجره‌ای را نشانم داد و با دست دیگرش به کمدی که در کنار اتاق بود اشاره کرد و تنها گفت وسایل توی کمد است. مرا به آشپزخانه هدایت کرد و لوله فاضلاب را نشان داد و گفت این هم جای جاسازی ابزار.
وقتی می‌خواست از آپارتمان خارج شود گفت قرار ما روز جمعه ساعت 13 میدان 24 اسفند.
جمعه صبح ساعت 10 با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم صبحانه‌ای را که توی یخچال برایم آماده کرده بود خوردم دوش گرفتم صورتم را تراشیدم لباس پوشیدم، رفتم کنار پنجره، پرده را کمی عقب زدم، جمعیت داشت وارد حیاط دانشگاه می‌شد راس ساعت 12 و 35 دقیقه تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم مرد با صدای آرام گفت پنج دقیقه بیشتر وقت نداری و گوشی را گذاشت. به طرف کمد رفتم ابزار را برداشتم چند ثانیه‌ای براندازش کردم، آنرا روی شانه‌ام گذاشتم، به طرف پنجره رفتم، پرده را کمی کنار زدم دریچه را باز کردم هدف را نشانه رفتم و پس از چند ثانیه ماشه را چکاندم. بدون مکث به طرف آشپزخانه رفتم دریچه فاضلاب را باز کردم آرپی‌جی را داخل لوله چپاندم دریچه را بستم و با سرعت به طرف در رفتم و از پله‌ها پایین دویدم توی خیابان صدای همهمه و غوغا بپا بود صدای آژیر آمبولانس‌ها و ماشین‌های انتظامات تمام فضای منطقه را گرفته بود. با سرعت به طرف میدان 24 اسفند راه افتادم، مرد همان جایی که توی نقشه برایم علامت گذاشته بود، پشت فرمان ماشین منتظرم بود. سوار شدم و به طرف فرودگاه راه افتادیم.
یک توضیح لازم: دوستان یک مرتبه به کله تان نزند و با آرپی‌جی بدنبال چنین پروژه‌ای بروید ها! آخه برد موثر آرپی‌جی کمتر از 800-900 متر است و یقینا فاصله آپارتمان مربوطه تا هدف مورد نظر بیش از این است، آخه خواب‌های خُسن آقا گاهی اوقات خیلی غیر منطقی می‌شود. باور کنید در این مورد بخصوص مقصر من نبودم اون آقاهه ابزار بی خود در اختیارم گذاشته بود!! اگر خواستید از این جیمز باند بازی‌ها در بیاورید حتما به فکر وسیله دیگری باید باشید!

8 پیام   |    |     |     

21 Oct 2006

گوسفندان نیوزیلندی و انتخابات پیش رو

نوشته:     :::       4 پیام

حوزه رای گیری قمیکی از دوستان میل فرستاده‌اند و در میل گوشزد کرده بودند که انتخابات نزدیک است و سوال کرده اند چرا امسال مثل دوره‌های قبل برای تحریم انتخابات فعالیتی نمی‌کنم؟ و اینکه آیا این بار موافق شرکت در انتخابات هستم!؟ این سوال آخری از همه خنده دار تر بود! دوست عزیز مگر تغییری در ساختار جمهوری اسلامی اتفاق افتاده که من بر اساس آن تغییر، تصمیم را تغییر داده باشم و خواستار شرکت در انتخابات شده باشم!؟ علت اینکه این مرتبه فعالیتی بر علیه شرکت در انتخابات نمی‌کنم به این دلیل است که بر این باورم که در این دوره حتی گوسفندان پشمالوی نیوزیلندی هم در این انتخابات شرکت نخواهند کرد چه رسد به انسان عاقل و آنهایی هم که در این انتخابات شرکت خواهند کرد و یا آنرا تشویق و تبلیغ می‌کنند، این گروه‌ها هم همگی جزئی از خائنین، مزد بگیران و دست اندرکاران حکومتی هستند و عده‌ای معدود از هموطنان هم هستند که چنان مفلوک و نا آگاه هستند که حتی شعور گوسفند نیوزیلندی را هم ندارند. پس می‌بینید که در این دوره اصولا تبلیغ بر علیه انتخابات موضوعیتی ندارد، آنهایی که شعور داشته باشند خودشان می‌دانند و آنهایی هم که نداشته باشند که دیگر نمی‌توان برایشان کاری کرد، کسی که مغزش تا این اندازه معیوب است دیگر برایش علاجی پیدا نمی‌شود. در چنین شرایطی حتی تبلیغ برای تحریم هم باعث خواهد شد که انتخابات مطرح شود، در نتیجه از مطرح کردن آن هم باید خودداری کرد.
تصویر سمت چپ تجمع رای دهندگان دوره قبل را در مقابل حوزه‌های رای گیری نشان می‌دهد! باید منتظر ماند تا عکس‌های شرکت کنندگان در انتخابات پیش رو هم منتشر شود ببینیم آنها چه شکلی هستند
پ.ن.:
خارج از موضوع:
بلاگ رولینگ دوباره سکته کرد البته این مرتبه سکته ناقص کرده خدا!!! به دادمان برسد!!

4 پیام   |    |     |     

20 Oct 2006

وقتی که خبرگزاری ایسنا از کون گیج می‌شود

نوشته:     :::       شما هم چیزی بگو

در خبری از رادیو شنیدم که نیروهای مقتدا صدر شهرهایی از جنوب عراق را در کنترل خود در آورده‌اند. از همین رو رفتم سراغ ایسنا ببینم چیزی در این باره منعکس کرده یا نه، رفتم سراغ صفحه سیاسی خارجی. خودتان بروید و بخوانید سرویس سیاسی خارجی تمام اخبارش مربوط می‌شود به تظاهرات روز قدس در تهران و شهرهای دیگر ایران و نظر عمله اکره حکومتی در این باره.
یکی نیست از این الاغ ها بپرسد مگر فلسطین مرکز جهان است یا یک کشور بی در و پیکر بدون هیچ ارزش استراتژیک یا هر موضوع مهم دیگر باید مرکز اخبار و حتی کل اخبار جهانی یک خبرگزاری باشد!؟
فلسطین توی سرتان بخورد. روزی که صدام داشت در ایران خون جوانان ما را می‌ریخت فلسطینی‌ها بجای حمایت از ما رفتند پشت سر صدام و از او حمایت کردند، حالا شما زمین و زمان را رها کرده‌اید و فقط به فلسطین می‌پردازید!؟
پ.ن.:
این هم خبر مربوطه:

BAGHDAD, Iraq (CNN) — Iraqi authorities are deploying more troops and senior security officials to the restive southern city of Amarah where at least 16 people have been killed and a notorious Shiite militia is said to have taken control.
Two months ago, British troops transferred security control to the Iraqis in Amarah, the provincial capital of Maysan province, in the heart of the Shiite-dominated south and not far from the Iraq-Iran border.
A hospital official told CNN on Friday that 16 people were killed and 90 other people were wounded during clashes that erupted on Thursday between police and militia members.

شما هم چیزی بگو   |    |     |     

18 Oct 2006

واگذارش کن به دست بریده حضرت عباس!

نوشته:     :::       4 پیام

به مادرم زنگ زدم از پشت تلفن حس کردم نگران است. می‌پرسم چی شده!؟ می‌گوید هیچی و یک مرتبه می‌زند زیر گریه. با اضطراب می‌پرسم راستش را بگو چی شده! با این وضعی که تو داری بدتر مرا با این سکوت‌ات نگران تر می‌کنی.
می‌گوید دایی دارد می‌میرد آنهم چه مرگی، با زجر و آه و ناله. می‌گویم خوب شما که می‌دانستید که سرطان دارد و دیر یا زود خواهد مرد، آخه دکترها چند وقت پیش جوابش کرده بودند و گفته بودند که دیگر امیدی باقی نمانده. دلداریش دادم و گفتم من و تو هم یک روز می‌میریم دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. با حق حق گریه می‌گوید: مردن که بد نیست بیچاره دارد زجر می‌کشد. پرسیدم مگر مورفین به بیمارانی که درد زیاد دارند تزریق نمی‌کنند. می‌گوید: چرا! گفتم خوب پس دیگر دردش مال چیست! گفت مورفین به اندازه کافی نمی‌دهند. گفتم خوب بروید پیش دکتر مورفین بیشتر برایش تقاضا کنید. گفت دکتر نسخه نوشته ولی آنجایی که مورفین را می‌فروشند به اندازه‌ای که در نسخه توصیه شده نمی‌دهند. شستم خبردار شد جریان از کجا آب می‌خورد. گفتم خوب حتما مقداری را برای فروش در بازار آزاد مواد مخدر می‌خواهند. گفت ها دیگه. گفتم برش دارید ببریدش جلو در آن بی وجدان خانه‌ای که مورفین مریض در حال مرگ را می‌دزدند، جنازه نیمه جانش را بگذارید و بگویید یا مورفین توصیه شده دکتر را به او می‌دهید یا همین جا ولش می‌کنم روی دست خودتان. زد زیر گریه و گفت: مگر می‌شود با مریض اینکار را کرد. گفتم قربانت گردم آنجا که نروژ نیست که، آنجا عدل علی برقرار است در نتیجه باید به روش خودشان داروی مورد نیاز مریض را بگیرد. حالا یا می‌روید حق خودتان را می‌گیرید یا زجر می‌کشید، راه سومی هم هست بروید توی بازار آزاد مثل موادی‌ها دارو برایش تهیه کنید. گفت هرچه خدا بخواهد همان می‌شود. عصبانی شدم گفتم باز هم از این چرندیات برای من سر دادی!؟ اگر خدایی وجود داشت که این بیچاره به این روز نمی‌افتاد که. انسانی که بجز خوبی و نیکی کاری در حق دیگران نکرده انسانی که همه اطرافیانش از او به عنوان یک انسان نمونه یاد می‌کنند، وقتی به این روز می‌افتد خودش دلیل محکمی است برای اینکه خدایی وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد حداقل عدالت‌اش از نوع عدالت سید علی چلاق است. زد زیر خنده و گفت تو توی دعوا نرخ تعیین می‌کنی. گفتم حداقل باعث شدم تو را بخندانم، در چنین شرایطی همین خودش نعمتی است. به او گفتم مشکلات شما همه از این اسلام سرچشمه می‌گیرد. اگر نمی‌گفتید “هرچه خدا بخواهد” یقینا خودتان کفش و کلاه می‌کردید می‌رفتید دنبال پیدا کردن راه چاره. یادم نمی‌آید توی کدام فیلم بود، بهروز وثوقی بازی می‌کرد. توی یکی از صحنه‌ها وقتی یکی به او گفت “واگذارش کن به حضرت عباس” وثوقی با خشم پاسخ داد “اگر حضرت عباس کاری می‌توانست بکند برای خودش می‌کرد” تفنگ را برداشت و گفت من خودم جانش را می‌گیرم” (نقل به مضمون) این صحنه هنوز بعد از این همه سال توی مغز من نقش بسته.
ای کاش در ایران اینگونه تفکرها نهادینه می‌شد تا بلکه ملت بجای منتظر این یا آن منجی نشستن خودشان پیگیر مشکلات‌شان می‌شدند.

4 پیام   |    |     |     

16 Oct 2006

در ایران ارائه خطوط‌ (ثح‌ئ‌ؤ) به‌ کاربران‌ ممنوع شد!

نوشته:     :::       11 پیام

وا ویلا این دیگه چه نوع خطی است!؟ از قرار معلوم یک نوع خط جدید اینترنت امام زمانی است که هنوز به اروپا وارد نشده. این اطلاعات گه هر بار را از این خبر استخراج کرده ام که سخنان وزیر و وکیل مملکت امام زمان زده ایران را منعکس کرده. از دیگر سخنان وزیر و وکیل اون مملکت امام زمان زده در این خبر چنین برداشت کردم که این خطوط (ثح‌ئ‌ؤ) باید یک نوع ADSL اروپایی باشد که با هاله نور دور سیم هایش تبدیل شده به خطوط پر سرعت!! (ثح‌ئ‌ؤ) امام زمانی!
جل‌الخالق! نورهای نامرئی و مرئی دور کله رهبر و احمدی نژاد کم بود که حالا نورهای “ثح‌ئ‌ؤ” هم دور سر سیم‌های ارتباطی اینترنت ظاهر شد.
آقای محمود خسروی‌ رییس‌ سازمان‌ تنظیم‌ مقررات‌ و ارتباطات‌ رادیویی‌ (انگاری اینترنت در ایران هم رادیویی شده وگرنه چرا این آقا در باره‌اش اظهار نظر می‌کند!!) در گفتگوی نورانی خود با روزنامه بی اعتماد ملی فرموده‌اند:
تا الان‌ هم‌ هیچگاه‌ اینترنت‌ با سرعت‌ بیشتر از 128 کیلوبیت‌ ارایه‌ نشده‌ و شرکت‌ ها فقط‌ پول‌ اینترنت‌ 256 را می‌ گرفتند!
آقای خسروی نفرموده‌اند که دلیل فروش خطوط با سرعت 128 و دریافت مخارج 256 چه بوده و این دیگر چه نوع حقه‌ای است که پول 256 کیلو می‌گیرند و در عوض اینترنت 128 کیلو تحویل ملت همیشه در صحنه می‌دهند و اینکه آیا این هم از برکات امام زمان است که وقتی ارتباط اینترنت 128 کیلویی را در هاله‌ای از نور می‌پیچند قیمت‌اش از قیمت معمولی تبدیل می شود به قیمت امام زمانی!؟ یقینا درآمد حاصله از 128 کیلوی باقی مانده را تا امروز به عنوان سهم امام زمان به حساب امام زمان یا کارگذاران او واریز می‌کرده‌اند و ما خبر نداشته‌ایم. ایشان همچنین نفرموده بودند که آیا از این به بعد هم ملت امام زمان زده ایران باید پول 256 کیلو اینترنت را بپردازند و خطوط 128 کیلو با هاله نور سبز را دریافت کنند یا اینکه از این به بعد نور را هم حذف خواهند کرد و فقط پول 256 کیلو را خواهند گرفت.
از شوخی و طنز مساله که بگذریم باید به حال ایران گریست. در تمام اروپا خطوط 128 کیلو بیتی تقریبا دیگر منحط شده و خطوط پر سرعت تر دارد کم کم جای آنرا می‌گیرد. شرکتی سرویس دهنده اینترنت من نوید داده که بزودی با دریافت مبلغ 519 کرون (72000 تومان) در ماه (+ADSL2) را با سرعت (8000 kbps) تا (16.000 kbps) بستگی به فاصله منزل ما با مرکز اتصال به من خواهند فروخت. تازه اینجا نروژ عقب افتاده است توی سوئد وضع از این هم بهتر است، اینترنت پر سرعت (ADSL2) مدتهاست که در سوئد و همچنین دیگر کشورهای اروپایی به فروش می‌رسد.
این تصمیم با عجله محدود کردن سرعت اینترنت یقینا به این خاطر گرفته شده که این اواخر اخبار گندکاری‌های آقایان با فیلم و بصورت مستند قبل از اینکه گرفتار تیر غیب سانسور شود بوسیله مردم به خارج درز می‌کند از همین رو هم به خیال خودشان می‌خواهند جلو اینکار را بگیرند غافل از اینکه این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست و دنیای اطلاعات می‌رود تا دودمان حکومت‌های مستبد را برچیند.
پ.ن.: ایون کلمه عجوج مجوجی که سوژه طنز بود را سایت پیک ایران اصلاح کرده به همین خاطر دیگر سوژه طنز در آن صفحه موجود نیست.

11 پیام   |    |     |     

13 Oct 2006

محمد یونس برنده جایزه صلح نوبل امسال شد

نوشته:     :::       10 پیام

محمد یونس برنده جایزه صلح نوبل1. جایزه صلح نوبل امسال مرا خیلی خوشحال کرد، بخاطر اینکه برخلاف آنهایی که ادا و اطوار طرفداری از سوسیالیسمِ را در می‌آورند، محمد یونس (Muhammad Yunus) بجای ادای سوسیالیست بودن را در آوردن و ژست انسان دوستی گرفتن آستین‌هایش را بالا زد و کاری برای مبارزه با فقر در دنیا فقر زده جهان سوم انجام داد. برای آنهایی که او را نمی‌شناسند توضیح بدهم که او ابدا کننده ایده میکروکریدیت (وام کوچک) است به این معنی که مبلغ کمی را به فقرایی که هیچ بانک یا موسسه مالی حاضر به وام دادن به آنها نیست می‌دهد تا بتوانند با این مبلغ کم کاری را شروع کنند و زندگی خود را از بن بستی که در آن گرفتار آمده اند نجات بدهند. او موسسه‌ای بنام گرامین (بانک گرامین) را به همین منظور راه اندازی کرده.
2. حضرت آقا خجالت بکش! اگر کسی به خودش زحمت داد و آمد و مطلب وبلاگت را خواند و برای نوشته‌ات پیام گذاشت به این معنی است که حداقل برای نوشته‌ات آنقدر ارزش قائل شده که پیامی گذاشته و حداقل برای ژست دموکرات منشی گرفتن هم که باشد می‌توانستی پیام را منعکس کنی، ولی خوب شما را ما 27 سال است که می‌شناسیم و می‌دانیم که همه تلاش شما برای کسب قدرت است و نه چیز دیگری بجز قدرت، که خوشبختانه آنرا هم دارید از دست می‌دهید. هر پدیده‌ای که اصالت نداشته باشد روزی برملا و نابود خواهد شد این اصل شامل حال شما هم می‌شود دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
3. اگر روزی گزار تان به مجارستان افتاد حتما شرابی را به نام SZEKSÁRADI بخرید، این یک شراب کابرنه سُوینیون تولید سال 1997 است آنرا را حتما پیدا کنید و بنوشید. در همه این سالهایی که شراب نوشیده‌ام هیچگاه شرابی را به این گوارایی ننوشیده‌ام. امشب جای همه شما خالی یک بطری آنرا به سلامتی محمد یونس خالی کردم.
متاسفانه مثل همیشه که به همه چیز مشکوک‌ام و همین مساله باعث اشتباهم می‌شود، این بار هم اشتباه کردم. به خودم گفتم شرابی که 9 سال سن دارد و ارزان قیمت است نمی‌تواند خوب باشد (سالم مانده باشد) و به همین دلیل هم فقط دو بطری از آن بیشتر نخریدم، افسوس و صد افسوس. شاید مجبور شوم سفر دیگری به مجارستان بکنم و چند بطری دیگر از این شراب را بخرم.

10 پیام   |    |     |     

11 Oct 2006

آلزهایمر عباس عبدی

نوشته:     :::       6 پیام

چند روزی که رفته بودم سفر یکی دوتا از وبلاگ‌ها را خواندم و دیدم که عده‌ای از این دوستان تاکید کرده بودند که حتما نقدی را که آقای عبدی بر نامه معروف خاتمی که به (نامه‌ای برای فردا) معروف شد را بخوانیم. حقیر حتی در همان روز اول سعی کردم مطلب را بخوانم ولی متاسفانه بخاطر اینکه دسترسی به pdf ریدر نداشتم موفق نشدم اما وقتی رسیدم خانه اولین کاری که کردم رفتم سراغ نقد حضرت آقای عبدی.
تا بخش 8 این مطلب را خواندم و دیگر نتوانستم ادامه بدهم. دلیل اینکه تمام مطلب را نخواندم این بود که در همین بخش یعنی بخش 8 این مقاله وقاهت نویسنده چنان شکوفا شد که دیگر وقت خود را با ارزش‌تر از آن دانستم که صرف چنین چرندیاتی کنم.
این بخش را برای شما کپی می‌کنم بخوانید تا بعد توضیح بدهم که چرا این نوشته را مثل دیگر نوشته‌های از این دست نه تنها بی ارزش می‌دانم بلکه مضر، مقرضانه و بی پایه و تنها به هدف دفاع و مشروعیت بخشیدن به خمینی شیاد و رژیم سرکوبگراش می‌دانم.
آقا عبدی در بخش 8 مقاله خود می‌نویسد:

٨- یکی از نکات درستی که در نامه بصورت ضمنی و ناقص آمده است طرح اسامی مرحوم امام و مرحوم مصدق است، و مربوط کردن این دو اسم به جایگاه خود و مسأله اصلاحات. از نظر من وجه مشترکی میان مرحوم مصدق و امام و خاتمی وجود دارد زیرا در تاریخ این مملکت به ویژه در قرن اخیر که مردم جایگاهی یافته‌اند تنها این سه نفر هستند که مردم به معنای واقعی کلمه اعتماد خود را به آنان ابراز داشته‌اند. اعتماد که بزرگترین سرمایه سیاسی این مردم است فقط نزد این سه تن ارایه شد اما دو نفر اول مستقل از هر انتقاد به حق یا ناحقی که به آنان وارد باشد در یک مسأله انتقادی به آنان نیست و نوعی توافق اجماعی هم در این مورد وجود دارد و آن این که آن دو نفر هیچگاه به این اعتماد ملت خیانت نکردند.
حتی اگر نتوانستند دیگر اهداف و شعارهای خود را کاملاً متحقق کنند این اعتماد را پاس داشتند، به همین دلیل هم نزد مخالف و موافق خود احترام دارند و به نظر من غارت منابع طبیعی، ظلم و ستم و بیدادگری و هر فساد دیگری نزد حکام مضرتر از این نیست که این منبع عظیم سیاسی ملت به آتش کشیده شود، که متاسفانه چنین شد و کو تا زمانی که مجدداً این منبع بازسازی شود و در خدمت سیاست قرار گیرد.

تاکیدها از من است.
اینکه آقای عبدی گریبان خاتمی مفلوک را گرفته‌اند برای این است که می‌دانند که خاتمی ملیجکی بیش نیست و یکی از نقش‌های او در این حکومت همین است که عده‌ای پهلوان پنبه مثل آقای عبدی بتوانند با نواختن او تمرین قدرت‌نمایی کنند. چیزی که در این نوشته جالب است نه انتقاد ایشان به خاتمی است که برعکس در لابلای این زورآزمایی پهلوان پنبه ما آقای عبدی با ملیجک مفلوک، اشاره ایشان به مصدق و خمینی است و مقایسه این دو با هم.
وقاهت را مشاهده می‌کنید؟ آقای عبدی نه تنها به خود این اجازه را می‌دهد که خمینی را در کنار مصدق قرار دهد، درست مثل مقایسه فاضلاب با الماس، بلکه او در این مقایسه می‌خواهد با شعبده بازی به خورد ملت بدهد که خمینی هم مثل مصدق به ملت خیانت نکرده است. آقای عبدی گویا یادش رفته زمانی که خود او همراه با دیگر دست اندرکاران این حکومت ننگین به دستور جلاد جماران در حال اعدام و سرکوب جوانان آزادی خواه این ملت بوده این اعتمادی که او از آن نام می‌برد بوسیله خمینی بدست همین آقای عبدی‌ها به گه کشیده شده. خیانت که چه عرض کنم اعمال خمینی خیانت همراه با جنایت و دروغ و ریا بود و باعث نابودی یک نسل از ملت شد و آثار این جنایت و خیانت هنوز ادامه دارد و یقینا مکافات آنرا نسل‌های بعد از من و ایشان هم باید با جان و مال و ناموس خود بپردازند.
آقای عبدی حتما به بیماری آلزهایمر گرفتار شده‌اند که به همین زودی و راحتی سخنان خمینی دجال را قبل از به قدرت رسیدن و وعده و وعیدهای او را فراموش کرده‌اند و اعمال او را بعد از به قدرت رسیدن به یاد نمی‌آورند!! اگر آقای عبدی بعلت آلزهایمر به خاطر نمی‌آورند که خمینی چه گفت و برخلاف آنچه که گفته بود و قول داده بود در عمل چه کرد! حقیر می‌توانم تمام سخنرانی‌های دجال کبیر و مرید و مرشد ایشان، قبل و بعد از به قدرت رسیدن او را در اختیار ایشان قرار بدهم.
در اینجا همچنین می‌خواهم به دوستانی که ذوق زده شده بودند و مطلب ایشان را حلوا حلوا کرده بودند گوشزد کنم که دوستان از آبرو و شرف خود برای این دجالان مایه نگذارید و یا حداقل اگر در آینده خواستید تبلیغ اینگونه مطالب را بکنید دست کم توضیحی یا نقدی بر آن بنویسید تا اگر جوانان آن مملکت که در جریان اتفاقات انقلاب 57 نبوده‌اند و از تاریخ 27 ساله خونبار حکومت ننگین اسلامی بی اطلاع هستند فریب این شعبده بازان را نخورند.

6 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی