01
Aug
2010
تحلیل فقاهتی رابطه زلزله با گناه براساس مبانی فیزیک دینی توسط آیت الله خرازی
زلزله تجلی غضب مقام ولایی اهل بیت برضد منکرات با چگالی بی نهایت است.
آقا به جدم قسم شاید این ایده پیوند حوزه و دانشگاه چیز بدی هم نباشه ها! باور کنید شاید اگر این آخوندها را بفرستیم دانشگاه یک چیزی یاد بگیرند کمتر این همه مزخرفات به هم ببافند!
آخه یکی نیست از این آخوند شارلاتان بپرسه، معنی این چرندیاتی که به هم بافتی چی هست!؟ باور کنید وقتی این تصویر رو که یکی برام فرستاده بود دیدم، نیم ساعت مشغول بودم ببینم این حاج آقا چی میخواد بگه! بیخود نیست اینها در بین عوام این همه طرفدار دارند! آخه مرتیکه ده دوازده تا واژه قلمبه سلمبه که نه خودش ازش چیزی میفهمد و نه دیگران، همین طوری استفراغ کرده، عوام بیچاره هم نمیفهمند چه میگوید در نتیجه نفهمیدن چرندیات آقا را به حساب بیسوادی خودشان میگذارند، بدون اینکه به مخیله شان برسد که بابا این مردک بیسواد دارد مزخرف میگوید. شما نگاه کنید به چرندیاتی که اسهال طلبها چند سال بستن به خیک طبقه مثلا روشن فکر ما! بدبختی این هست که این آخوندها چنان اعتماد به نفسی دارند که هر مزخرفاتی را به نام علم میکنند توی حلق مردم بیچاره و کسی هم جرات نمیکند اعتراضی بکند، چونکه اکثرا مذهبی هستند و خیال میکنند اگر روی حرفهای این ارازل و اوباش حرفی بزنند سنگ میشوند و یک راست میروند به قعر جهنم!
شما چیزی از این سخنان گه هر بار آیت الله خرازی میفهمید!؟
برچسبها: اسلام, شارلاتانیزم, مسلمین, ملای حیلهگر
در بخش: ملای حیله گر
30
Jul
2010
حکومت آخوندی از روزی که به قدرت رسید هیچ برنامهای برای اداره مملکت نداشت. اصلا روزی که انقلاب رخ داد خود آقایان هم شوکه شدند و باور نداشتند که مملکتی 40 میلیونی را دربست دادهاند دست آنها.
از همان روزهای اول هم برای هر مشکلی بعد از اینکه مشکل شناسایی میشد به سبک اداره مساجد با یک یا حسین زیر لنگ مشکل را میگرفتند، آن وقت معلوم نبود که مشکل را حل خواهند کرد یا مشکلی به مشکلات خواهند افزود.
اکنون پس از نزدیک به 32 سال، نتایج سیاست مسجدی آقایان دارد هویدا میشود. در همه زمینهها معضلاتی دارند که کمر هر دولتی را میتواند خورد کند، ولی اینها بجای حل مشکل صورت مساله را پاک میکنند.
احمدی نژاد اعلام کرده که باید تا پایان مرداد ماه ۴۰ درصد از کارمندان دولتی از تهران خارج شوند! تو گویی که قرار است یک خانواده از محلی به محل دیگر اسباب کشی کند. این سرعت عمل در تصمیم گیری خود دلیل واضحی است به اینکه آقایان هیچ برنامهای برای این جابجایی عظیم جمعیتی ندارند. درست مثل استالین که تعداد زیادی از قومیتها را جابجا میکرد تا مشکلات را حل کند، اینها هم با همان روش میخواهند مشکل تهران را حل کنند! غافل از اینکه گیریم که مشکل تهران را حل کردند با مشکلی که در جاهای دیگر بوجود خواهد آمد چکار میخواهید بکنید!؟
سیاست تمرکز زدایی در این اواخر در خیلی از کشورها اجرا شده و نسبت به تواناییهای دولتهای مربوطه، این سیاست موفق یا ناموفق بوده، ولی چیزی که در همه این موارد یکسان بوده این است که همگی قبل از شروع، مدتی را برای برنامه ریزی در نظر میگیرند و با مطالعه مشکلاتی که چنین تمرکز زدایی میتواند بهمراه داشته باشد، سعی میکنند مشکلات را پیش بینی کرده و قبل از وقوع مشکلات، راهکارهایی برای حل آنها پیدا کنند.
کارگزاران حکومت آخوندی اما بدون نقشه و برنامه بیل و کلنگ بر میدارند و میزنند به ریشه هرچه وجود دارد، بدون اینکه قبل از شروع فکری به حال مشکلات پیش روی چنین طرح هایی کرده باشند.
سیاست تمرکز زدایی در نروژ سالهاست که اجرا میشود، درست برعکس آقایان که صبر میکنند مشکل بوجود بیاید بعد با آن برخورد کنند، اینها قبل از وقوع مشکل برنامه ریزی میکنند که اصلا مشکل بوجود نیاید. نروژیها سیاستی را پیگیری میکنند بنام Distriktpolitikk (سیاست منطقهای). این سیاست به این معنی است که بجای اینکه مردم را دولت جابجا کند، برنامههایی را به اجرا میگذارند تا مردم خود مناطق مختلف را ترک نکنند و به مراکز استانها یا پایتخت کوچ نکنند.
مثلا در شمال نروژ سالها پیش کمبود معلم و پزشک داشتند، بجای اینکه با سیاست ترور و وحشت پزشک و معلم به استانهای شمالی بفرستند، آمدند مالیات معلمین و پزشکان را در آن مناطق تقلیل دادند با این سیاست خود معلمین و پزشکانی که علاقمند بودند به این مناطق کوچ کردند. با این سیاست نه در جامعه تنش ایجاد کردند و همزمان کمبودها را با این روش تامین کردند.
حالا شما همین پروژه دولت احمدی نژاد را پیگیری کنید ببینید به کجا میکشد! یقین بدانید که این تمرکز زدایی در بهترین حالا کمتر از صد تا دویست هزار نفر را جابجا خواهد کرد. هزینه بسیار سنگینی را روی دوش مالیات دهندگان خواهد گذاشت و نتیجه ملموسی هم ببار نخواهد آورد. توجه داشته باشید که این سیاست تمرکز زدایی از تهران را رژیم زمانی کشف کرد که پارسال دیدند مردم ریختند به خیابان و نزدیک بود ریشه حکومت را بزنند. حالا حکومت آخوندی به خیال خودش میخواهد جمعیت تهران را کم کند تا در آینده بهتر بتواند اینگونه شورش ها را کنترل کند، زهی خیال باطل!
در بخش: سیاسی
28
Jul
2010
سالها مشکل داشتیم که ولی وقیح رفته پشت سر این و اون سنگر گرفته و دستورهایی که میدهد به نام این و آن ننه مرده که رانت حکومتی دریافت میکند را به جامعه تحمیل میکند.
خوشبختانه بعد از انتصابات سال گذشته و دخالت مستقیم سید علی دیگر به قول معروف “چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من” حالا پردهها کنار رفته و آقا بدون هیچ حجابی لخت و عریان جلو ملت قرار گرفته و هر چه هم سعی میکند برود پشت پرده نمیشود.
اگر رفتار اخیر سید علی آقا را این روزها زیر نظر گرفته باشید میبینید که آقا اول یک چیزی میگوید، بعد ملت و رسانهها تو دهنی شدیدی به آقا میزنند، بعد نوچههای آقا میآیند همان چرندیات را به شکل دیگری میگویند، بلکه حرفهای آقا را تایید کنند یا شاید هم میخواهند با این کار به شکلی آقا را ببرند پشت پرده و خودشان بیایند جلو تا تیر و ترکشها به اینها بخورد بلکه ستون انقلاب فرو نریزد ولی نمیشود که نمیشود. برعکس کارها خراب تر هم میشود.
همان گونه که در مطلب قبلی نوشتم، پریروز آقا صادق آمد و در مورد علوم انسانی و الخ که سید علی قبلا یک غلطهایی کرده بود گفت، خواست ترکشها را از سمت و سوی آقا دور کند، نشد که نشد، بلکه خودش هم گرفتار خمپاره اندازهای دشمنان اسلام ناب سید علی شد.
دیروز اما آقا جنتی سنگ تمام گذاشته و در باره جایگاه رهبر و الخ گفت:
« به همین دلیل در زمانی که امام خمینی(ره) رحلت کرد، خداوند متعال، سمت رهبری انقلاب را بر مقام معظم رهبری محول کرد و ایشان، مأمور شد از طرف خداوند، که این انقلاب را و این نظام را و این راه علی(ع) را حفظ کند و ادامه دهد. »
حالا باید از آقا جنتی ریزه میزه پرسید، خداوند بوسیله کدام فرشتهای این دستور را به شما و دیگر ملاها رسانده!؟ خصوصا اینکه اگر به گفته شما، ایشان از طرف خداوند مامور شدهاند تا راه علی را ادامه بدهند! این یک کمی بی لطفی به خدا نیست!؟ مگه خدا مرض داره یکی را مامور کند که از پیغمبر قبلی نه، بلکه از راه امام علی حفاظت کند!؟ آخه احمق یک چیزی بگو که بگنجد! اگر خدا میخواست کسی را مامور کند خوب یک پیغمبر جدید میفرستاد، چرا این همه شامورتی بازی!؟
خوشبختانه که حقیر به خدا و پیغمبر و اینگونه اراجیف اعتقادی ندارم ولی دلم برای آن بیچارههایی میسوزد که مجبورند این همه مهملات را گوش کنند و به آن عمل هم بکنند. باور کنید آدم باید مغز خر داشته باشد که این چرندیات را از ملاها بپذیرد.
گفته جنتی دارد کار را به جاهای باریک میرساند، به این معنی که در مانور بعدی باید عملا جایگاه خامنهای را به مقام پیغمبری یا خدایی ترفیع بدهند، وگرنه کمیتشان لنگ خواهد شد. تحولات اخیر نشان میدهد که دیگر جانشین امام غایب بودن خامنهای برای تحمیق عوام کفایت نمیکند، در نتیجه به زودی باید منتظر آن بود که خامنهای به عنوان پیغمبر جدید ظهور کند.
در بخش: ملای حیله گر
26
Jul
2010
حاج صادق لاریجانی: “در کشوری که بنای آن توحید و ایمان به حق تعالی بوده و براساس قرآن شکل گرفته، آیا درست است بر علوم انسانی اتکا کند که پیش فرضهای آن به هیچ وجه الهی نیست؟ چه معنی دارد در کشور خود تئوریهایی درباب روانشناسی و جامعهشناسی ترویج کنیم که بر پیش فرضهایی استوار است که به هیچوجه با پیش فرضهای دینی ما هماهنگی و همخوانی ندارد؟”
پاسخ خُسن آقا به این سوال آقا صادق یقینا منفی است! حق با حاج آقا صادق است، اگر نگاهی به شکل و شمایل آقا صادق و اون دوتا برادر دیگهاش بیندازید و از حیوان شناسان سوال کنید، یقینا در خواهید یافت که نژاد این خاندان از انسان بسیار دور است. شکل و شمایل آقا صادق بیشتر شبیه به اوران اوتان است تا انسان. یقینا برای این حیوان ماقبل تاریخ نمیتوان علوم انسانی تدریس کرد و حتی اگر از من بپرسید اینها اصلا نمیتوانند هیچ علمی را درک کنند. برای چنین موجوداتی باید از علوم حیوانی بهره برد. مثلا میتوان برای اینکه کار خطایی نکنند آنها را تنبیه بدنی کرد. به خیال شما بیخود است که در قوانین اسلامی که ایشان و دیگر ریشوها خلق کردهاند احکامی از قبیل شلاق، سنگ سار، چشم در آوردن، دست و پا بریدن و از کوه پرت کردن وجود دارد!؟ دلیلاش واضح و مبرهن است اینها علوم و قوانین حیوانی را بهتر درک میکنند تا انسانی را!
مگر ما در این 31 سال مدام تکرار نکردهایم که این رژیم متعلق به دوران ماقبل تاریخ است؟ خوب حالا اینها خودشان به زبان خودشان میآیند و میگویند “در کشوری که بنای آن توحید و ایمان به حق تعالی بوده و براساس قرآن شکل گرفته، آیا درست است بر علوم انسانی اتکا کند”
من نمیفهمم چرا ملت ایران اسرار دارد این نوع جانوران را تربیت کند!؟ درست است که با تلاش میتوان بعضی حیوانها را تربیت کرد، ولی به جدم قسم آن حیوانها چند درجه از این آقایان باهوش تر هستند که می توان آنها را تربیت کرد، برعکس علمای شیعه متعلق به دوران ماقبل غار نشینی هستند، به همین دلیل هنوز از لحاظ فکری و هوشی به آن درجه از رشد نرسیدهاند که بتوان آنها را بر اساس علوم نوین تربیت کرد.
از طنز که بگذریم علت چرند گویی این بار آقا صادق این است که دیدند آسید علی آقا آمد همین چرندیات را چند ماه پیش در مورد تدریس علوم انسانی در دانشگاه ها گفت و مردم زدند توی دهن سید علی آقا. حالا این یکی آمده به خیال خودش میخواسته به زبان دیگری همان چرندیات را بگوید شاید گوش شنوایی پیدا شود، ولی گویا دیگر هیچ گوشی برای شنیدن این چرندیات ماقبل تاریخ در ایران وجود ندارد.
آقا صادق یادش رفته که از آن زمانی که این مزخرفات در جامعه خریدار داشت 31 سال گذشته و خصوصا که درجه حیوانی آقایان چنان برملا شده، که دیگر عوامفریبی آقایان بی اثر شده و کسی برایشان تره هم خورد نمیکند.
در بخش: ملای حیله گر
25
Jul
2010
دو کابوس میبینم اولی زنی به طرف من میدود و خبر از دو بمب گذاری میدهد و اینکه هر دو انفجار همزمان رخ خواهد داد، وقت هم تنگ است و تنها میتوان یکی از این دو بمب را خنثی کرد. من هم تنها کسی هستم که میتوانم این دو بمب را خنثی کنم.
یکی از این دو بمب در یک میخانه جاسازی شده و دومی در یک مسجد.
کابوس دوم:
قاضی یک دادگاه هستم. دو متهم را میآورند.
متهم اول زمینی داشته، آنرا بدون رعایت قانون و بستن قرارداد رسمی، به اجاره متهم دوم داده. متهم دوم به گفته متهم اول در این ملک یک کارخانه تولیدی مواد شیمیایی برپا کرده و موادی را تولید کرده که قانونی نیست. بازپرس مربوطه مدعی است که متهم اول دروغ میگوید، قراردادی درکار نیست در نتیجه متهم اول مسئول تولید مواد شیمیایی هم هست، در نتیجه متهم دوم اصلا بیگناه است و متهم اول خود مسئول هر دو اتهام است.
در ضمن بررسی پرونده برای من مشخص میشود که متهم دوم وابستگی خانوادگی دارد با یک نماینده مجلس.
به نظر شما اگر این دو کابوس دو اتفاق واقعی بود، باید چه کار میکردم در این دو موقعیت.
آیا در کابوس اول باید از انفجار مسجد جلوگیری میکردم یا میخانه؟
در کابوس دوم آیا متهم اول مجرم است یا متهم دوم یا هر دو.
در بخش: حقوق بشر
24
Jul
2010
نوزده سال داشتم و مثل تقریبا اکثر هم سن و سال هایم هیچ از ادبیات فارسی نمیدانستم. دوستی داشتم از اعراب اهوازی، برخلاف من بسیار زیاد از ادبیات ایران میدانست. یک روز آمد پیشم و سه تا کاست داد دستم و گفت بیا حالا که حوصله و علاقه مطالعه ادبی نداری اینها را گوش کن شاید رستگار شدی!
کاستها را برداشتم دیدم نوشته، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، احمد شاملو، خیام، حافظ، نیما و…
خودش یکی از کاستها را چپاند توی ضبط صوت، پرسید عرق داری؟ گفتم آره، گفت بیار بخوریم و دکمه ضبط را فشار داد.
عرق را آوردم ریختم و خوردیم. کاست خیام بود. پر کن پیاله را که شنیدم تو گویی همان رباعی کافی بود تا جرقهای در ذهنم زده شود. کسی که مشکل خواندن و نوشتن داشت یک مرتبه به گنجینهای رسیده بود که به مرور زمان او را با ادبیات ایران آشنا میکرد.
از آن تاریخ تا امروز گمان میکنم همان کاستها را هشت نه بار کپی کردهام و همین دو سال پیش همه آن سه کاست را تبدیل کردم به فایل های ام پی تری و همیشه روی کامپیوترم هستند. نمیدانم چند بار این سه کاست را شنیدهام، فقط میدانم که در دورانی که در فرانسه تنها بودم، حتی یک شب هم نمیشد که یکی دو ساعت به آنها گوش ندهم. بدون این سه کاست نمیخوابیدم.
به گمان من هنوز زمان نیاز است تا ایران و ایرانی با معجزه شاملو آشنا شوند، باید زمان بگذرد تا او هم مثل حافظ و خیام قوام یابد، کارهایش صیقل یابند و شناخته شوند.
شاعری مردمی که قلباش برای ایران، ادبیات و فرهنگ ایران میتپید.
شاملو از اندک روشنفکرانی بود که صدای چکمه فاشیزم را شنیده بود، ولی افسوس که کسی گوش شنوا نداشت.
بیچاره می دانست در کدام خراب آبادی به دنیا آمده که سرود:
هرگز از مرگ نهراسيدهام!
اگرچه دستانش، از ابتذال شكنندهتر بود!
هراس من باری،
همه از مردن در سرزمينی ست،
كه مزد گوركن،
از آزادی آدمی
افزون باشد
…
افسوس که هیچگاه دستگاههای حکومتی در ایران به کار او ارزشی نگذاشتند و بجای همیاری با او بر سر راهش هزاران مانع ایجاد کردند.
فقدان شاملو را به همه ایران دوستان تسلیت میگویم
پ.ن.:
شعر بالا را از زبان شاملو بشنوید
در بخش: فرهنگ و هنر
22
Jul
2010
گویا همه دیکتاتورها به یک روش سرنگون میشوند و آنهم خودسری تا سرحد مرگ است. اکثر دیکتاتورها چنان بر مواضع غلط خود پافشاری میکنند تا دیگر حتی نزدیکترین نیروهای درون دایره بسته قدرت آنها هم، به مرور زمان مجبور به دوری از دیکتاتور میشوند و عاقبت دیکتاتور در انزوای کامل از میان میرود.
آسید علی آقای ما به باور من از همه دیکتاتورها یک دنده تر است. نگاه کنید در عرض یک سال توانست همه زحمات حکومتچیان را که بیش از سه دهه یک حکومت یک دست و مستحکم برپا کرده بودند و موفق شده بودند در همه زمینههای زندگی شهروندان رسوخ کنند، یک شبه به جایگاهی رسیدند که دیگر حتی نزدیک ترین حلقههای قدرت هم با هم سازگاری ندارند. امروز پس از یک سال، دیگر حرف و حدیث اصلاح طلب و تمامیت خواه نیست، امروز دیگر حتی شریعتمداری هم با دولت احمدی نژاد مشکل دارد، وزیر با وزیر مشکل دارد، مجلس با دولت مشکل دارد و قوه قضائیه رژیم با هر دو مشکل دارد.
آسید علی آقا که به خیال خودش توانسته بود قیام پارسال را سرکوب کند، یک مرتبه میبیند در هر بزنگاهی دوباره جوانان عاصی به خیابان میریزند، با دستگیر کردن ریگی و برادرش و اعدام این دو خیال میکند که سرکشیها در بلوچستان فروکش کرده که یک مرتبه بمبی خواب از چشمان تاجدار اعظم میرباید. حتی نزدیک ترین نیروها به حکومت، بازاریها هم در یک سال گذشته دست به گستاخی زدهاند و اعتصاب میکنند. فراموش نکنید بازار مهم ترین رکن قدرت در حکومت آخوندی است. فراموش نکنید که همین بازار بود که سرمایه گذاری کرد و خمینی را با سلام و صلوات به ایران آورد. همین بازار بود که در آخرین روزهای شاه با اعتصاب، نخاع حکومت شاه را قطع کرد.
وقتی سید علی آقا فتوا صادر میکند و خود را در جایگاهی بالاتر از رسول اش قرار میدهد نه از روی قدرت که از ترس است، چه اگر از روی قدرت بود کمتر از 48 ساعت فتوای صادره را لغو نمیکرد، این مساله دقیقا از ضعف قاعد اعظم سرچشمه میگیرد نه از قدرت. آسید علی آقا گمان میکرد اگر با فتوایی خود را در جایگاه سایه خدا قرار بدهد، مردم هم مثل بره از او تبعیت خواهند کرد. غافل از اینکه دیگر بعد از وقایع سال گذشته، ملت برای علی آقا تره هم خرد نمیکند.
وقتی ارکان قدرت یکی یکی فرو میریزند، همین روزها ست که باید منتظر سرنگونی دیکتاتور بود.
چند روز پیش با یک شخصی صحبت میکردم که در یک بانک نروژی مسئول معاملات بین المللی است. طرف تعریف میکرد که به آنها لیست بلندبالایی از شرکتهای ایرانی دادهاند و دستور دادهاند با این شرکتها نباید مراوده داشته باشند. به گفته او لیست این شرکتها چنان گسترده است که باز به گفته او امکان ندارد دولتی بتواند با این سطح از تحریمها اصلا دوام بیاورد. چنین که او تشریح میکرد، مشکلات تجارت بین المللی رژیم با این سطح از تحریمها چنان مشکل خواهد شد که دیگر اداره مملکت حداقل در میان مدت غیر ممکن خواهد شد.
این هم یک نمونه از تحریم های فلج کننده:
حملونقل دریایی ایران در بحران
حکومتی که با ساندیس پابرجا باشد سقوط اش هم با گوزی میسر است
در بخش: سیاسی