Jul 30 2010
سیاست بی درایت اسلامی
حکومت آخوندی از روزی که به قدرت رسید هیچ برنامهای برای اداره مملکت نداشت. اصلا روزی که انقلاب رخ داد خود آقایان هم شوکه شدند و باور نداشتند که مملکتی 40 میلیونی را دربست دادهاند دست آنها.
از همان روزهای اول هم برای هر مشکلی بعد از اینکه مشکل شناسایی میشد به سبک اداره مساجد با یک یا حسین زیر لنگ مشکل را میگرفتند، آن وقت معلوم نبود که مشکل را حل خواهند کرد یا مشکلی به مشکلات خواهند افزود.
اکنون پس از نزدیک به 32 سال، نتایج سیاست مسجدی آقایان دارد هویدا میشود. در همه زمینهها معضلاتی دارند که کمر هر دولتی را میتواند خورد کند، ولی اینها بجای حل مشکل صورت مساله را پاک میکنند.
احمدی نژاد اعلام کرده که باید تا پایان مرداد ماه ۴۰ درصد از کارمندان دولتی از تهران خارج شوند! تو گویی که قرار است یک خانواده از محلی به محل دیگر اسباب کشی کند. این سرعت عمل در تصمیم گیری خود دلیل واضحی است به اینکه آقایان هیچ برنامهای برای این جابجایی عظیم جمعیتی ندارند. درست مثل استالین که تعداد زیادی از قومیتها را جابجا میکرد تا مشکلات را حل کند، اینها هم با همان روش میخواهند مشکل تهران را حل کنند! غافل از اینکه گیریم که مشکل تهران را حل کردند با مشکلی که در جاهای دیگر بوجود خواهد آمد چکار میخواهید بکنید!؟
سیاست تمرکز زدایی در این اواخر در خیلی از کشورها اجرا شده و نسبت به تواناییهای دولتهای مربوطه، این سیاست موفق یا ناموفق بوده، ولی چیزی که در همه این موارد یکسان بوده این است که همگی قبل از شروع، مدتی را برای برنامه ریزی در نظر میگیرند و با مطالعه مشکلاتی که چنین تمرکز زدایی میتواند بهمراه داشته باشد، سعی میکنند مشکلات را پیش بینی کرده و قبل از وقوع مشکلات، راهکارهایی برای حل آنها پیدا کنند.
کارگزاران حکومت آخوندی اما بدون نقشه و برنامه بیل و کلنگ بر میدارند و میزنند به ریشه هرچه وجود دارد، بدون اینکه قبل از شروع فکری به حال مشکلات پیش روی چنین طرح هایی کرده باشند.
سیاست تمرکز زدایی در نروژ سالهاست که اجرا میشود، درست برعکس آقایان که صبر میکنند مشکل بوجود بیاید بعد با آن برخورد کنند، اینها قبل از وقوع مشکل برنامه ریزی میکنند که اصلا مشکل بوجود نیاید. نروژیها سیاستی را پیگیری میکنند بنام Distriktpolitikk (سیاست منطقهای). این سیاست به این معنی است که بجای اینکه مردم را دولت جابجا کند، برنامههایی را به اجرا میگذارند تا مردم خود مناطق مختلف را ترک نکنند و به مراکز استانها یا پایتخت کوچ نکنند.
مثلا در شمال نروژ سالها پیش کمبود معلم و پزشک داشتند، بجای اینکه با سیاست ترور و وحشت پزشک و معلم به استانهای شمالی بفرستند، آمدند مالیات معلمین و پزشکان را در آن مناطق تقلیل دادند با این سیاست خود معلمین و پزشکانی که علاقمند بودند به این مناطق کوچ کردند. با این سیاست نه در جامعه تنش ایجاد کردند و همزمان کمبودها را با این روش تامین کردند.
حالا شما همین پروژه دولت احمدی نژاد را پیگیری کنید ببینید به کجا میکشد! یقین بدانید که این تمرکز زدایی در بهترین حالا کمتر از صد تا دویست هزار نفر را جابجا خواهد کرد. هزینه بسیار سنگینی را روی دوش مالیات دهندگان خواهد گذاشت و نتیجه ملموسی هم ببار نخواهد آورد. توجه داشته باشید که این سیاست تمرکز زدایی از تهران را رژیم زمانی کشف کرد که پارسال دیدند مردم ریختند به خیابان و نزدیک بود ریشه حکومت را بزنند. حالا حکومت آخوندی به خیال خودش میخواهد جمعیت تهران را کم کند تا در آینده بهتر بتواند اینگونه شورش ها را کنترل کند، زهی خیال باطل!
4 پیام |
فاجعه بزرگتر این هاست
اینجا اینقدر بودجه روی هواست که نمی شود حدس زد
اینجا برای یک مراسم کوچک در داخل یک سالن ۳۰۰ نفری-برای جشن تولد یکی از امامها- 74 میلیون تومان هزینه اولیه می کنند و این جدا از هزینه های جنبی(هزینه سفر و اقامت مهمانان و…) است
اینجا قرار است کار بزرگ به نظر برسد و توی چشم بیاید
این که چقدر کاربردی است و چقدر هزینه دارد، اهمیتی ندارد…
از تمامی دوستان وبلاگ نویس تقاضا داریم تا از بیانیه ای که برای حمایت از بابک خرمدین نوشته ایم پشتیبانی کنند بابک 8 ماه است که در انفردی بسر می برد و دو روز است که دست به اعتضاب غذا زده
حمایت
این حضرات فقط می خواهند هر روز خبرهای گنده و داغ درست کنند. بعد هم اصلا نیازی به اجرای تصمیم! گرفته شده یا توضیح برای اجرا نشدن آن نیست.
ا.ن. این قدر هم خر نیست که نداند وقتی بخواهد ده ها هزار خانواده را از یک شهر به شهر دیگری جا به جا کند، باید شهر مقصد امکانات اولیه مثل خانه و وسایل ارتباطی متناسب با این افزایش جمعیت را داشته باشد. حالا اگر می گفت در مدت 5 سال این کار را می کنیم می شد فکر کرد شاید می خواهد آن جا خانه بسازد و خلاصه ممکن است! ولی این جور تصمیم! گیری مثل انتشار روزنامه های زرد است…
آدم یاد اون حکایتی می افته که وزیر برای این که مردم به مشکلات اعتراض نکنند، گوزیدن رو هم قدغن کرده بود.
مردم از یک طرف نگران بودند که حالا چه می شود و از طرف دیگر از این که می گوزیدند و کسی کاری به کارشان نداشت خوش حال می شدند.