20
Feb
2007
این مطلب را دیروز نوشتم و زمان نوشتن این مطلب اصلا از پیام گذاشتن بچه مکتبی که در پیام گیر دیروز پیام گذاشته بود خبر نداشتم (شاهد از غیب رسید!)، چون آن پیام در نیمههای شب نوشته شده بود در نتیجه اول این قسمت را بخوانید بعد هم قسمت دوم را که در پاسخ به پیام نوشتهام را بخوانید، گرچه اشاره هر دو بخش به یک پدیده و آن هم پدیده بازاری و بچه بازاری است.
بخش دیروز:
از روز بدست گیری قدرت بوسیله ملاها در ایران مشخص بود که حکومت آخوندی به علت تکیه بر بازاریان قدرتمند در دوران پیش از انقلاب وامدار این قشر شده است، به همین دلیل هم از روز اول مجبور شد هم از سیاستهای اقتصادی آنها که از یک نوع اقتصاد بازاری عقب افتاده سرچشمه میگیرد پیروی کند و هم بعضی پستهای کلیدی سیاسی را به آنها واگذار کند.
نگاه این رژیم به معادلات سیاسی بینالمللی و مذاکره با کشورهای دیگر را نیز این رژیم بر اساس همین تفکر پیریزی و اجرا میکند. بی دلیل نیست که اینها موفق شدهاند بیش از سه سال مذاکرات اتمی رژیم را با روش کژدار مریض اداره کنند، یعنی با همان روش چانه زنی بازاری دارند در مذاکرات پیچیده بینالمللی شرکت میکنند و مذاکرات را به پیش میبرند. ممکن است عدهای فکر کنند که خوب چه چیزی بهتر از این!؟ آنها توانستهاند با استفاده از یک سیستم عقب افتاده و قدیمی (چانه زنی بازاری)، مذاکرات پیچیده و مشکلی از این دست را اداره کنند! پاسخ به این تفکر این است که “جوجه را آخر پائیز میشمارند”. دولتهای درگیر در این مذاکرات امروزه این تکنیک (بخوانید حماقت و عقب افتادگی تکنیک آخوندی) را درک کردهاند و به زودی مهره آخر را در صفحه شطرنج سیاسی بازی خواهند کرد و آنگاه است که بازنده اصلی نه رژیم آخوندی که ملت بدبخت ایران خواهد بود و عواقب آنرا نیز همین ملت بدبخت باید بپذیرد و هزینه آنرا بپردازد.
بخشی که امروز در پاسخ به این بچه بازاری نوشتم:
رو که نیست سنگ پای قزوین هم نیست، چون بعد از این همه افشاگری که در باره تو در وبلاگها انجام شده، سنگ پای قزوین هم اگر بود تا حالا از رو رفته بود.
آقای هودر یا دستیاران ایشان یا خود حسین شریعتمداری برداشتهاند و این مطلب را در پیام گیر بنده کپی کردهاند قسمتی از آن را اینجا بخوانید باقی را اگر خواستید بروید در خود پیام گیر بخوانید:
وبلاگ من در ایران شدیدا فیلتر است. لطفا با کپی کردن این مطلب در وبلاگتان به بیشتر خوانده شدنش کمک کنید. نیز از خوانندگانتان بخواهید برای دریافت روزانهی این وبلاگ با ایمیل به این آدرس نامه بفرستند:
میتوانید بفرمایید چرا وبلاگ شما که از منافع خامنهای و سیستم آخوندی بازاری آن دفاع میکنید در ایران سانسور شده است!!؟ نکند خدای ناکرده سیستم فیلترینگ اینترنت ایران هم بدست آمریکاییها افتاده است!!!!؟
خدا روزی شما را جای دیگری حواله کند! از این نمد چیزی به شما نخواهد رسید!
فقط جهت اطلاع: وبلاگ خُسن آقا قبل از وبلاگ شما سانسور شد، اگر وبلاگ شما چند درصدی از ایران بیننده دارد، وبلاگ حقیر به هیچ عنوان از هیچ آیاسپی در ایران قابل دسترسی نیست، البته اگر دوستان این زحمت را به خود بدهند و از پراکسی استفاده کنند ممکن است به اینجا برسند. پس این قایم موشک بازیها را کنار بگذارید و بروید سر اصل مطلب، اصل مطلب کدام است!؟ خود را به خریت نزنید! حالا که اصرار دارید خود را به خریت بزنید برایتان رمز گشایی میکنم:
رژیم میداند که تصمیم آمریکا جدی است و کمکی هم این بار از دست نیروهای داخلی برای نجات رژیم بر نمیآید. در نتیجه رژیم به این نتیجه رسیده که برای فشار آوردن بر آمریکا از نیروی بسیار عظیم ایرانیان خارج از کشور استفاده کند تا دستگاه تبلیغاتی آمریکا را خنثی کند. فراموش نکنید که وبلاگهایی که در ایران سانسور شدهاند در خارج از ایران قابل دسترسی است و همین ابزار برای رژیم بسیار پر ارزش است تا بوسیله آن گستره سیستم پروپاگاندای خود را در خارج هم ترویج دهد تا بوسیله آن بتواند ایرانیان مقیم خارج را تحت تاثیر قرار دهد.
ما هم با این موضوع که با آمریکا باید مبارزه کرد مخالفتی نداریم، تنها در اهداف ما با اهداف شما و رژیم شما یک تفاوت کلی وجود دارد و آن اهداف هم شامل نجات رژیم آخوندی نمیشود، نجات ایران یقینا از اهداف اولیه همه وطن پرستان است چه داخلی چه خارجه نشین، ولی نجات رژیم آخوندی تنها از اهداف بچه بازاریهایی مثل شماست.
درباره نیت آمریکا و حمله به ایران و دلسوزی که شما برای خامنهای کردهاید: میتوانید بفرمایید چرا خامنهای حاضر نیست جل و پلاساش را جمع کند و برود به جهنم و قدرت را به مردم واگذار کند، تا مردم حساب خود را با آمریکا تسویه کنند!؟
یک توضیح لازم: این پیام در تعدای از وبلاگها کپی شده، پس بدانید و آگاه باشید که این یک حرکت گسترده است و تنها شامل وبلاگ من نمیشود، این هم یک نمونه آن.
در بخش: ملای حیله گر
19
Feb
2007
یک استاد دانشگاه سوئدی چند سال پیش مقالهای نوشت و در این مقاله استدلال کرده بود که نیروی پلیس هم یک نیروی تروریست است (نقل به مضمون).
درست خواندید منظور این استاد دانشگاه هم همان پلیس متمدن سوئد یا کشورهای دیگر اروپایی بود و نه نیروی انتطامی حکومت آخوندی، یقین بدانید که با استفاده از استدلالهای او میتوان نیروهای سرکوبگر رژیم آخوندی را هم تروریست خواند بلکه بدتر.
متاسفانه دسترسی به اصل نوشته این استاد دانشگاه ندارم و تنها از مضمون نوشته او که در ذهن دارم استفاده میکنم ولی باور کنید نوشته این استاد دانشگاه چنان بر من تاثیر گذاشت که تقریبا همه متن آن نوشته بخاطرم مانده.
استدلال مرکزی او این بود که هر نیرویی که بخواهد با ایجاد رعب، ترس و وحشت قدرت خود را مستقر کند این نیرو یک نیروی تروریستی است و از این استدلال استفاده کرده بود و نوشته بود به دلیل اینکه نیروی پلیس هم برای مستقر کردن قانون یا حتی در بعضی کشورها بی قانونی از ترس برای رسیدن به این هدف خود استفاده میکنند در نتیجه تروریست هستند.
استدلال بسیار ساده است، هر نیرویی که با ایجاد رعب، وحشت و ترس خواستههای خود یا دستور دهندگان خود را به اجرا در آورد بر اساس تعاریف شناخته شده تروریست نامیده میشود، نیروی سپاه پاسداران، بسیج و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که در این بحث جای ویژه خود را دارند. اینها با ایجاد رعب و وحشت، دستورات غیرقانونی و حتی غیر عرفی حکومتی را به اجرا میگذارند که از پایه رژیمی است غیر قانونی، آن هم قوانینی که بر اساس تمام قوانین و نرمهای شناخته شده بینالمللی غیر قانونی غیر انسانی و عقب افتاده هستند.
حالا آیا میتوان با تعاریف بالا فردی را که امروز رژیم اسلامی اعدام کرد را تروریست نامید!؟ پاسخ من منفی است. دلایل این مخالفت را در پی خواهم آورد ولی اول اجازه دهید به خود پروسه دستگیری، اتهام، بازجویی، محاکمه و اعدام این هموطن آزادی خواه بپردازم.
بر اساس اطلاعات داده شده از عوامل خود رژیم:
نام: نصرالله شنبهزهی
تاریخ دستگیری: 25 بهمن ما 85 ، (پنج روز پیش)
تاریخ ارتکاب جرم!: 25 بهمن ما 85 ، (پنج روز پیش)
تاریخ خاتمه بازجویی!: 26 بهمن ما 85 (کمتر از 24 ساعت بعد از دستگیری)
تاریخ خاتمه دادگاه و حکم دادگاه: نا معلوم (حتما حکم حکومتی بوده!)
تاریخ ابلاغ حکم: نا معلوم
تاریخ استیناف خواهی: در حکومت الله استینافی در کار نیست
تاریخ دادگاه تجدید نظر: ؟؟؟ تجدید نظری در کار نیست حکم الله است تجدید نظر ندارد!!
تاریخ اجرای حکم: ساعت 10:20 صبح امروز 30 بهمن ماه (کمتر از 4 روز بعد از بازجویی!!)
در این مساله هیچ تردیدی وجود ندارد که رژیم تنها بخاطر انتقام گیری از هموطنان بلوچ و ایجاد رعب و وحشت (خصیصه هر تروریستی) عجولانه دست به اعدام بی گناهی زده چه هیچ دادگاهی نمیتواند ادعا کند که در کمتر از یک هفته قادر است چنین حکمی صادر کند.
حالا خود شما نتیجه بگیرید چه کسی تروریست است، چه کسی آزادی خواه.
حکم من صادر شد، حکم شما چیست؟ شما حق ندارید در مقابل اینگونه جنایات بی تفاوت بمانید این مساله حتی اگر یک وظیفه میهن پرستی نباشد یقینا یک وظیفه اخلاقی و انسانی است که به گردن همه ما است، در برابر چنین جنایاتی حق نداریم ساکت بنشینیم.
من امروز برای این تروریست!! عزیز گریستم. شما را نمیدانم، ولی این را یقین دارم که امروز هر انسان آزادهای باید خون گریه کند
در بخش: حقوق بشر
17
Feb
2007
خوش باوران بخوانند
پیک نت: هزینه سفرهای حجت الاسهال والمسهلين سید محمد خاتمی از بیت رهبری تامین میشود
اتل متل توتوله، گاو حسن چه جور؟ نه شیر داره نه پستون! شیرشو بردن هندستون… (آهای ملت این گاو نر است، دوشیدن ندارد!)
بنیاد باران هم از همان دست دکانهایی است که رژیم برای گسترش سلطه خود بر ایران ملا زده دایر کرده تا بوسیله آن ملت بی خبر ایران را بیشتر تحمیق کند، تا بهتر بتوان جیب ملت را ببرد.
این بنیاد هم مثل دیگر بنیادها هزینههایش از پول دزدی شده جیب ملت تامین میشود.
داستان دزد زدن دفتر این بنیاد چند روز پیش منتشر شد و پس از آن هم دیگر خبری از آن نشنیدیم تا اینکه در خبر بالا یک مرتبه فاش میشود که هزینههای سفر خاتمی را بیت رهبری تامین میکند. این خبر یا به قول خودشان افشاگری، چیزی نیست که برای ما خبر غیر منتظرهای باشد (ما همیشه گفتهایم که اینها همگی دستشان در یک کاسه است) حالا چرا خود رژیم یا به قول سایت پیک نت منابع داخلی خبرش را برملا کردهاند!؟ دلیل این عمل یقینا این است که مدارک این بنیاد به دست نامحرمان افتاده و میرفته که در آینده نزدیک برملا شود در نتیجه رژیم علاجی بجز برملا کردن این خبر به دست خود نداشته. به قول معروف “پیش دستی کرده که عقب نیفتد”.
این خبر یا به قول سایت پیک نت افشاگری را باید جوانهای خوش باوری بخوانند که هشت سال خود و مملکت را اسیر، منتر و درگیر شعبده بازانی بنام اصلاحات کردند و بجای سرنگونی به خیال خودشان میخواستند رژیم را از داخل اصلاح کنند!
فکرش را بکنید خامنهای پول می دهد به خاتمی تا برایش رژیم را اصلاح کند!! خنده آور نیست؟
یک عکس جالبی را امروز در ایرنا دیدم، دلم نیامد آنرا با شما تقسیم نکنم. سوالی که باید در رابطه با این عکس مطرح کرد این است: چه دلیلی دارد که یکی از طرفداران قائد اعظم صورت خود را پوشانده!؟ انگاری یکی از مخالفین است! یا شاید هم یکی از طرفداران قائد اعظم چنان ترس برش داشته که مجبور شده صورت خود را برای حفظ جان در آینده نزدیک بپوشانند.
تصویر از گزارش تصویری از دیدار جمعی از مردم تبریز با سید علی چلاق است.
در بخش: ملای حیله گر
16
Feb
2007
باسم الاعذاری، مسئول دفتر مقتدا صدر در نجف، به خبرگزاری فرانسه گفت: «مقتدی صدر در عراق و به طور مشخص در شهر نجف است و احتمالا فردا برای جلوگيری از فتنه و رد شایعات خطبه نماز جمعه را در مسجد کوفه میخواند.» منبع
از اول این هفته شایع شد که مقتدا صدر به ایران فرار کرده است. قبلا هم صدر به بطور علنی در ایران بوده و نه تنها در ایران بوده که با عدهای از سران حکومت آخوندی دیدار و مذاکره کرده، عکس و خبر آن را هم همه خلق الله دیدهاند. مشاور نوری المالکی نخست وزیر عراق دیروز فرمودند که مقتدای صدر در ایران است.
مقتدای صدر در درگیری های نجف نقش اساسی دارد در ضمن همچنین در دولت عراق فعالیت دارد و همزمان مخالف آن دولت است و در عملیات تروریستی بر علیه همان دولت (بر علیه دولتی که خود در آن فعال است) شرکت میکند!؟
دولت آمریکا و خصوصا آقای بوش بارها حکومت آخوندی را به دست داشتن در درگیریهای عراق متهم کرده.
حالا هم مسئول دفتر مقتدا صدر خبر میدهد که صدر فردا (امروز) خطبه نماز را در مسجد کوفه میخواند.
پیدا کنید پرتقال فروش را.
بازیهای سیاسی چنان مسخره شده که آدم مانده که نکند اینها همه یک کمدی است که دارد روزانه در رسانههای مختلف خبری روی صحنه میرود.
سوال: آیا آمریکا تا این اندازه بی دست و پاست که مقتدای صدر “یک ملای یک لا قبا” میتواند بدون هیچ مشکلی بین عراق و ایران رفت و آمد کند همزمان در دولت عراق شرکت داشته باشد و همزمان هم سلاح دست بگیرد و برعلیه آمریکا عملیات انجام دهد!؟ پس کجاست CIA و سیستمهای جاسوسی ابرقدرت جهان!؟
پ.ن: خبر میرسد که برخلاف دروغ مسئول دفتر مقتدی صدر که گفته بود صدر جمعه (دیروز) در کوفه خطبه نماز خواهد خواند خطبهای نخواند، در نتیجه میتوان به این نتیجه رسید که مقتدا صدر در ایران بسر میبرد
در بخش: سیاسی
12
Feb
2007
دوستان عزیز این چه ساده انگاری است که همه چپها این روزها به آن گرفتار شدهاند!؟
همه صحبت از فیلم دادگاه گلسرخی میکنند و اینکه چه شده که جمهوری اسلامی این فیلم را حالا بعد از 28 سال نمایش داده! عدهای که نزدیک است از این اتفاق حتی ذوق مرگ بشوند! ای کاش این فیلم پخش نشده بود. حداقل میتوانستیم نوستالژی مقاومت را هر چند که یک فریب بیش نبود برای خودمان حفظ کنیم.
دوستان با گزینشی که در پخش این فیلم انجام شده، سانسور و بریدن و کنار هم چیدن و خلاصه قسمتهایی که پخش کردهاند، حتی کسانی مثل من هم که توهمی در باره افرادی مثل گلسرخی داشتیم حالا این توهم از بین رفته و به دلسردی و بغض تبدیل شده. من با اینکه خودم این فیلم را آن دوران در تلویزیون دیده بودم ولی راستش را بخواهید هیچ چیز از آن یادم نمانده بود. تازه مگر میتوان یک موضوع تاریخی را از کانتکس آن خارج کرد و بدون توضیح و تشریح اوضاع آن دوران آنرا به خورد ملت داد!؟ این کار را فقط مقرضان میتوانند بکنند و از نظر تاریخی هم هیچ ارزشی ندارد. اتفاقات تاریخی را باید در دادههای زمان خودش دید و بررسی کرد نه اینکه حزب الله بیاید و امروز محاکمه گلسرخی را بعد از 28 سال حکومت آخوندی منتشر کند که چه بشود!؟ مثلا میخواهند بگویند که چپ های ما هم برای حسین سینه میزدند!؟
مگر گلسرخی در این فیلم چه میگوید!؟ آیا از یک فردی که خودش را مارکسیست میدانسته وقتی که به حسین و شهید و مظلوم و و و از این دست چرندیات مذهبی برای حقانیت بخشیدن به آرمانهایش روی میآورد دیگر چیزی از او بعنوان یک مارکسیست باقی میماند!؟ مگر نه اینکه همین حسین شهید و سینه زناناش بودند و هستند که در این 28 سال گذشته کاری کردند که روی شاه را سفید کردند!؟
من یقین دارم اگر گلسرخی امروز زنده بود و این فیلم را میدید خودش برای خودش بخاطر این سخنانش حکم اعدام صادر میکرد.
پس میبینید که جای ذوق زده شدن نیست برعکس باید گریه کرد که این حرامزادگان قادرند بهترین سمبلهای مقاومت ما را هم با حقه بازی و ترفندهای شناخته شده آخوندی در هم بکوبند و نقش بر آب کنند.
اگر کسی خواست از فیلمهای گذشته نمایش بده باید فیلمهای دیگری را هم برای توجیه این سخنان منعکس کند. باید منعکس کنند که در آن زمان هر کسی که با شاه مخالف بود هم سنگر به حساب میآمد و کمونیست و مجاهد و ملا و مفتی همگی تا آنجایی که میتوانستند از یک دیگر واژه، سوژه و حقانیت قرض میکردند با هم مراوده داشتند نه اینکه همدیگر را قبول داشته باشند ولی به ضرورت زمان خودش مجبور بودند با همدیگر کار کنند و به صورتی همسنگر باشند.
اگر رژیم امروز این فیلم یا شاید حتی فیلمهای دیگر را هم پخش کند اینها نه از روی خواست قلبی شان است که بیشتر و پیشتر برای جذب لایههای مختلف اجتماعی است تا بتوانند در برابر دشمن سهمگینی که پشت مرزها منتظرشان نشسته مقاومت کنند. یقین بدانید فردا هم ممکن است کاپیتال مارکس را بجای چرندیات قرآن در مدارس تدریس کنند. توهم زده نشوید و فریب این ریاکاران را نخورید اینها همانهایی هستند که از چپترین تا راستترین را سلاخی کردند، حالا که نوبت خودشان رسیده به دست و پا افتادهاند.
در بخش: ملای حیله گر
11
Feb
2007
واقعا باید سخنان این آقایان را با گوزیدن برابر دانست! میپرسید چرا!؟ دوستان حدسهایی که من و شما در زمینه اقتصاد میزنیم اکثرا از روی آمار ناقصی است که به علت مخفی کاری رژیم در دسترس ما قرار میگیرد، در عوض این آمار کامل و بدون دست کاری و سانسور در اختیار سردمداران رژیم قرار دارد، پس اگر بخواهند و شعورش را داشته باشند میتوانند با دقت وضع آینده کشور را در حوضه اقتصادی به تصویر بکشند. البته ما توقع چندانی از این آقایان نداریم زیرا اینها فقط و فقط برنامه ریزیهایشان برای پر کردن جیب گشاد ملاها و دیگر اعضای مافیای حکومتی است نه رفع مشکلات جامعه فلک زده ایران. سخنان آقای وزیر را بخوانید:
در هر سال صورت میگیرد: افزایش یک میلیونی لشکر بیکاران
آفتاب: محمد جهرمی وزیر کار دولت نهم با اعلام اینکه سالانه یک میلیون نفر به جمعیت بیکار کشور افزوده می شود اعتراف کرد که مشکل بیکاری با شعار حل نخواهد شد. وی با اشاره به میزان تاثیر گذاری بخش غیردولتی در اشتغال زایی، تصریح کرد تا زمانی که سرمایهگذار احساس امنیت نکند و سرمایه گذاری وی سود آور نباشد، مشکل اشتغال و بیکاری حل شدنی نیست.
این از سخنان حضرت وزیر کار.
حالا این هم از سخنان خُسن آقا که در این مدت پنج سال وبلاگ نویسی بارها به آن اشاره کردهام، اینها فقط مشتهایی است از خروارها مطالبی که در این باره نوشتهام:
29 ژانویه 2004
اینکه این رژیم خواهد رفت و خیلی زود هم خواهد رفت را یک اقتصاددان بسادگی به شما خواهد گفت. نیازی به تجزیه تحلیلهای سیاسی ندارد. محاسبه خیلی ساده است.
جمعیت قبل از انقلاب منهای جمعیت امروز ایران چیزی معادل 30 میلیون نفر میشود. این 30 میلیون نفر همگی زیر 25 سال سن دارند. این لشکر بیکاران یکی دو سال است که درحال وارد شدن به بازار کار ایران هستند و سالانه بطور متوسط 1.5 تا دو میلیون بیکار را به بازار کار ایران سرازیر میکنند. حتی ژاپن هم قادر به تولید این همه موقعیت شغلی نیست چه برسد به ملاهای متحجر. سقوط حتمی است قیمت و زمان آن را ما تعیین میکنیم.
30 مارس 2006:
مکانیزمهایی که در اقتصاد برای کنترل تورم و مشکل بیکاری وجود دارد را نمیتوان به شوخی برگزار کرد و از کنارشان گذشت، این مشکلات هر رژیمی را از هم میپاشد چه رسد به حکومتهای خودکامه. من توی همین وبلاگ بارها به این مشکل پرداختهام و حتی نوشتهام که حتی اگر ملت هم نتواند این حکومت را سرنگون کند همین مشکلات اقتصادی باعث از هم پاشیده شدن این رژیم خواهند شد.
13 سپتامبر 2006:
خُسن آقا: جالبه! بد نبود یک خبرنگار با شهامت از این آقا میپرسید: مگر کس دیگری جز شما در این 28 سال گذشته حکومت کرده؟ در ضمن این افزایش بی رویه جمعیت هم از هنرهای همین حکومت اسلامی است، مگر غیر از این هست!؟ گویا آقا فراموش کردند که قاعد اعظم خمینی دیوس تصمیم داشت ارتش 20 میلیونی تولید کنه! حالا کجاشو دیدن باید صبر کنند تا تمام این ارتش 20 میلیونی به سن کار برسه تا اونوقت ببینیم آقای حداد که تصمیم داشتند ایران رو تبدیل کنند به ژاپن اسلامی ببینند یک من آرد چقدر پرسم میبره!
آقای وزیر چرندیات دیگری هم گفتهاند که اگر خواستید بدانید که چقدر اینها باهوش!!! هستند خودتان بروید و در این آدرس بخوانید.
در بخش: اقتصادی
10
Feb
2007
امام آمد
به جای الاغ با هواپیما آمد
امام آمد
به جای رفاه فقر و بدبختی آورد
امام آمد
بجای آزادی زندان آورد
امام آمد
به جای مهر و محبت نفاق آورد
امام آمد
به جای تمدن توحش آورد
امام آمد
بجای انقلاب استفراغ آورد
آن که آمد، نه امام بود که آمد
الاغ بود که با هواپیما آمد
آن که آمد، نه انقلاب بود که آمد
استفراغ بود که هم از بالا و هم از پائین آمد
با پوزش از دوستان و دشمنان، حقیر اصلا در شعر و این جور چیزها استعدادی ندارم ولی به خودم گفتم جهنم! وقتی ملتی استفراغ را بجای انقلاب بپذیرد! یقینا این چرندیات را هم بجای شعر خواهد پذیرفت.
پیشا پیش سالگرد استفراغ بزرگ ملت ایران را به همه تسلیت میگویم.
پ.ن.:
از ثمرات اَنقلاب:
دیروز یک جایی خواندم که سایت شرکت خودرو سازی ایران خودرو هک شده، یادم نمیآید کجا بود، مهم هم نیست کجا خواندم، مساله اصلی این است که بعد از 24 ساعت هنوز مسئولین این شرکت قادر نیستند سایت را بالا بیاورند (منظورم بالا آوردنی نیست که معمولا از معده آغاز میشود ها!). حالا باید از خود پرسید در دنیای امروز که حتی خُسن آقا هم قادر است وبلاگ فکسنی خود را در صورت مشکلات فنی در کمتر از چند ساعت یا حتی چند دقیقه فعال کند. همچنین با دانستن اینکه صنعت خودرو سازی امروزه بیشتر الکترونیک شده تا مکانیک، باید از خود پرسید وقتی چنین شرکتی قادر نیست ایمنی یک سایت اینترنتی را تامین کند، آیا توانایی تامین ایمنی در خودروهای ساخت خود را دارد!؟ یا اصلا میتوان به چنین شرکتی امیدی بست!؟
چند روز پیش رفته بودم یک کنفرانس ایمنی عجایبی را در این کنفرانس دیدم که اگر آقایان مسئول شرکت ایران خودرو دیده بودند شلوار خود را خیس میکردند.
در بخش: طنز