01
Jan
2009
با اینکه قبل از انتقال وبلاگ به وردپرس سرور را حسابی شارژ کرده بودم، یعنی هم حافظه آنرا پنج برابر کرده بودم و هم پروسسور سرور قویتر هست و خلاصه سرور سه تا پنج برابر سرور قبلی قدرت دارد با این حال از صبح تا حالا که وردپرس را سوار کرده ام سرور دارد جان می کند. گمان می کنم که این پروژه یک پروژه شکست خورده باشد. تا فردا به وردپرس وقت میدهم، اگر دیدم نمیشود آنرا بهتر از این حالتی که حالا دارد اُپتیمال کرد بازگشت به سیستم مووبل تایپ اجتناب ناپذیر است.
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
01
Jan
2009
گرچه برای من سال وقتی نو میشود که عید نوروز بیاید و سال به معنی واقعی نو شود، ولی از دست قضا و قدر نمیتوان رهید و اجبار زندگی در خارج از ایران مرا هم مجبور به قبول تقویم میلادی کرده.
سال نو میلادی شما هم مبارک
همان طور که می گویند سال نو با لباس نو من هم همان گونه که میبینید با فرارسیدن سال جدید اینجا را هم نوسازی کردم، به قول ملاحسنی از سقف تا کف اتاق را تعمیرات اساسی کردم. با سیستم موبل تایپ (Movable Type) هم وداع گفتم و رفتم سراغ ورد پرس (WordPress). لطف کنید اگر نقصی میبینید باخبرم کنید تا تعمیرش کنم.
این طرح جدید را هم با اینترنت اکسپلورر و هم با فایرفاکس امتحان کرده ام، باز هم اگر نقصی در قالب و طرح می بنید لطف کنید خبرم کنید تا اصلاحش کنم.
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
30
Dec
2008
خیر قربان من اصلا برای فلسطین (نوار غزه) دل نمیسوزانم. متاسفم از اینکه انسانهای بی گناهی هم در این درگیری کشته میشوند، ولی این درگیری مشروع و اجتناب ناپذیر است. اینها خودشان آتش بس را لغو کردهاند و اسرائیل هم وارد جنگ شده است.
از شما که برای اوباش مشعل دل میسوزانید و بیانیه صادر میکنید و شعار میدهید سوال میکنم، اگر نیروی نظامی اسرائیل در اختیار حماس و مشعل بود میدانید این آدمخواران اسلامی چه بلایی سر اسرائیل و ملتاش میآوردند!؟ قوای نظامی اسرائیل از چنان قدرتی برخوردار است که میتواند در کمتر از یک هفته کل نوار غزه را با خاک یکسان کند ولی باز هم میبینیم که حملات شان را محدود کردهاند. کمی انصاف داشته باشید و از روی باد معده قضاوت نکنید. من حتی فکر اینکه روزی نیروهای اسلامی در خاورمیانه به بمب اتم دسترسی پیدا کنند پشتم به لرزه در میآید، ولی میبینیم که با اینکه اسرائیل از چنین امکاناتی برخوردار است باز هم در مقابل نیروهای اوباش حماس از خود مدارا نشان میدهد، به آنها پیشنهاد آتش بس میدهد وقتی نمیپذیرند و موشک پرانی میکنند نتیجهاش میشود جنگ، یک جنگ اجتناب ناپذیر.
اگر شما زبان آدمیزاد نمیفهمید ما میفهمیم. پاسخ راکت پرانی، جنگ و خونریزی است، در جنگ هم حلوا تقسیم نمیکنند. وقتی خالد مشعل میرود تهران و از حکومت آخوندی پول میگیرد تا ملت خودش را فدای آخوندها کند وضع همین میشود که شاهدیم! اینها دستهای از آستین درآمده حکومت آخوندی ایران هستند. باید مردم غزه شعور داشته باشند و به اوباش حماس رای ندهند. همه میدانیم که حماس دارد مردم غزه را برای منافع آخوندهای تهران به مسلخ میبرد. اگر کسی شعور نداشته باشد وضع میشود همین که داریم میبینیم. وقتی فلسطینیها رفتند و به مشعل و اوباشاش رای دادند، من همان موقع نوشتم که مردم فلسطین لیاقت صلح را ندارند. اینها بازیهای سیاسی است و اگر ملتی درک سیاسی نداشته باشد وضعش میشود همین که میبینیم. یک دوری بزنید روی نت میبینید که ملت ایران تنها ملتی است که کمترین اعتراض را به این درگیری دارد، تنها حزب الله ایران است که از حماس حمایت میکند، اکثریت مطلق ملت ایران برای این جنگ تره هم خورد نمیکنند چه رسد به دلسوزی. بعضی از ملت ایران حتی از این درگیری خوشحال هم هستند زیرا آنرا یک نوع درگیری و ضربه زدن به جمهوری اسلامی تحلیل میکنند.
بیدار شوید منافع بلند مدت ملت خاورمیانه در نابودی نیروهای اسلامی است.
در بخش: مبارزه با رژیم
28
Dec
2008
دلم میخواست یک نفر از وبلاگ نویسها که علاقمند به فرهنگ عامه است یک وبلاگی چیزی به این نام راه میانداخت و غلط نامهای برای فرهنگ و آداب و رسومات (رسوبات) مینوشت تا بتوان با نگاهی انتقادی به این پدیدههای فرهنگی یا همان رسوبات فرهنگی آنها را شناخت و در صورت امکان فرهنگ مستهلک شده را از فرهنگ پویا جدا کرد.
مدتی بود از جلو یک آرایشگاه رد میشدم، صاحب آرایشگاه یک کرد عراقی است، عراقی و کرد بودنش را بعدا فهمیدم، میدانستم باید مال طرفهای خودمان باشد ولی نمیدانستم مال کجای اونجاها ست. با اینکه اینجا آرایشگاهها زنانه مردانه با هم مخلوط هستند ولی این اواخر خارجیها (منظورم همان خارجیهای طرفهای خودمان هست) آرایشگاههای زنانه مردانه جدا از هم راه انداختهاند. خدا خیرشان بدهد!! اینجا دارند فرهنگ ما را رشد و نمو میدهند! یکی نیست از اینها بپرسد خوب پس چرا از آن فرهنگ در رفتی آمدی اینجا!؟ بماند.
چیزی که نظر مرا به این آرایشگاه جلب کرده بود این بود که یک چیزهایی از پشت پنجره میدیدم، ولی به علت انعکاس نور روی پنجره نمیتوانستم ته مغازه را به خوبی ببینم. با اینکه یقین داشتم مردانه است ولی به نظر میرسید که بعضی وقتها ته مغازه یک کسی دارد مشتریها را بند میاندازد. اوایل با خودم فکر میکردم که خوب شاید این یکی مردانه زنانه باشد. عاقبت یک روز تصمیم گرفتم بروم داخل.
یک روز عصر همین که دیدم یک نفر را دارند اون ته بند میاندازند رفتم داخل، با کمال تعجب دیدم یک آقای سبیل کلفت را دارند اون ته مغازه بند میاندازند. نزدیک بود از خنده روده بر بشوم. برای ما ها که در فرهنگ سی چهل سال پیش توی ایران بزرگ شدهایم هنوز این پدیده بند انداختن مردها آنچنان جا افتاده نیست! همین طور که نشسته بودم منتظر اینکه سر مرا هم اصلاح کنند، در افکارم فرو رفته بودم به اون سالهای قدیم، فکر میکردم که مردهای سبیل از بناگوش در رفته با گرو گذاشتن یک نخ سبیل خود شهری را میخریدند. با خودم فکر میکردم، اگر آن سبیل کلفتهای داش مشتی دوران عهد تربچه چنین صحنهای را میدیدند چه میگفتند!؟
نوبت که به من رسید وقتی آقای سلمانی مشغول اصلاح سرم شد، خودم را زدم به کوچه علی چپ و با احتیاط پرسیدم، این کاری که شما روی صورت مشتری قبلی کردی چی بود. توضیح داد که موهای زائد را با نخ از روی صورت حذف میکند و ادامه داد، اگر خواستید میتوانم صورت شما را هم با همین روش مو برداری کنم. بعد از چند دقیقا باز هم با احتیاط گفتم، توی ایران من شنیده بودم که خانمها صورت خود را بند میاندازند ولی هیچوقت با چشمان خودم ندیده بودم. آرایشگر با نگاهی عاقل اندر سفیه پرسید، مگر در ایران مردها این کار را نمیکنند. وقتی این جمله را گفت نزدیک بود از خنده بترکم! با احتیاط گفتم آخه این کار در ایران فقط مختص خانمها هست و آقایان سبیل خودشان و دیگر موهای روی صورتشان را به این صورت نمیزنند. بعد هم شروع کردم به تشریح ارزش یک نخ سبیل مردها و توضیح دادم و گفتم که در فرهنگ ما پشم مردم ارزش اش زیاد است! مگر نمیبینی در ایران هر که پشم اش بیش ارزش اش بیشتر است و بعد هم داستان داش مشتیهای قدیم را برایش توضیح دادم و اینکه یک نخ سبیل که گرو میگذاشتند میتوانستند شهری را با آن بخرند و الخ.
در بخش: فرهنگ و هنر
22
Dec
2008
در این خبر آمده است که دولت مهرورز برای یک سوم (درست خواندید 30 درصد) خانمهای مطلقه استان تهران پرونده فساد اخلاقی تشکیل داده است. این خبر خوش! را خانم فرحناز قندفروش مشاور استاندار تهران دادهاند. از ظواهر امر چنین به نظر میآید که این خانم به علت قند فروش بودن، شکرهای دیگری هم خوردهاند که به آن خواهیم پرداخت.
چیزی که این خانم شیرین زبان نفرمودهاند این است که این پروندههای فساد اخلاقی به چه قطوری هستند! یا به زبان دیگر چه گونه فسادهایی را شامل میشوند! از لابلای گفتههای ایشان که به مقوله مد لباس و این جور چیزها هم پرداختهاند میتوانیم کشف کنیم که فساد اخلاقی بیچاره مطلقهها هم باید از همین نوع باشد.
شکر دیگری که خانم قند فروش خوردهاند که از همه با مزه تر است و از آن نشانههای سیاسی کاری به وضوح پیداست، این نکته است که ایشان فرمودهاند:
ما باید قسمتی از بودجه آسیبهای اجتماعی را به جلوگیری از طلاق اختصاص دهیم. در این راستا یک طرحی برای سفر استانی رئیس جمهور تهیه شده که امیدواریم با تصویب طرح و تخصیص بودجه برای آن بتوانیم از طلاق جلوگیری کنیم.
نگفتم داره سیاسی کاری میکنه وگرنه مشکلات طلاق چه ربطی به رئیس جمهور مهرورز داره، مگر ایشان به شغل شریف محللی هم اشراف دارند!؟
ایشان در ادامه از دوره جدیدی برای آموزش مهارتهای زندگی با حضور 500 زوج خبر دادند که ما نفهمیدیم این چه نوع مهارتهایی است! دروغ چرا یک چیرهایی به مغز معیوب ما خطور کرد ولی خوب چون که کمی بیتربیتی است اینجا نمینویسیم، یقینا شما خودتان قوه تخیل کافی برای کشف این نوع مهارتها دارید!
در ضمن ایشان نقشه کشیدهاند تا بلکه آقای سردار احمدی مقدم را هم بیاورند برای سخنرانی، خدا خیرشان بدهد ایشان چقدر به فکر خانمهای مطلقه هستند! من گمان میکنم ایشان بهتر بود بجای آقای احمدی مقدم که شاگرد سردار زارعی هستند خود سردارد زارعی را میآوردند بهتر بود!
در بخش دیگری از سخنان خود، خانم گند فروش اقرار میکنند که ما قبلا ها “الگوی یک خانواده متعالی داشتیم” که یقینا از حرف های ایشان می توان برداشت کرد که امروز نداریم. متاسفانه ایشان نفرمودند که چطور شد که این طور شد! که بعد از 30 سال حکومت معنوی خمینی و اسلام ناب محمدی چرا “یک خانواده متعالی” یک مرتبه تبدیل شده به این وضعی که حالا داریم!!
در بخش: طنز
20
Dec
2008
اینجا توی نروژ قانون کار چنین است که شما تا سن 67 سالگی بصورت طبیعی باید کار کنید تا به سن بازنشستگی برسید، گرچه بعضی بر اساس قرارداد میتوانند زودتر هم بازنشسته شوند ولی هستند کسانی که تا سن 70 سالگی هم ادامه میدهند. بعضی حتی باید به زور از کار بیرونشان کنند. قانون چنین است که وقتی کسی به سن 70 رسید دیگر حق کار کردن رسمی را ندارد و باید باز نشسته شود. بعضی از همکاران که به سنین بالا رسیدهاند و هنوز رغبتی به رفتن ندارند را من بسیار دست و پا گیر میدانم، چه اکثرا تمام روز را دور خودشان میچرخند و دیگر از سرعت و تاثیر گذاری (efficacy) که برای کار به آن نیاز است برخوردار نیستند. اغلب این افراد خودشان هم نمیدانند که چقدر دست و پا گیر شدهاند.
این مقدمه را نوشتم تا برسم به سران حکومت آخوندی.
چند تا از این به قول شیوا آلت اللههای درشت که در راس بخشهایی از حکومت (البته بطور غیر رسمی) قرار دارند، جملگی سن شان از 80 هم گذشته و به 90 نزدیک میشوند ولی دریغ از شعور. حضرات هنوز شعور آنرا ندارند تا بفهمند که دیگر نه تنها از نظر جسمی قادر نیستند چند قدم بدون کمک دیگران راه بروند، بلکه از نظر مغزی هم دیگر از کار افتاده محسوب میشوند.
جنتی لعنت الله که نزدیک به نود سال سن دارد یکی از ایشان است که در نماز جمعه دیروزفرمودهاند: “نباید از انتفاضه کفش به سادگی بگذریم، پیشنهاد راهپیمایی ضد امریکایی کفش میدهم”.
واقعا با این گفته ایشان توجه کنید! باور کنید سخنان این پیر خرفت مرغ پخته را هم به خنده میاندازد انسان عاقل و بالغ که جای خود دارد. حضرتاش گویا فراموش کرده که حتی انتفاضه فلسطینی هم با آن همه پشتیبان و مشروعیت اش دیکر از نفس افتاده و در مقابل نیروی اشغالگر توان مقاومت که چه عرض کنم، حتی توان تنفس هم ندارد. حالا فکرش را بکنید آلت الله جنتی میخواهد انتفاضه کفش راه بیندازد. میبینید حرفهای این آدم خرفت چقدر خنده دار است!
یکی دیگر از آلت اللههای درشت که متاسفانه از شهر زیبای شیراز هم سر بر آورده، آلت الله مکارم (مکار) شیرازی است. ایشان هم در افشانی! کردهاند و فرمودهاند: “مملکت را با نصف بودجه امروز هم میتوانیم بچرخانیم” نگفتم وقتی آدم سن اش بالا میرود خرفت و خنگ میشود! آخه یکی نیست به این مردک الدنگ بگوید، خوب معلوم است شما حتی با یک دهم این بودجه هم ممکن است بتوانید بچرخانید، البته اینکه عاقبت این چرخاندنها به کجا ختم شود را گمان نمیکنم شما به خوبی درک کرده باشد وگرنه این چنین نمیچرخاندید.
مشکل ما با این پیرسگهای خرفت عقب افتاده فکری این است که اینها پیش خودشان فکر میکنند که ما که دیگر عمرمان لب بام است به جهنم که کل مملکت هم به فاک فنا برود.
در بخش: ملای حیله گر
17
Dec
2008
سید محمد چاخان عبا شکلاتی این روزها بدجوری در حال عشوه گری است. یک روز میگوید میآید، یک روز میگوید معلوم نیست! یک روز میگوید اما و اگر! خلاصه در عشوه گری دست تازه عروسها را از پشت بسته. یکی نیست به این سید چاخان بگوید خوب خدا مرگت بدهد، اگر واقعا قصد نداری بیایی پس چرا هر روز یک جایی میروی روی منبر آن هم منبرهای سیاسی و روضه اسهال طلبی میخوانی!؟
آخرین منبر ایشان که نکات جالبی را برملا کرد در دانشگاه تهران بود. ایشان پس از یک ساعت روضه خوانی و چرند گویی چند نکته قابل توجه فرمودند. این مقطع از همه با مزهتر است بخوانید:
از 100 سال پیش که جنبش اجتماعی ایران آغاز و در نهایت انقلاب پیروز شد…
به سخن دیگر ایشان مدعی هستند که ملت ایران 100 سال تلاش کرد و حالا مثلا به اهداف خودش رسیده است! یکی نیست به این الدنگ بگوید خوب مردک جاکش اگر مقصد ملت ایران پس از 100 سال فداکاری و خون دادن حکومت ننگین جمهوری اسلامی بود! خوب پس این همه مخالفتها و مبارزاتی که بعد از انقلاب ملایی روی داده برای چیست!؟ چرا ده ها هزاران نفر در این مدت برای سرنگونی شما جان خود را فدا کردهاند و هنوز هم میکنند!؟ اگر خواسته مردم در این صد سال حکومت ننگین شما بوده پس چرا شما هنوز مثل سگ از مردم میترسید و برای حفظ جان خود و انقلاب ننگینتان باید از هزاران هزار نیروی سرکوبگر استفاده کنید!؟
ایشان در ادامه روضه خوانی خود میفرمایند:
جمهوری اسلامی برای ما نویدبخش بود و ما به آن احساس تعلق میکنیم و برای تحقق آرمانهای آن به صورتی که امام فرمود هر کاری انجام میدهیم.
خوب معلوم است مردک که این انقلاب برای شما هزار و یک نعمت به ارمغان آورده. اگر چنین نبود که امروز شما بجای حکومت کردن باید برای سیر کردن شکم گنده خود و خانواده زالوی خود روضههای 5 تومانی میخواندید. آرمانهای امام را که خوشبختانه همگی به خوبی میشناسند، آرمان آن ملعون چیزی بجز خون ریزی و نابودی نبود، که حقیقتا شما در به ثمر رساندن آرمانهای او صد در صد موفق بودهاید.
وقتی به ملت بی خبر مدام میگوییم که این ملای اسهال طلب خواهان همان حکومتی است که خمینی میخواست حرف ما را باور نمیکنند. بعضی چنان الاغ اند که هنوز بعد از 30 سال حکومت فریبکاران به این امیداند که این ملای ترکمانی بیاید و آنها را از دست این حکومت نجات دهد! زهی خیال باطل. بابا این ها جملگی ملا و ملازاده هستند، اینها 1400 سال مثل زالو افتادهاند به جان مردم بیچاره و از این راه امرار معاش کردهاند، حالا نباید توقع داشت که با دست خودشان بیایند و دکان خود را تخته کنند.
در بخش: انتخاباتی