28
Sep
2004
حضرت آقا دیگر بیماری را بهانه قرار نده برای نوشتن حتی آدم مریضی مثل من هم میتونه بنویسه.
این آقا بدجوری وارد زمین بازی تو شده، پس جلد باش نظرت را بیان کن وگرنه اعتقادم از تو هم بریده خواهد شد.
اگر گفتی حقهباز است با همین قلم افلیجام می زنم توی سرت تا گیج بشی.
عکس اش را هم توی ماه دیدهاند! باور نداری امشب برو روی پشت بام خودت خواهی دید.
در بخش: اجتماعی
28
Sep
2004
آزاده در نظرخواهی مطلب روز یکشنبه مینویسد:
حسن آقا جون چرا راجع به کیانوش سنجری چیزی نمینویسی! واقعآ ناراحت کننده بود خودکشی این جوان با وجدان و شجاع.
بیتفاوتی این ملت ایران دیگه حال منو بهم میزنه.
درپاسخ این دوست عزیز باید بگویم که عزیزدل اینکه جوانی از هر نوع خود کشی میکند دردی است که دل اکثر انسانها را به درد میآورد و فرقی نمیکند این جوان شجاع باشد یا نباشد کیانوش سنجری باشد یا یک انسان گمنام، هر انسانی باید حق زیستن داشته باشد و اینکه جامعهای که در آن زندگی میکند نه فقط این حق را برایش قائل باشد بلکه زمینه این زیستن را هم برای “همه” فراهم کند. در چنین شرایطی بدون درنظر گرفتن جایگاه اجتماعی یا فکری او باید ریشههای چنین عملی را بررسی کرد. متاسفانه در این چندماه اخیر این نه اولین مورد خودکشی بوده نه آخرین آن خواهد بود و مخصوصا در ایران وبا زده با وضع موجود باید منتظر خودکشی های بیشتری هم بود. اخبار از این دست این اواخر چنان زیاد شده که نشان از گسستن زنجیرههای امیدواری ورواج یاس و نا امیدی است که در جامعه امروز ایران برقرار است. متاسفانه وضع ایران شباهت زیادی دارد به یک مخزن آب با هزاران سوراخ که هرچه سعی میکنی سوراخها را مسدود کنی میبینی باز هم صدها سوراخ موجود است که باعث ریزش آب میشود. آخر چه میتوانیم بگوییم؟ از چه بنویسیم؟ از قتل 23 بچه بیگناه؟ از خودکشی یک جوان سرشار از انروژی یا از زندانهای پر، از فقر بنویسیم یا از فحشا… دوست عزیز برای نوشتن از مشکلات ایران باید مثنوی 70 من نوشت، یک صفحه و دو صفحه کفاف نمیکند.
در بخش: اجتماعی
27
Sep
2004
از زبان منتظری:<i>
پس از مدتى آقاى نيرى كه قاضى بود و تعدادى از آقايان را خواستم و به آنها گفتم : الان ماه محرم است حداقل به احترام ماه محرم و احترام امام حسين (ع ) از اعدامها جلوگيرى كنيد. ايشان گفت : ما تا به حال 750 نفر را در تهران اعدام كرده ايم و 200 نفر را هم براى اعدام جدا كرده ايم ، كلك اينها را بكنيم بعدا هر چه بفرماييد!! منبع
تفکر قاضی را می بینید، “کلک اينها را بكنيم بعدا هر چه بفرماييد“. کلک 200 انسان را بکنند تا بعد، 200 مادر یا پدر یا برادر یا خواهر را کلکشان را بکنند تا بعد هر چه بفرماييد!!
در بخش: حقوق بشر
26
Sep
2004
داستان امروز آقای سروش و شرکا غمانگیز است. گرچه من و ما خواهان آزادی هستیم ولی باور داریم که اگر به عدهای آزادی عمل داده شود همان میکنند که در گذشته بارها و در طول سالها حکومتشان در ایران انجام دادهاند، ترویج فاشیسم و مخصوصآ “فاشیسم مذهبی“. داستان آقای سروش و شرکا از آن نظر غمانگیز یا بهتر است بگویم طنز گونه است که دست پروردگان سروش و شرکا امروز ایشان را مورد تعرض قرار میدهند و غمانگیزتر از آن اینکه “خودکرده را تدبیر نیست” اینها که امروز سرودست ایشان وشرکایشان را در جمع اصلاح طلبان میشکنند همانها هستند که از دانشگاهها و مراکز آموزشی تسویه شدهی آقای سروش بیرون آمدهاند. برای آن دسته از جوانان ایران زمین که گذشته آقای سروش را نمیدانند باید گوشهای از تاریخ را مرور کرد:
آقای سروش در دوران اول حکومت اصلاح طلبان بر ایران با شمشیر بیعلمی! به جان دانشگاهها افتادند و در انقلاب فرهنگی که انجام دادن دانشگاهها را از دانشجو خالی و به جایاش دانشجویان مکتبی (قمه زنها و اوباشان حزب اللهی) را وارد کردند. این اتفاقاتی که بر سر مردم بخت برگشته ما در این سالها آمده و امروز هم گریبان آقای سروش را گرفته دست پخت خود آقای سروش و هم پالکیهای ایشان است. اصلآ چرا من خودم را خسته کنم یک جستجوی ناقابل در گوگل داستان زندگی آقای سروش و نیرنگهایش را بهتر از من به تحریر در خواهد آورد. این هم جستجوگر گوگل (انقلاب فرهنگی سروش). محدودی از نتایج جستجو را در زیر با هم مرور میکنیم.
بهتر است اول از از زبان خود ایشان بشنویم که چکاره بودهاند:
بعد از انقلاب، آیت الله خمینی شورایی با نام شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل داد تا درباره دروس تدریسی دانشگاهها تجدید نظر کنند. از من دعوت شد تا یکی از هفت عضو آن شورا باشم. من به مدت چهار سال آنجا کار کردم. همانجا بود که من موفق شدم فلسفه علم مدرن را در دانشگاهها معرفی کنم. منبع
این هم گفته های آقای سروش البته به زبان طنز: بریده ای از مقاله جنبش اصلاح طلبی را تعريف كنيد! نوشته نيلوفر بيضايی:
… . بعد امام عزيز ما فرمان داد كه دانشگاهها ، يعنی لانه های فساد (اجازه)، بسته شوند. يك آقايی بود، اسم خوبی داشت ، بابامان گفته بود ها! آهان، يادم آمد! اسمش عبدالكريم سروش بود. اين آقا شد مسئول انقلاب فرهنگی . آنقدر انقلاب فرهنگی كردند (اجازه)، تا تمام بی دينها از دانشگاهها و از مدارس و از صفحه ی روزگار محو شدند . چون مردم شريف ما اصلا بی دينها را دوست نداشتند. بعد هم برای اينكه بی دينها شناسايی شوند و به سزای اعمال خود برسند ، انجمنهای اسلامی و سازمان اطلاعات درست شد. بعد پاسداران عزيز ما (اجازه)كه حافظ اسلام عزيز و اعتقادات مردم شريف و نجيب ما هستند به خيابانها آمدند. عده ای هم رفتند كردستان تا ترتيب اين كردهای بی دين را بدهند. يك آقايی بود (اجازه)، اسمش چی بود؟ بابام گفته بودها ! آهان يادم آمد. اسمش جلايی پور بود. اون رفت كردستان و ترتيب كردهای بی ناموس را داد! البته خيلی آقاهای ديگر هم بودند . اما اسمشان يادم نيست… منبع
بریده ای از مقاله “کشیدن مرز انقلابی از جریانات وابسته اولین گام تشکیل جنبشی مستقل”
بزرگترین ضربه انقلاب فرهنگی به جنبش دانشجویی که از بارز ترین نظریه پردازان آن کسانی مثل سروش و زیبا کلام بودند، وقفه ای چند ساله بود در حرکت این جنبش که نسلی انقلابی را از دور خارج کرد. اما از رهگذر جنبش اجتماعی-انقلابی، نسلی آگاه متولد شد که در پا گرفتن دوباره این جنبش نقشی اساسی داشت. نسلی آگاه از صحنه بیرون می رود. نسلی میانی براساس گزینش رژیم وارد دانشگاه می شود و سالهای رخوت را می گذراند و بعد نسل دیگری می آید که شور انقلابی آن مثال زدنی است. این نسل تقریبا از گذشته هیچ چیز نمی داند. زنجیر در چندین حلقه گسسته شده است. و این گسستگی منجر به این می شود که دانشجوی امروز، بدون بهره گرفتن از تجارب جنبش، از صفر آغاز کند. به همین علت است که فرصت طلبانی در خود نظام از نیروی جدید نردبانی می سازند برای بدست گرفتن حکومت و تضمین بقای آن. شور انقلابی به کج راهه می رود، انرژیی که باید صرف انقلاب شود با رفرم بی ارزش معامله می شود. منبع لینک داخل متن همچنین تاکید از من است.
خود فریبی به این بهانه که آزادی بیان برای همه باید باشد پیدیده ایست که اینروزها بدجوری گریبان ما را گرفته. اگر گفتی که “فاشیستهایی که شناخته شده هستند و قبلآ امتحان خود را دادهاند را نباید بدون کنترل رها کرد و به آنها آزادی داد” یقینآ به ضد دموکرات بودن متهم میشوی. چیزی را که این منتقدین یا نمیدانند یا میدانند و از روی غرض و مرض چنین عکسالعمل نشان میدهند. مگر نه اینکه کار ما در برپاکردن دموکراسی در ایران کپی برداری از اروپا است!؟ پس حداقل اگر کپی برداری میکنیم درست کپی برداری کنیم. بر طبق این اصل “کپی برابر اصل است” باید باشد وگرنه کپی نیست. باید بدانیم که در اروپا به هیچ یک از سازمانهای سیاسی که از افکار عقب افتاده هیتلریسم (نازیس
م) و فاشیسم پیروی میکنند حق مانورهای سیاسی داده نمیشود و چنانچه شاهدیم اکثر این گونه فعالیتها به حداقلهایی محدود شده است.
آنها که در این هشت نه سال گذشته به اصلاح طلبی معروف شدهاند (سرانشان را میگویم) اینها سالها در لابلای سیستم قدرت خمینیسم پرسه زدهاند و تئوری صادر کردهاند و گاه حتی خود با چماق تکفیر گریبان من و شما را گرفتهاند را دیگر نباید آزمود. اینها آزموده شده هستند. اگر این اصل اساسی را که نوشتم فراموش کنیم تا چند ماه دیگر آن یکی دیگر از این قماش را (مهندس موسوی) را هم که در نمک خواباندهاند، برای هشت سال دیگر به ماتهت مان فرو خواهند کرد. از این رو باید از هم اکنون هشیار بود و از هیچ افشاگری در این زمینه کوتاهی نکرد.
فراموش نکنیم که اینها همگی دستی در کشتار سالهای 60 دارند. اینها فرزندان خلف خمینی هستند و برادرزادههای آن گروه دیگر که فعلآ در قدرتاند و یکه تازی میکنند.
در بخش: سیاسی
25
Sep
2004
ملت ایران صدسال است که داد و فریاد میزند و از زمین و زمان تقاضای دموکراسی میکند.
دموکراسی؟ آرای دموکراسی میخواهند. خوب برای چه میخواهند این کالای نایاب را؟ میخواهند آنرا توی صندوق خانه پنهان کنند؟ یا شاید گمان میکنند خوردنی است و میتوان با آن شکم گرسنگان را سیر کرد.
راستی از خودمان این سوال را کردهایم؟ همین سوال اساسی را میگویم “دموکراسی را برای چه میخواهیم؟”.
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.
گیرم که دموکراسی را هم بسته بندی کردند و تحویل ملت دادند، آیا از خودمان پرسیدهایم خوب که چه بشود! دموکراسی خاک غنی و آب میخواهد تا پرورش یابد، دموکراسی جسم جامدی نیست که بتوان آنرا بی مراقبت به حال خود رها کرد. دموکراسی باغبان میخواهد درست مثل گلی که اگر باغبان آب و کوداش ندهد خشک میشود.
تازه دموکراسی یک جزء نیست، دموکراسی از هزار و یک جزء تشکیل شده و هر پارهاش صدها باغبان میخواهد تا بتوان چمنزارش را سرسبز نگاه داشت. این گونه نیست که مثل بچه ننههای پولدار بتوان یک باغ پرگل را حاضر و آماده خرید! اصلآ دموکراسی خریدنی نیست، دموکراسی کلای تجاری نیست که بتوان آنرا از خارج خرید و وارد کرد.
ها کاکو تمام این سوالها را و تمام این صحبتها را دارم با تو میکنم که صبح تا شام داد میزنی هوار میکشی و مثل یک بچه از زمین و زمان دموکراسی میخواهی، ولی افسوس اگر خواستند قدمی برای این “دموکراسی” بردارند هیچ کس در میدان نمیماند. عده ای چنان از مرحله پرتند که توقع دارند آمریکا بیاید و با بمب افکنهایاش بجای بمب دموکراسی برسر ما بریزد.
چند ماه است عدهای علاف شدهاند، شب و روزشان را گذاشتهاند تا بلکه یکی از اجزای کوچک دموکراسی را برای این جماعت سرهم بندی کنند. آری عزیزجان دقیقآ سه چهار ماه است که شب و روز من و عده دیگری شده کار مفت و مجانی تا بلکه یک جزء کوچک دموکراسی را سرپا کنیم. به کجا رسیدهایم به هیچ کجا، بعد از این همه وقت گذاشتن و کار شبانه روزی حالا عده زیادی از این خانمها و آقایان قهر کردهاند و حاضر نیستند به پای صندوقهای رای بروند. از 165 نفرکه حق رای دادن دارند تا امروز نیم بیشتر آنها رای ندادهاند دموکراسی هم میخواهند انگار ارث پدرشان است. آقا جان، خانم جان دموکراسی ارث پدر نیست دموکراسی را باید با کار و زحمت بدست آورد نه اینکه آقای بوش بیاید آنرا به ما کادو بدهد.
در بخش: اجتماعی
25
Sep
2004
مطالعه این نقد را به تمام کسانی که در حرکت “امروز” شرکت کردند را توصیه می کنم، باشد که در پروژه های آینده کمتر فریب نیرنگ این یا آن مزدور را نخوریم و آگاه تر به وظایفمان عمل کنیم.
در بخش: ملای حیله گر
25
Sep
2004
از دوستانی که به این وبلاگ لینک دادهاند خواهشمندم برای مبارزه با سانسور رژیم لینک جدید خُسن آقا را بجای آدرس اینجا لینک بدهند. موضوع از این قرار است که بر اساس آمار مراجعین دوستانی که از ایران به اینجا سر میزنند از پنج شنبه تعداد هیت ها از ایران شدیدآ کم شده (قبلآ بیش از 41 درصد خوانندگان خُسن آقا از ایران بود از دیروز این آمار به کمتر از ده درصد تقلیل پیدا کرده و به احتمال زیاد در روزهای آینده این 10 درصد هم از بین خواهد رفت.
درضمن برای مبارزه با سانسور محتوای وبلاگهایی که سانسور میشوند (لیست دست راست) را روزانه توی این آدرس کپی خواهم کرد. از دوستانی که از ایران میخواهند به این وبلاگها بروند و با سانسور مواجه میشوند میتوانند با مراجعه به این آدرس وبلاگهای مورد علاقه خود را بخوانند.
در بخش: آزادی بیان