24 Nov 2004
24 Nov 2004
در پاسخ به نوشته دیروز
در پاسخ به نوشته دیروز من، عده زیادی نشان دادند که هنوز به رشد کافی نرسیدهاند و سره از ناسره تشخیص نمیدهند زبان من الکنتر از آن است که پاسخ این همه بیخبری را بدهم، از این رو از سرور طنز نویسان ایران یک چند خطی تقدیم حضورتان میکنم البته با اجازه استاد
دعوای دو کاندیدا ، در داخل آمریکاست
رأی من اگر پرسی ، نه بوش و نه جان خواهم
آواره سودانم ، نان خواهم و نان خواهم
من که نه ریپابلیکن ، من که نه دمکراتم
دلمرده افغانم ، یارای فغان خواهم
دعوای دو کاندیدا ، در داخل آمریکاست
من خلق جهانسوم ، نه این و نه آن خواهم
پرسیدم عراقی را ، از بوش و کری ، گفتا
من قاتق نان گفتم ، کی قاتل جان خواهم
ما را به امان خود ، خوبست رها سازید
من ملت ایرانم ، اینگونه امان خواهم
از لطف شما ممنون ، وز شر شما محفوظ
اینست اگر چیزی ، ز ارباب جهان خواهم
جمهوری اسلامی ، نیرو ز شما گیرد
من نیز چون اویم گر ، نیروی چنان خواهم
درد دل خود با خون ، بنوشته ام و اکنون
جای همه «تی.وی» ها ، یک نامه رسان خواهم!
تا مرز دخالت را یادآورتان گردم
یک آرش بی«تی.وی» با تیروکمان خواهم!
23 Nov 2004
مطلب قبلی من باعث شد
مطلب قبلی من باعث شد که فمینیست گای نظری بر آن مطلب بنویسد که مرا مجبور به نوشتن این پاسخ کرد. من معمولا این حق را به دیگران میدهم تا نظری مخالف من داشته باشند و معمولا اختلاف نظرهای کوچک را پاسخ نمیدهم چون بر این باورم که دنیا بدون این تفاوتها یک پدیده شدیدا خسته کننده میشود ولی زمانی که کسی درست برعکس پرنسیپهای پذیرفته شده سخن میگوید و شدیدا به جاده خاکی میزند و یکه تازی را به مرحله غیرقابل تحمل میرساند مجبور به پاسخ گویی میشوم و باید پاسخاش را داد تا در صورت اصلاح پذیری طرف این شانس را به او بدهیم تا شاید مواضعاش را اصلاح کند از این رو نظر این هموطن را در زیر میآورم و سعی میکنم بدون اینکه عصبانی بشوم پاسخ ایشان را بدهم.
ایشان میفرمایند:
خسن آقاي عزيز سلام
من نميدانم شما چرا اينقدر يک طرفه در مورد فلوجه قضاوت ميکنيد، من اصلا از ديدن اين عکس ها ناراحت نشدمچون هنوز قساوت و وحشيگري مردم فلوجه حتا نوجوانان آن را به خاطر دارم که چطور اجساد غير نظاميان را به جرم غربيبودن سوزاندن و در شهر تيکه تيکه کردن، و يا اينکه اين مردم که بويي از انسانيت نبرده اند چطور مامن وحشيني مانندزرقاوي شدند و خوشحال از اينکه انسانهاي بيگناهي را سلاخي کردند . اما زن و کودکان فلوجه که تقصيري نداشتند ،،
قبل از حمله به فلوجه اعلام شد که اين افراد ميتوانند بدون هيچ محدوديتي از شهر خارج شوند، پس اگر ماندند خود مقصر بودند، حتا قبل از حمله هم اعلام شد که در صورتي که شورشيان سلاح خود را زمين بگذارند هيچ حمله اي صورتنخواهد گرفت .
عجب حرفی میزنی هموطن شما به این میگویی یک طرفه قضاوت کردن!؟ آقایان بدون دلیل لشکر کشی کردهاند و مثل آن زمانی که آمریکا را اشغال کردن و سرخپوستان آنجا را قتل عام کردن بروند آن طرف دنیا و مملکتشان را بگیرند و به نام دموکراسی همه جور خون ریزی راه بیندازند و برایشان حکومت تعیین کنند و اگر کسی گفت بالای چشمشان ابرو است آنوقت تروریست میشود؟
اینکه عدهای عراقی به خشم آمده از اشغال وطنشان نظامیان را قتل عام کردهاند گرچه کار زشتی است ولی آیا نباید اشغالگران تا حدودی سزای کار خود را ببینند. آیا کسی که به جنگ میرود (سربازان آمریکایی) خبر ندارند که در جنگ نقل و نبات تقسیم نمیکنند؟ و یقینآ باید منتظر گلوله خشمی از صاحب خانه باشند؟
شما میفرمایید که آنها زرقاوی را پناه دادهاند با اینکه این حق را برای هر کسی قایلم که هر کس را خواست در خانهاش پناه دهد ولی آیا واقعآ باور میکنید که زرقاوی در فلوجه بود، بزرگترین ارتش جهان هم فلوجه را محاصره کرده بود وبا این همه زرقاوی از دستشان فرار کرد؟ ساده انگاری هم حدی دارد عزیزجان تا چه اندازه باید ساده انگار بود که هر اراجیفی را که استعمار گران به خوردتان میدهند بپذیرید؟ تازه گیرم که زرقاوی در فلوجه بود این دلیل نمیشود که ارتشی را وارد یک شهر بی دفاع کرد و بعد هم از خرد و درشت، پیر و جوان از سگ و گربه و همه و همه را قتل عام کرد فقط برای اینکه زرقاوی در فلوجه بوده؟ عجب منطقی داری شما دیگه! آخر فرق بین شما و نئو کنسرواتیو های خونخوار آمریکایی یا همان شریعتمداری که مرا به پیروی از او متهم کردهاید در چیست.
ایشان ادامه میدهند:
خسن آقاي عزيز اين مطلبي که شما اينجا اورده ايد را ميتوان در روزنامه کيهان هم خواند و مطمئن باشيد کهشريعتمداري هم با شما موافق است، لطفا دست از اين مخالفت هاي مريض بر داريد، نميدانم چرا شما از عده اي تروريست در فلوجه حمايت ميکنيد. اين مردم هم اگر مثل ديگر جاهاي عراق از دموکراسياستقبال ميکردند حال اينجور نبودند. نجاي گذاشتن عکسهاي فلوجه کمي هم عکس از وحشيگري هاي اين مردم بگذاريد اگر ميخواهيد بنده حاضرم عکس ها را به شما لينک بدهم….
موفق و پيروز باشيد
خوب است والله! اگر از جنایت دفاع نکردیم می شویم شبیه شریعتمداری؟ این منطق برنده را شما از کدام دکان عطاری خریدهاید لطف کنید آدرسش را بدهید ما هم برویم بخریم. پس در نتیجه اگر یک کسی مثل شریعتمداری از چیزی دفاع کرد دیگر هیچ کس حق ندارد از همان پدیده دفاع کند در غیر این صورت می شود شریعتمداری؟
خدا قوت بدهد به شما. عزیز جان به نظر من کسی مریض است که از قتل عام حمایت میکند نه کسی که آن محکوم میکند. این چه دموکراسی است که مردم عراق به زور باید از آن استقبال کنند. این خود کمال دیکتاتوری است. پس بنا به دموکراسی شما از فردا هر کسی حق دارد تفنگ بیندازد روی کولش و راه بیفتد دور دنیا و به زور تفنگ و سرنیزه همه را دموکرات کند؟ گمان نمیکنید این افکار شما هست که شباهت به افکار شریعتمداری دارد؟ در حقیقت استدلالهای شما نیازی به پاسخ نداشت آنها چنان از پایه بی اساساند که خود به خود فرو میریزند و نیازی به فروریخت نشان نیست. راستی آن صحنه هایی را که از زندان ابوغریب نمایش دادند دیدیت؟ آنها چطور آیا آنها هم برای دموکراتیزاسیون عراق بود؟ با کدام معیار دموکراسی یا حقوق بشری این اعمال را توجیه میکنید؟ یا شاید کشتن آن اسیر زخمی که بی دفاع بر زمین افتاده بود دموکراسی آمریکایی است! برایتان متاسفم که تا این درجه سقوط کردهاید که این جنایات را توجیه میکنید.
اجازه دهید در خاتمه گفتههای شما را به زبان ساده جمع بندی کنم شاید خودتان به عقاید عقب افتاده خ
ود پی ببرید.
جناب آقای فمینیست گای بنا به گفته شما اگر کسی از خانه و خاکاش دفاع کرد مستحق قتل عام است؟
پس در نتیجه شما میفرمایید اگر دزدی به در خانه من آمد و گفت بیا بیرون یا تو را میکشم همین موضوع باعث میشود که در یک دادگاهی دزد متجاوز را تبرئه کنند چون به من هشدار داده؟ آیا نظر شما غیر از این است؟
23 Nov 2004
این بازی موش و گربه
این بازی موش و گربه به هیچ عنوان به نفع ملت ایران نیست. اینکه آمریکا با فشار بر حکومت ایران پیگیر سلطه انداختن بر منابع نفتی ایران است بر کسی پوشیده نیست و اینکه جنگ عراقی هم نه برای آزاد سازی ملت عراق که درست برعکس برای زیر سلطه در آوردن آن به اجراگذاشته شد را اگر کسی هنوز شک دارد میتواند با نگاهی به این تصاویر (عکسها بسیار وحشتناک هستند چنانچه طاقت دیدن حقایق را ندارید لطفن نگاه نکنید) به وضوح ببیند. حالا این بازی موش گربه آمریکا و ایران هم بر همین روال است. سیاست مداران آمریکا نه دلشان برای ملت عراق سوخته بود و نه برای ملت ایران خواهد سوخت تمام این حقهبازیها برای دست اندازی به منابع طبیعی منطقه است و بس.
حالا اگر توانستند رژیمی را رام کنند که چه بهتر بدون هزینه سلطه خود را میگسترانند ولی اگر کسی یاغی شد و نخواست به اینها باج بدهد خوب لشکر کشی میکنند و او را ادب میکنند.
رژیم تهران هم به خوبی درک کرده است که برای بقای خود باید با شیطان بزرگ بر سر میز مذاکره بنشیند در غیر این صورت عاقبتی بهتر از صدام نخواهد داشت.
خوب حالا که این نکات را گفتیم باید راه کاری هم برای جلوگیری از این سناریو ارائه دهیم در این زمینه شاید بهترین حربه ای که نیروهای پیشرو در ایران در اختیار دارند بهم زدن این بازی موش و گربه است و افشای چنین روابطی را وهمچنین نور انداختن به زوایا و نتایج چنین توافقی تا بلکه ملت از خواب بیدار شود و هشیار باشد که در پس اینگونه توافقات چیزی بجر تاراج هرچه بیشتر منابع ایران و مستحکمتر شدن شالودههای لرزان حکومت آخوندی وجود ندارد.
باید مردم را از چنین توافقی تا آن اندازه آگاه کرد تا با مخالفتهای داخلی از این ازدواج شوم جلوگیری شود.
بخاطر اینکه ممکن است عده ای دسترسی به لینک داده شده در بالا را نداشته باشند خبر را عینا اینجا کپی میکنم:
رویتر: پاول با خرازی در شرم الشیخ یک محاورهی مودبانه داشت
رویتر گزارش داد که کالین پاول شب گذشته (دوشنبه شب) با کمال خرازی یک محاورهی مودبانه در در میان عالی ترین سطوح روابط کشورها داشت.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این خبرگزاری انگلیسی به نقل از یک مقام عالی رتبهی وزارت خارجه آمریکا که خواست نامش فاش شود، افزود که کالین پاول، وزیر خارجه آمریکا در این مراسم شام با حضور مقامهای حاضر در کنفرانس بینالمللی شرم الشیخ درباره عراق در مصر، با کمال خرازی، وزیر خارجه ایران محاورهای مودبانه داشته است.
مقام یاد شدهی آمریکایی گفت: میتوانم بگویم که وزیر خارجه در مراسم شام امشب میان وزیر خارجه عراق و وزیر خارجه ایران نشسته بود.
وی درباره این که آیا برنامه هستهیی ایران یا موضوع عراق یا در این محاوره مطرح شد گفت: من مساله هستهیی را موضوع یک محاوره مودبانه شام نمیدانم. به نظرم موضوع عراق را نیز نمیتوان موضوع یک محاوره مودبانه به حساب آورد.
پاول در تازه ترین اظهاراتش قبل از این کنفرانس پیش بینی کرده بود که احتمال دارد با مقامات ایرانی در شرمالشیخ تماسی غیرمستقیم داشته باشد.
پاول گفت: ممکن است ما هنگام صرف وعدههای غذایی در نشستی اجتماعی با یکدیگر دیدار کنیم.
با این حال حمیدرضا آصفی، سخنگوی وزارت امور خارجهی کشورمان یکشنبه گذشته در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی گفت: در اجلاس شرم الشیخ دیداری بین خرازی و پاول نیست، پاول چهار سال فرصت داشت که سیاست و رویکرد آمریکا را نسبت به ایران تغییر دهد، لذا حال که ایشان سمتی ندارند، موضوع ملاقات اصلا نمیتواند خیلی مفید باشد.
21 Nov 2004
قبل از شروع یک توضیح
قبل از شروع یک توضیح را لازم میدانم تا مبادا از این نوشته برداشت غلط بشود.
میخواهم به سبک انشاهایی که در دوران دبستان مینوشتیم (علم بهتر است یا ثروت) این پدیده را بررسی کنم ودلایلام را بطور ساده ارائه دهم. قصد هیچ گونه توهین به این یا آن پدیده این یا آن وبلاگ را ندارم و هدفم فقط نشان دادن راه و روشی است تا بتوانیم برای حل معضلات اجتماعی با استفاده از این وسیله مدرن بر مشکلات فائق آیم.
نکته دیگر اینکه برخلاف معمول چون میدانم عدهای تمام مطلب را نمیخوانند نتیجه گیری را در اول انجام بدهم تا اگر کسی حوصله خواندن همه مقاله را ندارد حداقل نتیجه آنرا بخواند:
پاراگراف آخر:
نتیجه گیری: این پدیدهای که (وبلاگ) در حال استفاده از آن هستی ابزاری است بسیار کارآمد برای شکل دادن افکار عمومی. اگر از آن استفاده بهینه نکردی (از این واژه بهینه خیلی بدم میآید چون در رژیم اسلامی تولید شده قبلاها از اینگونه واژگان نداشتیم) مجبوری بنشینی و نق بزنی و بگویی که چرا رژیم اینجور است یا آن جور یا اینکه برای نجات خود از مخمصه رژیم منتظر امام زمان بنشینی یا از آن هم بدتر چه میدانم دست تمنا بسوی آمریکا دراز کنی تا بلکه با یک جنگ نابود کننده تو را از دست رژیم خلاص کند. یا درعوض میتوانی بطور فعال در این شکل دادن افکار عمومی شرکت کنی و مثلا همین حالا بروی به * این آدرس و جلو تعرض بینالمللی را که بر علیه یکی از مهمترین آب راههای بینالمللی که به حکم شانس یا هرچه میخواهی اسمش را بگذاری نصیب من و تو شده را بگیری. اگر قادر به انجام چنین کار سادهای هم نیستی همان بهتر که بروی سرت را بگذاری روی متکا و منتظر منجی خیالی خود باشی که وجود خارجی ندارد! با سپاس از فرین بخاطر لینک اعتراض.
پایان پاراگراف آخر.
اول زمینه و پیش فرض شروع کار را بر این میگذارم که پدیده کامپیوتر به سرعت در حال پیش روی در اجتماع ایران است و حتی مشاهده کردهام که در خانوادههای متوسط و پایینتر از متوسط هم دسترسی به کامپیوتر وجود دارد یا حداقل در کمتر از 2 سال آینده وجود خواهد داشت. فراموش نکنید که مردم ایران خیلی کارها را از روی چشم و هم چشمی انجام میدهند. در ایران شاهد بودم در خانوادههایی که با مشکلات عدیده رفاهی روبرو بودهاند ولی یک دستگاه کامپیوتر در گوشهای از خانهشان در حال خاک خوردن است. اینها را که مینویسم مطالعات علمی نیست بلکه مشاهدات شخصی است.
در جوامع امروزی شکل دادن افکار عمومی جامعه در مرحله اول بوسیله تلویزیون و رتبه دوم از طریق مطالعه انجام میشود. در جوامع پیشرفته تلوزیون بیشتر برای شکل دادن افکار عمومی در سطوح پایینتر و کتاب و بطور کلی نشریات برای شکل دادن افکار عمومی در سطوح بالاتر بکار برده میشود.
حالا که پیش فرضها مشخص شد میروم سراغ بررسی این پدیدهها در جامعه ایران.
اول به سراغ تلویزیون میروم تا مشخص کنم که از این پدید بطور کلی باید چشم پوشید زیرا این وسیله بطور دربست در اختیار رژیم است و یقینا یکی از آخرین سنگرهایی است که رژیم از آن بیرون ریخته خواهد شد. در نتیجه دل بستن به این وسیله بسیار موثر بی مورد است، مخصوصا که راه اندازی یک ایستگاه تلویزیونی بیشتر در اختیار اربابان قدرت و سرمایه است تا روشنفکران و در نتیجه حتی تلویزیونهای برون مرز هم برای منافع این گروه راه اندازی شده و نه برای ملت کوچه و بازار و همچنین باید اضافه کرد که حتی این تلویزیونها هم تا حدودی در کنترل دولت ایران است (بوسیله سانسور).
در مورد کتاب و بطور کلی نوشتهجات هم که میدانیم وضعاش به چه شکل است اول از همه تیراژ بسیار پایین آن این پدیده را هم از کارایی میاندازد و مخصوصا که کنترل این پدیده هم کم و بیش در دست رژیم است و اگر کسی بخواهد دسترسی به منابع بیطرف و قابل اعتماد داشته باشد باید به بازار سیاه و کتابها و نشریات ممنوعه روی آورد.
با اینکه پدیده وبلاگ نویسی در روزها و ماهها و حتی یکی دوسال اول تولدش با بی مهری عده زیادی و حتی تمسخر عده دیگری روبرو شد ولی امروز که تقریبا سه سال و یا کمی بیشتر از عمر این پدیده در ایران میگذرد به مرور زمان این نوع انتقال اطلاعات دارد جایگاه خوبی در جامعه پیدا میکند و شاید به جرات بتوان گفت که تا یکی دو سال دیگر اگر پدیده جدید تری جای آنرا نگیرد خود جایگاه خوبی از نظر اطلاع رسانی و آگاهی بخشیدن به جامعه برایش میسر است.
در اینجا محاسبهای سر انگشتی از تیراژ این وسیله اطلاع رسانی را بی مورد نمیدانم. اگر تعداد وبلاگها را 40 هزار فرض بگیریم که حتی میتواند تعداداش بسیار بیشتر از این عدد باشد و اگر تعداد بازدید کنندگان آنها را هم بطور متوسط 40 بازدید کننده در روز بگیریم تیراژ این نوع وسیله اطلاع رسانی در مجموع بیشتر یا حداقل برابر تیراژ یکی از بزرگترین روزنامههای داخل ایران خواهد بود. پس همانطور که میبینید با یک پدیده بسیار بزرگ روبرو هستیم و خود به آن آگاه نیستیم. بی دلیل نیست که این اواخر رژیم تلاش زیادی به کار میبرد تا این وسیله اطلاع رسانی را بی اثر کند (سانسور و بگیر و ببند
های این اواخر).
از نکاتی که در این بررسی باید در نظر گرفت نزدیک بودن نویسندگان این وسیله اطلاع رسانی به جامعه به حساب آورد. مگر غیر از این است که امروز میتوان به جرات گفت که در هر محلهای یک وبلاگ نویس زندگی میکند درصورتی که حتی یک نشریه بسیار بزرگ هم هیچ گاه قادر نخواهد بود یک خبرنگار در هر شهر داشته باشد چه رسد به هر محله. پس با کدام دلیل عدهای این پدیده وبلاگ نویسی را جدی نمیگیرند و سعی در مخدوش کردن جایگاه آن دارند.
از خصوصیات دیگر این وسیله اینکه در دسترس تمام طیفهای جامعه ایران است(منظورم نشردادن در این رسانه است) . حتی کسانی که استطاعت خرید یک دستگاه کامپیوتر را نداشته باشند میتوانند با مراجعه به یک نت کافه از این وسیله استفاده کنند.
یکی از مشکلات اصلی اطلاع رسانی در ایران سانسور است، رژیم به آسانی در این یکی دوسال گذشته به مرور زمان موفق شده تمام مجراهای خبررسانی را در نشریات داخلی مسدود کند و آنها را به طرف خود سانسوری که بدترین نوع سانسور است سوق دهد. حالا فکرش را بکنید پدیده وبلاگ نویسی بدون اغراق میتواند این حربه حکومت گران را بدون هزینه خنثی کند وخلع خبری را پر و جریان سالم و بدون دردسر اطلاع رسانی را دوباره باز گشایی کند. هشت سال پیش زمانی که آزادی محدودی برای نشریات داخلی میسر شد مردم توانستند گرچه محدود در یک انتخابات تاثیر گذار باشند و حداقل از بین بد و بدتر بد را انتخاب کنند امروز نیز میتوان به استفاده از این پدیده وبلاگ نویسی برای تهییج مردم به تحریم انتخابات استفاده کرد.
* اعتراض مربوط می شود به گزارشی درباره دلفین های خلیج فارس و اهمیت آنها برای ایالات متحده مقاله نویس بجای استفاده از نام صحیح خلیج فارس آنرا خلیج عربی خوانده است. و همانطور که می دانید این اواخر اولین بار نیست که نام خلیج فارس را به عمد بجای خلیج فارس خلیج عربی ذکر می کنند (مطلب دیروز هم در همین زمینه است)
20 Nov 2004
عدهای از بچههای وبلاگ نویس
عدهای از بچههای وبلاگ نویس از جمله خودم اعتراضهایی کردیم به National Geographic بخاطر اینکه این موسسه در آخرين اطلس منتشره خود نام عربی بر خلیج فارس گذاشته. اگر بخواهیم صادق باشیم باید انتقادهامون رو به خودمون بکنیم، میپرسید چرا؟ برای اینکه همان زمانی که لاریجانی خود فروخته همان که مامور دولت فخیمه هست در تلوزیون العالم شروع کرد به استفاده از نام عربی برای خلیج فارس باید سر این حرامی را از بدناش جدا میکردیم ولی افسوس که همه به راحتی از کنارش گذشتیم و بجای اینکه با صدای رسا برکناری این حرامزاده مزدور دولت فخیمه را خواستار شویم موضوع را به فراموش خانه سپردیم.
روز 11 مه سال گذشته نامهای را از هموطنی بنام دکترمجید همراه استاد تاریخ در این وبلاگ به عرض همه دوستان رساندم متاسفانه آن روز کسی به این دلسوزیها توجه نکرد امروز شاید دیگر دیر باشد نامه را دوباره با هم مرور میکنیم:
متاسفانه اززمانیکه آقای لاریجانی مسئول صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران فرستنده تلویزیونی (العالم) رابرای مردم عراق بکارگرفته کرارا” مشاهده شده که نام پرافتخارخلیج فارس راوسیله گوینده عرب !!عرب زبان بنام خلیج عربی توصیف میشود، بعنوان یک ایرانی وطن پرست وتاریخ دان این تذکر راعرض میکنم که اسنادتاریخی نام خلیج فارس درآرشیوسازمان ملل متحد ووزارت خارجه دولت جمهوری اسلامی ایران موجود است چنانچه آقای لاریجانی یا بعلت ایرانی نبودن !! ویاازسرفقد اطلاعات تار یخی چنین بی تفاوت ازاین رویکرد میگذرد، متمنی است ، بمنظوراعاده حیثیت تاریخی ملتی کهنسال وجلوگیری ارتحریف واقعیتهای تاریخی که توسط عوامل غیرایرانی! اعمال میشود اقدامات لازم مبذول فرمائید.
بااحترام
دکترمجید همراه استاد تاریخ
حالا گویا ماموریت نوکر استعمار آقای لاریجانی و شرکا به اتمام رسیده و نوبت به خود استعمار و دستگاههای آن رسیده تا نام گذاری رسمی را انجام دهند هنوز هم دیر نیست اگر بیخیال نباشیم و کمی از شرف خود و میهنمان دفاع کنیم هیچ حرامزادهای قادر نخواهد بود جرات دست دارزی به خاک میهن را به مخیلهاش راه بدهد.
حداقل با این هموطن همراه شویم و اعتراض های خودمان را به National Geographic ابراز داریم.
18 Nov 2004
آنهایی که میخواهند وارد مبارزه
آنهایی که میخواهند وارد مبارزه با انتخابات رژیم و کمک به تحریم همه جانبه آن بشوند باید هرچه زودتر شروع کنند.
چرا باید به این زودی شروع کرد؟ دلیلاش نوشتههای گوناگونی است که در این چند هفته گذشته بعد از مقاله شمسالواعظین در روزنامه شرق آغاز شد. تقریبا میشود گفت آقای شمس جاده صاف کن این حرکت بود (حتما پول بیشتر به او دادهاند تا شروع کننده باشد) و حالا عده بیشتری این شهامت (شهامت که چه عرض کنم باید پیشتر نوشت رذالت) را پیدا کردهاند که از دزد و جانی تاریخ ایران به عنوان آلترناتیو موجود دفاع کنند و همین موضوع مرا شدیدا نگران میکند که اگر هرچه زودتر مبارزه بر علیه او را آغاز نکنیم دیگر دیر خواهد شد. باور کنید من به آگاهی ملت ایران ایمان دارم ولی قبول کنید قلم به مزدانی هستند که با قلمشان قادرند روز را شب و شب را روز جلوه دهند.
بنظر نگارنده وجود موجودی مثل هاشمی در راس قدرت در ایران خطر طولانی شدن عمر رژیم را چند صد برابر میکند. اولین خطر موجود همکاری هاشمی با آمریکا ست که اگر این رابطه برقرار شد دیگر باید برای سرنگونی رژیم سالها وقت و انرژی صرف کنیم تا برگردیم به این نقطهای که امروز ایستادهایم.
ممکن است عدهای استدلال کنند که خوب اگر اقتدار گرایان هم برنده انتخابات شوند آنها هم با آمریکا وارد مذاکره خواهند شد. این استدلال چندان درست نیست به یک دلیل بسیار واضح.
اقتدار گرایان برای مذاکره با آمریکا مجبور به پرداخت هزینه بسیار گزافی خواهند بود. جملههای خامنهای به مجلس ششم را که صحبت از مذاکره با آمریکا را سر داد را فراموش کردهاید که آنها را بی غیرت خواند و همچنین شعارهای توخالی او را که هر وقت سخنرانی میکند از این روش برای محبوب کردن خود استفاده میکند فراموش نکنید که هنوز در قشر مذهبی ایران مذاکره با آمریکا جا نیفتاده و اثر کلمه شیطان بزرگ هنوز پابرجا ست. زندگی سیاسی رهبر در مخالفت با آمریکا خلاصه شده و یک لغزش از این مدار او را به جهنم تاریخ خواهد سپرد. نه اینکه گمان کنید من او را فردی ضد آمریکایی میدانم، بلکه او با یک خطای استراتژیک این شعار عوام فریبانه را بعنوان اصلی ترین شعار خود بکار برده و اینک برای او به سادگی خروج از این مدار ممکن نیست. شعارهای ضدیت با آمریکا تقریبا در تمام ارکان اقتدار گرایان عجین شده و همچنین در آن سوی میز مذاکره هم برای بوش و دستگاه دیپلماسیاش چندان راحت نخواهد بود که با این گروه مذاکره کند، هرچه باشد اینها ستون تروریسم بین المللی لقب گرفتهاند. درصورتی هاشمی با مهارت بسیار موفق شده هم به میخ بزند و هم به نعل و از این رو همیشه یک راه بازگشت برای خود باقی گذاشته تا بتواند با انتخاب استراتژی جدیدی از گردنههای پرخطر سیاسی عبور کند.
اهداف آمریکا در خاورمیانه روشنتر از آن است که نتوان آنها را دید. بطور خلاصه آمریکا نیاز به حکومتی دارد که ضامن تحویل دادن انرژی به آمریکا باشد و در مقابل تولیدات آمریکا را به بازار منطقه سرازیر کند و چنین رژیمی باید چنان پرقدرت باشد که بتواند در مقابل هر گونه قیامهای مردمی بایستد. چنین قدرتی را هاشمی دارد و از همین رو به گمان من با روی کار آمدن هاشمی بیگمان رابطه ایران با آمریکا برقرار خواهد شد.
مشکل هاشمی در این است که برای شکل دادن و مقبول افتادن در افکار عمومی نیاز به دو فاکتور دارد اولی زمان و دومی منابع مالی.
آقای هاشمی به اندازه کافی در این سالها دزدیده پس در نتیجه از نظر مالی با مشکلی روبرو نیست ولی برای دومی نیاز زیادی به زمان دارد تا قلم به مزدانی مثل شمس بتوانند چهره کریه او را آرایش کنند و زیبا سازند و با نوشته های شعر گونه خود او را به امیرکبیر یا مصدق ایران تبدیل کنند.
من به همه پیشنهاد میکنم سخنان هاشمی را با دقت بیشتری بررسی کنید تا نکتههای بالا روشن تر شود. یک نمونه آنرا از نماز جمعه 21 فروردین در زیر نقل میکنم: منبع
آگاهی رفسنجانی از خواستههای آمریکا و اعلام آمادگی او برای تحقق این خواستهها. هاشمی در خطبه نماز جمعه میگوید:
شاید آمریکا ترجیح میداد که صدام بماند و به صورت فرمانبرداری ادامهی کار دهد تا فرمان آمریکا از طریق صدام تحقق یابد.
هاشمی رفسنجانی سلطه بر نفت عراق را یکی دیگر از اهداف آمریکا عنوان کرد و ادامه داد: علیرغم اینکه عراق یک سوم جمعیت ایران را دارا ست و مساحت خاک آن یک ربع خاک ایران است، ذخایر نفتی آن بیشتر از ایران میباشد؛ از این رو آمریکا سلطه بر نفت عراق را یکی از اهداف خود برای حمله به آن میدانست.
آقای هاشمی با گوشه و کنایه به آمریکا چراغ سبز نشان میدهد و میگوید منافع شما در این است که من بمانم و شما منافع نفتتان را ببرید.
در همان نماز جمعه هاشمی میگوید:
باید بپذیریم که اکنون راه آمریکاییها بسیار پرسنگلاخ است و در واقع آمریکا در باتلاق قرار دارد و از این پس باید سیاست نجات از باتلاق را در پیش گیرد.
سیاست نجات از باتلاق را هم فقط آقای هاشمی میداند و بس! با این کاراش هاشمی به آمریکا اول هشدار میدهد و بعد میگوید بیا پیش دایی تا کمکت کند! اهدافت را هم که میشناسیم در ضمن اهل معامله هم که هستیم این را به کرات نشان دادهایم و حاضریم در یک چشم بهم زدن 18
0 درجه چرخش انجام دهیم.
همانجا ایشان دوباره راه و چاره به آمریکا نشان میدهد و دوباره میگوید بیاید ما مشکلتان را حل میکنیم. ایشان با اشاره به انحلال حزب بعث، پلیس، ارتش و استخبارات آن از سوی آمریکاییها اظهار عقیده فرمودند:
این اقدام کار درستی نبود و نشان داد که آمریکاییها بدون برنامه و خام عمل کردند.
درحقیقت حضرت آیت الله!! میفرمایند بجای جنگ و ازبین بردن سیستم حکومتی ایران بیاید و با من همکاری کنید من همه را در اختیارتان میگذارم.
در همین زمینه:
واکنش دوستداران هاشمی رفسنجانی به نامه علی مطهری، کیهان