25
Jul
2006
میگویند حمله اسرائیل به غزه و جنوب لبنان در تلافی و برای آزاد کردن سه سرباز اسرائیلی است که به وسیله حماس از فلسطین و حزب الله از لبنان ربوده شدهاند. به این میگویند توهین به شعور ملت دنیا و خصوصا خاورمیانه. چرا!؟
برای اینکه ما وقتی میخواستیم برویم کوهنوردی برای یک روز کوهنوردی چهار پنج نفره، از سه چهار روز قبل برنامه ریزی میکردیم، وسایل و آذوقه تهیه میکردیم عاقبت هم وسطهای راه یادمان میافتاد که نمک، شکر یا فلفل را فراموش کردهایم. حالا آقایان در کمتر از یک هفته یک ارتش مجهز را با سرباز کشتی و توپ و تانک و هواپیما راه انداختهاند رفتهاند فرسنگها دورتر ملت بدبخت لبنان را بمباران میکنند سر میبرند و آدم میخورند باز هم میگویند این حمله در تلافی ربودن سه سرباز اسرائیلی بوده که یک هفته پیش از آن بوسیله تروریستهای حماس و حزب الله ربوده شدهاند. یکی نیست به اینها بگوید یا اینکه خودتان ترتیب ربوده شدن سربازانتان را دادهاید یا باز هم دروغ میگویید و از پیش طرح حمله را کشیدهاید و باز هم بوسیله عوامل خودتان تحریک کرده اید تا سه سرباز را فقط برای اینکه در جهان مظلوم نمایی کنید بربایند تا حمله را توجیه کنید، وگرنه بسیج این همه نیرو در مدت زمان کمتر از یک هفته امکان پذیر نیست. در فارسی ضربالمثلی داریم که میگوید کون گوزو بهانهاش آرد جو است، حالا حکایت کار اسرائیل شده و این بهانههای بنیاسرائیلی هم درست منطبق است بر این ضربالمثل. کونشان گوزو ست میاندازن گردن این یا آن گروه تروریست که تازه معلوم هم نیست از زیر کدام بته سبز شده است.
جمهوری اسلامی هم برای اینکه خطر درگیری مستقیم را با غرب و خصوصا آمریکا و اسرائیل به عقب بیندازد بر میدارد و موشک و توپ با پول ملت ایران میخرد و همچنین ترقه و فشفشههای تولید سپاه پاسداران را به جنوب لبنان میفرستد و آتش بیار معرکه شده تا بلکه این درگیری را عقب بیندازد غافل از اینکه این درگیری اجتناب ناپذیر است اول به این دلیل که زورشان بر همه میچربد دوم در خونخواری دست چنگیز مغول و خمینی را از پشت میبندند. آقای احمدی نژاد و شرکا هم گویا حقوق بگیر سیا و سازمانهای دیگر جاسوسی جهان غرب هستند که هر روز بیشتر از روز پیش دلیل برای این آقایان میتراشند تا راحت تر بر سر ملت بیچاره خاورمیانه بمب بریزند و خونریزی راه بیندازند.
مدرک و دلیل کم داشتن آقای احمدی نژاد هم کمکشان میکند و بصورت رسمی نامههای احمقانه به این و آن رئیس جمهور اروپا یا آمریکا میفرستد تا بعدا بتوانند بوسیله همین نامهها حتی در یک دادگاه بینالمللی هم ما را به عنوان یهودی ستیزی و الخ به سیخ بکشند.
قربانش بروم اپوزیسیون ایران هم که انگاری خواب خرس رفته و تا بمبی چیزی توی ملاجاش نخورد از خواب خرگوشی بیدار نمیشود و همه نشستهاند منتظر تا آمریکا بیاید و از دست رژیم اسلامی نجاتشان دهد به خیال خودشان با یک انقلاب مخملی میروند بالای صندلی قدرت مینشینند و حکومت میکنند غافل از اینکه در خاورمیانه چیزی بدون خونریزی بدست نمیآید حتی انقلاب مخملی هم باید به رنگ خون آغشته شود.
پ.ن.:
همین حالا خبر رسید که اسرائیل استفاده از بمبهای خوشهای دفاع کرده و معتقد است که حق دارد بمب خوشهای استفاده کند. این یعنی خشک و تر را با هم سوزاندن و تنها هدفشان نسل کشی است نه به قول خودشان آزادی سه سرباز گروگان گرفته شده.
همه میدانیم که اسرائیل اگر بخواهد قدرت این را دارد که حسن نصرالله را دست بسته به اسرائیل ببرد ولی خوب باز هم همه میدانیم که اهدافی که اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه پیگیری میکنند چیز دیگری است وگرنه برای آزاد ساختن سه اسیر یک کشور همسایه را به خاک و خون نمیکشند.
در بخش: روابط خارجی
23
Jul
2006
یک فامیلی داشتیم، این آقا حدود یک سالی رفته بود مقیم تهران شده بود و برگشته بود، بعد از برگشتن از تهران دیگه حاضر نبود حتی یک کلمه به لهجه شیرین شیرازی حرف بزند. من هم که سرم درد میکند برای دست انداختن اینگونه تازه به دوران رسیدهها و همیشه میگردم دنبال اینگونه بنی بشرها برای مسخره بازی و دست انداختن. خلاصه دورانی بود! کاری به سرش آوردم که در کمتر از یکی دو ماه دیگر حتی یک کلمه هم به لهجه تهرانی صحبت نکرد.
حالا هم یک نمونه از همین جانوران دو پا که به قولی مثل اینکه شیرازی هم هست آمده به خارجه و هنوز نرسیده انگاری نافش را با قیچی خارجکی بریدهاند، از هر دو واژه که بکار میبرد سه تاش را انگلیسی بلغور میکند، بدتر از آن اینکه میخواهد یک تنه با کمک دست راستیهای آمریکایی حکومت ایران را هم عوض کند!! (ببخشید، به قول خودش رژیم Change کند!!).
عوض کردن رژیم ایران بوسیله این آقا هم شباهت زیادی به پاک کردن اسرائیل از روی نقشه جهان به وسیله احمدی نژاد دارد که بیشتر به طنز شباهت دارد تا واقعیت.
خدا!! ما را از گزند این انسانهای احمق نجات دهد.
پ.ن.:
جمله بالا بهتر بود به این شکل نوشته می شد:
خدا!! ما را از گزند این انسانهای احمق و فرست طلب نجات دهد.
در بخش: دیگران
22
Jul
2006
همه شواهد نشان از آن دارد که بعد از کوتاه کردن دست سوریه از لبنان حالا نوبت سرکوب قدرت ایران در لبنان یعنی حزب الله است. هم سخنان رایس چنین مسالهای را به روشنی آشکار میکند و هم سکوت اعراب و کشورهای اروپایی نشان از این موضوع دارد که طرحی از قبل تهیه شده بوده و توافق همه این کشورها را در اجرای آن بدست آوردهاند.
سخنان هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه دیروز هم نشان از همین وضع دارد. یاس در گفتار هاشمی نشان از این دارد که برخلاف جنجال راه انداختنهای ایران ملاها هیچ عمل یا عکسالعملی نمیتوانند انجام دهند و پیشاپیش مات شدهاند.
حالا باید دید آیا اسرائیل به دستور آمریکا قادر خواهد بود حزب الله لبنان را سرکوب یا حداقل خلع سلاح کند یا نه، با جو بینالمللی که بوجود آمده است یقینا دست اسرائیل را برای هر نوع خونریزی و قتل عامی در لبنان باز گذاشته خواهد شد تا به اهدافش برسد.
اگر این اتفاق افتاد آنوقت کرکری خواندن ملاها در تهران یا به یک تسلیم کامل و بدون غید و شرط تبدیل خواهد شد و خود و کشور را دست بسته تقدیم آمریکا خواهند کرد یا شروع یک جنگ تازه به رهبری آمریکا و یقینا نابودی های غیرقابل پیش بینی و جبران را برای ایران در پی این جنگ خواهیم داشت.
در بخش: بحران اتمی، جنگ
20
Jul
2006
آقایان و خانم ها در چند مطلب پیش سوالهایی را مطرح کردم که هر انسان عاقلی باید همین گونه سوالها را از آقای گنجی بکند.
آقای گنجی در نوشتهها و سخنرانیهای خود مدام گوش خلق الله را کر کردهاند و مدام میفرمایند طالب رژیمی هستند که مذهب را در کار دولت دخالت ندهد. اگر اشتباه میکنم لطفا دوستان منتقد مرا ارشاد فرمایند، البته به کمک بحث و استدلال نه چماق تکفیر.
خوب اگر سوال اولم از آقای گنجی بجاست پس باید از آقای گنجی سوال را با سوالی دیگر تکمیل کرد و پرسید. خوب جناب تئوریسین! این چه جدایی دین از حکومت است که شما قبل از شروع و قبل از بسته شدن نطفه آن حرف و حدیث اسلام دموکراتیک را پیش میکشید!؟ و یک مرتبه چند تا از مهرههای درگیر در تئوری اسلام دموکراتیک!! را وارد بازی میکنید؟ آیا این سوالها اشکالی دارد؟ آیا این حق را برای مردم مار گزیده ایران قائلید که این حداقل شک را به گفتههای آقای گنجی داشته باشند؟ مخصوصا وقتی که آقای گنجی قبل از حتی به رهبری برگزیده شدن یک مرتبه حرفهای زیبای خود را در باره جدایی حکومت از مذهب یک شبه نقض میکنند و اسلام دموکراتیک را مثل یک شعبده باز از آستین در میآورند و وارد بازی میکنند و بحث حکومت دموکراتیک را تبدیل میکنند به اسلام دموکراتیک و خلاصه مطلب اینکه یک مرتبه دیدی یک شبه ملت را برگرداندند به همان تئوری مسخره مردم سالاری دینی اسهال طلبان.
اگر قصد ایشان این نیست که دوباره مذهب را با حکومت قاطی کنند و معجونی من درآوردی را به خورد ملت بدهند پس این صیغه اسلام دموکراتیک این وسط چکار میکند!؟ آیا ما مار گزیدهها نباید سوال مطرح کنیم؟ آیا در چنین شرایطی باید دم خروس را باور کرد یا قسم ملا را!؟ شرایط امروز درست شده مثل شرایط قبل از انقلاب 57 آن دوران هم هر بدبختی که سعی میکرد به روشی خمینی و اوباشش را زیر سوال ببرد یک عده کاسه از آش داغ تر میپریدن وسط میدان و منتقد بیچاره را چنان میکوبیدند که کسی دیگر جرات نکند نقدی بر حرفهای آن شیاد مطرح کند و درست با همین ابزار توانستند بدون مطرح کردن هیچ گونه نقد سازندهای ملایی بی سواد و جلاد را سوار بر اسب سرکش قدرت کنند و بعد هم دیدیم که کمتر از 4 ماه حضرت ملا چنان جایگاه خود را محکم دید که دستور شکستن قلمها را صادر کرد. در آن دوران نیز اکثرا میگفتند رژیم شاه برود هر کسی که بیاید بهتر از رژیم شاه هست، آیا همان روش را امروز بکار نمیگیرند این مریدان حلقه به گوش!؟ چماق به دست دارند امامی دیگر میپرورانند تا فردا وقتی که جایگاه خود را محکم کرد دوباره سرکوب شروع شود و دوباره روز از نو روزی از نو. الحق که ما ملت ایران نمیتوانیم از تاریخ درس بگیریم و حق مان هست هر بلایی که بر سرمان نازل شود.
البته جای بسی شادی است که این شعبده بازی هم نتوانست عده زیادی را گرد آورد و دیدیم که کل حرکت قبل از شروع متوقف شد. باور کنید اگر بنا بر این است که یک بار دیگر باز فریب این یا آن شعبده باز را بخوریم همان بهتر که همین رژیم چند مدت دیگر بماند تا بلکه آلترناتیوی واقعی برای آن خود ملت فراهم کنند.
در بخش: مبارزه با رژیم
16
Jul
2006
قدیمها توی ایران هندوانه، خربزه و طالبی را بعضی از فروشندگان به شرط چاقو میفروختند نمیدانم امروز هم از این نوع فروشندگان هندوانه پیدا میشود یا با روی کار آمدن جمهوری اسلامی فروش به شرط چاقو هم منقرض شده. گاهی اوقات بعضی از این هندوانه فروشها بعد از اینکه هندوانه را برش میدادند و میدیدند تو زرد از آب در آمد با جر زدن سعی میکردند هندوانه بی رنگ و خاصیت را به خریدار قالب کنند.
این نوع بازاریابی و تبلیغات (مارکتینگ) پدیده تازهای نیست و در غرب هم بعضی از فروشندگان با دست یازیدن به چنین حقههایی سعی در فروش کالای خود میکنند و گرچه بعضی از آنها در این نوع بازاریابی موفق هم هستند ولی به علت اینکه جامعه باز و آزاد است دستشان راحتتر خوانده و رو میشود.
خمینی هم وقتی سال 56، 57 میخواست ما را فریب بدهد تقریبا مثل همین هندوانه خربزه فروشها میگفت به شرط چاقو و حتی وقتی از او پرسیدند که آقا شما چگونه دخالتی در حکومت خواهی کرد میگفت “من که یک طلبه هستم و کاری با حکومت ندارم فقط میخواهم این ملت را از دست شاه نجات بدهم و بعد هم خودم بروم قم طلبگی کنم و… هزار حقه بازی دیگر.
بعد ها در سالهای اسهال طلبی هم خاتمی و شرکا حرف مردم سالاری دینی را پیش کشیدند و وقتی از آنها میپرسیدند این چه صیغهای ست آقایان چاقو بیرون میکشیدند و میخواستند به شرط چاقو جنس بنجل خود را به خورد ما بدهند. باز هم ملت فریب هندوانه فروش متقلب را خوردند و این بار نیز بعد از اینکه خاتمی و شرکاء هندوانه را شکافتند و تو زرد از آب درآمد جر زدند و تعبیر دیگری از آن چرندیاتی که قبلا به نام مردم سالاری دینی به خورد مردم داده بودند را مجددا به خورد ملت دادند، وقتی هم دانشجویان در دانشگاه به خاتمی حمله لفظی کردند و او را زیر انتقاد گرفتند حضرت هندوانه فروش متقلب فرمودند کاری نکنید که بدهم بیرونتان کنند (عجب مردم سالاری دینی!). معلوم است وقتی خر کسی از پل گذشت همه قولها و قرارها را فراموش کند و هم مثل هندوانه فروش حقه باز جر بزند و یک چرندیات دیگری به خورد ملت بدهد.
حالا باز عدهای از همان فریب کاران و شرکای قبلی آقایان اسهال طلب آمدهاند و اینبار در لباسی دیگر مثلا خربزه فروش و باز هم میخواهند به شرط همان چاقو جنس مرغوب!! به ملت بچپانند. غافل از اینکه، یک بار جستی ملخک دو بار جستی ملخک … عاقبت یک بار به دام خواهی افتاد، حتی خر قبرسی هم بیش از دو بار پایش در یک سوراخ نمیرود، بار سوم مراقب است که پایش در همان سوراخ قبلی نرود. اگر میبینیم امروز کسی به این مانوورهای سیاسی وقعی نمیگذارد برای همین حقه بازیهایی است که آقایان بارها تکرار کردهاند و هر بار موفق شدهاند خود را از دام سرنگونی برهانند.
حالا هم آقای گنجی به خارج از ایران آمدهاند تا با همان روشهای قبلی و با یک چاقو سیاست قدیمی و تکراری را به شرط چاقو به مردم قالب کند. غافل از اینکه بابا این ملت بارها از انواع مختلف آخوند حقه خوردهاند یکی با عبای سیاه میآید آن یکی با عبای شکلاتی و حالا هم آخوند بدون عبا و عمامه را میخواهند به شرط چاقو به خورد ملت بدهند الحق که خندهدار است. آیا واقعا فکر میکنید که اینبار هم باز ملت فریب این نیرنگ و ریا را بخورند!؟ گمان نمیکنم.
در بخش: ملای حیله گر
13
Jul
2006
میگویند تا سه نشود بازی نشود، بهمین دلیل مطلب امروز را هم در ادامه دو مطلب قبلی خواهم نوشت با کمی نگاه به زمینههای دیگر.
آقای گنجی در مصاحبه با بیبیسی میفرمایند: “گنجی: خواست من تغییر رژیم جمهوری اسلامی است”
خوب این خواست همه ماست فقط باید از آقای گنجی مجددا سوال کرد که چه نوع بر اندازی مد نظر ایشان است، آیا میخواهند همراه با عدهای از اسهال طلبهای بازنده براندازی کنند! و بجای عبا به دوشهای مشکی پوش، عبا به دوشهای کرم رنگ و شکلاتی را بر سر قدرت بیاورند؟
این جملات را با هزار بار نشخوار در اینجا مطرح میکنم تا مبادا فردا کسی به من اتهام خیانت و نوکری جمهوری اسلامی بزند.
حالا دلایل و پیش زمینه این ادعا کدامند. اگر در مصاحبههای دیگر آقای گنجی کمی دقت کرده باشید ایشان در ادامه همین حرکتهای آخرشان در مصاحبهای با رادیو فردا میفرمایند.
لینک مصاحبه:
“غرب بجای بلند کردن صدای بن لادن های ایرانی و ملاعمرهای ایرانی باید صدای مسلمان دموکرات ایرانی را بشنود. صدای آیت الله منتظری، صدای عبدالکریم سروش ها، محسن کدیور.من سعی می کنم پیام آور صدای صلح از ایران به جهان باشم.”لینک برای داخل ایران
خوب اگر این صداهایی که آقای گنجی فرمودند، صدای اسهال طلبهای درون رژیم نیست پس صدای چه کسانی است!؟ آیا این اسامی که آقای گنجی فرمودند همانهایی نیستند که هنوز خود را در همان طیف اسهال طلب میدانند!؟ تازه خنده دار تر از همه این است که دو نفر از اسامی که آقای گنجی فرمودهاند عملا ملا هستند و هر دو از مهرههای موثر جمهوری اسلامی بوده و هستند.
آیا هنوز باید ادعاهای آقای گنجی را در این زمینه که میفرمایند برانداز هستند باور کرد!؟ آیا به همین زودی ماجرای خاتمی و حیلههای ملاها را فراموش کردهایم!؟ آیا زمان آن نرسیده که بدون جو گیر شدن مسائل را بررسی کنیم؟ به نظر من آقای گنجی و پشتیبانان ایشان (همانها که آقای گنجی صدای دموکراتیک اسلام مینامد) هدفی جز نجات اسلام عزیزشان ندارند پس نباید فریب این مساله براندازی و اینجور چیزها را خورد.
فراموش نکنید که بازی های سیاسی امروز بسیار حساس شده و داریم وارد یک مرحله بسیار مهم و حساس میشویم. دولتهای اروپایی و آمریکا دیگر حاضر نیستند وقت کشیهای رژیم را بپذیرند و رژیم را در تنگنای بدی قرار دادهاند در نتیجه بازیهای سیاسی روند تندتری به خود خواهد گرفت یا بهتر است بگویم که گرفته. حمله اسرائیل به غزه در فلسطین و جنوب لبنان را باید در همین زمینه دید. من حتی میتوانم ادعا کنم که این حملات پیش لرزههای یک زلزله بزرگ در خاورمیانه است در نتیجه رژیم حالا چه اسهال طلبان آن و چه جناح تند رو آن مجبور به بازی کارتهای آخر خود هستند. و به نظر من آمدن یک باره گنجی و چند فعال سیاسی دیگر هم که همین اواخر یک مرتبه سروکلهشان در آمریکا پیدا شده نشان از همین تند شدن روند حوادث سیاسی است.
نکته اساسی که باید در این دوران در نظر بگیریم این است که رسانههای همه گیر مثل روزنامهها و تلویزیونها به خاطر اینکه هزینه بر هستند پس در نتیجه همه این رسانهها یا بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم دمشان به این یا آن حکومت یا ارباب سرمایه بند است و تحلیلها و حمایتهایشان هم از همین مساله سرچشمه میگیرد درصورتی که وبلاگها امروز میتوانند بخاطر همین دلیلی که در بالا گفتم مستقل باقی بمانند و خبررسانی بدون قرض و مرض را انجام بدهند. پس خواهشمندام این مساله را جدی بگیریم و از این ابزار که امروز به سادگی در دسترس همه است استفاده بهینه کنیم
این از این.
پ.ن.:
اگر باز هم شک دارید میتوانید خودتان سخنان آقای گنجی را گوش کنید.
با سپاس از بلوچ عزیز
پ.ن.2: با بمباران فرودگاه بیروت اسرائیل علنا ایران و سوریه را در دخالت حملات حزب الله به اسرائیل متهم کرد. پیامدهای این بازی سیاسی برای ملت بیچاره ایران بسیار خطرناک خواهد بود
یک توضیح فنی:
دوستان عزیز چند روزی است سروری که وبلاگ من را سرو میکند با مشکلاتی روبروست که ممکن است یک مرتبه تلنگش در برود و اگر چنین اتفاقی افتاد ممکن است یکی دو روز این وبلاگ از صحنه جهان اینترنت مفقود شود، نگران نباشید من خواهم بود و دوباره سرور را یا یک سرور دیگری را (بخوانید یک پی سی قراضه دیگر) سرپا خواهم کرد. پس دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
در بخش: سیاسی
10
Jul
2006
در مطلب قبلی گنجی را از این نوع انقلابیون جدا کرده بودم و نوشتم “حدیث اکبر گنجی پیچیده تر از آن است که بنده وارد تحلیل آن شوم” دلیل اینکه گنجی را در این گروه دسته بندی نکرده بودم تنها این بود که مبارزه گنجی را در مسیر سرنگونی رژیم میدانم ولی او را تنها یک ابزار میشناسم نه یک لیدر یا مهرهای موثر.
من هیچ گاه مثل دیگران گنجی را متهم به مهره رژیم بودن نکردهام (حداقل در مقطع کنونی) و چنین استدلالهایی را هم قبول ندارم. دلیل اصلی این استدلال هم این است که تنها همراه و همیار با رژیم بودن تا مقطعی را نمیتوان دلیل کافی برای مهره بودن کسی به حساب آورد هر کسی میتواند اشتباه کند و تا مسیری و مقطعی با رژیم همراه بوده باشد، گرچه مدتی که گنجی با رژیم همراه بوده بسیار طولانی است ولی باز باید برای پیش برد جنبش دست و دلبازانه عمل کرد تا بلکه مهرههای بیشتری را از رژیم به مجموعه نیروهای جنبش ضد رژیم جذب کرد.
رضا باقری در پیام مطلب قبلی مینویسد:
من فکرنمی کنم مسئله گنجی زیاد پیچیده باشد.
آدمهایی در سطح گنجی نمی توانند پیچیده باشند،
ادمی که در هر موضعی دو آتشه است!
اوایل یک انقلابی دو آتشه و حالا یک شخصیت ضد خامنه ای دو آتشه( فقط ضد خامنه ای!)
در نوشته رضا نکتهای نهفته است که برای تحلیل ما بسیار مهم است که در زیر به آن خواهم پرداخت.
دلیل اینکه نمیتوان آقای گنجی را به عنوان یک لیدر یا حداقل شخصیتی در این حد از جنبش ضد رژیم دانست چیست؟ این نکته بسیار اساسی است: هر کس که بخواهد خود را وارد این مجموعه کند باید بعنوان یک حداقل “رژیم و کلیت آنرا محکوم کند”، کاری که آقای گنجی تا آنجایی که من میدانم نکرده است. گنجی و دیگر مخالفین رژیم که خود را روشنفکر دینی میخوانند هیچکدام شان ریشههای این رژیم را محکوم نکرده و نمیکنند و تنها به محکوم کردن شاخههایی از این رژیم بسنده میکنند و بعد توقع دارند به عنوان یکی از نیروهای مخالف رژیم قلمداد شوند زهی خیال باطل چنین عملی هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه بخواهیم دوباره این جنبش را هم مثل جنبشهای قبلی به بیراه بکشانیم.
آقای گنجی با اینکه نوک هرم رژیم (خامنهای) را هدف قرار داده ولی هیچگاه کلیت رژیم را به صورت شفاف نقد و محکوم نکرده. آقای گنجی هیچ گاه ریشه اصلی حکومت اسلامی آخوندی (خمینی) را محکوم نکرده و هنوز به باور من یکی از مقلدین(مرید) پر و پا قرص خمینی است. حالا همان گونه که در پاراگراف بالا نوشتم اگر برای پیوستن به جنبش رهایی و سرنگونی طلب ایران این یک شرط را شرط اصلی بدانیم آقای گنجی در این امتحان مردود خواهد شد. و بر همین اساس همچنین باید خیلی دیگر از نیروهایی که خود را جزو نیروی اپوزیسیون مینامند بررسی شوند و اساس باید محکوم کردن کلیت رژیم باشد نه اینکه در مقابل شاخه یا شاخههایی از این رژیم موضع مخالف گرفته باشند. با دقت در کار اصلاح طلبان و دیگر نیروهای درون رژیم هم همین پدیده قابل رویت است که همگی هیچگاه ریشه و پایههای اصلی این رژیم را زیر سوال نمیبرند و تنها قصد اصلاح شاخههای رژیم را دارند. بر اساس همین استدلال هم میتوان آقای گنجی را یک اصلاح طلب دانست و نه یک انقلابی و سرنگونی طلب، یک نفر نمیتواند هم اصلاح طلب باشد و هم انقلابی! با همه این استدلالها باز بر این عقیده استوارم که باید به اینگونه مهرهها اجازه بازی داد تا هم از آنها بعنوان ابزاری برای پیش برد جنبش استفاده کرد و هم به آنها اجازه داد تا شاید روزی خود را اصلاح کنند تا بتوانند به عنوان یک عضو از نیروهای سرنگونی طلب قبول و پذیرفته شوند.
اینکه آقای گنجی حتی تا پای جان برای اهدافش پیش رفته نمیتوان او را یک انقلابی مفید دانست فراموش نکنید که روزانه دهها نوجوان نا آگاه فریب بن لادن و شرکا، خامنهای و شرکا را میخورند و با بستن بمب به خود به خیال خودشان انقلابی میشوند ولی این پدیده “از جان گذشتن” نمیتواند به تنهایی دلیل کافی برای انقلابی بودن کسی پذیرفته شود.
در بخش: سیاسی