25
Dec
2009
بیانیه رهبر در رابطه با مرگ منتظری را میتوان مصداق گوز به شقیقه تشبیه کرد، باور ندارید الان اثبات میکنم تا باورتان شود!
حکایت سعدی را در رابطه با گوز شنیدهاید؟ اگر نشنیدهاید آنرا اینجا بخوانید تا بروم سر رابطه گوز و شقیقه ملوکانه!
حکایت سعدی :
یکی را از برزگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت و طاقت ضبط آن نداشت و بی اختیار از او صادر شد. گفت ای دوستان! مرا در آنچه کردم اختیاری نبود و بزهی بر من ننوشتند و راحتی به وجود من رسید شما هم به کرم معذور دارید.
شکم زندان بادست ای خردمند ندارد هیچ عاقل باد در بند
چو باد اندر شکم پیچد فرو هل که باد اندر شکم بارست بر دل
منبع
من با این استدلال سعدی کاملا مخالفم! آخه هم شهری، کاه از خودت نیست کاهدان که از خودت است! حالا گیرم آن گوز کذایی شما را خوش آمد! دیگران که دور و بر شما هستند چطور؟ آیا آنها هم مجبورند بوی گند گوز شما را تحمل کنند!؟
همین منطق را هم میتوان برای رهبر و گوزیدن اخیر ایشان بکار برد و نوشت: آخه مردک به خودت رحم نمیکنی به دور و بریهایت رحم کن! اگر تا امروز قرار نبود رژیم دست پروردهات سرنگون شود، بعد از این گوزیدن یقینا سرنگون خواهد شد. اول اینکه در ایران اکثر غریب به اتفاق بر این نظر اتفاق نظر دارند که پشت سر مرده نباید حرف زد، پس همین یک بیانیه شما کافی است تا مردم به شما پشت کنند.
من هر چه فکر میکنم، نمیتوانم منطق رهبر در رابطه با بیانیه او در باره منتظری را درک کنم! ایشان یا اصلا هیچوقت شعور نداشتهاند یا این اواخر آنرا بکلی از دست دادهاند. حتی یکی از آن همه دکتر و مهندسهای قلابی که دور و بر ایشان هستند نمیتوانستند به ایشان توصیه کنند که نباید چنین بیانیه ای را صادر کند!؟ آخه مردک خر منتظری که مرد دیگر نمیتوانست برای تو مشکلی ایجاد کند، به کدام منطق تصمیم گرفتی چنین بیانیهای را برای او صادر کنی؟ آخه عقل کل! اگر یکی دو هفته خفه خون گرفته بودی شاید یواش یواش او هم مثل دیگر موارد شامل گذشت زمان میشد و مردم و سیاسیون یواش یواش ایشان را هم مثل دیگران فراموش میکردند، ولی گویا تو چنان گوزت با شقیقهات متصل شده که نمیتوانی تصمیم درست و حسابی بگیری. باور کن الدنگ جان، اگر من رهبر ایران بودم یقینا بخاطر این گلی که وارد دروازه خودیها کردی، میدادم تو را از فلان جا دار بزنند تا سرمشق دیگر الاغهای بیت رهبری شود و این گونه به کاه دانی نزنند.
باور بفرمایید بیانیه اخیر رهبر درست مثل باد شکم حکایت سعدی است که بی محابا رها شده، بدون اینکه در نظر بگیرد چه بوی گندی دور و بر بیت رهبر را فرا خواهد گرفت
در بخش: ملای حیله گر
22
Dec
2009
این شعاری بود که نوکران سینه چاک سید علی در مراسم خاکسپاری منتظری میدادهاند. شعار از این قشنگ تر نمیشد ساخت! گرچه شعاری است توخالی مثل دیگر شعار های سیدعلی، ولی انصافا که سید علی و اوباش اش بهترین شعارها را در این 30 سال حکومت ننگین جمهوری اسهالی ساختهاند.
تفکری که بر ایران 30 سال گذشته حکمفرما بوده این بوده که اگر نتوانستی کسی را به دلخواه با خود همراه کنی با زور و اوباشی گری او را دنبال خودت روی زمین بکش، اینها ملت را هم به زور میخواهند به بهشت ببرند، حتی اگر مجبور باشند با زور آنها را روی زمین دنبال خود بکشند!
وقتی رهبر نمیتواند برای راه پیمایی هایش نیروی سیاهی لشگر بسیج کند، نیروهای دیگران را با شعاری به نفع خود مصادره میکند.
راستش را بخواهید این ارازل و اوباشی که بر ایران حکومت میکنند، تنها کاری که بلدند بکنند شعار دادن است. در عمل حتی اوباشی گری هم که حرفه اصلی شان است را هم به خوبی نمیتوانند در عمل اجرا کنند. وگرنه اگر کسی بخواهد اوباش گری کند باید با اقتدار عمل کند. اینکه به گدایی در خانه یک مرده برود و نیروی طرفدار او را با شعاری توخالی به نفع خود مصادره کند به هیچ عنوان نشان از اقتدار ندارد. این هم مثل دیگر دوران زندگی سیدعلی گدا نوعی گدایی است. گدایی سیاهی لشگر آن هم در مقابل خانه یک مرده.
در بخش: ملای حیله گر
20
Dec
2009
همه به وضوح مواضع مرا در برابر اسلام میشناسند. در این شکی نیست که مخالفت من با اسلام به این معنی نیست که با انسانهای آزادهای که بر حسب اتفاق مسلمان هم هستند دشمنی دارم.
گرچه مواضع او از اسلام سرچشمه گرفته بود و ثمرهای بود از آموزههای اسلامی ولی با این حال بارها در زندگیاش نشان داد که می توان مسلمان بود با این حال مواضع انسانی را سر لوحه زندگی قرار داد.
آیت الله منتظری یکی از این انسانها بود. او با مواضعاش در مقابل جنایات خمینی و رژیماش، نشان داد که انسانی است آزاده که شرف و وجدان را فدای قدرت دنیوی نمیکند و برخلاف اکثر آنهایی که شرف و وجدان خود را به مقام و جایگاه سیاسی فروختند و سر سپرده رژیمی شدند که جز جنایت و خیانت عمل دیگری در این 30 سال انجام نداده است عمل کرد و با ایستادگی و مقاومت با شرف زیست. جایگاه آیت الله منتظری در تاریخ ایران یقینا جایگاهی مثبت و انسانی ارزیابی خواهد شد.
فقدان این انسان آزاده را به آزادگان ایران تسلیت میگویم و آرزوی پیروزی آزادگان را آرزو میکنم.
در بخش: اسلام و مسلمین
13
Dec
2009
انقلاب 57 دو مشخصه (موتور محرک) اصلی داشت که همه را فریب داد و به بیراه کشید.
محرک اول آن “همه با هم” بود، که اگر آنرا با لهجه خمینی ادا کنیم (هَمَه با هَم) جنبه کمدی تراژیک آن بیشتر مشخص میشود.
محرک دوم آن “شاه برود هر خری سر کار بیاید بهتر است”.
متاسفانه این روزها هم مجددا خواسته یا ناخواسته همین دو پدیده را میتوانیم به وضوح ببینیم. “همه با هم” این روزها نه تنها در رفتار و کردار یکسان شده ما مشاهده میشود، که بدبختانه در رنگ لباسها و علائم هم “هَمَه با هَم” شدهایم. شاید این بار بتوان گفت “هَمَه با هَم هَمرنگ” شدهایم!
مشخصه دوم را هم مجددا با همان روش کورکورانه داریم به اجرا میگذاریم، “خامنهای جلاد” برود هر خری بیاید فرقی نمیکند! حتی اگر مجبور باشیم اکبر شاه دزد را لباس روحانی و پاکی و نجابت بپوشانیم و دنبالش راه بیفتیم هم اشکالی ندارد! اگر رئیس دولت قتل عام سالهای 67 هم دم دست بود او را نجات بخش ملت کنیم و کورکورانه دنبالش راه بیفتیم و سینه زنی راه بیندازیم و شعار بدهیم “یا حسین میرحسین”.
متاسفانه این ساده انگاریها باعث شده مشکلات عظیمی را که ملت ایران با آن دست و پنجه نرم میکند را ساده کنیم و با رفتن این و جایگزین کردن آن بخواهیم حل کنیم. آنهایی که دستی در ریاضیات دارند به خوبی میدانند که تبدیل کردن یک معادله 50 مجهولی به معادله یک یا دو مجهولی اگر غیر ممکن نباشد یقینا بسیار بسیار دشوار خواهد بود.
اگر در محاسباتمان کمی از دو رنگ دیدن دنیا دور شویم و حداقل آنرا سه رنگ کنیم، خواهیم دید که با رفتن حکومت سید علی (قرمزها) و آمدن میرحسین همراه با دیگر دزدان و راه زنانی که پشت هاشمی سنگر گرفته اند(سبزها) مشکل ما حل نخواهد شد. سوال اساسی این خواهد بود که وضع (سفیدها) این وسط چه خواهد شد. من و میلونها ایرانی که نه چشم دیدن قرمزها و نه سبزها را دارند و خود را سفید میدانند بعد از انقلاب سبز 88 جایگاه ایشان در آن جامعه فلک زده کجا خواهد بود؟
مدتها بود میخواستم بنشینم و تحلیل خودم را از انقلاب سیاه و سفید قبلی بنویسم. گاهی اوقات کنار هم گذاشتن واژهها و از آن معنا و مفهوم دلخواه ساختن کار چندان آسانی نیست. برای نوشتن تحلیل چنین وقایعی نباید تندنویسی کرد، باید وقایع را شناخت و عمق آنها را درک کرد و خصوصا باید با وسواس نوشت تا بتوان در باره آنها تحلیلی درست به دست آورد.
چند روز پیش تحلیلی از رخداد انقلاب سیاه و سفید 57 خواندم که شدیدا به برداشت و تحلیل خودم نزدیک است. این مطلب را حتما بخوانید و اگر تحلیل دیگری از رخداد انقلاب 57 دارید بنویسید، این روزها شدیدا نیازمند چنین تحلیلهایی هستیم تا مجددا از چاله به چاه نیفتیم.
در بخش: مبارزه با رژیم
09
Dec
2009
دانشجویان، استادان و محققین دانشگاه اسلو از امسال تصمیم دارند هم زمان با جایزه صلح نوبل، یک جایزه هم برای دیکتاتور سال در نظر بگیرند. امسال این افتخار شامل حال آسید علی خان رهبر شد و اولین دیکتاتوری شد که این جایزه افتخار آمیز(!) را دریافت میکند. دانشجویان دانشگاه اسلو و مدرسه عالی اقتصادی ب ای در این رای گیری آقا را به عنوان دیکتاتور سال با بیش از 5000 رای مستقیم دانشجویان این دو موسسه مهم آموزش عالی مفتخر به مقام شامخ دیکتاتور سال کردند.
دلیل انتخاب آقا را هم این ذکر کردهاند، که ایشان اول از همه با تقلب محمود احمدی نژاد را به شکل غیرقانونی به ریاست جمهوری منصوب کرده. از دیگر افتخارات آسید علی به نظر این دانشجویان احکام اعدام صادر شده برای کودکان است، که با زحمات شبانه روزی آسید علی، ایشان موفق شدهاند 150 کودک را حکم اعدام بدهند. از افتخارات دیگری که در این مورد نام برده شده، سیستم آپارتاید بر علیه زنان است.
البته این افتخار تنها نصیب آسید علی ما نشده، بلکه در این رای گیری 11 دیکتاتور دیگر هم بوده، ولی خوب از شانس خوب ما آسید علی با رای بالا به این افتخار دست یافته! ایشان با کیم جونگ 2 کره شمالی و موگابه از زیمبابوه رقابت تنگاتنگ داشته که باز هم خوشبختانه ایشان با افتخار مقام اول را کسب کردهاند.
فکر نکنید که مقام اول را همین طوری الکی بدست آمده ها! در بین رقبای آسید علی کسانی مثل البشیر از سودان، فیدل و رائول کاسترو از کوبا، ایسایاس از اریتره و عاقبت آقای برلوسکنی با مقام شامخ ولایت رقابت کردند که آسید علی آقا با افتخار کامل مقام اول را نصیب ما ملت خوشبخت کرد!
پ.ن.:
تصویر زیر از نشریه مگزین نروژی است. جایزه ایشان یک عدد مغز انسان است.
در بخش: حقوق بشر
05
Dec
2009
شراب امسال را هم تمام کردم و امروز همه را بطری کردم و اتیکت زدم و گذاشتم توی زیر زمین تا استراحت کنند تا فروردین یا اردیبهشت ماه که دمی به خمره بزنم!
هوای امسال اسلو بسیار بد و بارانی بود، یعنی همان هوایی که اصلا بدرد تولید انگور شراب نمیخورد، با این حال ثمره یکساله بد از آب در نیامده. البته نمیتوان نتیجه واقعی را تا چند ماه دیگر به دقت قضاوت کرد ولی از طعم و عطر و رنگ اولیه آن چنین به نظر میرسد که نتیجه بد نشده. اتیکتهای زیبایی که روی بطریها میبینید نتیجه زحمات یک دختر خانم نیمه ایرانی نیمه نروژی است که زحمت کشیده طراحی کرده.
مدت زیادی است که با خودم عهد کردهام اگر رژیم ملاها سرنگون شود، همان سال اول بروم شیراز و یک کارخانه شراب سازی راه بیندازم. دنیا را چه دیدی شاید هم قبل از مردن ما این هیولاهای آدم خوار از روی زمین برچیده شوند و شیراز هم بعد از سالها یک کارخانه شراب سازی داشته باشد.
به امید آن روز
پ.ن.: محصول امسال 47 بطری شد که به سلامتی شما وقتی آماده شد خواهم نوشید.
پ.ن. 2: طرز تهیه شراب برای آنها که بلد نیستند
در بخش: گوناگون
01
Dec
2009
حتما شما هم لاتهای قلابی دیدهاید، منظورم همان لاتهایی است که یکی شان میایستد این طرف خیابان و آن یکی آنطرف خیابان و هی برای هم عربده کشی میکنند و نسق میگیرند. حالا اگر یکی از این لاتها کمی جرات داشت و آمد آنطرف خیابان یک مرتبه میبینی آن یکی دیگر دمش را میگذارد روی کولش و فلنگ را میبندد. اقتدار و قدرت لاتی این گونه لاتها در همین حد است. این گونه لاتها فقط میتوانند برای آدم های بیچاره و بی پناه نسق بگیرند و همین که دیدند یکی در مقابلشان ایستادگی کرد، کاسه کوزه شان را جمع میکنند و فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
اقتدار حکومت آسید علی هم از همین نوع اقتدارهای پوشالی است. تا حالا بارها برای این و آن ابر قدرت و گنده لات جهانی نسق گرفتهاند و تا آنجایی که توانستهاند چاقو و پنجه بکس به رخ دیگران کشیدهاند. اما همین که یکی از این گنده لاتهای جهانی کمی جرات میکند و سنبه را پر زور میکند آقایان جا میزنند و دمشان را لای پایشان میگیرند و کاملا عقب نشینی میکنند. یادتان هست داستان گروگان گیری قبلی ملوانهای انگلیسی را همان که وقتی تونی بلر یک نامه شدید الحن محرمانه برای آسید علی فرستاد، احمدی نژاد گروگانها را همراه با کت و شلوار اهدایی و کادو و هزار دمبک و دستک برد فرودگاه و فرستادشان انگلیس.
این گروگان گیری چند روز قبل هم به همین شکل البته این بار خیلی زودتر حل شده. این بار انگلیس دست آخوندها را خوانده بود و با تجربه قبلی می دانست که چه بازی با این جوجه لاتها بکند تا بساط شان را جمع کنند و بروند سر یک گذر دیگر برای نسق گرفتن.
یکی نیست به این آقایان بگوید بابا چرا خودتان را این گونه ضایع و سکه یک پول میکنید! شما که خوشبختانه از قبل سکه یک پول هستید دیگر نیازی نیست دوباره این حقارت خودتان را به رخ دنیا بکشید.
اقتدار! حکومت آسید علی در این هفته یک بار دیگر هم به وضوح به نمایش گذاشته شد وقتی که دزدان دزد تر از آخوندها کفشهای معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد حکومت را دزدیدند و حضرتاش مجبور شد دست از پا درازتر با پای برهنه به منزل برگردد. یکی نیست به اینها بگوید بابا شما حتی قادر نیستید کفش، کلاه و تنبان خودتان را حفظ کنید، چگونه میخواهید یک مملکت 70 میلیونی را حفظ کنید؟ آن هم با این همه دشمن خونی که برای خودتان دست و پا کردهاید؟
در بخش: طنز