Dec 13 2009
سبز و سفید و قرمز
انقلاب 57 دو مشخصه (موتور محرک) اصلی داشت که همه را فریب داد و به بیراه کشید.
محرک اول آن “همه با هم” بود، که اگر آنرا با لهجه خمینی ادا کنیم (هَمَه با هَم) جنبه کمدی تراژیک آن بیشتر مشخص میشود.
محرک دوم آن “شاه برود هر خری سر کار بیاید بهتر است”.
متاسفانه این روزها هم مجددا خواسته یا ناخواسته همین دو پدیده را میتوانیم به وضوح ببینیم. “همه با هم” این روزها نه تنها در رفتار و کردار یکسان شده ما مشاهده میشود، که بدبختانه در رنگ لباسها و علائم هم “هَمَه با هَم” شدهایم. شاید این بار بتوان گفت “هَمَه با هَم هَمرنگ” شدهایم!
مشخصه دوم را هم مجددا با همان روش کورکورانه داریم به اجرا میگذاریم، “خامنهای جلاد” برود هر خری بیاید فرقی نمیکند! حتی اگر مجبور باشیم اکبر شاه دزد را لباس روحانی و پاکی و نجابت بپوشانیم و دنبالش راه بیفتیم هم اشکالی ندارد! اگر رئیس دولت قتل عام سالهای 67 هم دم دست بود او را نجات بخش ملت کنیم و کورکورانه دنبالش راه بیفتیم و سینه زنی راه بیندازیم و شعار بدهیم “یا حسین میرحسین”.
متاسفانه این ساده انگاریها باعث شده مشکلات عظیمی را که ملت ایران با آن دست و پنجه نرم میکند را ساده کنیم و با رفتن این و جایگزین کردن آن بخواهیم حل کنیم. آنهایی که دستی در ریاضیات دارند به خوبی میدانند که تبدیل کردن یک معادله 50 مجهولی به معادله یک یا دو مجهولی اگر غیر ممکن نباشد یقینا بسیار بسیار دشوار خواهد بود.
اگر در محاسباتمان کمی از دو رنگ دیدن دنیا دور شویم و حداقل آنرا سه رنگ کنیم، خواهیم دید که با رفتن حکومت سید علی (قرمزها) و آمدن میرحسین همراه با دیگر دزدان و راه زنانی که پشت هاشمی سنگر گرفته اند(سبزها) مشکل ما حل نخواهد شد. سوال اساسی این خواهد بود که وضع (سفیدها) این وسط چه خواهد شد. من و میلونها ایرانی که نه چشم دیدن قرمزها و نه سبزها را دارند و خود را سفید میدانند بعد از انقلاب سبز 88 جایگاه ایشان در آن جامعه فلک زده کجا خواهد بود؟
مدتها بود میخواستم بنشینم و تحلیل خودم را از انقلاب سیاه و سفید قبلی بنویسم. گاهی اوقات کنار هم گذاشتن واژهها و از آن معنا و مفهوم دلخواه ساختن کار چندان آسانی نیست. برای نوشتن تحلیل چنین وقایعی نباید تندنویسی کرد، باید وقایع را شناخت و عمق آنها را درک کرد و خصوصا باید با وسواس نوشت تا بتوان در باره آنها تحلیلی درست به دست آورد.
چند روز پیش تحلیلی از رخداد انقلاب سیاه و سفید 57 خواندم که شدیدا به برداشت و تحلیل خودم نزدیک است. این مطلب را حتما بخوانید و اگر تحلیل دیگری از رخداد انقلاب 57 دارید بنویسید، این روزها شدیدا نیازمند چنین تحلیلهایی هستیم تا مجددا از چاله به چاه نیفتیم.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 8:13 am در بخش: مبارزه با رژیم
15 پیام |
درود بر آقای خودمان
دقیقا اون چیزی هست که من هم نگرانم و البته تو جامعه ای که من باهاشون برخورد دارم این مسئله زیاد مطرح میشه و خوشبختانه موسوی رو چهره دیگر جمهوری اسلامی ایران می دونن که چنین نظراتی جای خوشحالی داره
درود بر آقای خودمان
دقیقا اون چیزی هست که من هم نگرانم و البته تو جامعه ای که من باهاشون برخورد دارم این مسئله زیاد مطرح میشه و خوشبختانه موسوی رو چهره دیگر جمهوری اسلامی ایران می دونن که چنین نظراتی جای خوشحالی داره
لهجه به این خوشگلی چطور دلت میاد مسخرش کنی ؟! کاش نروژ کهریزک داشت تا یکم ارشااااااااد بشی !!!!
میدونی در انقلاب 57 توده مردم درک صحیحی از مفاهیم دموکراسی ، جامعه مدنی ، آزادی و … نداشتن برای همین به راحتی به دام افتادن …
اما الان وضعیت متفاوته هرچند هنوز مردم ما با شرایط آرمامی از حیث آگاهی سیاسی فاصله دارن اما خوشبختانه طبقه ای از تحصیلکرده های جوان ظهور کرده که بعید می دونم اشتباه تاریخی 57 رو تکرار کنن
حمایت از موسوی و کروبی و … حمایت از راه اونها نیست یه حمایت تاکتیکی هستش
آقای موسوی باید بهتر از هر کس دیگر بداند که مردم فقط “خواهان حقوق قانونی” خود نیستند. مردم خواهان همه حقوق خود هستند، همهی آن حقوقی که در قانون اساسی این “جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر” از آنها محروم شدهاند.
بله! مردم از “ارزشهای بنیادی دفاع میکنند”، این “ارزشهای بنیادی” که مردم خواهان آن هستند، در درجه اول حق زندگی است؛ حق یک زندگی شایسته انسانی است.
آنها میخواهند صبح که از خانه بیرون میروند گرفتار هزار و یک شر و مصیبت جمهوری اسلامی از جمله گشت ارشاد، مأموران انتظامی و راهنمایی و رانندگی و کارمندان بی کفایت و رشوهخوار نشوند و شب سر سالم به خانه برسانند.
آن میخواهند پس از روزها کار طولانی و طاقتفرسا، دستمزد خود را دریافت کنند. آنهم نه دستمزدی در حد بخور نمیر، بلکه دستمزدی که با آن بتوانند یک زندگی انسانی را بگذارنند، شکم خانوادهشان را سیر کنند؛ برای بچههایشان وسایل تحصیل را فراهم آورند؛ وسایل تفریح را تهیه کنند. فارغ از دغدغه بیکاری باشند.
آنها میخواهند وقتی حقشان تضییق میشود، قانونی باشد که از آنها حمایت کند نه آن که دستگاه بگیر و ببند جمهوری اسلامی و قوه قضاییه، آفت جانشان شوند.
مردم میخواهند سرنوشت خود را خود تعیین کنند و آن هم طبق نیازهای زمانه، نه طبق قوانین متحجر اسلامی و تفسیرهای ملایان.
بله مردم، خیلی چیزها میخواهند. خیلی بیشتر از آن چه که قانون اساسی، برایشان تعیین کرده.
مردم سی سال است شاهد “دروغ” و “تقلب” در جمهوری اسلامی بودهاند و آن را یکی از پایههای جداییناپذیر این رژیم میدانند.
موسوی میگوید: “شعارهای ساختارشکنانه، اغلب متاثر از خشونت نیروهای امنیتی است که با ناجوانمردی به پیر و جوان و زن و مرد، حمله میکنند…”
موسوی و کروبی و دهها “اصلاحطلب” دیگر از همان روز اول اوجگیری اعتراضات مردم، گفتند و نوشتند از “شعارهای رادیکال و ساختارشکنانه” پرهیز کنید. کوشیدند مردم را به “تظاهرات سکوت” دعوت کنند. از عوامل ریز و درشت خود خواستند که در تظاهرات “ساختارشکنان” را کنترل کنند. و اکنون که تمام تلاشهایشان بینتیجه مانده است، میخواهند ریشه رادیکالیسم اعتراضات مردمی را به “سرکوب حکومت” تقلیل دهند.
نه این “شعارهای ساختارشکنانه” متأثر از “خشونت نیروهای امنیتی” نیست. این شعارها، فریاد حقطلبی سی ساله مردم است، صدای خشم فروخفته سی ساله مردم است. سی سال است که اپوزیسیون مترقی و چپ از بیدادهای جمهوری اسلامی شما میگویند. سی سال است که کارگران اعتراض و تجمع میکنند و خواهان حقوق خود هستند، همه حقوق خود، نه فقط دستمزدهای معوقه و بخور و نمیرشان؛ سی سال است که زنان خواهان رفع تمام تبعیضهای جنسیتی هستند؛ سی سال است که زحمتکشان از فقر و محرومیت و گرانی در عذابند و هر از گاهی در گوشهای از ایران سر به شورش برمیدارند؛ سی سال است که روشنفکران با سانسور و اختناق “جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر” شما مبارزه میکنند. سی سال است که جوانان با تخطی از قوانین متحجر حجاب و ممنوعیت همنشینی و ارتباط دو جنس درافتادهاند؛ سی سال است. این “شعارهای ساختارشکنانه” فریاد حق طلبی مردم است.
موسوی می گوید: “… نیروهای امنیتی… که با ناجوانمردی به پیر و جوان و زن و مرد، حمله میکنند. مخصوصا حمله به زنان، اوج شکستن سنتهای مرسوم جامعه ماست.”
من به عنوان یک زن ایرانی از شما میپرسم، راستی از کدام “سنتهای مرسوم جامعه” حرف میزنند؟
آن سنتی که در دهه شصت دختران و زنان را در خیابان به گلوله میبست؟ آن سنتی که به دختران و زنان میگفت: “یا روسری یا توسری”؟ البته تحت حمایت “دلسوزانه” مسئولین امر و دولت. آن سنتی که به صورت دختران بی حجاب یا به قول اسلامی ها “بدحجاب” اسید میپاشید و احدی هم پاسخگو نبود؟ آن سنتی که مردان چماقدار رژیم را به دانشگاه دخترانه الزهرا فرستاد، و دختران دانشجو را به باد کتک گرفت؟ از دانشگاههای دیگر نمیگویم که در آن جا پسران و دختران دانشجو، به طور مساوی از حق کتک خوردن و “سنت مرسوم” دوران شما برخوردار بودند. آن سنتی که تنها در یک مورد زنان و مردان را برابر میشمرد و آن هم در شکنجهگاهها و بالای چوبههای دار؟ آن سنتی که حکم میکرد و میکند که دختران باکره باید پیش از اعدام مورد تجاوز قرار گیرند؟
بیایید یک بار هم که شده به مردم راست بگویید. بقیه دوران جمهوری اسلامی را کاری ندارم. از همان “دوران طلایی” جمهوری اسلامی که سنگش را به سینه میزنند و به ما وعدهاش را میدهید.
کتک زدن، کشتن، شکنجه و اعدام حتا یک انسان، عملیست شنیع و ضد انسانی. اما سری به آمارهای شکنجه و اعدام دوران آقای موسوی بزنید و راستش را بگویید تعداد اعدام جوانان در دوران نخستوزیری ایشون بیشتر بود یا در چند ماه اخیر؟
بلی مردم از دروغ بیزارند، اگر شما هم مثل مردم از دروغ بیزارید، پس بیایید یک بار هم که شده راستش را بگویید
درود بر خُسن آقای عزیز.
این امید افراطی که بعضی از دوستان ( که کم هم نیستند ) بهش دچار شدند زیادی ترسناک است. البته در این سیری که اتفاق افتاده از آغاز تا کنون بسیاری از نگرانیهای من برطرف شده، اما باز هم نباید بگوییم رسیدن به ایدهآل محتوم است که نیست. به راحتی همین حرکت که تا الان پیش رفته میتواند منحرف شده و بسیاری از دستآوردهایش را از دست بدهد.
شاد و پیروز باشید.
http://kamalifamily.blogfa.com/
خسن اقا لطفأ یک نگاهی به این Weblog بیانداز و ببین اسلام چه بلائي برسر تفکره این مرد مسلمان ایرانی مفلک اورده ببین درباره زن چی میگه.
http://friendfeed.com/khar2khar/1eb99a46/youtube
درود…
این جماعت که تخصص و تبحرشان تکرار تاریخ است به این نوشته ها خیلی نیاز دارند.
عزتاله سحابی در کنفرانس برلین حرفی زده بود که باید با آب طلا نوشت و بر سر در این جنبش سبز کوبید:
«مردم در انقلاب سال ۵۷میدانستند چه نمیخواهند، ولی نمیدانستند چه میخواهند.»
به نکته مهمی اشاره کردی، امانمی توان از ایران یک شبه مثلا نروژ ساخت. باید واقیتهای جامعه را هم در نظر گرفت. هنوز بسیاری به اسلام به شکل سنتی اش پایبند هستند. من فکر می کنم که آنها هم در دمکراسی شما جایی دارند. موسوی هر چند که ایده ال نیست، اما بهترین گزینه ای بوده است که توانسته علارغم فیلترهای بسیار، عبور کند و بهانه جمع شدن همه شود. پله پله تا ملاقات دمکراسی
حسن آقا، cerise sur le gâteau اش در راه است.
راهپیمائی برای حمایت از خمینی!
سلام خسن جون، چطوری؟ من علیرضام. این وبلاگ http://kamalifamily.blogfa.com/ عجب کسوشعر ناب محمدیای بود. ۳ ماه بود اینجوری نخندیده بودم.
یک نکته بسیار جالب. گوگل را باز کنید و تایپ کنید مادر جنده. پیشنهاد گوگل بسیار روه افزاست!
آلتتان برقرار باد
تاحالا اینقدر محمود خان بهت نزدیک شده؟
من جای تو بودم میرفتم دانمارک به استقبالش
دادشی اولین باره که سرزده اومدم به دفتر خانه شما… درجه یک … نه الکی و تخمی تخیلی اینرو نمی نویسم.نمیدونم ولی یک 4 – 5 خروار و یا شاید هم تنی (1000 کیلو)کاغذ سیاه کردم و مقادیری از افاضات مسوده شده ام متاسفانه یا خوشبختانه چاپخش هم شدند… این رو نوشتم که التفات بفرمایید که شدید اهل بخیه هستم… حالا ز تعارف کم کنیم و بر مبلغ بیفزاییم ها؟
خوب یک مهربانی بزرگ درحق همه ملت نیمه بیدار و نیمه مدهوش و نیم هوشیاربفرمایید و آن اینکه یک کارنامه مختصرو مفید از همه دست اندرکاران سیرکی که از 22 خرداد (12 ژوئن) براه افتاده بدست بدهید تا شاید حساب دست خیلی ها بیاد…برای اینکه کارتون رو راحت کنم فهرست اسمی بازیگران را بدون ترتیب اجرای نقش براتون در اینجا میارم :
میرحسین :نخست وزیر محبوب امام راحل .در سال 67 ایشان دست اندرکار بوده اند…کشتار 67 ؟
مهدی پسر احمد:دو دوره رئیس مجلس – در بنیاد شهید ایشان زندان و درفش و …داشته اند
سیدعلی : …
اکبر خان گنجی: کاشف دوم جمهوریت بعد از افلاطون
اکبر شاه:ژوکر و هم ژاکش امور خرید و فروش اسلحه و پسته(این دومی رو بیلاخ)
سازگارا:(دکتر)بلندگو-طوطی شکرسخن وشکرشکن کسی که جین شارپ رو به سبک خودش خوب فهمیده …ایمانش از فهمش بیشتره (معادله یک مجهولی ساده ایه!!)
نوریزاده:حزب بادی که حاضر نیست از بیوت آیت الله ها یک قدم بیرون بیاد…)
امام راحل:؟؟؟
مخملباف:راه کن و کون و مکان و احتمالا تبدیل تمام ایران به «خانه فیلم ش » از موسوی می گذرد
و… ادامه دارد