02 Apr 2010

خرافه!

نوشته:     :::       6 پیام

امسال سید علی رهبر با فتوایی چهارشنبه سوری را خرافه گرایی خواند، بحث خرافه گرایی و الخ مطرح شد و ملت هم با برگزاری باشکوه جشن چهارشنبه سوری تو پوزی محکمی به سید علی زد.
آیا به نظر شما چهارشنبه سوری، جشن نوروز و امثال این روزها خرافه گرایی است!؟ آیا سیزده نحسی می‌آورد!؟ آیا به دامن طبیعت زدن در چنین روزی خرافه گرایی است!؟ شاید اگر بخواهیم به این سوالها بدون در نظر گرفتن بار اجتماعی و فرهنگی آن پاسخ بدهیم پاسخ‌ها آسان و مثبت باشند، ولی اگر کمی از دگم گرایی علمی دور شویم و به این پدیده‌ها با دیدی باز تر نگاه کنیم، پاسخ‌های ما یقینا با پاسخ‌های رایج و منطقی متفاوت خواهند بود. توجه داشته باشید که فرهنگ یک پدیده علمی نیست که بتوان پاسخ‌های علمی برای معضلات آن یافت!
پس از درگیری‌های ایرانیان با یونانی‌ها تاریخ نویسان یونانی ایرانیان دوران باستان را انسان‌هایی خوشگذران و لاابالی ثبت کرده‌اند. از دید و نظر تاریخ نویسان یونایان باستان، ملت ایران بجز شکم و زیر شکم، خوشگذرانی و لهو و لعب کار دیگری بلد نبوده‌اند. این نظر تاریخی یونانیان روی این نکته انگشت می‌گذارد که ملت ایران در دوران باستان به زندگی و خوشی‌های آن اهمیت می‌داده‌اند. شاید به همین خاطر هم باشد که روزهای مهمی که در فرهنگ و تاریخ ما تا به امروز به ما به ارث رسیده فقط روزهای خوشی و شادی است.
پدیده خوشی و شادی و شاد و سرخوش زندگی کردن پدیده‌ای است که می‌تواند به انسانها برای روزهای سخت و کار و کوشش انرژی بدهد، تا بتوانند از سختی‌ها به آسانی گذر کنند. در عوض انسانهایی که مدام در غم و غصه و مصیبت زندگی می‌کنند و شبانه روز زانوی غم در بغل می‌گیرند، در شرایط سخت زندگی انرژی کافی برای روبرو شدن با مشکلات را ندارند.
تفاوت ارزش‌ها و فرهنگ ایرانی با ارزش‌ها و فرهنگ عربی اسلامی دقیقا در همین است. در فرهنگ وارداتی اسلامی شیعی، بجز خودزنی، گریه و شیون هیچ چیز دیگری وجود ندارد. حتی عیدهای اسلامی عربی هم همراه با خودزنی و فکر روز قیامت و مکافات خداوند جبار و زورگوی آنها است. چنین انسان‌هایی در مقابل سختی‌ها و روزهای سخت زندگی از انگیزه کمتری برای زندگی کردن برخوردارند و در شرایط سخت مجبور خواهند بود به روال فرهنگی خود زانوی غم به بغل بگیرند و برای خود و روز و روزگار خود گریه و شیون کنند، در صورتی که روحیه و باورهای ایرانی به آنها یاد داده است که در مقابله با سختی‌ها باید کوشش کرد و از پا ننشست و خصوصا با انرژی و توانی که در روزهای خوش ذخیره کرده‌اند برای مقابله با روزهای سخت از توان بیشتری برخوردار هستند.
گذری به رباعیات خیام به ما نشان می‌دهد که روحیه ایرانی بر این اصل استوار بوده و هست که، امروز را دریاب که فردایی درکار نیست.
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت … بی مونث و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت … آن لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
باورهایی که ما در طول تاریخ با آن رشد و نمو کرده‌ایم، همان‌ها که امروز به شکل جشن‌های ملی در آمده‌اند، درست بر خلاف باورهای اسلامی است. در باور ما یا حداقل در ضمیر ناخود آگاه ما ایرانی‌ها، دنیا همین هست که می‌بینیم و باید در این دوران خوش باشیم که در پس این زندگی زندگی دیگری نیست. آیا این باورها خرافی تر است یا باورهای مسلمانان که به خیال خودشان می‌خواهند همه نوع سختی و مشقت را در این جهان به جان بخرند تا در آن دنیا (روز قیامت) به حوری بهشتی، نهرهای پر از شیر و شراب و عسل برسند!؟ باور کنید وقاحتی وقیح تر از ولایت وقیح وجود ندارد، وقتی که با وقاحت مدعی می‌شود که جشن‌های ایرانی ما خرافه پرستی است ولی در عوض مهملات اسلام اصل واقعیت و خردگرایی است!
اگر برای یک زندگی بهتر مجبور باشیم دست به خرافه گرایی بزنیم، به نظر من بهتر است تا اینکه برای یک دنیای واحی و خیالی که وجود خارجی ندارد دنیای امروز خودمان را خراب کنیم. آدم عاقل سیلی نقد را به از حلوای نسیه می‌پذیرد.
دورغ سیزده:
سال ها پیش روز اول ماه آپریل که این طرف آبی ها دروغ اول آپریل می‌گویند تلویزیون نروژ دروغی را منتشر کرد که عده زیادی از نروژی‌ها را سر کار گذاشت. توی نروژ قیمت الکل از هر نوعش گران است و بطور معمول دو تا سه برابر دیگر کشورهای اروپایی است. تلویزیون نروژ در خبری گفت مخازن الکل اداره مشروبات الکلی دولت دچار مشکل شده به همین دلیل و برای جلوگیری از هدر رفتن مشروبات الکلی اداره مشروبات الکلی آنرا مجانا بین مراجعین تقسیم خواهد کرد. ملت تشنه الکل نروژ هم هر کدام به فراخور با سطل و قابلمه و شیشه و خلاصه هرچیزی که در اختیار داشتند رفتند جلو مغازه‌های مشروب فروشی صف کشیدند.
این دورغ اول آپریل بهترین دورغی است که تا حالا در نروژ شنیده‌ام.

6 پیام   |    |     |     

31 Mar 2010

رادیونت و داستان قدیمی عقب افتادگی ما

نوشته:     :::       5 پیام

radionette.jpg
امروز داشتم مجله ضمیمه روزنامه آفتن پستن “A-Magasinet” رو ورق می زدم که چشمم خورد به مقاله‌ای با این تیتر “iPod anno 1950”. این مقاله در باره تولیدات الکترونیک در سالهای پنجاه میلادی در نروژ است. وقتی ادامه مقاله را خواندم و صفحه را ورق زدم، چشمم خورد به تصویری که می‌بینید. نمی‌دانم خشم بود یا حسرت که در دلم طغیان کرد، فقط می‌دانم که شدیدا منقلب شدم. با خودم اندیشیدم، چطور ممکن است یک ملت فقیر بدون هیچ سرمایه اولیه‌ای بدون منابع ثروت باد آورده طبیعی، در سرمای قطب شمال می‌توانند تولیدات الکترونیکی داشته باشند و حتی به مملکت ما هم صادر کنند، ولی ما که این همه ادعا داریم و بیش از 2500 سال تاریخ، باید رادیو از نروژ وارد کنیم و هنوز هم بعد از 60 سال باید جنس بنجل از چین و بورکینافسو وارد کنیم و بجای تولید داخلی کارگران و مهندسان مان را فوج فوج بفرستیم به جمع بیکاران. نگویید که مردم ما بی سواد و عقب افتاده هستند ها که شدیدا عصبانی تر خواهم شد. در تمام اروپا و بطور کلی دنیای غرب جمعیت عظیمی از نیروهای کاردان ایرانی وارد می‌کنند و آنها را برای رشد این ممالک مورد استفاده و سوء استفاده قرار می‌دهند ولی در ایران خودمان باید اراذل و اوباش در مشاغل دولتی و غیر دولتی تاثیر گذار باشند و صبح تا شام با فلان مبارکشان بازی کنند و از جیب ملت بیچاره حقوق و مزایای شاهانه دریافت کنند.
برای مشاهده تصویر با اندازه بزرگتر روی تصویر تقه بزنید

5 پیام   |    |     |     

26 Mar 2010

آن مموتی که روز حشر شفیعش چاوز بود، کوری نگر که عصا کش کور دگر بود

نوشته:     :::       9 پیام

اول بگویم در مثل مناقشه نیست! اینکه از تیتر بالا استفاده کرده‌ام به آن معنی نیست که شیعه را بهتر از سنی می‌دانم! همه آگاهند که خُسن آقا میانه خوبی با مذاهب ندارد و بطور کلی از نظر من فرقی نیست بین شیعه و سنی و یهودی و مسیحی!
پ.ن.: به فرموه آقای ورجاوند تیتر کمی تغییر داده شد
پ.ن.2: اصلا چرا از نام خود مموتی استفاده نکنیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب (برای بار سوم تیتر عوض شد)
در روزهایی که بحث تحریم فروش بنزین به ایران از طرف آمریکا مطرح شده بود، احمدی نژاد دست به دامان چاوز شد، کلی هم به او رشوه داد، برای ونزوئلا خانه سازی کرد، قول ساختن کارخانه کشتی و تراکتور سازی به او داد و مقداری هم بنزین به قیمت خون پدر چاوز برای ایران خرید. او با این کار به خیال خودش می‌خواست پولتیک بزند و مثلا آمریکا و غرب را بترساند و به آنها چنین وانمود کند که تحریم بنزین بی اثر است. هنوز تحریم بنزین به ایران عملی نشده و نیازی به آیت الله چاوز نیست، گندش در آمده که حضرت مقام معظم رهبری ونزوئلا چاوز خودش کمبود مواد سوختی دارد. و برای جبران این بی کفایتی کل ونزوئلا را سه روز بیشتر فرستاده تعطیلات سماق بمکند برای جبران کمبود انرژی.
سالها پیش در یک دبیرستان کار می‌کردم. آقای ناظمی داشتیم که هر وقت دستگاه حرارتی مدرسه به عللی ازکار می‌افتاد و درجه حرارت داخل ساختمان افت می‌کرد، آقای ناظم دانش آموزان را می‌فرستاد بروند خانه سماق بمکند! این کار بی منطق روزی گریبان آقای ناظم بی کفایت را گرفت و از طرف آموزش و پرورش هشدارنامه‌ای برای او فرستادند، تا از آن به بعد قبل از فرستادن دانش آموزان به منزل، فکری به حال حرارت مدرسه بکند. به سخن دیگر به آقای ناظم گفتند بجای پاک کردن صورت مساله، بهتر است فکری برای حل مساله بکند.
حالا حکایت کار احمدی نژاد شده با رفیق شفیق‌اش چاوز ملعون. به همین دلیل هم بود که ضرب المثل بالا را برای تیتر استفاده کردم. آقای چاوز که از خود احمدی نژاد ما هم کور تر تشریف دارند، قرار است در روزهای تاریکی دست احمدی نژاد را بگیرند و او را هدایت و همراهی کنند!

9 پیام   |    |     |     

23 Mar 2010

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند!

نوشته:     :::       5 پیام

رژیم جمهوری اسلامی جناح خامنه‌ای‌اش مثل آخرهای دوران شاه می‌خواهد با قربانی کردن خاندان هاشمی به خیال خودش مردم عصبانی و قیام کرده را به این خیال خام که حالا دیگه همه دزدها را گرفتیم، یک کمی آرام کند! سر مردم را شیره بمالد و به خیال خودشان قیام را با این ترفندها ساکت کنند. آن جناح دیگر که به نام اسهال طلب معروف است به سرکردگی هاشمی هم به خیال خودشان می‌خواهد با الم شنگه اصلاحات (شما بخوانید اسهالات) گناه را به گردن طرف مقابل بیندازد و با از میدان بدر کردن رقیب با یک تیر دو نشان بزند، هم رقیب دیرینه را از میدان بدر کند و هم مردم را دل مشغول به اسهالات بکند. زهی خیال باطل!
مردم ایران رند تر از این حرف‌ها هستند که خام این یکی یا آن یکی شوند.
اگر یادتان باشد خمینی ملعون علیه ما علیه همیشه ملت را از دو نوع اسلام می‌ترساند، یکی اسلام مرتجع بود، دیگری اسلام انگلیسی و آمریکایی. مردک خر خبر نداشت! شاید هم می‌دانست تقیه می‌کرد، که زیر همان عبای خودش هر دو اسلام را پرورش داد و امروز همان دو گرایش اسلامی، دارند ملت و ایران را هر دو را با هم به نابودی می کشانند.
دستگیری نوه هاشمی “حسن لاهوتی” نشان داد که اسلام مرتجع تا کجا حاضر است پیش برود، جناح اسلام مرتجع بعد از خونریزی‌های خیابانی حالا وارد مرحله دستگیری شده و خیال دارد ضربه نهایی را به جناح اسلام انگلیسی آمریکایی بزند.
عده‌ای از همه جا بیخبر هم با کمی ناز و عشوه هاشمی و خاندانش جوگیر شده‌اند و شعار به نفع این جناح می‌دهند، بدون اینکه بدانند و آگاه باشند که همین خاندان هاشمی و شرکا بودند که خزانه ملت ایران را در این 30 سال خالی کردند، دست به هر جنایتی زدند و حالا هم اگر می‌بینید این همه ملت ملت می‌کنند و وا اسلاما سر می‌دهند، از آن جهت است که دست خودشان از درون کیسه ملت بیرون کشیده شده و دستان پلید سپاه و خاندان اسلام ناب محمدی در آن کیسه است.
خلاصه مطلب اینکه “از هر طرف که شود کشته به سود ایران است” عزیزان زیاد از حد برای این جناح یا آن جناح اشک تمساح نریزید. فقط باید کاری کرد که هر دو جناح با هم و هم زمان ضربه بخورند و روزی که این جنگ جناحی تمام شد، بجز جنازه چیزی از این دو جناح باقی نمانده باشد وگرنه اگر یکی از دو جناح از این جنگ قدرت با پیروزی خارج شود وای بر احوال ملت.

5 پیام   |    |     |     

20 Mar 2010

شاد باش سال نو

نوشته:     :::       4 پیام

قبل از اینکه بروم روی منبر می‌خواهم سال نو را به همه عزیزان و سروران گرامی شادباش بگویم. سال سختی ملت ایران پشت سر گذاشت بدون اینکه خود خواسته باشد. واقعا لیاقت ملت ایران بیشتر از این چیزی است که گرفتارش شده. امیدوارم سال پیش رو برای ملت ایران سال شادی باشد و به اهداف خود برسد.
پ.ن.: یادم رفت در این روز مهم یادی از مصدق کنم، امروز روز ملی شدن نفت است. روزی که با جانفشانی‌های مصدق تاریخی شد برای استعمار زدایی از ایران و کل خاورمیانه. درود به روان پاکش.
از شادباش نوروز که بگذریم باید برویم سراغ آسید علی و شرکا! رندی پرسید به نظر تو حالا که مقام مزخرف رهبری در قضیه چهارشنبه سوری چهار نعل تاخت و با سر رفت توی خلا، برای سال نو چه خاکی به سرش خواهد کرد!؟ منظورش این بود که سال نو را هم تبریک خواهد گفت یا برای آن هم یک فتوای دیگر در خواهد کرد؟ گفتم برادر دست به دل سید علی نگذار که بسیار خون است، خودش با دستان بی کفایت خودش بازی شطرنج سیاسی را به آخر رساند و خود را در کوچه بن بستی قرار داد که نه راه پیش دارد نه راه پس. مردک فکرش را نکرده بود که چهارشنبه سوری هم بخشی از سال نو است و جزیی تفکیک ناپذیر از سنت و فرهنگ چند هزار ساله این ملت. خصوصا که رقبا پیش دستی کردند و سال نو را پیشا پیش تبریک گفتند و حتی برای آن نام و هدف هم تعیین کردند و به شکلی زدند توی دهن مقام مزخرف رهبری. حالا اگر آسید علی روضه خوان بعد از آن فتوای مسخره‌اش برگردد و سال نو را تبریک بگوید همه به ریش‌اش خواهند خندید، اگر هم نگوید که کار بیشتر خراب می‌شود. خلاصه شده چوب دو سر طلا هر طرفش را بگیرد دستش طلایی می‌شود.

4 پیام   |    |     |     

17 Mar 2010

آسید علی بازی چهارشنبه سوری را باخت

نوشته:     :::       7 پیام

داستان چهارشنبه سوری امسال نشان داد که سید علی خامنه‌ای حتی در امر سیاست هم بی سواد است. او بعد از 31 سال سیاست بازی هنوز به رمز و رموز سیاست وارد نشده. مقام معظم رهبری! به خیال خودش با صادر کردن فتوا می‌خواست از شتاب و هیجان چهارشنبه سوری بکاهد! سید علی اما با این عمل احمقانه‌اش به همه نشان داد که از خر ملا نصرالدین هم بی شعور تر است. او از تاریخ نیز هیچ نیاموخته وگرنه باید می‌دانست مراسمی که ریشه در فرهنگ یک ملت چند هزار ساله دارد، اگر می‌شد این چنین مراسمی را از سر راه برداشت، یقینا پیشتر از او پیشینیان مثل چنگیز مغول یا جد و آباد خودش، آن عرب‌های بادیه نشین توانسته بودند پیش از او چنین مراسمی را از فرهنگ ایران زمین حذف کنند. اشتباه محاسبه‌ای که باعث شد به همه، حتی به خود او نیز اثبات کند که دیگر ملت ایران تره هم برای فتواهای عبا پوشان جاهل خورد نخواهند کرد. گویا آسید علی آقا گمان کرده که دوران ناصرالدين شاه است و ایشان هم میرزای شیرازی و ملت هم همان ملت از همه جا بی خبر دوران ناصری است و از همه بد تر اینکه تاریخ، فرهنگ و سنن ایرانی را هم با تنباکو اشتباه گرفته!
اگر این ملای بی درایت، شعور سیاسی داشت، در این شرایط حساس خودش هم از روی آتش می‌پرید و بجای شلنگ تخته سیاسی انداختن، با چند شلنگ تخته انداختن و شامورتی بازی روی آتش، با مردم عصبانی همراه می‌شد، تا شاید کمی از این عصبانیت بکاهد. این اشتباهات پی در پی همان قطره‌هایی است که لیوان صبر ملت را به زودی لبریز خواهد کرد و عاقبت هم همین اشتباهات است که او را نیز مثل دیگر دیکتاتورها به زباله دان تاریخ می‌فرستد.
وقایع روز گذشته نشان داد که دیگر مساله تنها یک مساله سیاسی نیست. نگاه کنید به جوانان ریز و درشتی که مرگ بر دیکتاتور گفتن دیگر برایشان شده یک نوع بازی موش و گربه، یک نوع بازی تعقیب و گریز، یک نوع بازی بسیار جذاب و هیجان آور. درست مثل کودکان کم سن و سالی که در سرزمین‌های فلسطینی در مقابل نیروی اسرائیل سنگ پرانی می‌کنند و خیلی از آنها حتی نمی‌دانند برای چه سنگ پرانی می‌کنند. وقتی یک خواست سیاسی به یک بازی برای همگان تبدیل شد، آنگاه است که دیگر نمی‌توان جلو آنرا گرفت. امروز دیگر درگیری سیاسی در ایران به یک بازی بسیار جذاب برای جوانان و کودکان و حتی پیرترها تبدیل شده و همین امر هم باعث خواهد شد که دیگر نه توپ و نه تانک و نه هیچ سلاح دیگری قادر به سرکوب چنین حرکتی خواهد بود.

7 پیام   |    |     |     

15 Mar 2010

مجمع دیوانگان

نوشته:     :::       8 پیام

تا کنون سران رژیم آخوندی را به صفات گوناگون متصف کرده‌ایم، امروز اما با خواندن این مطلب مطمئن شدم که همه صفاتی که برای سران رژیم بکار برده‌ایم گرچه درست است ولی یک صفت که شاید زیاد هم در باره آنها بکار برده نشده گویا تر و با مسما تر است. صفت دیوانه و برای جمع آنها انجمن دیوانگان شاید بهترین صفت موجود در زبان فارسی باشد. توضیح می‌دهم تا متوجه شوید.
baak-khoramdin.jpg
در مطلبی که در بالا ذکر کردم، اشاره شده به دستگیری شخصی بنام بابک خرمدین که او را یکی از”سرگروه های شبکه جاسوسی سیا” در زمینه جنگ سایبری خوانده‌اند! نام مستعار این شخص بابک خرمدین است.
حالا توضیح می‌دهم به چه دلیل به سبب این نوشته سران حکومت را دیوانه خواندم.
شخص نامبرده (*بابک خرمدین) در دورانی که من فعال کانون وبلاگ نویسان بودم عضوی از کانون بود. رفتار این شخص در مدتی که عضو بود، باعث شد که اکثر بچه‌های مرکزی کانون به او شک کنند و اکثر این بچه‌ها بر این گمان بودند که او جاسوس حکومت باید باشد! دلایل این امر هم این بود که رفتار او اکثرا باعث درگیری در کانون می‌شد و عموما زمان‌هایی که قصد فعالیت‌های مهمی داشتیم، این شخص با رفتار خود باعث تنش می‌شد و خلاصه شده بود یک نوع چوب لای چرخ کانون. این امر هم عاقبت باعث شد کانون از هم بپاشد. دلیل از هم پاشیدن کانون هم این بود که عده‌ای از اعضای بسیار فعال کانون، از جمله خود من، خواستار اخراج بابک خرمدین شدیم.
من در آن روزها با ارسال نامه‌ای برای مسئولین شورای کانون نوشتم که کانون وبلاگ نویسان یا جای من است یا جای بابک خرمدین و زمانی که دیدم از طرف مسئولین تصمیمی در باره او اتخاذ نشد، کارم را در کانون متوقف کردم و از آن جدا شدم و همین مساله هم عاقبت باعث توقف فعالیت کانون شد.
من در یکی از اولین نامه‌هایی که در مورد او نوشتم، برای شورا نوشتم که این شخص یا بسیار بچه است و با رفتار بچه گانه خود ایجاد تنش در کانون می‌کند یا اینکه مامور حکومت است و با این بازی‌ها می‌خواهد از فعالیت موثر کانون جلوگیری کند. باور کنید رفتار او در آن روزها چنان بچه گانه بود که تحملش برای من غیر ممکن شده بود. با این اتفاق حالا به همان نتیجه سابق رسیده‌ام او بچه بود و با کارهای بچه گانه‌اش باعث تنش می‌شد و یقینا جاسوس رژیم نبود! عجب دنیایی شده! این مساله باعث شد که امروز احساس شرمساری کنم که بابک را مامور حکومت نامیده بودم. باور کنید رفتارش باعث شده بود.
نکته دیگری که در نوشته مورد بحث قابل توجه هست این است که حضرات مدعی شده‌اند که او با ارتباط با سازمانهای جاسوسی برای داخل ایران سایت‌های پراکسی راه می‌انداخته. در این مورد باید به عرض حضرات امنیتی(!!) حکومت آخوندی برسانم که آقایان! وای به حال مملکتی و مامورین و سازمانهای امنیتی آن مملکت که شخصی به این ابعاد بتواند جاسوس باشد و شما در این مدت طولانی به او دسترسی نداشته‌اید!
بیچاره آن مملکت! بابا این بابک خرمدین بیچاره به این دو آدرس [آدرس اول] [آدرس دوم] من سر می‌زد و روزانه با پیدا کردن پراکسی‌های به روز شده این دو لیست، آنها را با ای میل برای دیگر اعضای کانون می‌فرستاد(آن قدر ناشی بود که برای خودم هم لیست پراکسی‌های خودم را می‌فرستاد!). اگر این شخص جاسوس سیا بوده! برای تهیه پراکسی چه نیازی به خُسن آقای یک لا قبا داشته!؟ مفلوکین محترم! شما گندش را در آوردید که!؟ مرا بگو که از سیستم امنیتی شما می‌ترسیدم تا امروز! با برملا کردن این پروژه جاسوس گیری!! باور کنید من که دیگر به اندازه پشیزی از شما ترس ندارم. البته هنوز هم از شما می‌ترسم، فقط با این تفاوت که از امروز از شما به عنوان انسانهای دیوانه می‌ترسم نه آدم‌های امنیتی!! بابا شما دست دیوانگان را هم از پشت بستید با این پروژه مسخره تان!
وای به حال اون مملکت! یقین بدانید اگر ظرفیت و دانش سازمان امنیتی رژیم آخوندی این است که می‌بینیم، مطمئن باشید که سازمانهای جاسوسی آمریکا، روسیه و چین که جای خود دارد، یقینا بورکینا فاسو هم تا حالا در همه ارکان حکومت آخوندی نفوذ کرده‌اند.
بابا وقتی آدم طرفداران این رژیم را می‌بینید یقین حاصل می‌کند که سران رژیم هم نباید فرق چندانی با طرفدارانشان داشته باشند، نگاه کنید و خودتان قضاوت کنید.
*برای مامورین امنیتی:
زیاد به مغز معیوب و عقب افتاده خودتان فشار نیاورید! دلیل اینکه من بابک را شناسایی کردم این بود که مشخصاتی که شما از کارهای او نوشتید و آدرسهایی که دادید و طول و عرض و ارتفاع او و همچنین مسائل پیچیده دیگر که برای مغزهای معیوب شما قابل فهم نیست، من یقین حاصل کردم که این بابک خرمدین همان بابک خرمدین است که من گمان می‌کنم!
بیچاره‌ها شما باید افرادی مثل این بابک خرمدین را آزاد بگذارید تا با کارهای بچه گانه شان در کارهای دیگران اختلال ایجاد کنند! نه اینکه آنها را بگیرید و باعث خنده ما و دیگران بشوید و خودتان را مسخره خواص و عام کنید.

8 پیام   |    |     |     

« نوشته های جدیدتر - نوشته‌های قمدیمی تر »

اخبار و مطالب خواندنی