02
Feb
2006
جریان کاریکاتور محمد دارد روز به روز جالب تر میشود. حالا باید دید توی این کش و قوسها، کدام طرف زودتر عقب نشینی میکند. این اروپاییهای تیتیش مامانی که با یک نسق گرفتن لات و لوتهای اسلامی جا میزنند یا اون پاپتیهای چاقوكش مسلمان از همه جا بی خبر.
دیروز پس از پیوستن روزنامه فرانس سوار به جمع حمایت کنندگان روزنامه دانمارکی، دست اندرکاران روزنامه فرانس سوار سردبیر شجاع خود را از کار برکنار کردند. چه حماقتی! در زیر ترجمه بخشی از مقاله این روزنامه را میخوانید.
یک توضیح: هرچه روی نت گشتم نتوانستم اصل مقاله روزنامه فرانس سوار را پیدا کنم، این متن از روی وب سایت تلویزیون کانال یک فرانسه ترجمه شده.
روزنامه فرانس سوار (France Soir) در صفحه اول خود می نویسد، ولتر کمک!
تصویری در این روزنامه مسلمانانی را نشان میدهد که در حال آتش زدن پرچم دانمارک هستند. نویسنده روزنامه میپرسد: بخاطر اینکه اسلام مسلمین را از کشیدن تصویر محمد منع میکند آیا دیگران که مسلمان نیستند هم باید از این فرامین پیروی کنند؟
آیا میتوان جامعهای را تصور کرد که در آن هر ممنوعیتی از هر باور و فرقهای را باید به اجرا گذاشت؟ در این صورت دیگر چه چیزی از آزادی بیان باقی خواهد ماند؟ این گونه جوامع را ما خوب میشناسیم، ایران ملاها یک نمونه آن است.
نویسنده در ادامه سوالی را طرح میکند و مینویسد:
همین دیروز بود، فرانسه دوران انکویزیسیو (دوران سیاه تفتیش عقاید کلیسا)، دوران قصابی، دوران سنت بارتلمی.
آزادی مذهب، آزادی باور کردن یا باور نکردن است، عمل به یک باور در آسودگی و آزادی است. آزادی مذهب به این معنا نیست که طرفداران یک باور، قواعد و باورهای خود را بر کل جامعه تحمیل کنند.
از همه این مسائل که بگذریم ما که این وسط داریم از فرط لذت میترکیم. بزار اینها بزنند توی سر کوله همدیگه تا شاید اسلام دست از سر ملت بیچارهی ایران که نه با این کار دارد و نه با اون بردارد. حداقل برای مدتی سرشون گرمه به اینگونه جنگهای زرگری.
همچنین در اخبار آمده بود که یک روزنامه سوئدی هم از خوانندگانش خواسته تا کاریکاتور محمد بکشن. کجاست اون نیک آهنگ که یکی براشون بشکه تا کیف کنن! آز همون نوعی که برای تمساح کشید.
همچنین در اخبار آمده بود که پرونده ایران دارد میرود روی میز شورای امنیت، از آن طرف هم آقایان شدیدا جفت کردهاند، فلانشان چنان پاپیون شده که در سطر سطر نوشتههای نشریات وابسته به رژیم هویداست. از همه با حال تر این موضوع کاریکاتور است و موضع ایران در برابر آن. درست حدس زدید کدام موضع!؟ کسی شنیده که رژیم هم موضعی در مقابل این مساله گرفته باشد؟ خیر قربان، پای آقایان چنان در گل گیر کرده که به سختی میتوانند تنبان و خشتک گه یی خودشان را نگه دارند چه رسد به تنبان محمد رسولشان را. به قول صمد آقا (پرویز صیاد) هیچکی نمیتونه مثل مو کیف بکنه! همچین دارن با انگشت میزنن تو چشم و چار رژیم که دیگه جلو پاشو هم نمیتونه ببینه چه برسه به خشتک محمد.
در بخش: نقد اسلام
01
Feb
2006
در یک هفته گذشته به ترتیب سخنان مرکل، شیراک، بلر و امروز (دیروز) عاقبت بوش، همگی یک صدا یک مساله را مطرح میکنند. همگی به گونهای غیر مستقیم خواستار سرنگونی حکومت آخوندی هستند.
بوش اما در سخنانش نکتهای نهفته بود که باید آنرا جدی گرفت. آنجایی که روی سخنش به “ملت” ایران است در لفافه و غیر مستقیم میگوید:
یا رژیمتان را هر چه زودتر خودتان سرنگون کنید یا مجبور خواهیم بود شما را هم با این رژیم تنبیه کنیم.
گرچه سخنان شیراک که بسیار مستقیم تر بود و رژیم را حتی تا مرحله تحدید حمله اتمی نیز کرد.
بعد از سخنان این چهار کشور که بگذریم جبهه گیری چین و روسیه هم ملایم تر از این چهار کشور نبود تنها فرقی که در موضع گیری این دو دیده شد کمی با اما و اگر بود و آنهم تنها برای بازی های سیاسی پشت پرده طرح ریزی شده بود تا بوسیله آن گاو غرب را بر سر این مساله کمی بدوشند و جیب خود را پر تر کنند.
در بخش: روابط خارجی
31
Jan
2006
پیش زمینه:
زیتون مینویسد:
4- بدترین قسمتهای شبهای برره قسمتهایِ زوری اون بید!
یعنی قسمتهایی که به سفارش آقای ضرغامی نوشته شده!
چند شب پیش مثلا خواسته بود ماجرای اسرائیل و فلسطین رو نشون بده.
مردی به نام مهندس”موشه” به برره میاد و زمینهای روستاییهای سادهدل رو یکی یکی میخره. این قسمتش خیلی مسخره و بیمزه و بیسر وته بود. در جایی مردم اسم ” موشه” را مسخره میکنن. میگن آقا موشه و گربههه و تام و جری و… همه میدونن که موشه یعنی موسی( پیغمبر یهودیها) مثلا موشهکاساب همون موسیقصاب یزدی خودمونه. خوب حالا اگه کسی اسم پیغمبر مسلمونها رو مسخره کنه برخورد امثال ضرغامیها باهاشون چهجوریه؟کفن میپوشن و میریزن تو خیابونا:)
داستان اسلام و شمشیر کشیدن مسلمین بر روی این یا آن برای ما ایرانیها پدیده تازهای نیست سالهاست که از فاضلاب متعفن اسلام رنج میبریم.
داستان این بار از آنجا شروع شد که یک روزنامه دانمارکی به نام یلاند پُستن با چاب دوازده کاریکاتور از محمد پیغمبر مسلمانان باعث میشود که مسلمانان دوباره باد در بیضهها اندازند و شروع به واق واق کنند. بعد از آن یک مجله مذهبی نروژی در حمایت از یلان پُستن اقدام به دوباره چاپ همان کاریکاتورها میکند و اینبار صدای واق واق کشورهای مسلمان بیشتر بلند میشود و شروع به تهدید میکنند و از همه بد تر صحبت از تحریم صادرات این دو کشور میکنند و الخ. این اروپاییهای بی خایه هم که تا دست روی منافع مالیشان بگذاری مثل جن که از بسم الله فرار میکند کک به تنبانشان افتاده و زبونانه نزدیک است که تمام پرنسیپهایشان را از حقوق بشر گرفته تا آزادی بیان و کش و ماست و دوغ را یک شبه فراموش کنند و مخصوصا وقتی گشنه گداهای مسلمان مهاجر مقیم اروپا شروع به شاخ و شانه کشیدن میکنند آقایان سیاست پیشه مقیم اروپا هم یک مرتبه مثل جن زدهها زبونانه حرف از عذرخواهی و الخ میزنند (بخوانید به گه خوردن افتادن). یکی نیست از این گدازادههای مسلمان بپرسد چطور است که دنیای مرفه اروپا برای گشنه گداهایی مثل شما خوب است، ولی همین که پای ساختارهای اساس برپایی این کشورها به پیش می آید بدرد شما نمیخورد؟ و در حقیقت آمدهاید اینجا تا به این کشورها هم مثل کشورهای عقب افتاده خودتان برینید و بروید!؟
اروپایی بی خبر از همه جا هم غافل از اینکه اگر در مقابل مسلمان زبون عقب نشینی کردی تا تو را نابود نکنند دست بردار نیستند.
چیزی را که حضرات اروپایی نمیدانند این است که در مقابل اسلام یا باید با زور شمشیر جنگید تا این حرامزادگان زاده محمد عقب نشینی کنند یا باید مثل دوران محمد پاپتی خراج داد یا کشته شد.
از همه جالب تر آقای کلینتن هم زر یامف زدهاند و بر اساس این خبر، ترسیم کاریکاتور مربوطه را محکوم فرمودهاند (یعنی آزادی بیان غربی ها به گوزی بیشتر بند نیست)
کل ماجرا را از این آدرس به زبان نروژی بخوانید
این قسمت قرار بود مقدمه باشد دیدم مطلب زیتون بیشتر برای مقدمه به دل میچسبد.
یک کسی رفته روی گوگل جستجو کرده (کاریکاتور موهن روزنامه دانمارکی) سر از وبلاگ من دراورده دیدم نباید ملت ایران را از این کاریکاتورها محروم کرد بهمین خاطر با هزار و یک مکافات روی نت این کاریکاتورها را برایتان پیدا کردم و در این آدرس همه را به امت همیشه در صحنه تقدیم میکنم.
—————————–
کاریکاتور از این آدرس
http://www.faithfreedom.org/Gallery/28.htm
آدرسهایی در باره همین موضوع:
http://www.bt.no/meninger/kommentar/article235588.ece
http://www.dagbladet.no/nyheter/2006/01/26/455939.html
http://www.rights.no/islam_gen/hrs_25.20_081205_110.htm
در بخش: نقد اسلام
30
Jan
2006
نویسنده ی جوانی به نام «الهام افروتن» به دلیل انتشار یک مقاله ی طنز سیاسی، در معرض شکنجه و در خطر مرگ قرار گرفته است. اتهام او نوشتن مقاله ای به نام «مبارزه با ایدز حکومتی را علنی کنیم» در یک روزنامه ی محلی به نام «تمدن هرمزگان» است که به مدیر مسئولی یکی از راهیافته گان به مجلس رژیم اسلامی در استان هرمزگان منتشر می شود.
الهام افروتن در این مقاله آیت الله خمینی را به ایدز تشبیه کرده است که در سال 57 از فرانسه به ایران منتقل شد، او لاجوردی ها و و خلخالی ها را به عنوان ناقلان اولیه ی بیماری معرفی نموده و و مراکز تجمع کنونی بیماری را سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و قوه ی قضائیه و نمود عینی بیماری را محمود احمدی نژاد معرفی کرده است.
او در این مقاله خاتمی را به آنتی ویروسی تشبیه کرده که علاوه بر عدم توانایی در نابودی بیماری، در تکثیر این بیماری نقش عمده ای ایفا نموده است.
الهام افروتن از اعضاء اصلی انجمن داستان نویسان شهر بندرعباس بوده و جامعه ی ادبی شهر بندرعباس به توانایی های ادبی او اعتقاد دارند. چند تن از اعضاء این انجمن در نامه ای خطاب به مریم هوله و پایگاه ادبی «مانیها» خواستار اطلاع رسانی درباره ی وضعیت او شده اند. این نویسنده ی جوان هم اکنون در بازداشتگاه های اطلاعات استان هرمزگان به سر می برد و ظواهر امر نشان می دهد که جریانات حکومتی سعی در حذف بی سروصدای او دارند.
با توجه به این که مسئولیت نشریه ای که اقدام به انتشار مقاله ی مورد نظر نموده است، برعهده ی یکی از راهیافته گان مجلس رژیم اسلامی ایران است، این شخص و جریاناتی که او را مورد حمایت قرار می دهند، با حذف این نویسنده ی جوان سعی در بازسازی چهره ی این راهیافته و نشریه ی او دارند و در مقابل هر گونه تلاش برای نجات او مقاله ی او را «غیر قابل دفاع» می نامند.
گمنامی این نویسنده ی جوان و عدم اطلاع رسانی درباره ی وضعیت او می تواند دست حکومت ایران و عوامل آن را برای هر گونه جنایت و سپس سرپوش گذاشتن بر آن باز خواهد گذاشت و هم چنان که بر هیچ کس پوشیده نیست، رژیم حاکم بر ایران در این گونه جنایات، پرونده ی سیاهی دارد و به عنوان مثال جنایتی که در مورد خانم زهرا کاظمی صورت گرفت، به لطف تابعیت کانادایی ایشان و بازتاب خوب رسانه ای همیشه در اذهان باقی خواهد ماند. در صورتی که خانم کاظمی حتی بر طبق قوانین رژیم ایران نیز هیچ جرمی مرتکب نشده بود و حتی برای دستگیری او هیچ توجیهی وجود نداشت. یادآوری این خاطزه ی تلخ؛ شدت خطری که این نویسنده ی جوان را تهدید می کند، روشن تر می کند. عدم اطلاع رسانی در این مورد می تواند به مرگ فجیع یک انسان زیر شکنجه منجر شود، هیچ انسانی نباید به خاطر آراء و عقایدش مورد شکنجه قرار گیرد، زندانی یا کشته شود و موافقت یا مخالفت ما با آراء و نظریاتش نباید باعث شود که در برابر آزار و قتل او که تجاوز به حقوق تمامی انسانها است، سکوت کنیم. همین دلیل از تمامی رسانه ها، انجمن های دفاع از حقوق بشر، دفاع از روزنامه نگاران، دفاع از زندانیان سیاسی، انجمن های دفاع از حقوق زنان، فعالین سیاسی و تمامی انسانهای آزاده و آزاداندیش و تمامی کسانی که برای آزادی بیان و اندیشه مبارزه می کنند و آن را محترم می شناسند، فارغ از تمام موضع گیری های سیاسی و … تقاضا می کنیم برای نجات این نویسنده ی جوان از مرگی تلخ و دردناک نجات دهید.
انتشار این خبر حتی در یک وبلاگ بیشتر هم می تواند عامل بازدارنده ای دربرابر این تجاوز باشد، پیشاپیش دستان همه ی شما را که به یاری او برمیخیزید، می بوسیم.
با احترام و عشق
هومن عزیزی و مریم هوله
www.maniha.com
برگرفته از وبلاگ شمر
مبارزه علنی با ایدز
بیایید آشکارا با مردم در مورد ایدز سخن بگوییم و مبتلایان
را از رنج آن نجات بخشیم . واضح و مبرهن است که ایدز یک بیماری خطرناک است که از میمونی که شبیه انسان است به بشر عادی منتقل شده . مردم تا قبل از شیوع این ویروس خطرناک زندگی عادی شان را می کردند ، می زدند و می رقصیدند و کافه کاباره می رفتند و در رستوران غذا می خوردند و زن می گرفتند و به هم خون می دادند و بدون نگرانی به عملی که منجر به تولید مثل می شود مبادرت می ورزیدند .خلاصه بساط کباب و شراب هم بود و هر کس به فراخور وضع خود به حال کردن مشغول و به شعار جنگ نکن عشق بورز هیپی ها اجر می گذاردند .تا اینکه یکنواختی دلشان را زد و شیر پاک خورده ای، رفت پیش میمون آلوده ی نفرین شده و نمی دانم با او چکار کرد که گرفت و چون به بستر همسرش رفت او را هم آلوده کرد و یک بدبخت دیگر ( احتمالاً همسایشون اینا ) مبتلا شد و شوخی شوخی هزاران هزار و بعد ملیون ها نفر آلوده شد . واضح و مبرهن است که ویروس ایدز خیلی حرامزاده میباشد و سریع قیافه عوض می کند و هر چه سیستم ایمنی زور می زند ، ( ایدز) به حیات ننگینش ادامه می دهد . ایدز بر دو نوع است : بیولوژیک و پولیتیک . امروز می خواهیم نوع پولوتیک را زیر میکروسکوپ قرار دهیم . و به توصیه و مبارزه علنی علیه آن بپردازیم .
ایدز در سال 57 از فرانسه به ایران وارد شد و چون بدن افراد پذیرش آن را داشت در عرض مدت کوتاهی تمام ساختار اجرایی و قانون گذاری را آلوده کرد وبه ملت هم در اثر هیجان بیش از حد و شور جوانی از اعمال رنجی که بر روی او صورت می گرفت لذت مازوخیستی دست می داد … وقتی کار از کار گذشت دیدند ای وای ، رعایت نکات بهداشتی نکرده ، خود را به دست خلخالی ها ،هادی غفاری ها ، و ماشائالله قصاب ها و امسال تیغ زن ها داده . و از آن تاریخ به بعد که هیجان شور و جوانی و عشق آن که قابل گفتن نیست- فروکش کرد و و ملت را کهولت در پیش گرفت و فهمید که چه خاکی به سر کرده و سعی کرد که از دست منبع ایدز حکومتی بگریزد اما دیگر آن منبع ول کن نبود و ملت را دنبال می کرد و کاری که نباید انجام می شد انجام شد و روزانه بر تعداد مبتلایان افزوده می گشت . و خبرگان و متفکران و اندیشمندان برای اینکه به این بیماری مبتلا نشوند راه خارج در پیش گرفتند ولی ای اقا کجای دنیا افراد مشکوک به ایدز را دوست دارند که آمریکایی ها و اروپایی ها دوست داشته باشند ؟ تازه مال خودشان هم زیادی است چه برسد به نوع وارداتیش . نتیجه ان شد که از همان گیت اول با آن ها مثل یک ایدزی واقعی بر خورد شد . انگشت نگاری، ندادن ویزا، گرفتن پاسپورت به گونه ای دیگر… تازه پس از این ها مامور با دستکش به دنبال عوامل مرض تا انجا که گفتنی نیست را معاینه می کرد ( تازگی ها مشاهده شده که بر سر گذزگاه های مرزی وبلاگ آدم ها را با گوگل کشف می کنند و می خوانند و به استناد نوشته های آدم پی به بیمار بودن یا نبودن او می برند . از نشانه های بیماری که بگذریم عملکرد این ایدز حکومتی بسیار جالب است …
هسته مرکزی این ویروس در جاهای مخفی مثل سازمان های موازی و تاریکخانه ها تکثیر می شود و در محیط های کاملاً بسته و دور از چشم رشد می کند و به ناگهان از چند کانال به مردم اهل اندیشه هجوم می آورد .بخش تئوریک ان از طریق مطبوعاتی که با یک رگ مستقیم به این تاریک خانه ها وصل است ، به داخل جامعه حمله می برد و بخش پراتیک آن توسط اشخاصی که قیافه ترسناکی دارند و حال و حوصله درستی ندارند و گوشه چشمشان می پرد و لبشان از شدت خشم و عصبانیت می لرزد از طریق ماشین های پرده دار و بخصوص فولکس واگن ، به وسیله ابزاری مانند لنگه کفش و شیشه عرق و کارد و خنجر و طناب و سیم پیانو و دسته جک و آب حوض و شیاف پتاسیم وداروی نظافت و کابل و شلاق و وسایل مشابه به بدن های سالم هجوم می آورد و شخص را آلوده و در فاصله زمانی مختلف از چند ساعت گرفته تا چند ماه به آن دنیا روانه می کند . و گاه در بدن شحص می ماند و تا آخر عمر موجب هراس و وحشت او حتی از سایه خودش می شود .
چگونه در مقابل ایدز حکومتی مصون شویم؟
نا گفته نماند که درون دستگاه حکومتی گلبول هایی هستند که سعی میکنند عمل این ویروس را کند کنند و از میزان آسیب آن بکاهند . اما خود آن گلبول های بدبخت هم یکهو توسط ویروس خورده میشوند و آه و حسرت در دل گلبول های زنده مانده میگذارد . و آن گلبولها می رودند بر ضد ویروس برنامه درست میکنند و معتقدند که تا 700 سال دیگر شاید بتوان آن را ساکت کرد . البته سابقه آزمایش ها نشان داده که نه تنها ویروس بی خطر نشده بلکه ترتیب گلبول ها را به شکل پیچیده تری داده . . گاه مخ گلبول را نشانه رفته و او را تا آخر عمر علیل کرده ، گاه در سلول های تنگ ماده وحشت و تنهایی به گلبول خورانده و تا آخر عمر او را ساکت کرده ، گاه گلبول را با تقلب در انتخابات به بیرون از عروق حیاتی و پیشابراه پرت کرده .
.اما سروران ارجمند ما باید ضمن توجه به عمل گلبول ها و کمک به مبارزه آن ها ، به فکر خودمان هم باشیم و جانمان را از دست این ویروس بدنهاد نجات دهیم . برای سالم ماندن خود و خانواده تان سعی کنید هیچ تماسی با ویروس نداشته باشید و به کا و زندگی و نماز روزه تان مشغول باشید .اگر کنجکاوی و شر و شور جوانی دارید و جلو رابطه داشتنتان را نمی توانید بگیرید ، با عرض معذرت با عرض معذرت ربانم لال از کاندوم استفاده کنید . این کاندوم در داروخانه خبر گزاری های دولتی فروخته می شود و خط قرمز نظام نام دارد و هر چند هی تنگ و گشاد می شود و باز هم زبانم لال از سز جایش در می رود ، اما بودنش بهتر از نبودنش است .( علامت مشخصه این کاندوم علامت ورود ممنوع و لطفاً خفه شوید در نوک آن است)
این کاندوم خط قرمز باعث می شود ویروس به شما نزند و شما عمری سرافراز زندگی کنید.به خاطر این کاندوم شما اوج لذت را درک نمی کنید ؟ به درک که درک نمیکنید . مگر از جانتان سیر شده اید؟ همان یک ذره لذت کافی است .شما یک جور ارتباط برقرار کنید که نه سیخ بسوزد نه کباب . حرف هایتان را دو پهلو و سه پهلو بزنید و به جای برخی اسامی از سه نقطه در وسط کروشه استفاده کنید . مطالبتان را در لفاف بپیچید و با استعاره و کنایه و صنایع بدیع سخن بگویید . مطلقاً با عامل اصلی ایدز و پلاسما و مواد ناقل مانند سپاه و قوه قضائیه و وزارت اطلاعات و جدیداً شخص رئیس جمهور محترم کاری نداشته باشید . از ما گفتن بود . تو خواه پند بگیر خواه ملال .امیدوارم درس امروز باعث نجات جان شما خردمندان گردد .
در بخش: آزادی بیان
29
Jan
2006
کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ) با محکومیت سرکوب وحشیانه اعتصاب کارگران شرکت واحد ،همه کاربران اینترنت را به یک کمپین اینترنتی در روز دوشنبه فرا میخواند.
بنا به گزارشات رسیده مامورین امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران شب گذشته با یورش به منازل کارگران مظلوم شرکت واحد با اعمال ضرب و شتم , صدها نفر را دستگیر کرده اند.در میان دستگیر شدگان همسران کارگران و کودکان دو ساله نیز به چشم میخورند. جرم دستگیر شدگان، اعتصاب برای بهبود شرایط طاقت فرسای شغلی آنان بوده است .
کانون وبلاگ نویسان ایران ضمن محکومیت این برخورد وحشیانه و خشن ، با توجه به سابقه دولت ایران درزمینه نقض گسترده حقوق زندانیان سیاسی مشتمل براعدام و شکنجه های مختلف روحی و جسمی و غیره بشدت نسبت به وضعیت دستگیرشدگان ابراز نگرانی کرده و همه ایرانیان و سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر را به اقدام فوری و موثر در برابر این جنایت وحشیانه فرا میخواند.
کانون وبلاگ نویسان ایران از همه وبلاگنویسان و وبنویسان محترم تقاضا دارد: با نصب لوگوی سندیکای کارگران شرکت واحد در صفحات خود با ایشان اعلام همبستگی نموده و با همه امکانات به خانواده های دستگیر شدگان کمک کنند.
از همه وبلاگ نویسان و کاربران اینترنت درخواست میکنیم روز دوشنبه دهم بهمن ماه برابر با 30 ژانویه 2006 با تماس تلفنی و ارسال فکس به سازمان عفو بینالملل,دیده بانان حقوق بشر سازمان ملل متحد، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل وپارلمان اتحادیه اروپا وهمچنین صلیب سرخ جهانی و روزنامههای محلی در کشورهای متبوعه ،آنان را در جریان موارد نقض آشکار حقوق بشر توسط رژیم قرون وسطایی ایران قرار دهند و خواهان پیگیری ایشان برای آزادی دستگیر شدگان گردند.
کانون وبلاگ نویسان ایران (پنلاگ)
در بخش: اعتراض و تظاهرات
28
Jan
2006
چرا آقایان سانسور را بیشتر از حکومت دوست دارند و کاسه گرم تر از آش هستند؟
دلیلاش را در مقایسه دو قیمت زیر به آسانی میتوانید پیدا کند. رژیم جیب آقایان (آقازادهها) را پر میکند آنها هم مراقبت میکنند که خدای ناکرده یک مرتبه تلنگ حکومت در نرود و اینها از نان و آب بیفتند.
پارس آنلاین: 3700 کرون برای یک ماه استفاده از ADSL با سرعت (1024/512) این قیمت متعلق به تهران است در شهرستانها از این هم گرانتر است.
تلهنور: 499 کرون برای یک ماه استفاده از ADSL با سرعت (6000/500)
دقت کنید که درآمد متوسط مردم ایران حداکثر ده درصد نروژیها است، یعنی باید قیمتهای پارس آنلاین را ضرب در ده کرد تا واقعیات درست نشان داده شود. تازه ADSL با سانسور به این معنی است که کم فروشی هم میکنند. سرعت شرکت نروژی هم که تقریبا شش برابر پارس آنلاین است.
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
27
Jan
2006
داشتم این مطلب را میخواندم “انتخابات فلسطین : دموکراسی ، اومد و نیومد داره!” با خودم گفتم که چه ساده سرمان را کلاه میگذارند و طرحهایی را برایمان تهیه میبینند تا با پای خود به چاهی که برایمان کندهاند برویم یا بهتر است بگویم سرنگون شویم.
در پاسخ با این سوالها میتوان و باید یک سوال اساسی دیگر هم طرح کرد.
آیا آمدن بوش و بلر به خاورمیانه برای برقراری دموکراسی بود (هست)؟
اگر پاسخ این سوال مثبت باشد که یقینا نیست! باور بفرمایید این آقایان بوش و بلر را برای این همه هوش و ذکاوتی که به خرج دادهاند را باید مجسمهشان را ساخت و بجای خودشان لای جرز گذاشت، آخه حیف جرز نیست چنین مبتکرینی را در خود جا دهد!؟
اگر پاسخ منفی باشد که یقینا هست! پس باید سوالها را به گونهای دیگر طرح کرد، و اینکه آیا از اساس مسیر مبارزه ما غلط نبوده؟ آیا نقشه راه را کسانی به دست ما ندادهاند که در حقیقت هدفشان گمراه کردن ما بوده و از اول همین راهی را که رفتیم هدف اصلی آنها بوده. اتهام دائی جان ناپلئون زدن هم جزو همین پروژه هاست تا کسی جرات طرح سوالی را نداشته باشد. چه کسی بیشتر از آمریکا و انگلیس قدرت رسانهای در منطقه دارد؟ چه کسی می تواند یک حرکت را به این سادگی در منطقه سامان دهد؟ یقینا وبلاگ فکسنی من و شما نیست، در عوض آنهایی که رسانههای بینالمللی را در اختیار و کنترل خود دارند میتوانند عکس خمینی یا هر سگ دیگری را در ماه بیندازند و عامه مردم را مثل حکایت خر دجال به دنبال خود بکشند.
آخر هر انسان عاقلی باید از خودش بپرسد چطور است که حماس تا آن روزی که جنبش فتح قدرت را در سرزمینهای فلسطینی در دست داشت، این آقایان (حماس را میگویم) با هزار نوع کار شکنی و خراب کاری از شکل گرفتن یک کشور مستقل فلسطینی جلوگیری میکردند و درست زمانی که حکومت میخواهد شکل بگیرد (زمانی که قطار راه افتاد و میوه درخت مبارزه رسیده شد) همه آقایان یک شبه دست از ماشه بر میدارند و سیاست مداری را جایگزین جنگ ورزی میکنند؟ نکته اساسی تر اینکه چگونه است که همان حماسی که دیروز یک سازمان تروریستی بود امروز با حمایت آمریکا در یک رای گیری، موفق به کسب قدرت میشود، چرا؟ مگر آمریکا حماس را یک سازمان تروریستی نمینامد؟ مگر آمریکا به منطقه نیامده تا ریشه تروریزم را از جهان برکند؟
پس چرا زیر چکمههای آمریکا و انگلیس یکی یکی حکومتهای شیعی متولد میشوند؟
مگر مقتدی صدر در عراق نبود چطور شد که یک مرتبه سر از ایران در میآورد؟ چگونه ممکن است که آمریکا کل منطقهای را به خاک و خون بکشد و هر جنبدهای را در منطقه درگیری با مقتدی صدر قتل عام کند ولی این موش بتواند از دستشان در برود؟؟ مگر اینها نمیگویند که تمام منطقه را با ساتلیتهای خود زیر نظر دارند و هر جنبدهای را میتوانند ردیابی کنند.
از همه جالب تر اینکه آقایان بوش و بلر (منظور حکومت هایشان هست) موفق شدند در یک مدت زمان 27 ساله کل منطقه را بدست شیعیان که در حقیقت در اقلیت هستند بسپارند و زمینه را برای یک دست شدن منطقه برپا کنند. آن هم چه یک دست شدنی! بر هیچ کس پوشیده نیست که قلاده علمای اسلام مخصوصا شیعی آن در دست چه دولتی است.
در بخش: سیاسی