18
Oct
2006
به مادرم زنگ زدم از پشت تلفن حس کردم نگران است. میپرسم چی شده!؟ میگوید هیچی و یک مرتبه میزند زیر گریه. با اضطراب میپرسم راستش را بگو چی شده! با این وضعی که تو داری بدتر مرا با این سکوتات نگران تر میکنی.
میگوید دایی دارد میمیرد آنهم چه مرگی، با زجر و آه و ناله. میگویم خوب شما که میدانستید که سرطان دارد و دیر یا زود خواهد مرد، آخه دکترها چند وقت پیش جوابش کرده بودند و گفته بودند که دیگر امیدی باقی نمانده. دلداریش دادم و گفتم من و تو هم یک روز میمیریم دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. با حق حق گریه میگوید: مردن که بد نیست بیچاره دارد زجر میکشد. پرسیدم مگر مورفین به بیمارانی که درد زیاد دارند تزریق نمیکنند. میگوید: چرا! گفتم خوب پس دیگر دردش مال چیست! گفت مورفین به اندازه کافی نمیدهند. گفتم خوب بروید پیش دکتر مورفین بیشتر برایش تقاضا کنید. گفت دکتر نسخه نوشته ولی آنجایی که مورفین را میفروشند به اندازهای که در نسخه توصیه شده نمیدهند. شستم خبردار شد جریان از کجا آب میخورد. گفتم خوب حتما مقداری را برای فروش در بازار آزاد مواد مخدر میخواهند. گفت ها دیگه. گفتم برش دارید ببریدش جلو در آن بی وجدان خانهای که مورفین مریض در حال مرگ را میدزدند، جنازه نیمه جانش را بگذارید و بگویید یا مورفین توصیه شده دکتر را به او میدهید یا همین جا ولش میکنم روی دست خودتان. زد زیر گریه و گفت: مگر میشود با مریض اینکار را کرد. گفتم قربانت گردم آنجا که نروژ نیست که، آنجا عدل علی برقرار است در نتیجه باید به روش خودشان داروی مورد نیاز مریض را بگیرد. حالا یا میروید حق خودتان را میگیرید یا زجر میکشید، راه سومی هم هست بروید توی بازار آزاد مثل موادیها دارو برایش تهیه کنید. گفت هرچه خدا بخواهد همان میشود. عصبانی شدم گفتم باز هم از این چرندیات برای من سر دادی!؟ اگر خدایی وجود داشت که این بیچاره به این روز نمیافتاد که. انسانی که بجز خوبی و نیکی کاری در حق دیگران نکرده انسانی که همه اطرافیانش از او به عنوان یک انسان نمونه یاد میکنند، وقتی به این روز میافتد خودش دلیل محکمی است برای اینکه خدایی وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد حداقل عدالتاش از نوع عدالت سید علی چلاق است. زد زیر خنده و گفت تو توی دعوا نرخ تعیین میکنی. گفتم حداقل باعث شدم تو را بخندانم، در چنین شرایطی همین خودش نعمتی است. به او گفتم مشکلات شما همه از این اسلام سرچشمه میگیرد. اگر نمیگفتید “هرچه خدا بخواهد” یقینا خودتان کفش و کلاه میکردید میرفتید دنبال پیدا کردن راه چاره. یادم نمیآید توی کدام فیلم بود، بهروز وثوقی بازی میکرد. توی یکی از صحنهها وقتی یکی به او گفت “واگذارش کن به حضرت عباس” وثوقی با خشم پاسخ داد “اگر حضرت عباس کاری میتوانست بکند برای خودش میکرد” تفنگ را برداشت و گفت من خودم جانش را میگیرم” (نقل به مضمون) این صحنه هنوز بعد از این همه سال توی مغز من نقش بسته.
ای کاش در ایران اینگونه تفکرها نهادینه میشد تا بلکه ملت بجای منتظر این یا آن منجی نشستن خودشان پیگیر مشکلاتشان میشدند.
در بخش: نقد اسلام
16
Oct
2006
وا ویلا این دیگه چه نوع خطی است!؟ از قرار معلوم یک نوع خط جدید اینترنت امام زمانی است که هنوز به اروپا وارد نشده. این اطلاعات گه هر بار را از این خبر استخراج کرده ام که سخنان وزیر و وکیل مملکت امام زمان زده ایران را منعکس کرده. از دیگر سخنان وزیر و وکیل اون مملکت امام زمان زده در این خبر چنین برداشت کردم که این خطوط (ثحئؤ) باید یک نوع ADSL اروپایی باشد که با هاله نور دور سیم هایش تبدیل شده به خطوط پر سرعت!! (ثحئؤ) امام زمانی!
جلالخالق! نورهای نامرئی و مرئی دور کله رهبر و احمدی نژاد کم بود که حالا نورهای “ثحئؤ” هم دور سر سیمهای ارتباطی اینترنت ظاهر شد.
آقای محمود خسروی رییس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی (انگاری اینترنت در ایران هم رادیویی شده وگرنه چرا این آقا در بارهاش اظهار نظر میکند!!) در گفتگوی نورانی خود با روزنامه بی اعتماد ملی فرمودهاند:
تا الان هم هیچگاه اینترنت با سرعت بیشتر از 128 کیلوبیت ارایه نشده و شرکت ها فقط پول اینترنت 256 را می گرفتند!
آقای خسروی نفرمودهاند که دلیل فروش خطوط با سرعت 128 و دریافت مخارج 256 چه بوده و این دیگر چه نوع حقهای است که پول 256 کیلو میگیرند و در عوض اینترنت 128 کیلو تحویل ملت همیشه در صحنه میدهند و اینکه آیا این هم از برکات امام زمان است که وقتی ارتباط اینترنت 128 کیلویی را در هالهای از نور میپیچند قیمتاش از قیمت معمولی تبدیل می شود به قیمت امام زمانی!؟ یقینا درآمد حاصله از 128 کیلوی باقی مانده را تا امروز به عنوان سهم امام زمان به حساب امام زمان یا کارگذاران او واریز میکردهاند و ما خبر نداشتهایم. ایشان همچنین نفرموده بودند که آیا از این به بعد هم ملت امام زمان زده ایران باید پول 256 کیلو اینترنت را بپردازند و خطوط 128 کیلو با هاله نور سبز را دریافت کنند یا اینکه از این به بعد نور را هم حذف خواهند کرد و فقط پول 256 کیلو را خواهند گرفت.
از شوخی و طنز مساله که بگذریم باید به حال ایران گریست. در تمام اروپا خطوط 128 کیلو بیتی تقریبا دیگر منحط شده و خطوط پر سرعت تر دارد کم کم جای آنرا میگیرد. شرکتی سرویس دهنده اینترنت من نوید داده که بزودی با دریافت مبلغ 519 کرون (72000 تومان) در ماه (+ADSL2) را با سرعت (8000 kbps) تا (16.000 kbps) بستگی به فاصله منزل ما با مرکز اتصال به من خواهند فروخت. تازه اینجا نروژ عقب افتاده است توی سوئد وضع از این هم بهتر است، اینترنت پر سرعت (ADSL2) مدتهاست که در سوئد و همچنین دیگر کشورهای اروپایی به فروش میرسد.
این تصمیم با عجله محدود کردن سرعت اینترنت یقینا به این خاطر گرفته شده که این اواخر اخبار گندکاریهای آقایان با فیلم و بصورت مستند قبل از اینکه گرفتار تیر غیب سانسور شود بوسیله مردم به خارج درز میکند از همین رو هم به خیال خودشان میخواهند جلو اینکار را بگیرند غافل از اینکه این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست و دنیای اطلاعات میرود تا دودمان حکومتهای مستبد را برچیند.
پ.ن.: ایون کلمه عجوج مجوجی که سوژه طنز بود را سایت پیک ایران اصلاح کرده به همین خاطر دیگر سوژه طنز در آن صفحه موجود نیست.
در بخش: طنز, کامپیوتر و اینترنت
13
Oct
2006
1. جایزه صلح نوبل امسال مرا خیلی خوشحال کرد، بخاطر اینکه برخلاف آنهایی که ادا و اطوار طرفداری از سوسیالیسمِ را در میآورند، محمد یونس (Muhammad Yunus) بجای ادای سوسیالیست بودن را در آوردن و ژست انسان دوستی گرفتن آستینهایش را بالا زد و کاری برای مبارزه با فقر در دنیا فقر زده جهان سوم انجام داد. برای آنهایی که او را نمیشناسند توضیح بدهم که او ابدا کننده ایده میکروکریدیت (وام کوچک) است به این معنی که مبلغ کمی را به فقرایی که هیچ بانک یا موسسه مالی حاضر به وام دادن به آنها نیست میدهد تا بتوانند با این مبلغ کم کاری را شروع کنند و زندگی خود را از بن بستی که در آن گرفتار آمده اند نجات بدهند. او موسسهای بنام گرامین (بانک گرامین) را به همین منظور راه اندازی کرده.
2. حضرت آقا خجالت بکش! اگر کسی به خودش زحمت داد و آمد و مطلب وبلاگت را خواند و برای نوشتهات پیام گذاشت به این معنی است که حداقل برای نوشتهات آنقدر ارزش قائل شده که پیامی گذاشته و حداقل برای ژست دموکرات منشی گرفتن هم که باشد میتوانستی پیام را منعکس کنی، ولی خوب شما را ما 27 سال است که میشناسیم و میدانیم که همه تلاش شما برای کسب قدرت است و نه چیز دیگری بجز قدرت، که خوشبختانه آنرا هم دارید از دست میدهید. هر پدیدهای که اصالت نداشته باشد روزی برملا و نابود خواهد شد این اصل شامل حال شما هم میشود دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
3. اگر روزی گزار تان به مجارستان افتاد حتما شرابی را به نام SZEKSÁRADI بخرید، این یک شراب کابرنه سُوینیون تولید سال 1997 است آنرا را حتما پیدا کنید و بنوشید. در همه این سالهایی که شراب نوشیدهام هیچگاه شرابی را به این گوارایی ننوشیدهام. امشب جای همه شما خالی یک بطری آنرا به سلامتی محمد یونس خالی کردم.
متاسفانه مثل همیشه که به همه چیز مشکوکام و همین مساله باعث اشتباهم میشود، این بار هم اشتباه کردم. به خودم گفتم شرابی که 9 سال سن دارد و ارزان قیمت است نمیتواند خوب باشد (سالم مانده باشد) و به همین دلیل هم فقط دو بطری از آن بیشتر نخریدم، افسوس و صد افسوس. شاید مجبور شوم سفر دیگری به مجارستان بکنم و چند بطری دیگر از این شراب را بخرم.
در بخش: دیگران
11
Oct
2006
چند روزی که رفته بودم سفر یکی دوتا از وبلاگها را خواندم و دیدم که عدهای از این دوستان تاکید کرده بودند که حتما نقدی را که آقای عبدی بر نامه معروف خاتمی که به (نامهای برای فردا) معروف شد را بخوانیم. حقیر حتی در همان روز اول سعی کردم مطلب را بخوانم ولی متاسفانه بخاطر اینکه دسترسی به pdf ریدر نداشتم موفق نشدم اما وقتی رسیدم خانه اولین کاری که کردم رفتم سراغ نقد حضرت آقای عبدی.
تا بخش 8 این مطلب را خواندم و دیگر نتوانستم ادامه بدهم. دلیل اینکه تمام مطلب را نخواندم این بود که در همین بخش یعنی بخش 8 این مقاله وقاهت نویسنده چنان شکوفا شد که دیگر وقت خود را با ارزشتر از آن دانستم که صرف چنین چرندیاتی کنم.
این بخش را برای شما کپی میکنم بخوانید تا بعد توضیح بدهم که چرا این نوشته را مثل دیگر نوشتههای از این دست نه تنها بی ارزش میدانم بلکه مضر، مقرضانه و بی پایه و تنها به هدف دفاع و مشروعیت بخشیدن به خمینی شیاد و رژیم سرکوبگراش میدانم.
آقا عبدی در بخش 8 مقاله خود مینویسد:
٨- یکی از نکات درستی که در نامه بصورت ضمنی و ناقص آمده است طرح اسامی مرحوم امام و مرحوم مصدق است، و مربوط کردن این دو اسم به جایگاه خود و مسأله اصلاحات. از نظر من وجه مشترکی میان مرحوم مصدق و امام و خاتمی وجود دارد زیرا در تاریخ این مملکت به ویژه در قرن اخیر که مردم جایگاهی یافتهاند تنها این سه نفر هستند که مردم به معنای واقعی کلمه اعتماد خود را به آنان ابراز داشتهاند. اعتماد که بزرگترین سرمایه سیاسی این مردم است فقط نزد این سه تن ارایه شد اما دو نفر اول مستقل از هر انتقاد به حق یا ناحقی که به آنان وارد باشد در یک مسأله انتقادی به آنان نیست و نوعی توافق اجماعی هم در این مورد وجود دارد و آن این که آن دو نفر هیچگاه به این اعتماد ملت خیانت نکردند.
حتی اگر نتوانستند دیگر اهداف و شعارهای خود را کاملاً متحقق کنند این اعتماد را پاس داشتند، به همین دلیل هم نزد مخالف و موافق خود احترام دارند و به نظر من غارت منابع طبیعی، ظلم و ستم و بیدادگری و هر فساد دیگری نزد حکام مضرتر از این نیست که این منبع عظیم سیاسی ملت به آتش کشیده شود، که متاسفانه چنین شد و کو تا زمانی که مجدداً این منبع بازسازی شود و در خدمت سیاست قرار گیرد.
تاکیدها از من است.
اینکه آقای عبدی گریبان خاتمی مفلوک را گرفتهاند برای این است که میدانند که خاتمی ملیجکی بیش نیست و یکی از نقشهای او در این حکومت همین است که عدهای پهلوان پنبه مثل آقای عبدی بتوانند با نواختن او تمرین قدرتنمایی کنند. چیزی که در این نوشته جالب است نه انتقاد ایشان به خاتمی است که برعکس در لابلای این زورآزمایی پهلوان پنبه ما آقای عبدی با ملیجک مفلوک، اشاره ایشان به مصدق و خمینی است و مقایسه این دو با هم.
وقاهت را مشاهده میکنید؟ آقای عبدی نه تنها به خود این اجازه را میدهد که خمینی را در کنار مصدق قرار دهد، درست مثل مقایسه فاضلاب با الماس، بلکه او در این مقایسه میخواهد با شعبده بازی به خورد ملت بدهد که خمینی هم مثل مصدق به ملت خیانت نکرده است. آقای عبدی گویا یادش رفته زمانی که خود او همراه با دیگر دست اندرکاران این حکومت ننگین به دستور جلاد جماران در حال اعدام و سرکوب جوانان آزادی خواه این ملت بوده این اعتمادی که او از آن نام میبرد بوسیله خمینی بدست همین آقای عبدیها به گه کشیده شده. خیانت که چه عرض کنم اعمال خمینی خیانت همراه با جنایت و دروغ و ریا بود و باعث نابودی یک نسل از ملت شد و آثار این جنایت و خیانت هنوز ادامه دارد و یقینا مکافات آنرا نسلهای بعد از من و ایشان هم باید با جان و مال و ناموس خود بپردازند.
آقای عبدی حتما به بیماری آلزهایمر گرفتار شدهاند که به همین زودی و راحتی سخنان خمینی دجال را قبل از به قدرت رسیدن و وعده و وعیدهای او را فراموش کردهاند و اعمال او را بعد از به قدرت رسیدن به یاد نمیآورند!! اگر آقای عبدی بعلت آلزهایمر به خاطر نمیآورند که خمینی چه گفت و برخلاف آنچه که گفته بود و قول داده بود در عمل چه کرد! حقیر میتوانم تمام سخنرانیهای دجال کبیر و مرید و مرشد ایشان، قبل و بعد از به قدرت رسیدن او را در اختیار ایشان قرار بدهم.
در اینجا همچنین میخواهم به دوستانی که ذوق زده شده بودند و مطلب ایشان را حلوا حلوا کرده بودند گوشزد کنم که دوستان از آبرو و شرف خود برای این دجالان مایه نگذارید و یا حداقل اگر در آینده خواستید تبلیغ اینگونه مطالب را بکنید دست کم توضیحی یا نقدی بر آن بنویسید تا اگر جوانان آن مملکت که در جریان اتفاقات انقلاب 57 نبودهاند و از تاریخ 27 ساله خونبار حکومت ننگین اسلامی بی اطلاع هستند فریب این شعبده بازان را نخورند.
در بخش: دیگران
02
Oct
2006
چند سالی بود در این ماهها یک سفری میرفتیم به ایران. تا اینکه پارسال به ما خبر دادن که فعلا دست نگه دارید و اگر جون مبارک را دوست میدارید تا اطلاع ثانوی از مسافرت به مملکت امام زمان خودداری کنید. به همین منظور هم تصمیم گرفتیم امسال برای حفظ جان مبارک هم که شده برای تعطیلات پاییزی بریم یک ولایت دیگه. نقشه جهان را گذاشتیم جلومون و دستمون را پر دادیم تو هوا و چیش بسته گذاشتیم روی نقشه جهان. تالاپی پنجه مبارک خورد به مجارستان. پس تصمیم گرفتیم بریم بوداپست.
ما قبلا آ فکر میکردیم که Hungary رو به این شکل hungry مینویسند!! بهمین خاطر هم هر وقت توی دیکشنری دنبال معنی آن میگشتیم میدیدیم نوشته گرسنه! بهمین خاطر هم هیچوقت دلمون نمیخواست به Hungary یا همون hungry سابق مسافرت کنیم!! آخه چه کسی دلش میخواد با دست خودش (منظور با پای خودش هست) به مملکت گرسنگی مسافرت کنه!؟ ولی بعداها که روسیه اون مملکت hungry سابق رو ول کرد و رفتن پی کارش و اون مملکت سابقا گرسنه تبدیل شد به Hungary تصمیم گرفتیم یک سری بزنیم به اونجا ببینیم چه خبره.
از این رو فردا آخر وقت میریم به بوداپست (Budapest) البته قبل از مسافرت هرچی دیکشنری داشتیم گذاشتیم کف اتاق و شروع کردیم به جستجو بلکه معنی بوداپست یا همون Budapest رو پیدا کنیم نشد که نشد بعد با خودمون فکر کردیم شاید بد نباشه تحقیقاتمون رو کمی گسترش بدیم و از در و همسایهها و رفیق رفقا بپرسیم شاید اونا بدونن این بوداپست یعنی چی!
عاقبت فهمیدیم که بوداپست از دو بخش بودا بعلاوه پست تشکیل شده چون این شهر دو بخش داره یکی بودا دیگری پست. باز رفتیم دیکشنریها را برداشتیم و ریختیم کف اتاق برای مطالعه کردن! البته معنی بودا رو از قبل میدونستیم که آن هم همان بودا پیغمبر آسیای شرقی است! ولی هنوز معنی پست را نمیدانستیم تا اینکه یک چیزی توی مغز ما گفت “پلینگ” و یادمان افتاد که نروژیها و حتی انگلیسیها به طاعون میگویند Pest! با این کشفیات تصمیم گرفتیم به شرکت هواپیمایی زنگ بزنیم و بلیط را پس بدهیم و بگوییم که ما حاضر نیستیم با پای خودمان به شهر طاعون زده بودایی سابقا گرسنه مسافرت کنیم! متاسفانه بعلت تعطیلات آخر هفته دفتر شرکت هواپیمایی بسته بود و ما مجبور شدیم سفر به بودا+پست را برخلاف خواسته خودمان انجام بدهیم!! خصوصا که این روزها گویا یک انقلاب مخملی هم در آنجا در حال شکل گرفتن است و در نتیجه دیدیم بد نیست ما هم برویم و از آنها یاد بگیرم چطوری باید انقلاب مخملی انجام داد.
از شوخی که بگذریم بطور جدی به عرض مبارکتان برسانم که اگر در هفته آینده ننوشتیم بدانید و آگاه باشید که هتل محل اقامت ما اینترنت نداشته اگر داشت که حتما خدمتتان خواهیم رسید.
در بخش: طنز
01
Oct
2006
این نامه امام امت و داستان جام زهر نوش جان کردن دلقک جماران دارد روز به روز قشنگتر میشود. مساله نامه امام امت! یا همان نامهای که در خبر کنار آنرا “ناموس امام روی نت” نامیدم، دارد گاماس گاماس آقای هاشمی را به مرز زندان یا حتی بدتر از آن نزدیک میکند. چرا؟ این بخش از مقاله برادر! حسین شریعتمداری که در همین زمینه نوشته شده بسیار جالب است آنرا اول بخوانید:
بنابراین، اگر نظر مبارک حضرت امام (ره) را ملاک و معیار بدانیم – که چنین است- هر دو بزرگوار، یعنی آقایان هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی در این جدال فرافکنی کرده و هریک از آنها به عنوان مسئول نظامی و مسئول سیاسی جنگ کوشیده اند علت پذیرش قطعنامه از جانب امام راحل(ره) را به اظهار نظر طرف مقابل نسبت دهند و صدالبته هر دو فرافکنی کرده و فقط بخشی از واقعیت را که به نفع خویش! تشخیص می دادند، بیان کرده اند! و از این روی هر دو نفر – با عرض پوزش- متهم به ابهام پراکنی و تشنج آفرینی در افکار عمومی، آنهم در شرایط حساس کنونی هستند و قابل سرزنش!
جالبه! نه!؟ آقای حسین شریعتمداری، هاشمی رسمنجانی پدرخوانده مافیا و محسن رضایی را به “ابهام پراکنی و تشنج آفرینی” متهم میکند. تازه این دو واژه را برای این بکار برده تا از بکار بردن اتهامهای معروف “تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام” استفاده نکند، آخه میدونید که این دو واژه چه معنا، مفهوم و عواقبی دارد!؟
از این اتفاقات در بحبوحه انتخابات پیش رو در ایران و کشمکشهای آمریکا بر سر مساله اتمی و سفر خاتمی به آمریکا (شاید خاتمی هم از طرف هاشمی به آمریکاییها پیام رسانده) میتوان به این نتیجه رسید که ممکن است آمریکا از طریق خاتمی برای هاشمی پیغام فرستاده که اگر شما بتوانید آقایان سر قدرت را کنار بزنید و غنی سازی را تعلیق کنید ما (آمریکا) میتوانیم شما را به رسمیت بشناسیم و پادشاهی هاشمی را در ایران تثبیت کنیم! ها ها ها!
به همین خاطر هم آقای هاشمی پا و کون پتی (یعنی پا و کون برهنه) پریده وسط باتلاق سیاست و نامه معروف را برملا کرده تا خود را از نظامیان (همانها که امروز سر قدرتاند و طالب جنگ با آمریکا هستند) جدا کند و احیانا زمینه بقدرت رسیدن خاندان خود را فراهم سازد.
حالا پس از اتهامهای شریعتمداری به رسمنجانی باید دید آقای رسمنجانی چه پاسخی به حسین شریعتمداری سربازجوی سابق دارد بدهد! الحق که دارد بازیها جالب میشود، از یک طرف شلنگ تخته انداختنهای احمدی نژاد و ایجاد جو ضد رژیم در دنیا و حالا درگیریهای خودیها با خودیها.
رندان دانند! شاید هم همه آقایان هم آنها که سرقدرتاند و هم هاشمی چی ها دارند از آمریکا پولیتیک میخورند و وارد همان نوع بازی سیاسی میشوند که باعث از هم پاشیده شدن روسیه با آن همه توپ و تانک و فشفشه شد.
در بخش: ملای حیله گر
30
Sep
2006
از روزی که وبلاگ نویسی را شروع کردم همیشه بر این نکته تاکید کردهام که سرنگونی رژیم تنها با تشدید اختلافات بین ملاها (خودیهای رژیم) میسر خواهد شد و با دامن زدن به این اختلافات است که میتوان این رژیم را از درون تخریب و عاقبت در یک بزنگاه آنرا ساقط کرد.
نشانههای این اختلافات با روی کار آمدن خاتمی نمایان شد ولی ندانم کاریهای اپوزیسیون و به دام اسهال طلبان حکومت گرفتار آمدن عدهای از مخالفین رژیم باعث شد که حکومت آخوندی بتواند از سرنگونی تا مدتی رهایی یابد. حال با روی کار آمدن احمدی نژاد نیز بخاطر تنگ نظریهای این گروه نسبت به گروههای دیگر رژیم مجددا این مساله (درگیری داخلی رژیم) دوباره دارد تشدید میشود و اگر بر خلاف گذشته این بار نیروهای اپوزیسیون رژیم با هشیاری عمل کنند میتوانند دوباره رژیم را به لبه پرتگاه سقوط نزدیک کنند.
افشای نامه خمینی در رابطه با قبول قطعنامه شماره 598 در رابطه با پایان جنگ ایران و عراق نشان از این اختلافات درونی دارد. اختلافات تا اندازهای زیاد شده که هاشمی یکی از حیله گر ترین و هشیار ترین آنها، گاف بزرگی داده و با اینکه از عواقب انتشار این نامه آگاه بوده آنرا در چنین شرایطی علنی کرده است.
حالا نیز رادیو فردا با برجسته کردن یک واژه “اتم” در نامه رضایی به خمینی آنرا پیراهن عثمان کرده و میخواهد بوسیله آن ثابت کند که رژیم از همان اوایل در پی بدست آوردن سلاح اتمی بوده! انگار که در این باره شکی هم وجود داشته که حالا رادیو فردا کاشف به عمل آورده که آقایان دنبال پروژه بمب اتمی هستند.
وقتی که ملاها و دیگر دست اندرکاران این رژیم تا این درجه با هم اختلاف پیدا میکنند که مجبور میشوند در ملا عام مچ پای یکدیگر را بگیرند میتوان به این نتیجه رسید که اختلافات داخلی رژیم بسیار حاد شده و موقع وارد کردن ضربه نهایی است. حالا باید دید که آیا اپوزیسیون رژیم بیدار است یا مثل دفعه قبل در خواب خرگوشی فرو رفته و این بار نیز رژیم از تنگنا خارج خواهد شد و باز به عمر نکبت بارش ادامه خواهد داد.
در بخش: ملای حیله گر