30
Oct
2006
من توی دهن این دولت میزنم من همین طوری که دولت تعیین کردم شورای نگهبان هم تعیین کردم ولی خوب حالا باید شورای نگهبان در توی وبلاگستان هم باشهَ اینطوری نباشه که مسلمین با هم نفاق باشن من تو دهن این نیک آهنگ میزنم اون هم خائن هست به این انقلاب همه باید باهم باشن ولی این نیک آهنگ نباید باشه
من از عموم مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی میخواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن، به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت میکنم، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و میتواند تعیین کننده سرنوشت وبلاگستان نیز باشد بعنوان روز وبلاق انتخاب و طی مراسمی در رادیو دویچه وللله جایزه قرائت قران بین وبلاقهای مسلمین تقسیم کنند آی پاد هم بدن این آی پاد خیلی به اسلام کمک هست میشه توش آیه و سوره قرآن قرائت کرد میشه توش نوحه خوند این دوچه ولللهایها قبلا ثابت کردن که ضد صهیونیست هستن هرچی یهودی بوده تو اون مملکت جرمنی آلمان اینا قبلا کشتن کردن مثل ما که منافین را کشتن کردیم این دویچه ولللهایها فرزندان اسلام هستن اینطوری نباشه که کسی هجمه کنه به این دویچه ولللهایها من توی دهن منافقین ضد دویچه ولللهای میزنم.
هَمه با هم همبستگی بینالمللی مسلمانان داشته باشن من خودم از همین جا که اون طرف دنیا هست یعنی من دیگه در قید حیات نیستم و لاجرم رفتم توی حیاط خلوت دستور میدهم که برادران حزب الله که اون طرف هستند با هم دست به دست بدهند و رادیو دویچه وللله هم کمک کنهَ و من خودم به حاج حسین درخشان دامن افاضاته حکم دادم دست خطش هم پیش حاج احمد آقا هست تا بلکه ایشون بشن مدیر کل شورای نگهبان وبلاگستان و مسلمین را هدایت کنن من این حاج حسین رو خودم بزرگش کردم من باباشو میشناسم باباش سالها خمس و ذکات میداده به ما اینجوری نباشه که من مجبور بشم نعلین بپوشم بیام اون طرف تو حیاط و تو دهنی بزنم به این غاصبین صهیونیست.
من روز وبلاق تعیین میکنم من تو دهنی میزنم به این دولت این دولت نوکر آمریکاست من روز وبلاق را روز اسلام و روز رسول اکرم میدانم، روزی است که باید ما تمام قوای خودمان را مجهز کنیم و مسلمین از آن انزوایی که آنها را کشانده بودند خارج شوند، و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بایستند و ما در مقابل اجانب با تمام قوا ایستادهایم، و نخواهیم اجازه داد کسان دیگر در وبلاگستان ما دخالت کنند، و مسلمین نباید اجازه بدهند که کسان دیگر در وبلاقشان دخالت کنند. وبلاق ناموس مسلمین هست
باید انقلاب اسلامی وبلاقی را به هَمَهی دنیا بلکه به کهکشانها هم صادر کنیم.
این انقلاب بهترین صادرات هست تا آخر دنیا طلبهها میتونن از پای این انقلاب نون بخورن.
در خاتمه این نطق همه وبلاق نویسها یک صدا فریاد زدند
روح منی خمینی بت شکنی خمینی
پ.ن:
در همین باره بخوانید:
خوابگرد: آقای دویچهوله، لطفاً صفرا پخش نکنید!
جمهور: اعترافی در محضر ملا
زیتون: مسابقه یا رفیقبازی؟(رقابت یا رفاقت مسئله ایناست!)
نیک آهنگ کوثر: و اما ماجرای رقابت کشکی دويچه وله
ملاحسنی: شارلاتانيسم چگونه رشد ميکند؟
وبلاگ روزمرگی های من: این خط کش به دستها
اگر مطلب دیگری هم سراغ دارید لطفا خبرم کنید میخواهم همه را یک جا جمع کنم شاید بعدا جمع بندی از این موضع کردم یا کس دیگری زحمت اینکار را بکشد.
در بخش: طنز
28
Oct
2006
در این روزگار وانفسا که حضرات ملا دارند مملکت را به گه میکشند عدهای دلقک دور هم جمع شدهاند به رهبری حاج حسین درخشان مسابقه بهترین یا برترین وبلاگ راه انداختهاند. مسئول، داور و خانم بیار معرکه هم حاج حسین درخشان است، همون حسین درخشانی که وقتی که ما (جمعی بیش از 200 نفر) از وبلاگ نویسها تصمیم گرفتیم کانونی برای وبلاگ نویسها راه اندازی کنیم همین رقیه سلطان فرمودند “وبلاگ که مرکزیت نداره که بشود برایش کانون راه انداخت” نقل به مضمون. حالا معلوم نیست که چگونه است که وبلاگهای بی مرکز (انگاری دایره است که باید مرکز داشته باشه) یک مرتبه مرکز دار شدند و میشه براشون مسابقه راه انداخت! البته بدون اینکه مجریان این شعبده بازی معیاری برای این انتخاب خود تعیین کرده باشند. انگاری مسابقه دو میدانی است که عدهای به خط بشوند و مسافت معینی را بدوند و بعد سریع ترین آنها انتخاب بشوند! یکی نیست به این آقایون بگه خوب آدمهای عاقل شما بر اساس کدام واحد اندازه گیری میخواهید این همه وبلاگهای گونه گون رو با هم بسنجید!؟ اگر بخواهید آنها را متر کنید که یقینا نانا زولا باید برنده بشه، چون هر شب حداقل 33 کیلومتر فحش خواهر مادر نثار همگی شماها میکند. واقعیت رو بخواهید اصلا تصمیم نداشتم در این باره مطلبی بنویسم ولی دیدم مدتی است که دنیای وبلاگستان در حال موت است و هیچ موضوعی برای نوشتن ندارم، درضمن هیچ کار مفید دیگری هم برای انجام دادن نداشتم در نتیجه تصمیم گرفتم وارد این بازی بی مزه شوم. آخه شراب امسال هنوز آماده نیست و توی زیرزمین با نتی مونوتون در حال نواختن نوای قلپ، قلپ، قلپ است این نوای مونوتون هم که هیجانی ندارد! پس تصمیم گرفتم در باره این شعبده بازی تازه بنویسم.
جالب تر از همه اینکه گویا رادیو امام زمانیها هم بدجوری از دست حاجی درخشان گچی هستند که با این معرکه گیری جدیدش یک مقداری توجه رو از سوی رادیو امام زمانیها به طرف رادیو آلمان جلب کرده. آخه مگه نمیدونید که این دوتا ملت شدیدا با هم از قبل رقابت دارند و هر دو هم خود را دویچ مینامند. خدا رو چی دیدی شاید هم این آقایون اسهال طلب موفق شدند جنگی بین هلند و آلمان راه بیندازند! ما هم این وسط مینشینیم و میخندیم! فعلا که کار بهتری برای انجام دادن نداریم که! داریم!؟
پ.ن.:
وقتی ما سعی میکردیم برای آزادی وبلاگ نویسان دربند تلاش کنیم هیچ کدام از این آقایون و خانمها وبلاگ نویس نبودند تا از یک هم فرقه ای شون دفاع کنند و اصلا هیچ عکسالعملی از خودشون نشون نمیدادند ولی حالا که مسابقه است، همشون از حول حلیم افتادن توی دیگ
در بخش: طنز
27
Oct
2006
سکوت عجیبی جو وبلاگستان را فرا گرفته، وقتی این طرف و آنطرف سر میکشی انگاری سرزمین اشباح است. روزهایی که رژیم در مقابل ما گردن خم میکرد وقتی که متحد و هم صدا فریاد آزادی این یا آن زندانی را سر می دادیم سپری شده. رژیم با کمی مکاری موفق شد جو انفعال، ترس و وحشت و از همه مهم تر سانسور را بر این سرزمین حکمفرما کند.
باید منتظر شد و دید که آیا این آرامش، آرامش قبل از طوفان است یا آرامش قبل از مرگ.
در بخش: کامپیوتر و اینترنت
23
Oct
2006
گویا احمدی نژاد حرفهایش بیشتر شباهت دارد به گاز معده.
خمینی زمانی که جنگ راه انداخت وقتی دید نیاز به گوشت دم توپ دارد دستور متوقف کردن برنامههای کنترل جمعیت را صادر کرد. سخنان او را فراموش نکردهایم زمانی که حرف از ارتش 20 میلیونی میزد. چیزی را که خمینی نمیدانست این بود که ارتش 20 میلیونی مخارج دارد، حداقل برای سیر کردن شکم چنین ارتشی نیاز به برنامه ریزی است.
حالا هم آقای احمدی نژاد با سخنان اخیرش در باره افزایش زاد و ولد همان افکار پوسیده را میخواهد به اجرا بگذارد. ایشان وقتی قبل از انتخابات میخواست مردم را فریب دهد، شعار پول نفت سر سفره ملت را سر داد و عوام الناس زود پی بردند که همه شعارهای آقای رئیس جمهور مثل دیگر سردمداران رژیم فریبی بیش نیست.
اکنون نیز احمدی نژاد شعاری سرداده که تنها فقر و بیچارگی نتیجه آن خواهد بود. ایشان اگر هنری دارند شکم کارگران گرسنهای که این روزها شش ماه شش ماه حقوق شان را دریافت نمیکنند سیر کنند.
خیر ایشان هدفی را از این شعارشان پیگیری میکنند که در این جملات گنجانده شده:
احمدینژاد با بیان اینكه «از حضور زنان در صحنه اجتماع استقبال میكند و معتقد است آنها باید حضوری فعال در صحنههای اجتماع داشته باشند» اظهار داشت: ولی فقط یك نگرانی دارم و آن این است كه این حضور باعث شود از ماموریت اصلی خود یعنی تربیت نسلهای آینده دور شوند.
این سخنان به این معنی است که خانم ها تشریف ببرید در منزل زیرا اسلام حضور خانمها را در جامعه بر نمیتابد. ایشان به خیال خودشان میخواهند با این تیر دو نشان بزنند، یکی اینکه از دست خانمهای مزاحم که میروند تا ریشه آقایان را بزنند خلاص شوند و همچنین با همین یک تیر تعدادی از خانمها را از بازار کار خارج کنند تا مشکل بزرگ جمهوری اسلامی (بیکاری) را برطرف کنند.
فراموش نکنید که در این سالهای آخر درصد دانشجویان دختر شدیدا افزایش یافته و همین مساله باعث خواهد شد که خانمها که تا امروز فریب شیادی های آخوندها را میخوردند کم کم بیدار شوند و همین مساله احمدی نژاد و شرکا را ترسانده و با این روش میخواهند خانمها را به داخل منزل برانند و تاثیر گذاری آنها بر جامعه را از بین ببرند.
حالا باید دید که آیا خانمها به همین سادگی فریب این شیادها را خواهند خورد یا اینکه به آگاهی کافی رسیدهاند و با عکسالعمل خود آب پاکی را روی دست احمدی نژاد و ملاها خواهند ریخت.
در بخش: ملای حیله گر
22
Oct
2006
من معمولا خواب نمیبینم چراییاش را نمیدانم، فقط همین را میدانم که هنگامی هم که خواب میبینم خواب هایم شدیدا شباهت به خواستههای روزانهام دارند.
دیشب خواب عجیبی دیدم که تقریبا یک ماجرای کامل بود.
خواب دیدم سوار هواپیما شدم و به تهران رفتم. وقتی وارد سالن فرودگاه شدم مردی با یک عینک دودی سراغم آمد و آهسته گفت سلام خُسن آقا! سلامش را جواب دادم در پاسخم گفت ماشین بیرون منتظر است. بدون هیچ صحبتی همراهش از فرودگاه خارج شدم پس از مدتی رانندگی در مقابل آپارتمانی مرد ماشین را در کنار خیابان پارک کرد و از ماشین پایین رفت، من هم به همراه او از ماشین پیاده شدم. هنگام خارج کردن وسایل از ماشین کنار گوشم گفت همه وسایل مورد نیازتان توی آپارتمان است و با دست به یک آپارتمان طبقه چهارم اشاره کرد و به راه افتاد.
پشت سرش وارد ساختمان شدم و از پلهها بالا رفتم در مقابل در یکی از آپارتمانها متوقف شد، کلید را از جیبش بیرون آورد و در را باز کرد. پشت سرش وارد آپارتمان شدم. با اشاره دست راست پنجرهای را نشانم داد و با دست دیگرش به کمدی که در کنار اتاق بود اشاره کرد و تنها گفت وسایل توی کمد است. مرا به آشپزخانه هدایت کرد و لوله فاضلاب را نشان داد و گفت این هم جای جاسازی ابزار.
وقتی میخواست از آپارتمان خارج شود گفت قرار ما روز جمعه ساعت 13 میدان 24 اسفند.
جمعه صبح ساعت 10 با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم صبحانهای را که توی یخچال برایم آماده کرده بود خوردم دوش گرفتم صورتم را تراشیدم لباس پوشیدم، رفتم کنار پنجره، پرده را کمی عقب زدم، جمعیت داشت وارد حیاط دانشگاه میشد راس ساعت 12 و 35 دقیقه تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم مرد با صدای آرام گفت پنج دقیقه بیشتر وقت نداری و گوشی را گذاشت. به طرف کمد رفتم ابزار را برداشتم چند ثانیهای براندازش کردم، آنرا روی شانهام گذاشتم، به طرف پنجره رفتم، پرده را کمی کنار زدم دریچه را باز کردم هدف را نشانه رفتم و پس از چند ثانیه ماشه را چکاندم. بدون مکث به طرف آشپزخانه رفتم دریچه فاضلاب را باز کردم آرپیجی را داخل لوله چپاندم دریچه را بستم و با سرعت به طرف در رفتم و از پلهها پایین دویدم توی خیابان صدای همهمه و غوغا بپا بود صدای آژیر آمبولانسها و ماشینهای انتظامات تمام فضای منطقه را گرفته بود. با سرعت به طرف میدان 24 اسفند راه افتادم، مرد همان جایی که توی نقشه برایم علامت گذاشته بود، پشت فرمان ماشین منتظرم بود. سوار شدم و به طرف فرودگاه راه افتادیم.
یک توضیح لازم: دوستان یک مرتبه به کله تان نزند و با آرپیجی بدنبال چنین پروژهای بروید ها! آخه برد موثر آرپیجی کمتر از 800-900 متر است و یقینا فاصله آپارتمان مربوطه تا هدف مورد نظر بیش از این است، آخه خوابهای خُسن آقا گاهی اوقات خیلی غیر منطقی میشود. باور کنید در این مورد بخصوص مقصر من نبودم اون آقاهه ابزار بی خود در اختیارم گذاشته بود!! اگر خواستید از این جیمز باند بازیها در بیاورید حتما به فکر وسیله دیگری باید باشید!
در بخش: گوناگون
21
Oct
2006
یکی از دوستان میل فرستادهاند و در میل گوشزد کرده بودند که انتخابات نزدیک است و سوال کرده اند چرا امسال مثل دورههای قبل برای تحریم انتخابات فعالیتی نمیکنم؟ و اینکه آیا این بار موافق شرکت در انتخابات هستم!؟ این سوال آخری از همه خنده دار تر بود! دوست عزیز مگر تغییری در ساختار جمهوری اسلامی اتفاق افتاده که من بر اساس آن تغییر، تصمیم را تغییر داده باشم و خواستار شرکت در انتخابات شده باشم!؟ علت اینکه این مرتبه فعالیتی بر علیه شرکت در انتخابات نمیکنم به این دلیل است که بر این باورم که در این دوره حتی گوسفندان پشمالوی نیوزیلندی هم در این انتخابات شرکت نخواهند کرد چه رسد به انسان عاقل و آنهایی هم که در این انتخابات شرکت خواهند کرد و یا آنرا تشویق و تبلیغ میکنند، این گروهها هم همگی جزئی از خائنین، مزد بگیران و دست اندرکاران حکومتی هستند و عدهای معدود از هموطنان هم هستند که چنان مفلوک و نا آگاه هستند که حتی شعور گوسفند نیوزیلندی را هم ندارند. پس میبینید که در این دوره اصولا تبلیغ بر علیه انتخابات موضوعیتی ندارد، آنهایی که شعور داشته باشند خودشان میدانند و آنهایی هم که نداشته باشند که دیگر نمیتوان برایشان کاری کرد، کسی که مغزش تا این اندازه معیوب است دیگر برایش علاجی پیدا نمیشود. در چنین شرایطی حتی تبلیغ برای تحریم هم باعث خواهد شد که انتخابات مطرح شود، در نتیجه از مطرح کردن آن هم باید خودداری کرد.
تصویر سمت چپ تجمع رای دهندگان دوره قبل را در مقابل حوزههای رای گیری نشان میدهد! باید منتظر ماند تا عکسهای شرکت کنندگان در انتخابات پیش رو هم منتشر شود ببینیم آنها چه شکلی هستند
پ.ن.:
خارج از موضوع:
بلاگ رولینگ دوباره سکته کرد البته این مرتبه سکته ناقص کرده خدا!!! به دادمان برسد!!
در بخش: انتخاباتی
20
Oct
2006
در خبری از رادیو شنیدم که نیروهای مقتدا صدر شهرهایی از جنوب عراق را در کنترل خود در آوردهاند. از همین رو رفتم سراغ ایسنا ببینم چیزی در این باره منعکس کرده یا نه، رفتم سراغ صفحه سیاسی خارجی. خودتان بروید و بخوانید سرویس سیاسی خارجی تمام اخبارش مربوط میشود به تظاهرات روز قدس در تهران و شهرهای دیگر ایران و نظر عمله اکره حکومتی در این باره.
یکی نیست از این الاغ ها بپرسد مگر فلسطین مرکز جهان است یا یک کشور بی در و پیکر بدون هیچ ارزش استراتژیک یا هر موضوع مهم دیگر باید مرکز اخبار و حتی کل اخبار جهانی یک خبرگزاری باشد!؟
فلسطین توی سرتان بخورد. روزی که صدام داشت در ایران خون جوانان ما را میریخت فلسطینیها بجای حمایت از ما رفتند پشت سر صدام و از او حمایت کردند، حالا شما زمین و زمان را رها کردهاید و فقط به فلسطین میپردازید!؟
پ.ن.:
این هم خبر مربوطه:
BAGHDAD, Iraq (
CNN) — Iraqi authorities are deploying more troops and senior security officials to the restive southern city of Amarah where at least 16 people have been killed and a notorious Shiite militia is said to have taken control.
Two months ago, British troops transferred security control to the Iraqis in Amarah, the provincial capital of Maysan province, in the heart of the Shiite-dominated south and not far from the Iraq-Iran border.
A hospital official told CNN on Friday that 16 people were killed and 90 other people were wounded during clashes that erupted on Thursday between police and militia members.
در بخش: سیاسی