03
Apr
2002
پندی از ديگران
امشب طبق معمول نشسته بودم اخبار ساعت هفت شب تلوزيون نروژ را ميديدم. از مطالبی که در اخبار بود يکی از همه بيشتر مرا تحت تاثير قرار داد، بهمين خاطر تصميم گرفتم آنرا به عرض خوانندگان اين وب لاگ هم بگذارم.
مطلب از اينقرا بود:
19 نفر نوجوانی که بنا هست در اين بهار، با برگذاری مراسمی بنام konfirmasjon خود را وارد دنيای بزرگسالان بکنند، بجای برگذاری جشنی برای خود، اقدام به برگذاری ميهمانی کرده بودند و در اين ميهمانی از سران مملکت نروژ ( نخست وزير، چندتن از وزرا ، شهردار و مديران شرکتهای بزرگ) و همچنين از بيخانمانها و افراد بی بزاعت دعوت به عمل آورده بودند.
آنان اين عمل خود را بعنوان يک وظيفه برا ی گوشزد کردن مشکلات اجتماع به قدرتمندان و سران مملکت عنوان کرده اند، تا شايد دست اندرکاران حرفه و سياست با ديدن اين قشر از جامعه شايد فکری به روز و احوال اين جماعت کنند. جالب تر آنکه حتی يکنفر از افراد دعوت شده از شرکت در اين گردهم آيی خوداری نکرده بو . بعد از ديدن اين فيلم خبری مدام اين سوال در مغز معيوب من مطرح ميشود، که گمان ميکنی آيا اگر در ايران خودمان جوانان آن آب و خاک دست به چنين عمل انسان دوستانه ای ميزدند آيا سران رژيم حکومت اسلامی هم حاظر ميشدند بر سر سفره ای بنشينند که مستضعفان بر سر آن نشسته اند. جواب اين معما را به خانندگان اين مطلب واگذار ميکنم.
در بخش: بدون دسته بندی
01
Apr
2002
این هم زندگینامه سیاوش پورزند، مطلب از سايت همبستگی نت گرفته شده
سيامك پورزند با پسرخاله خود زنده ياد “احمد شاملو” انتشار نشريه “كتاب هفته كيهان” را به ثبت رسانيد
و اين نشريه تا زمان توقيف چند سال فعاليت داشت
* سيامك پورزند مديريت برگزاري اولين فستيوال فيلمهاي ايراني و فيلمهاي برگزيده كشورهاي خارجي زير نظر اداره كل هنرهاي زيباي كشور و دانشگاه تهران را عهده دار بود
* پورزند متجاوز از 15 سال عضويت هيأت تحريريه و شوراي دبيران و سردبيري سرويس هاي گزارش اجتماعي ـ فرهنگي روزنامه كيهان را به عهده داشت
* سيامك پورزند در سال 1969 با شماره 2137 به عضويت يأت بين المللي جايزه اسكار درآمد
* بعد از انقلاب سيامك پورزند سمت سردبيري چندين نشريه از جمله: مجله علمي و فرهنگي “شفا” ، “فضيلت” و “پيام آبادگران” كه نشريه مهم مهندسان راه و ساختمان ايران است را به عهده داشت
سيامك پورزند متولد 1310، متأهل، داراي سه فرزند ، آزاده و بنفشه * (كه ساكن آمريكا هستند) و(ليلي ساكن كانادا)، همسر مهرانگيز كار حقوقدان و از فعالان حقوق بشر و طرفدار حقوق زن در ايران ، كه در حال حاضر براي مداواي بيماري خود در آمريكا به سر ميبرد، است.
پدر سيامك از نظامي هاي عاليرتبه و از مبارزان فعال انقلاب مشروطيت ايران بوده و دوستدار فرهنگ و هنر ايران.
سيامك پورزند روزنامه نگاري است با متجاوز از پنجاه سال سابقه خدمت در رسانه هاي جمعي بويژه مطبوعات. كارشناس ارشد امور انتشاات هنري و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش، داراي تأليفات متعدد و تحصيلات عالي تخصصي.
سيامك پورزند در سال 1331 كار خود را با روزنامه معتبر “باختر امروز” به مديريت زنده ياد دكتر سيدحسين فاطمي شروع كرد . كار وي در اين روزنامه به عنوان محقق و خبرنگار امور شهري ، فرهنگي، هنري و پارلماني تا روز 28 مرداد 1333 ادامه داشت و از آن تاريخ به علت دگرگون شدن اوضاع مملكت تا اواسط 1333 فراري ، مخفي ، بازداشت و غيرفعال بود. پس از عادي شدن اوضاع ، سيامك پورزند براي انتشار يك نشريه هنري اقدام نمود. نظر به اينكه مادر آقاي پورزند و خاله ايشان كه مادر زنده ياد “احمد شاملو” بود، سالهاي نوجواني خود را در خارج از كشور گذرانده و به تحصيل، مطالعه و آموزش در امور هنري و منجمله هنرهاي نمايشي همت گمارده بودند، پس از بازگشت به وطن با تمام موانع، آموخته هاي خود را در اختيار عموم بويژه فرزندان خودشان قرار دادند و بر اين اساس در پائيز سال 1333 انتشار مجله هفتگي “پيك سينما” با مديريت سيامك پورزند شروع به كار نمود و نويسندگان بزرگي چون دكتر پرويز خانلري ، سعيد نفيسي، اسماعيل مهرتاش، علي اصغر گرمسيري، محمود عنايت، فريدون رهنما، دكتر هوشنگ كاووسي، نصرت كريمي و بسياري ديگر با اين مجله همكاري داشتند. مديريت برگزاري اولين فستيوال فيلم هاي ايراني و فيلم هاي برگزيده كشورهاي خارجي در اسفند 1333 و ارديبهشت 1334 به طور رسمي، با سيامك پورزند بود كه زيرنظر رئيس دانشگاه تهران و رئيس وقت اداره كل هنرهاي زيباي كشور نيز قرار داشت.
همكاري موثر و مستقيم در انتشار مجله هفتگي “ستاره سينما” كه متجاوز از 20 سال دوام داشت و چند بار در زمانهاي مختلف به سردبيري آن نشريه همت گمارد، همكاري مستقيم و موثر با نشريه هنر و سينما با مديريت دكتر هوشنگ كاووسي، نويسندگي در زمينه هاي گوناگون و سردبيري مجلات مهر ايران، روشنفكر، سپيد و سياه، اطلاعات ماهانه، اطلاعات جوانان، بامشاد، خوشه، فردوسي، نگين، اميد ايران، رودكي و تأتر و سينما، متجاوز از 15 سال عضويت هيأت تحريريه و شوراي دبيران روزنامه كيهان و سردبير سرويس هاي گزارش، اجتماعي، فرهنگي از ديگر فعاليتهاي مطبوعاتي پورزند بوده و در تمام اين مدت با داشتن مسئوليت هاي سنگين مختلف، مديريت حساس روابط عمومي بسيار فعال و موثر موسسه بزرگ كيهان را نيز به عهده داشت.
پورزند با همفكري و همراهي با پسرخاله خود “احمد شاملو” در طراحي و عملي ساختن انتشار نشريه ارزنده “كتاب هفته كيهان” همت گمارد و مديريت اجرايي و روابط عمومي و هنري آن را به عهده گرفت كه اين نشريه تا زمان توقيف چند سال فعال بود. او همچنين با همفكري و همراهي چند تن از روزنامه نگاران، نويسندگان، مترجمان و هنرمندان معتبر كشور و همچنين گروهي از فروشندگان باسابقه و شريف مطبوعات براي برنامه ريزي و به وجود آوردن سنديكاي نويسندگان، خبرنگاران، مترجمان و عكاسان مطبوعات كشور در سال 1339 و سنديكاي هنرمندان و متخصصان تأتر و سينما در سال 1340 و اتحاديه فروشندگان جرايد در همان سال نقش موثر داشت و از اعضاي منتخب هيأت مديره سنديكاي نويسندگان بود. فراهم ساختن امكانات سفر اولين، دومين و سومين گروه از خوانندگان و نوازندگان معروف ايراني به خارج از كشور در سالهاي 1341 تا 1344، و همچنين ترتيب دادن امكانات اولين و دومين سري از فيلمهاي باارزش ايراني به خارج از كشور به منظور نمايش در مجامع معتبر فرهنگي آمريكا و چند كشور اروپايي و آسيايي و همچنين در محافل ويژه اي براي هموطنان دور از وطن از تلاشهاي فرهنگي ديگر پورزند بوده است. وي همچنين كوشش نمود براي فراهم ساختن امكانات به منظور اينكه در انجمن روزنامه نگاران خارجي مقيم آمريكا و هاليوود، پرونده اي به عنوان ايران و ايرانيان به طور رسمي مفتوح شود و بر همين اساس توفيق يافت براي اولين بار وارد پرونده مذكور شود و از كارت و مزاياي اين عضويت بهره مند گردد و در سال 1969 با شماره 2137 به عضويت هيأت بين المللي جايزه اسكار درآيد.
همكاري مستقيم براي ترتيب يافتن جشنواره سينمايي “سپاس” و جشنواره بين المللي فيلم ايران در تهران و قبول عضويت در هيأت هاي اصلي برگزاركننده، تدريس در مدارس عالي و اردوهاي فرهنگي در سراسر كشور پيرامون موارد مطبوعاتي، روابط عمومي و هنرهاي نمايشي ، كوشش و همكاري موثر جهت ترتيب يافتن سينمارها و ميزگردهاي هنرهاي نمايشي در مدارس عالي، دانشگاه ها، مطبوعات و راديو و تلويزيون از فعاليتهاي خستگي ناپذير سيامك پورزند به شمار ميرود.
بعد از انقلاب سيامك پورزند همكاريهاي ديرينه خود را با مطبوعات بويژه كيهان از دست داد و چند سالي در وضعيت نامساعد به سر برد تا اينكه در سالهاي بعد در شرايطي مساعد قرار گرفت و در نتيجه توانست با نشريات مختلف ارتباط برقرار كرده و با آنها همكاري نمايد؛ از جمله با مجله “گزارش فيلم” و به همين جهت توفيق يافت كه از چند سال پيش در جشنواره هاي تأتر و سينماي بعد از انقلاب شركت كند و طي سالهاي اخير علاوه بر فعاليت مذكور سردبير چند مجله معتبر و موفق بوده كه از آن جمله عبارتند از مجله علمي، فرهنگي و پزشكي “شفا” مجله اجتماعي فرهنگي و هنري “فضيلت” و نشريه علمي و خبري “پيام آبادگران” كه نشريه مهم انجمن مهندسان راه و ساختمان ايران است.
سيامك پورزند تا قبل از بازداشت در انجمن مهندسان راه و ساختمان ايران به عنوان سردبير و در مجموعه فرهنگي و هنري تهران به عنوان مدير اجرايي و مشاور امور فرهنگي و هنري فعاليت داشت. پورزند از 6 ماه قبل از بازداشت با صرف وقت زياد و كوشش هاي مداوم سعي نمود كه مجموعه را فعال كند و موجبات حضور و رفت وآمد جوانان آگاه و فرهنگ دوست را به آن مجموعه فراهم سازد و برپايه همين هدف بود كه از فعالان حقوق زن و حقوق بشر و تشكل هاي مستقل دعوت كرد تا از سالن ها و امكانات مجموعه در جهت تأمين نظرات خود استفاده كنند كه ايجاد كتابخانه و يك پاتوق فرهنگي به مسئوليت خانم شهلا لاهيجي از آن جمله اند.
در بخش: بدون دسته بندی
01
Apr
2002
امروز باز دوباره اين اسرائيلی های بدتر از هيتلر به قتل و عام ملت بدبخت فلسطينی مبادرت کردند و ملت بی غيرت دنيا با خيالی آسوده اين اخبار را نظاره گراند. اين عکس خود گويای فجايع شارون همکار گوبلز و هيتلر است.
![[کودک فلسطينی]](http://home.online.no/~b-senter/palestine.jpg)
مرگ بر شارون و همايت کنندگان فاشيستش.
تنها شعر التيامبخش اين فجايع است خصوصآ از شاملو
کدام هادثه مرا از کوچه های شاد کودکيم
به اين غربت عزيم تنهائي در اين شهر آهنی شهر بی ترحم کشاند
اينک من اين مهاجر شرجی زده ی جنوب مهربان چگونه بخود باز گردم
که مسيح همچون من دوباره بخود باز نميگردد
من نميدانم در چه کسی تکرار ميشوم
تکرارم کدام زخم عميق مردمی را التيام ميبخشد
که خود نبخشيده
قلبم بوسعت دريائی شده است
دريا دلان کيانند
چشمانم بينای رازهای درون
وعشق معجزه وار حقيقتی مرا تمام پوشانده
پرواز پرواز پرواز
در بخش: بدون دسته بندی
30
Mar
2002
امروز دوباره طبع شعری من گل کرده بود، رفتم سراغ حافظ ديدم ارزاع نميشم، بعدش رفتم سراغ نيما باز هم نه، آخر سر رفتم سراغ سی دی اشعار شاملو که بوسيلهء خود او دکلمه شده ، اولين باری که با اسعار شاملو آشنا شدم حدودآ 25 سالی ميشه، قبل از اون به ادبيات علاقه ای نداشتم با اينکه سه تا کاست از شاملو رو يکی از رفقا بمن هديه داد چون ميدانست اهل مطا لعه نيستم به من اين کاستا رو داد تا شايد علاقمند به مطالعه بشم. راستش رو بخواهيد اثر خودش رو کرد. بخاطر همين از اون روز تا امروز مريد شاملو شدم. دين و ايمان من شده البته بايد گفت که شاملو جای خيام رو نميگيره ولی اين دوتا مکمل همديگه هستند. زيادی حرف زدم (ببخشيد نوشتم) اينهم شعر شاملو که من رو امروز ارزاع کرد:
برای خاطر تو
دستانم را با درختان گره خواهم زد
و در انتهای سبز رُشت
با نور در افق پيامی خواهم نوشت
می دانم در ياد خواهی خواند
برای خاطر تو
در چشمانم هزار ستاره ميکارم
ميدانم سبز خواهند شد
برای خاطر تو
بر فراز سه تيغ جانهای سوخته در فرم آتش عشق
معبدی ميسازم و ماه را به نگهبانی آن خواهم گماشت
برای خاطر تو
در آتش دان صبح آتشی از ايثار برمی افروزم
می دانم پايدار خواهد ماند
برای خاطر تو
از شکسته های دل گلدانی از زمان ميسازم
و خود را به تمامی در آن ميکارم
می دانم خون خواهم خورد
رُشت خواهم کرد
سبز خوام شد
برای خاطر تو
از صمد خواهم خواست که همهء ماهيان قرمز را بتقيان در برابر تکرار فرا بخواند
ميدانم فرا خواهد خواند
برای خاطر تو
زره زره خورشيد را در شب افشان خواهم کرد
ميدانم دوست خواهی داشت
برای خاطر تو
فضا را از صدا پر خواهم کرد
ميدانم منفجر خواهد شد
برای خاطر تو
پرندگان جهان را به ميهمانی پرواز در آسمان آبی انديشه های خود فرا ميخوانم
برای خاطر تو
آب درياها را به خوابگه مورچگان خواهم بست
و خواب از ديدگان خفتهء خفتگان اين قرن مبتلا خواهم تکاند
ميدانم موج بر خواهد خواست
بيدار خواهند شد
برای خاطر تو
يأس را در ميهمانی اميد بدار خواهم زد
غم را در سالگرد تولدی ديگر برای سرور وداع خواهم گفت
برای خاطر تو
اميد خواهم داشت
سرود خوام خواند
شعر خواهم گفت
برای خاطر تو
خود را بدار عشق مياويزم
و حرف آخرم اينست
دوستت دارم برای هميشه آزادی
در بخش: بدون دسته بندی
30
Mar
2002
پاسخی به پينکفلويديش
شما مينويسيد:
آهان حالا فهميدم. دو روزه عين اين احمقها نشستم جلوي اين قامپيوتر نامه ميخونم و جواب ميدم. ول معطلم که بابا من چي گفتم و واي واي من چه بدم. واي که من چقدر خشنم و بي تمدن. ملت هميشه در صحنه اين دفعه واقعا در صحنه حضور داشتن!! خيلي خوشحالم. به خدا جدي ميگم. فقط يه مشکل هست. اونم اينه که پس آزادي فرديه من چي ميشه؟
هموطن عزيز
من شمارو نميشناسم و شماهم من رو نميشناسيد ولی با خوندن قسمتی از وب لاگ شما کمی با عقايد شما آشنا شدم، گرچه خيلی پيشداورانه بنظر ميرسد ولی همانطور که ملاحضه ميفرمائيد در اين بريده از نوشته شما که در بالا ملاحضه ميفرمائيد. شما درست به نکته ای اشاره کرده ايد که خود سعی در از بين بردن آن برای ديگران هستيد ، درست فهميديد آزادی فردی. شما در قسمتی از مطلبتان فرموده ايد که اين چه آزادی هست که يک نفر همجنسبازی بکند و اين کار را قبيح تشخيص داده ايد بدون اينکه به اين موضوع توجه فرمائيد که پس يک انسان هموسکسوئل از چه طريغ ارزاع تمايلات جنسی خود را بنمايد. البته شما هم ميتوانيد همچون سران مملکت سر خود را در زير برف فرو کنيد و گمان کنيد که کسی شما را نميبيند. فرض بفرمائيد که شما همو سکسوئل هستيد اين موضوع را کمی با خود در تنهائی به بحث بگذاريد و چنانچه به همان نتيجه ای که من رسيدم نرسيديد، خبرش را به من بدهيد، جهت اطلاع من همجنسباز نيستم و از جنسيت شما هم هيچ اطلاعی ندارم. در ضمن آزادی به معنای بی قيدوبند بودن نيست آزادی از اون چيزی که در ايران وجود داره بيشتر مرز و دروپيکر داره درو پيکر آزادی هم به آزادی های ديگران محدود ميشه، يعنی اينکه شما آزاد نيستيد تا در زندگی خصوصی ديگران دخالت کنيد و ديگران بهمچنين حق دخالت در زندگی شما را ندارند و لی زمانی که شما عقايدتان را عمومی ميکنيد هرکس حق دارد آن را بنقد بکشد، اين هم از محاسن آزاديست.
با عرض پوزش از اينکه وقتتان را گرفتم.
پيروز باشيد
در بخش: اجتماعی
29
Mar
2002
نشسته بودم نيرنگستان صادق هدايت رو ميخوندم رسيدم به اينقسمت دلم نيمد تنهائی بخونم گفتم بنويسم ديگرون هم بخونن:
قاشق زنی: اگر کسی ناخوش داشته باشد به نيت سلامتی او در شب چهاشنبه سوری ظرفی برداشته ميرود در خانه همسايه ها در را ميکوبد و بدون اينکه چيزی بگويد با قاشق به آن ظرف ميزند صاحب خانه يا خوراکی و يا پول در ظرف او مياندازد. آن خوراکيهارا به ناخوش ميدهند و يا با آن پول چيزی ميخرد و به ناخوش ميخوراند که شفا
خواهد يافت.
نيت : در همين شب کوزه آبی زير ناودان رو بقبله می گذارند و هر کسی از اهل خانه نيت کرده چيزی در آن کوزه می اندازد. صبح چهاشنبه يکنفر فال از حافظ ميگيرد و دختر نابالغی دست کرده از کوزهء آب يک بيک چيزهائی که متعلق بهرکسی است بيرون می آورد و با فال مطابقه ميکند.
در بخش: اجتماعی
29
Mar
2002
امروز که از خواب بيدار شدم اولين چيزی که به مغز معيوبم خطور کرد واژه اصلاح بود، بله اصلاح کردن، بخودم گفتم خوب این فعل اصلاح کردن رو که دارو دسته خاتمی وردوشتن و بهش بازی میکنن فکر کردن چه لغت خطرناکیه!؟ البته نه بری ملت ايرون ، بری خودشون. اگه اجازه بدین توضیح میدم:
اگه منظور از اصلاح معنی اولیش رو بگیریم خوب یعنی فقط بنا هست ریش و پشم آخوندا تراشیده بشه و تبدیل بشن به اصلاح طلب، حالو ممکنه تو همین جریان يی کراواتم به این آخوندا آویزون کرديی، خوب که چه بشه.
البته ممکنه که منظور آقوی خاتمی همین معنی اول از اصلاحات باشه ولی گمان من بر این است که ملت چیزه ديگی میخوات. پس سعی کردم معنیهای دیگهی برای این مقوله پیدو کنم، رفتم سر کتاب لغت چون فارسی نداشتم یک لغتنامه فارسی فرانسه وردوشتم و شروع کردم به گشتن اولین لغتی که بهش برخوردم لغت Réforme بود خوب اينکه بيخطره، رفتم سراغ لغت بعدی Correction اینم بی خطره هرچی بیشتر گشتم لغات خطرناکتر پیدو کردم. از همه جالبتر لغت اصلاح نژاد بود. فکر کنید به این لغت اصلاح نژاد در مورد بره اگه فکر کنیم میبینیم چقدر اصلاحات شده. برهها یواش یواش بشکل و شمایل گاو درمیان، گرچه هدف ملت ایران اصلاح نژاد آخوندا به این صورت نیست! ولی بد هم نمیشد اگه بتونیم ژنتیک این پشمالوها رو یک کمی اصلاح کنیم ها. شاید یک چیز بدرد بوخور از توشون در بیاریم.
اصلا قرار با خودوم گذوشتم که در آینده يک کمی در مورد این لغت تحقیقات بیشتری کنم و چنانچه به نتایج بهتری رسیدم حتما شمارو هم باخبر میکنم.
پیروز باشین
در بخش: طنز