01
Jul
2002
خلع علي مشكيني رئيس مجلس خبرگان
آقاي علي مشكيني رئيس مجلس خبرگان و خطيب جمعه اين هفته قم فرمودند كه روحانيت خود را از جنس ديگري جدا از مردم نميداند و نيز فرمودند كه ايشان خود را جزو اين ملت ميشناسند و بلكه گناهكارتر از ايشان نيز هستند.
با توجه به اقرار مشخص و مستقيم اين فرد به گناهكارتر بودن ايشان خواستاريم كه :
يك – رياست مجلس خبرگان از ايشان باز گرفته شود و تمامي احكام و فراميني كه با وجود ايشان در مجلس خبرگان صادر گرديده به خودي خود ملغي و غير قابل اعتبار اعلام گردد.
دو – كليه مقامات مملكتي از ايشان باز پس گرفته گردد، زيرا كه ايشان از نظر اجتماعي ورشكسته به تقصير ميباشند.
سه – از كليه كسان و شخصيتهاي حقي و حقوقي كه بر اثر مداخلات مستقيم و غير مستقيم ايشان دچار خسران گرديده اند، دلجويي رسمي به عمل آيد.
چهار – كليه مجالسي كه با رياست ايشان اداره و گردانده ميشد، لغو اعلام گرديده و نزديكان . همكاران ايشان تا اطلاع ثانوي و رسيدگي به وضع ميزان گناهكاري آنها از مقامات رسمي و غير رسمي كنار گذاشته شوند.
با تقديم احترامات فائقه
در بخش: بدون دسته بندی
01
Jul
2002
اقلیم تو اقلیم
درخبرها آمده بود که این آقا ریشوهه اسمش چی بود یادم رفته چون مدتی بود زیادی خودم رو درگیر این طویله ی حُسن آقا کرده بودم و کاملآ داشتم مثل روشنفکرها به بیراه میرفتم که خوشبختانه چندتایی افسار ما را گرفتند و به زور برمان گرداندند سر همان آخُور قبلی، خدا را شکر وگرنه…
آهان اسمش یادم افتاد اسمش هست قاضی مرتضوی، البته گمان نکنید که این آقا قاضی باشد ها! نه خیر این اسم کوچکش گویا قاضی است. چون والله دروغ چرا تا قبر آ. آ. آ. ما هیچ کجا اسم کوچک دیگری برایش پیدا نکردیم البته ممکن هست که مامان ایشون از بدو تولد میدانسته که این آقازاده ی گل یک روز بناهست قاضی بشه بخاطر همین اسمشان را نهاده قاضی.
در هر صورت این آقای قاضی “قاضی مرتضوی” گویا دوباره گیر داده به این آقاهه اسمش چی بود؟ دوباره بگو ما که انگار خنگ تشریف داریم! آره درسته تاج زاده، البته باز هم گوشزد کنم که این آقاهه هم تقصیر خودش که نیست که بابا یا مامانش اسم فامیلش رو گذاشتن تاج زاده این بچاره هیچ رابطه ای با تاج وتخت و اینجور چیزا نداره ولی خوب گویا اون آقا هه که قاضی تشریف داره بیچاره نمیدونه که، بخاطر همین گیر داده به این آقای تاج زاده . گویا این آقاهه تاجداره رو میگم باورش شده که میتونه پاشو از اقلیم خودش دارزتر کنه و پاشو مثلآ بگذاره تو اقلیم یکی دیگه که اسمش هست “جنتی” همونی رو میگم که واسه خودش یک اقلیم دیگه داره، اماکن من اسم اقلیم این یکی رو نمیدونم چی هستش. خلاصه اینجوری که ما فهمیدیم مساله اینه که چی بود راستی مساله؟! آهان مساله این بودش که اقلیم تو اقلیم شده دیگه.
حُسن آقا چاکریم
در بخش: بدون دسته بندی
01
Jul
2002
حماسه 18 تیر را پاس داریم
نزدیک شدن 18 تیر را نباید بدون هیچ گونه نگاهی به آن حوادث پشت سرگذاشت. اتفاقی که در آن روز افتاد بگمان نگارنده یکی از مهمترین تحولات این چندسال گذشته است با اینکه عده ای دوم خرداد را نقطه ی عطفی در روند فروپاشی این رژیم میدانند اما همانطور که گفتم آن روند که به گفته دست اندرکاران برای اصلاح رژیم بوجود آمده بود در 18 تیر تبدیل به روندی شد که خواستار تغییر کلی رژیم شد. شاید هنوز گوشه های این نبرد نابرابر روشن و شفاف نشده باشد ولی با نگاهی حتی سطحی میتوان دید که چنانچه نیروهای به اصطلاح اصلاح طلب و (ملی!) مذهبی در آرام کردن آن شورش نکوشیده بودند شاید تا کنون اثری از این رژیم منفور بجای نمانده بود وملت مجبور نمشد آن همه هزینه برای سرنگونی این رژیم متحمل شود.
چنانچه نیروهای ملی مذهبی جهت حفظ منافع خود در این کار دخالت نمیکردند شاید این اغتشاشات امروز بعنوان روز انقلابی دیگر جشن گرفته میشد. یا حد اقل آغاز روند انقلابی جدید.
میدانم که این کلمه انقلاب خیلی هارا میترساند ولی آیا ما چه چیزی کمتر از مردم یوگوسلاوی سابق یا سربیای امروزی داشتیم که نتوانیم در یک شورش خیابانی مقر ملای جماران نشین را به اشغال درآوریم و کار این بازماندگان رژیم شاهنشاهی را تمام کنیم.
در بخش: بدون دسته بندی
30
Jun
2002
خواندن این مطلب را از سایت اخبار روز به همه پیشنهاد میکنم.
در بخش: بدون دسته بندی
30
Jun
2002
در چند سده گذشته در كشورمان شاهد تحولات و دگرگونيهاي متعددي بوديم كه متاْسفانه تنها معدودي از آنها تا حدي راه به مقصود بردند ولي همه آنها بي نتيجه ماندند. انقلاب مشروطيت، نهضت دكتر مصدق و انقلاب بهمن پنجاه و هفت مشخص ترين آنها بودند، گرچه هركدام هدف خود را دنبال ميكردند ولي با وجود اين هركدام نيز بيانگر اين واقعيت بود كه مردم ايران به درد خود پي برده و فقط در يافتن درمان بيچاره مانده است.
يكي از علل به نتيجه نرسيدن اين قيامها ميتواند. نداشتن برنامه يا برنامه هاي بعدي بوده باشد. براي مثال بيست و چهار سال پيش همگان در مورد رفتن شاه و رژيم سلطنتي همزبان بودند ولي هيچكس بدرستي نميدانست كه چه برنامه اي را بايد پس از آن پياده كرد. هيچ چيز به بحث و مذاكره گذاشته نشده بود. هر گروه خود را وارث بلا منازع رژيم سلطنتي ميدانست و ميزان حقانيت خود را تعداد كشتگان و مجروحين خود در مناقشات خياباني ميدانست. به زبان عاميانه به اين كار مرده خواري ميگويند. و دومين چيزي كه همه گروهها متفقاْ به آن معتقد بودند اين بود كه پس از رفتن شاه ديگر كسي نيست كه بتواند سر ملت كلاه بگذارد و ملت خود به همه چيز واقف گشته و با وجود احتمال اشتباهات و خطاهاي اوليه، حتماْ راه خود را پيدا خواهد كرد. اين دومين همفكري و همزباني ناگفته ولي آشكار، همزمان دومين اشتباه فاحش و تاريخي كشورمان در اين برهه از تاريخ بود. زمان ثابت كرد كه ملت ناراضي بود، اين درست، ولي ملت دقيقاْ نميدانست كه به چه چيز راضي خواهد شد، چونكه برنامه اي دقيق براي رسيدن به مقصودات خود نداشت. ملت سرش كلاه رفت زيرا كه باز هم حكومتي از خارج و ظاهراْ براي نجات حال و آينده و تشريح و به كرسي نشاندن مصالح ملي ولي در باطن براي تحميق بيشتر مردم و استثمار منابع ملي، خواه به صورت معادن يا افكار و مغزها و يا هر صورت ديگري به مردم حقنه شد. بمن نگوييد كه مردم خميني را ميخواستند چونكه ميدانم اين نوع خواستنها از همان نوع خواستن مردم افغانستان از ارتش سرخ براي ورود به كشورشان بود. از همان نوع خواستن مردم افغانستان براي آوردن كرزاي و بردن طالبان بود.
رندان پيش از آنكه چيزي را كه ميخواهند به كرسي بنشانند، چنان اوضاع را قمر در عقرب ميكنند كه مردم خود داوطلبانه به پيشواز آن بشتابند. اين نيز از نيرنگهاي جديد اينان است.
براي همين است كه ميگويم ، بايد با هم صحبت كنيم، بايد براي نظرات يكديگر احترام قايل شويم، بايد كه قبول مسئوليت نماييم و نيز جوابگو باشيم، زيرا كه از سكوت و عدم اعتماد بين ما به اندازه كافي سوء استفاده شده است. بايد مشخص كنيم كه چه چيز ميخواهيم و چه را نه. بايد نيز بيان نماييم كه تا چه اندازه حاضر به همگامي و نه تنها همقولي هستيم. بايد كه همچنين به مذاكرات پشت پرده نيز پايان دهيم.
رژيم ايران ديگر بار راه مذاكرات پشت پرده را با كشورهايي كه بظاهر از ديد او قابل نكوهش و شايسته پرهيز هستند در پيش گرفته است. چه ميگويند؟ چه ميدهند؟ چرا ميدهند؟ چه پيامدهايي اينگونه نشستهاي پشت پرده براي ملت ايران خواهد داشت؟ چه كساني از طرف چه كساني با چه كسان ديگري وارد مذاكرات ميشوند؟ آيا اين مذاكرات جهت منافع عمومي دو كشور با راستاهاي عادلانه و منصفانه ميباشند يا براي رهايي گروهي مشخص از بن بستي مشخص ميباشد يا از طرف واسطين رسمي دو دولت با تعهد انجام ميگيرد؟ پرسش بسيار است و پاسخ اندك. قدر مسلم اينست كه گروههايي در درون كشور با سرسپردگي به منافع شخصي و گروهي خويش و خوار شمردن و بي اهميت شمردن مشغله مردم سعي در بر جاي ماندن بيشتر خود را دارند و اين بهترين فرصت براي كشورهايي ميباشد كه از قدرت تهديد و ارعاب استفاده ميكنند تا بتوانند با پشتيباني از اين گونه افراد بهتر به كارهاي خود در مناطق ديگر ادامه دهند و اگر هم كار به جاهاي باريك كشيد، از نظر قانوني گناهي متوجه آنها كه نيست هيچ، در پي بازخواست نيز بر ميآيند.
آريوبرزن
در بخش: اجتماعی
29
Jun
2002
سایه روشن فکر
پیش گفتار:
حُسن آقا امروز که از خواب بیدار شد چون شب خوب خوابیده بود و تعطيلات هم شروع شده و حُسن آقا یک کمی بیشتر وقت اینکارا رو پیدا کرده با خودش گفت که امروز یک کمی مثل “روشن فکرها” مطلب بنویسه. بخاطر همین هم یک تیتر قلمبه سلمبه انتخاب کرد و حالاهم در خدمتتون هست.
سایه روشنفکر کیست؟
من معمولآ چون سواد درست و حسابی ندارم بری ایکه چیزا رو تئوریزه بکنم همیشه باید یک مقدار صغرا کبرا بچینم تا بتونم برم سر اصل مطلب، پس اول صغراش رو داشته باشید تا کبراش رو هم بعد بدم خدمتتون.
خدمت شما که عرض کنم ما یک رفیقی داشیتم چندسال پیش که یک کمی “سایه روشن فکر” بود حالو عرض میکنم چرا.
این دوست عزیز یک روز نه زیر گذاشت نه رو و بما گفت “حُسن آقا تو هم داری یواش یواش کاپیتالیست میشی ها ” .
سوال کردم قربانت گردم از چه لحاظ!؟ فرمودند: آخه ماشالله ماشالله شما خونه که داری ماشین آخرین مدل هم که داری پس دیگه کاپیتالیست هستی دیگه. مارو میگی سرخ شدیم سبز شدیم موندیم به آقا چی بگیم. خلاصه بعد از اینکه شوک اولیه رفع شد با صدایی خاموش و نا مطمئن گفتیم: دوست عزیز این چیزارو که ما مجانی که بدست نیاوردیم همه رو هم از عرق جبین و زور مغز در آوردیم، کسی هم که به ما یک شاهی نداده حالا ما چطوری کاپیتالیست شدیم؟ درضمن اگه خمس و ذکات هم نمیدیم ماشالله الله اکبر مالیات رو ولي خيلي خوب هم میدیم . فرمودند نه خیر قربان این پول رو کاپیتالیستها به شما میدن که دیگران را استسمار کنید و بخاطر همین هم به شما خوب میرسند.
بحث داشت واقعآ “داغ” میشد که یکی از دوستان که اونهم مثل من یک کمی بفهمی نفهمی کاپیتالیست بود پرید وسط حرف و خلاصه بحث رو از جاده ی “سایه روشنفکری” خارج کرد و ما را برای عمري مدیون خود کرد.
پس از رفتن از آن مجلس کذایی من و دوست نوچه کاپیتالست در راه بحث جدیدی را شروع کردیم که البته من آن را شروع کردم خلاصه مطلب رو مینویسم چون اون بحث هم خیلی طولانی شد. من میگفتم که دوست عزیز آیا نظر سران قبیله کومونیسم و مارکسیسم مگر نه این بود که جامعه در یک رفاه نسبی باشد و هرکسی هم نانی برای خوردن داشته باشد. خوب شما بفرمایید مگر این جامعه نروژ بجز این است. چرا راه دوری را برويم همین دوست “سایه روشن فکرمان” را مثال میزنم. مگر نه این است که این دوست نه سر کاری میرود و ماهیانه پول خوبی راهم از قبال کمکهای اجتماعی و چمیدانم “sosial kontor” میگیرد دیگر چه مرضش هست مگر نه اینکه ما بقول ایشان “کاپیتالیستها” ماهیانه مالیاتی میدهیم تا دوست گرامی خمس و ذکاتش را بگیرد و صبح بجای ساعت 6 ساعت 10 یا یازده از خواب بیدار بشود و روز را هم با اراجیف “سایه روشنفکری” سپری کند و بعداز ظهر هم یک سری به یک کافه همانجا که پاتوق روشنفکران است برود و با سفاش دادن یک کاپوچینو با دیگر دوستان “سایه روشنفکر” گپ روشن فکری بزند و جهت انقلاب بعدی اسراتژی و تئوری سر همبندی کند. خوب قربانت گردم این چه سوسیالیستی هست که از ناف جوجه کاپیتالیستهای همچون من وتو ارتزاع میکند. در ضمن در جامعه اقتصاد باز هر چقدر كه پول بديد به همون اندازه هم آش ميخوريد. ما هم به جاي پول نيروي كارمون را ميديم حالا به صورت كار بدني يا كار فكري هر چه كه باشه فرقي نميكنه و توقع هم داريم كه در مقابلش بازده مناسبي دريافت كنيم. آقاي رفسنجاني، آقاي خامنه اي، آقاي خاتمي، وزرا و وكلاي عزيز به در گفتيم كه ديوار هم گوش كنه ها.
چون قول داده بودم اول بحث که بعد از توضیخ دادن صغرا به کبرا هم خواهم پرداخت این هم کبرای بحث:
دوستان عزیز ممکن است که حُسن آقا روشن فکر به شيوه اينچنين نباشد ولی حاضر هم نیست زیر رواق “سایه روشن فکرها” سینه زنی کند. وترجیح میدهد که همان تاریک فکر باقی بماند. اسلام هم با اين طرز فكر و عمل حسن آقا هيچگونه مخالفتي نداره. دروغ هم نگيد كه از گناهان كبيره است.
حُسن آقا چاکریم
در بخش: بدون دسته بندی
28
Jun
2002
یک خواننده ای مرحمت فرمودند این مطلب را فرستادند با اینکه حُسن آقا از فوتفال هیچی سرش نمیشه ولی چون یک کمی سیاسی بود اینو بدون سانسور پخشش میکنیم. درضمن از این ببعد هر کسی اسم حُسن آقا را بدون ضمه بنویسد مطلبش را پاره میکنیم میریزیم توی خلاءءءء، این مرتبه را خودمان تصحیح کردیم.
حُسن آقاي عزيز،
بهانه به دستم افتاد و وقتش شد كه دق دلم رو در بيارم. هر كي هم هر چي ميخواد بگه بگذار كه بگه. نظرش هست، نظرش هم محترمه و الزاماْ مورد قبول نبايد باشه.
يادت مياد چهار سال پيش كه تيم ملي ايران به جام جهاني فوتبال رسيده بود چه بدبختي داشتيم؟ مربي به جاي تمرين فوتبال دستور سينه زني ميداد، بازيكن به جاي ارايه بازي خوب و راضي شدن به تقبل نقشي كه در تيم به او داده شده بود ياغيگري ميكرد و مربي را به هيچ حساب نميكرد. رفتند مربي از خارج آوردند بيچاره رو فرارش دادند. مربي ايراني آوردند و بدبخت مجبور شد تا حدودي خط از بازيكن بگيره ولي رويهمرفته بازيهاي جالبي كرد تيم ملي ايران و اين نشانگر اين بود كه هنر بازي كردن را دارند فقط بد قلق هستند و اينرا هم موقعيكه بازيكنان ايراني پس از جام جهاني در تيمهاي خارجي مشغول به بازي شدند همگان ديدند. كه يكجورهايي يك چيزي اين ميون سر جاش نيست. حالا وفق دادن خود به محيط هست؟ درد دوري از وطن هست؟ يكدفعه ميان گرگها تنها ماندن هست؟ هر چي كه هست يك پاش لنگه.
تيم تركيه امسال پس از 48 سال به جام جهاني راه پيدا كرد. بازيكنانش اكثراْ فرزندان كارگراني هستند كه ساليان پيش به اروپاي غربي فراخوانده شدند و به كار گل گماشته. حالا همينها كه نه مهندسي برق دارند و نه دكتراي علوم، چنان با ارايه بازي يكدست و پياده كردن آنچه را كه فرا گرفته بودند، شگفتي آفريدند كه جزو چهار تيم برتر جهان بر خوردند. همه هم زير پرچم تركيه و با لباس تيم ملي تركيه بازي ميكنند. نه از ترك بودن خود بيزارند و نه به آن شك دارند. با وجود اقامت طولاني در كشورهاي اروپاي غربي هنوز به مبدا و ريشه خود وابستگي دارند و زبان مادري را از ياد نبرده اند.
قبول دارم كه بسياري از آنان از وفق دادن خود به محيط كه در آن زندگي ميكنند فرسنگها فاصله دارند ولي حل اين مشكل را به نسل بعدي خود محول كردند كه بنظر ميرسد بدون از دست دادن هويت ملي توانسته است پلي مابين رسومات و قرن بيست و يكم بوجود آورد.
امضاء محفوظ
در بخش: سیاسی