07
Aug
2002
چند نکته:
اگر این بیانیه رو نخوندید برین بخونید و حتمآ امضاء کنید. نکته دیگه اگر علاقه مند به مساله ی جنگ ایران و عراق هستید برید یک سر به وبلاگ میلانی بزنید چون فاکتها را خیلی شسته و روفته کنار هم گذاشته و تاریخ جنگ را هم خیلی کوتاه و مفید نگارش کرده. حتمآ بخانید چون مفید است برای اون روزی که بناست ملت ایران یقه ی آقای هاشمی را بگیرد. درضمن پاسخ میلانی را هم به منکرات بخوانید اون هم خیلی مفید است.
در بخش: بدون دسته بندی
07
Aug
2002
اختيارات فراقانوني رهبري هم قانوني است
رسالت در مقاله اي به قلم ناصر ايماني زير عنوان “مافوق قانون اساسي” به پرسش محمدرضا خاتمي كه در جواب جبيب الله عسگراولادي عنوان كرده بود پاسخ داد: ناصر ايماني بر اختيارات فراقانوني رهبري صحه مي گذارد و معتقد است اصل ٥٧ قانون اساسي و كاربرد عبارت ولايت مطلقه به رهبري اجازه مي دهد هر وقت لازم ديد راهكارهاي عادي قانون اساسي را رعايت ننمايد.
حُسن آقا : پس حضرت حاج آقا ايماني بفرمایید ولایت وقیح حتمآ کرم دارند که اینهمه از اموال ملت برای انتخابات و تظاهرات خرج میکنند که چه!؟. اگر حضرتش آنقدر معصوم!! تشریف دارند که هیچگاه حتی به افکار پلید خود شک نمیکنند!؟ پس مردم را راحت بگذارند و اینهمه آنها را برای تظاهرات و انتخابات به خیابانها نکشند.
در بخش: بدون دسته بندی
07
Aug
2002
قسمت پنجم … قسمت هفتم
الالولك الجاليزيه : ” كتابخانه هاي كفار را آتش بزنيم عوضش يك نسخه ” زبدة النجاسات ” به آنها بدهيم كه برايشان كافي است و علوم دنيوي و اخروي همه در آنست .
منجنيق العلماء : ” البته , صد البته , كفي بزبدة النجاسات . چون خلاصه مرام اسلام همين است كه يا مسلمان بشويد يعني مطابق نص صريح ” زبدة النجاسات عمل كنيد و گر نه ميكشيمتان و يا خراج به بيت المال مسلمين بدهيد” البته كفار بايد باج سبيل به مسلمين بپردازند . ( كف زدن حضار )
تاج المتكلمين : ” پس از اينقرار راي قطعي و موافقت همه براين شد كه اين جمعيت را به كفار سوق بدهيم و هيچگونه مخالفتي در اين باب نيست . اما بزعم حقير لازم است كه بشيوهء دين نبي رفتار كنيم , چنانكه خود حضرت به ايل و تبار خودش قدر و منزلت گذاشت و نوه هاي خودش را قبل از ولادت امام كرد و طايفهء خود را سادات و احترام آنها را بهمه مسلمانان واجب دانست , چون مخارج اين نهضت از موقوفات است همهء اشخاصيكه انتخاب ميشوند بايد از علماء و سادات باشند .
عندليب الاسلام : ” صحيح است . البته كسي برازنده تر كسي مبرزتر از آقاي تاج نيست . لذا ايشان را برياست اين جمعيت انتخاب ميكنيم .
سكان الشريعه : ” اين حسن انتخاب را از صميم قلب بعموم مسلمين و مسلمات تبريك ميگويم .
سنتت الا قطاب : ” البته به ازين ممكن نميشد . ”
تاج المتكلمين : ” بنده از حسن نيت و مراحم آقايان نمايندگان ملل اسلامي لسانم الكن و نطقم قاصر است . اما آقاي عندليب الاسلام از اساتدُهء فقها است البته وجود شريفشان در چنين جهادي از واجباتست . من پيشنهاد ميكنم ايشان بسمت نايب رئيس انتخاب شوند و آقازادهء ايشان , آقاي سكان الشريعه كه نه سال دراز عمر شريفش را در بلاد كفار بسر برده و از معلوم و مجهول بهره اي كافي و شافي دارد چنانكه كتاب نفيس ” زبدة النجاسات ” بهترين معرف ايشان و شاهد مدعايم است همچنين بزبانهاي عربي , قبطي , شامي , بربري , الجزايري , فلستيني , بغدادي و بره اي و غيره را مثل عندليب تكلم ميكند . ممكن است بر سر جمعيت ما منت گذاشته بعنوان صندوق دار و مترجم ما را سرافراز و از راه لطف بپذيرند . يعني آنهم محض ثواب اخروي چون اين اقدام اجر دنيوي هرگز ندارد .
سكان الشريعه : ” حقيقته بنده نميدانم به چه زبان از اين حسن ظن آقاي تاج تشكر بكنم . البته اگر محض خاطر ايشان و نتايج اخروي اين كار نبود هرگز قبول نميكردم . ( كف زدن ممتد حضار )
عندليب الاسلام : ” من از مراحم آقاي تاج و همهء نمايندگان محترم اسلام كه در اينجا حضور دارند بسيار شرمنده ام . اما اجازه بدهيد , چون يكنفر دلاك مجرب جهت ختنه كردن كفار لازم است , آقاي سنت الاقطاب كه پسرخالهء اين بنده ميباشد و اغلب كفار كه به دين حنيف مشرف ميشوند ايشان ختنه ميكنند علاوه بر اين چندين بار محلل شده و در معركه گرفتن و روضه خواني يد طولائي دارد حتي عقرب جراره را در كف دستش نگهميدارد و براي فروش دعاي نزله و دعاي بيوقتي بهتر از او كسي را خدا نيافريده و از آداب دنيوي و اخروي بهره اي كافي دارد ايشان را بعنوان برفسور فقهيات پيشنهاد ميكنم .
تاج المتكلمين : ” البته , چه از اين بهتر؟ پيداست كه ما يكدسته از جان گذشته هستيم كه براي خير عقبي و اجر اخروي سينه سپر كرده و چنين ماموريت پر خطري را بعده ميگيريم . ( كف زدن حضار )
پس از آن آقاي رئيس صورت مجلسي را كه قبلا” نوشته شده بود , از پر شالشان در آوردند و به آقايان نمايندگان ارائه دادند تا امضاء و تصديق بشود . مفاد آن از اينقرار بود:
باقیش بری دفعه دیگه، حالا برین اینو از لاگ بامداد بخونین تا ببینین مسلمونی تا کجا پیشرفت کرده.
برچسبها: اجتماعی, اسلام, اسلامی, سیاسی, صادق هدایت, طنز, مسلمین
در بخش: اجتماعی, اسلام و مسلمین, سیاسی, طنز, نقد اسلام
06
Aug
2002
آقا جان این پرشین بلاگ چه زنبور دونی شده! اونجارو کردن مثل حسینیه هرچی حزب الله هست جمع!!! شده اونجا، یا اینکه جمعشون کردن اونجا اینو حتمآ بخونین بگمانم خاطرات یک حشیشی باشد نه یک آیت الله، البته فرقی هم نمیکند.
در بخش: بدون دسته بندی
06
Aug
2002
Innovative Minds!!!!!!!
امروز دوتا مطلب رو مینویسم اولی خیلی جدی است و اصلآ قصد شوخی کردن رو درموردش ندارم. ولی دومی یک کمی سرگرم کننده است و یک کمی هم بایستی ازش ترسید. یکی نیست به حُسن آقا بگه که خوب مردک این هردوتاش که شد جدی و ترس ناک! چکنم اینطور هست دیگه!
مطلب اول: مربوط میشه به این پرشین بلاگ امروز رفته بودم توی وبلاگ “! monkrat” یا بزبان شیرین فارسی (چماق) اول پاسخ این آقا رو بدم بعد برم سر اصل موضوع.
“دوست عزیز وچماق دارم از من ایراد گرفته اید که بنده نوشتم “منکراتي، ديگه تموم شد همين روزاست که رهبر بياد توي تيليويزيون بگه صداي انقلابتون رو شنيدم و اون موقع هست که ملت بيلاخ رو نوشونش بدن و بگن بفرما. ”
و ایشون در پاسخ فرموده اند “توضيحات:منظور از تلويزيون تلويزيونه امريکاست ومنظور از رهبري(ديکتاتوري) که صداي مردم راشنيده(مردا و محبوب حسن اقا) جرج بوش(الهه جنگ) مي باشد.”
دوست عزیز من به شما چه پاسخی بدهم جز سکوت و معنی سکوت را هم در اولین سطر وبلاگم نوشته ام دیگر هیچ.
نکته دیگه در مورد اینگونه وبلاگها اینه که عده زیادی میرن اونجا کامنت مینویسند باز هم هشدار میدم باور بفرمایید من یک چیزهایی میدونم و بیخودی قصدترساندن کسی رو ندارم، برعکس وقتی اینهمه مخالفت رو با این منکراتی ها میبینم از طرفی خوشحال میشم و از طرفی نگران. خوشحال بخاطر اینکه میبینم من مثل گذشته تنها نیستم و مخالفین این رژیم منفور همه جا هستند و نگران بخاطر اینکه این رژیم آخرین نفسهاشو میکشه و دلم نمیخواد اینها این امکان براشون بوجود بیاد تا در دم دمای آخر زهرشون رو به یک جوان بریزند.
دوستانی که در پرشین بلاگ کامنت میدهند باید بدونند که این دم و دستگاه برای رد یابی شما گذاشته شده. فرقی هم نمیکنه که شما ادرس میل تون رو بگذارید یانه، چون اینها IP شمارو ضبط میکنند که اون رو هم شما نمیبینید.
پس اگر در ایران زندگی میکنید و مطلبی رو مینویسید که میترسید ممکنه یقه شمارو بگیرند، بدانید که ننوشتن آدرس میل کمکی به شما نمیکند.
ممکن است عده ای بپرسند که پس تو خودت چرا مینویسی در پاسخ باید بگویم که من در ایران نیستم و درضمن IP من متغیر است و اینها امکانات ردگیرش را ندارند و دوم اینکه من اطمینان دارم که اینها روزهای آخرشان را میگذارنند و دسترسی به من برایشا در این وقت کم میسر نیست. درضمن در ایران حتی با IP متغیر هم اگر از یک account شخصی و مشخص استفاده میکنید بدانیدکه ISP ارتباط شما را با نت لوگ میکنند(طبق بخشنامه ای که به ISP ها داده اند آنها موظفند که تمام ارتباطات را لوگ کنند) و میدانند دقیقآ چه کسی در چه زمانی با چه شماره تلفنی با کدام IP وصل شده است، پس مواظب باشید. درضمن در دانشگاه ها هم همین بساط هست و اگر از شما خواستند که ساعت استفاده از نت خود را بصورتی ضبط کنید، پس بدانید که قابل ردیابی هستید. چنانچه میخواهید پاسخگویی کنید جواب خود را در یک وبلاگ خارج از ایران بنویسید، چون در آن صورت رژیم مشکل میتواند رد شما را پیدا کند.
مطلب دوم(خنده دار): امروز یک سایت حزب الله پیداکردم عکس بقل را از آنجا کپی گرفتم در این سایت از همه جالبتر برنامه هایی بود که عرضه میشود، من توضیحی در مورد این عکس نمیدهم چون نیازی به توضیح ندارد.
! you can make up your own mind
در بخش: بدون دسته بندی
06
Aug
2002
مواظب نکیر و منکر باشین
این مطلب رو از International Herald Tribune بخونید اگه نخوندید، درمورد وبلاگ نویسی و اینجور چیزاست و نویسنده مطلبی رو هم از بلاگ خورشیدخانم نوشته. این خورشید خانم اگه مواظب خودش نباشه همین روزا آقای علیزاده میاد سراغش و حکم جلب وبلاگش رو صادر میکنه. خلاصه از ما گفتن بود از شما هم شنیدن.
حتمآ میدونید که دیگه روزنامه ای نمونده که حاج آقا علیزاده ببنده. بخاطر همین هم که شده همین روزا وقتی قاضی(غازی) مرتضوی بیکار بشه! اجازه نمیدن که بشینه توی اون دفترش و با خایش بازی کنه که میدن!؟ حتمآ میان بسراغ دیگر مدیا. پس به هوش باشید و بیدار.
در بخش: بدون دسته بندی
05
Aug
2002
جدل خامنه ای با خدا و خمینی
دیالوگ
اثر حُسن آقا کله پز
روزی روزگاری در آینده نچندان دور خامنه ای میمیرد و به رهبر اسبق جمهوری اسلامی در آن دنیا میپیوندد حاصل اولین برخود این دو در آنطرف دیوار(دنیای نیستی) و همچنین برخورد خدا با یاندو دیالوگ زیر است. امیداست که مورد قبول پروردگار واقع شود.
اولین برخورد خامنه ای با آندنیا را که آسان هم نیست گوش کنید، هنگام رسیدن باخود وخدای خود رازو نیاز میکند.
رهبرچلاق: خدای خداوندا ما که بنده ی ناشکری که نیستیم هرچه رضای تو باشد ما بدان راضی هستیم.
بعد از اینکه جوابی دریافت نمیکنه با صدای بلند فریاد میکشه:
رهبرچلاق: آهوی خدا کجایی من رسیدم میخواستم ببینم اگه ممکنه به حضور برسم.
رهبر معظم با نشنیدن جواب گمان میکنه که کسی در اطراف نیست و همچنان مست از زندگی خاکی و قدرتی که در آنجا داشته شروع میکنه به وراجی:
رهبرچلاق: خواهرو مادر این خدارو هم گاییدم با این روش انتقالش! این هم شد وسیله ی سفر اصلآ کی به تو اجازه داد که مارو به این زودی بیاری اینجا. حد اقل میزاشتی با وسیله ی نقلیه ی خودم میومدم اینجا. تو هم ادعات کون خر نر رو پاره کرده ولی به اندازه ی ما هم امکانات نداری.ما حداقل یک هواپیمای شخصی داریم اینم شد وسیله نقلیه، دل و جیگر ما از حلقمون در اومد تو این سفر.
خدا زیرلبی با خودش: مادرسگ، گوه زیادی نخور که اینجا من دستور میدم. دستورمیدم همچین بسرت بیارن که آرزو بکنی بجای رهبر قبلی باشی.
رهبرچلاق: خوب جاکش جواب منو چرا نمیدی!؟ این همه توی اون دنیا سنگ تورو بسینه زدیم حالا اینهم شد دستمزد!؟ پیش شیطان بزرگ میرفتم بیشتر تحویلمون میگرفتن تا اینجا.
خدا باز هم وراجی های رهبر رو جواب نمیده، ولی زیر لب چند جمله با خود بلغور میکنه.
خدا: خوب ملعون مگه شیطانی بزرگتر از تو هم وجود داره!؟ اونایی که تو بهشون میگی شیطون بزرگ انگشت کوچیکه ی تو هم نمیشن تازه اونقدری که تو به وجهه ی من توی اون دنیا لطمه زدی این ناسبی ها نزدند.
پس از چندبار داد و فریاد رهبر معظم مایوس از پاسخ خدا شروع میکند به راه رفتن و از روی نشانه هایی که در قرآن خوانده بطرف بهشت رهسپار میشود. پس از ساعتها راهپیمایی مایوس در محلی دنج لنگر می اندازد و از زور خستگی و خماری فراموش میکند که دیگر هیچ چیز در کنترل او نیست. به روال هر روز فریاد میزند.
رهبرچلاق: والده آقا مصطفی این منقل چی شد؟ من دارم از خماری میمیرم، بگو این منقل رو هرچه زودتر بیارن وگرنه میدم بندازندشون توی سیاه چال.
بچاره رهبر از فرط خماری و خستگی درگوشه ای دراز میکشد. پس از چند زمانی نکیر و منکر از راه میرسند و آقا را جلب میکنند و باخود میبرند. در مقابل در بزرگی متوقف میشوند، در باز میشود و آقا را به داخل راهنمایی میکنند و در را پشت سر او میبندند. رهبر معظم پس از چند گاهی سرگردانی ناگهان در دوردست خمینی را میبیند، با اشتیاق بطرفش میرود. در همین حال باخود زیر لب جملاتی را میگوید:
رهبرچلاق: همین جاست حتمآ! اینجا باید بهشت موعود باشد! شاید منظور پروردگار این باشد که مرا بجای خمینی بر امور بگمارد!؟
به خمینی که میرسد او را بر قطعه ی سنگی مکعبی به ارتفاع یک متر قرار داده اند و در اطراف سرش نور سبزی خودنمایی میکند او بی حرکت بر جای خود ایستاده است و بمحض دیدن رهبر معظم با صدایی خروشان چنین میگوید:
خمینی بت شکن: مادر بخطا این چه گوه کاری هایی بود که تو کردی؟
قبل از اینکه رهبر معظم بتواند دهنش را باز کند خمینی ادامه میدهد:
خمینی بت شکن: بس که ما خودمان کم گوه کاری کرده بودیم که تو هم بر گناهان ما افزودی!؟
رهبر عظیم اشان با عصبانیت حرف خمینی را قطع میکند و با لحنی طلبکارانه شروع به سخنرانی میکند:
رهبرچلاق: چه خبر! انگار نوبرش رو آوردی مگه ما بد حکومت کردیم!؟ مگه ما کم مبارزه کردیم!؟ مگه ما کم مردم رو به اسلام راهنمایی کردیم!؟.
اگر بخاطر ما نبود شاید تو امروز در این چنین جایگاهی نبودی و تورا اینچنین نورانی نمی کردند.
خمینی که بشدت عصبانی است و قادر به هیچگونه حرکتی نیست با صدایی بلند نعره میکشد:
ادامه دارد.
در بخش: بدون دسته بندی