17
Aug
2002
شوراي نگهبان باجگیری میکند
غلامحسين الهام ميگويد:«نشستهاي شوراي نگهبان ميتواند همانند جلسات مجلس شوراي اسلامي به صورت علني پخش شده و مردم از مفاد آن مطلع شوند مشروط بر اينكه مذاكرات تخصصي مشمول آن نشده و بودجه لازم فراهم شود.»
ما شنیده بودیم که آخوند گلوش گشاده ولی به این گشادی فکر نمیکردیم که باشه در ضمن باجگیری هم میکنن. یعنی اگه میخواهید که ما حرفامون رو جلو مردم بزنیم و آبروی نداشتمون بیشتر بره پس باید حق ما برسه.
در بخش: بدون دسته بندی
17
Aug
2002
قسمت نهم … قسمت یازدهم
نيمساعت نگذشت كه در مهمانخانه غوغاي غريبي برپاشد . رئيس مهمانخانه بسرزنان ما را خبر كرد كه از وقطيكه آقاي تاج حمام رفته , آب حمام از طبقه سوم به دوم و از دوم به اول سرايت كرده , بطوري كه همهء مشتريهايش شكايت كرده اند . ما دسته جمعي رفتيم و در حمام را باز كرديم . آقاي تاج با ريش و سر و ناخن حنا بسته روي زمين حمام نشسته بود و آقاي سنت او را مشت و مال ميداد, درصورتيكه از سر شكستهء شير آب لگن پر شده بود و بيرون ميريخت . آقاي تاج اول پرخاش كرد كه چرا چشم يكي از كفار به تن پشم آلود ايشان افتاده و بعد خطاب كردند :
“نقص حمامهاي كفار را مشاهده بكنيد كه تا چه اندازه است ! سر بينه ندارد و بتحقيق آب آن كر نيست . من همهء جانم نجس اندر نجس شده است بعد از انكه آقاي تاج با حال زار از حمام بيرون آمد, صاحب مهمانخانه صورت هشتصد مارك جهت خسازت وارد به حمام را آورد . آقاي تاج از اين قضيه بر آشفتند و خيلي اوقاتشان تلخ شد . بخصوص كه آقاي سكان الشريعه از وقتي كه رفته بود پول را نياورده بود و از قراري كه شهرت داشت يكنفر او را با لباس فرنگي در سلماني ديده بود كه ريشش را تراشيده , بعد هم با همان پيرزن لهستاني كه در راه آهن بود در چند قهوه خانهء شهر ديده شده بودند .
آقاي تاج فرمودند : ” اگر از ميان ما كسي خيانت بكند, نه تنها از طرف بليس دستگير و تعقيب ميشود, نه تنها در آندنيا روسياه جهنمي و محشور
شمر ذي الجوشن و همنشين عمربن خطاب خواهد بود, بلكه تمام ملل اسلامي از جبال هندوكش گرفته تا اقصي بلاد جابلقا و جابلسا و زنگبار و حبشه كه بيش از چهار صد هزار مليان گويندهء لاالله الاالله هستند او را گرفته بدار مياويزند. ”
آقايان بعثه الاسلامي ناچار از همان انبان پنير گنديده و نان خشك و پياز كه با خودشان از بلاد اسلامي آورده بودند ناهار خوردند .
من از رستوران كه برگشتم , يك روزنامه خريدم . بالاي روزنامه به خط درشت نوشته بود : ” ورود مهمانان گرامي يكدسته از آرتيستهاي پولدار مشرق
زمين امروز وارد برلين خواهند شد . ” داخل مهمانخانه كه شدم , هر كدام از آفايان مبلغين از ديگري ميپرسيد كه در ولايت غربت چه بروزشان خواهد آمد ! در شهر هم كسي را نميشناختند كه بتواند به آنها كمك بكند تا از بلاد اسلامي وجوهات برسد . آقاي تاج فرمودند : ” من گمان نميكردم كه آقاي سكان الشريعه موئلف كتاب ” زبده النجاسات ” كه با وجود صغر سن از علوم معلوم و مجهول بهره اي كافي دارد و مدت ده سال از عمر شريفش را در بلاد كفار به مباحثه و مجادله گذرانيده چنين حركت ناشايستي از ايشان سر بزند . ممكن است كفار بلائي بسر او آورده باشند . در اينصورت حكم جهاد صادر ميكنيم و يا محتمل است كه آن ضعيفهء كافره را برده تبليغ بدين حنيف بكند .
عندليب الاسلام : ” من سرم درد ميكند, عقيده مندم كه آن سماور حلبي را بر داريم و برويم در شهر جاي با صفائي را پيدا بكنيم و يك پياله چائي دم بكنيم و بخوريم , در ضمن شهر را هم سياحت كرده باشيم . ”
پيشنهاد آقاي عندليب با اكثريت آراء قبول شد . ولي آقاي تاج صلاح دانستند كه در مهمانخانه كشيك اشيائشان را بكشند تا كفار به آن دست نزنند . همينكه سه نفري از مهمانخانه بيرون رفتيم , گروه انبوهي به تماشاي ما آمدند و در فريدريشه ستراسه و اونتر دن ليندن بر عدهء آنها افزوده شد,
بطوري كه ما فرصت چائي دم كردن را نكرديم . دخترها با سينه و بازوي لخت جلو ما ميامدند, لبخند ميزدند . آقاي عندليب عبا را روي عمامه شان
كشيدند, چشمهايشان را ميبستند و استغفار ميفرستادند .
درين بين . دو نفر كه به كلاهشان نشان داشت با يك مترجم پيش آقاي عندليب آمدند, اجازه خواستند و مترجم گفت : ” ما خيلي مفتخر و سرفرازيم
كه دسته اي از هنرمندان مشهور شرقي بديدن پايتخت ما آمده اند . لذا ما موقع را مغتنم شمرده مقدم آنها را تبريك ميگوئيم . چنانكه مسبوق هستيد
كمپاني فيلمبرداري ” اوفا ” كه از بزرگترين كارخانه هاي دنياست در نظر دارد فيلم ” امير ارسلان “و “و حسين كرد “و “و سيرة عنتر ” را بردارد
ازين رو رئيس كمپاني ورود مهمانان عزيز را غنيمت شمرده از آقايان خواهشمند است دعوتش را اجابت نموده و در فيلمهاي نامبرده شركت بكنند . براي انجام مراسم قرارداد و ملاقات همكاران عزيزش رئيس كمپاني فردا ساعت ده در دفتر خود منتظر است .
برچسبها: اجتماعی, اسلام, اسلامی, داستان, سیاسی, صادق هدایت, طنز, مسلمین
در بخش: اجتماعی, اسلام و مسلمین, سیاسی, طنز, نقد اسلام
16
Aug
2002
پاسخی به مطلب فضول
دوست عزیز فضول پاسخ مرا همانگونه که گمان میکردم داده، شاید بپرسید چگونه؟ دوست عزیز شما واقعیاتی را مینویسد که من ناخوانده میدانم. ولی باز این دلیل را کافی برای یاس و نا امیدی جوانان قابل قبول نمیدانم. دوست عزیز شما در مطالب دیروز و دوشنبه خود مادام از عقب ماندگی ایران حرف میزنید، عقب ماندگی که شما در باره اش صحبت میکنید در عرض 10 سال قابل جبران است (آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شدند)، در عوض من از پیشرفت ملت ایران حرف میزنم، کدام پیشرفت!؟ همان پیشرفتی که شما و خیلی از دیگر کسانی که در ایرانند از دیدن آن غافلید چون که روزانه بجز فجایع قابل رویت چیز دیگری دور و بر شما را احاطه نکرده و باعث میشود که اینگونه پیشرفت را نبینید. آدرس دقیق تر میدهم، مطلب خودتان را بخوانید، متوجه میشوید من از چه پیشرفتی صحبت میکنم. آقای فضول شما چند سال دارید؟ بیست و چهار سال؟ یا شاید چند سال بیشتر!؟ پیش رفت ما در این است که شما تحلیلی بر اوضاع ایران مینویسید که متاسفانه در دوران انقلاب بزرگان آن قوم قادر به نوشتن ش نبودند چه رسد به جوانان. دوست عزیز در بین نخبگان آن دوران اشخاصی بودن که با داشتن تحصیلات از دانشگاه سوربن برای دفاع از حجاب اجباری دلیل می آوردند که “از تار موی زنان امواجی پخش میشود که باعث تحریک مردان میشود (مطلب به فورمات PDF است )”. (خواهشمندم به نثل ما نخندید). خوب گناهی نداشتیم نا آگاه بودیم. حال ببینید که ملت امروز ایران چه گونه فکر میکنند مسن ها را نمیگویم، یک جوان بیست ساله اش را برایتان مثال میزنم: ==>“سؤال دربارهیِ وجود یا عدمِ وجودِ خدا سؤالی نامربوط و انحرافیست. با توجه به آنکه به هر حال خدا اگر وجود داشته باشد هم تأثیری در این جهان ندارد، بنابراین اصولاً فکر کردن به آن بیمورد است”. باز هم مثال بزنم؟ اینهم یک مثال دیگر ==>“خانهیِ مردی را دزد زد، و الاقاش را دزدید. اطرافیان هریک ایرادی از مرد گرفتند که چرا الاغاش دزدیده شده (اعم از بستنِ درِ طویله و خوابِ سنگین و مانندِ آن…)، و مرد درماند که چرا به جایِ محکوم کردنِ دزد او را محکوم کردهاند”. باز هم مثال دوست دارید؟ سالها پیش در دوران اختناق اولیه جمهوری اسلامی پدر و مادرم با هزار و یک مکافات برای دیدن من به نروژ آمدند. آوردن دلار به خارج در آن دوران بسیار مشکل بود، پدرم بکمک دیگر متفکرین فامیل توی شرت حاج آقا مقداری دلار جاسازی کرده بودند. پس از رسیدن آنها به نروژ با مادر بزرگ 80 ساله ام در ایران تلفنی صحبت میکردم سوال کرد:”آقوی ***** شرتش را شست!؟ این هم تیزهوشی یک پیرزن 80 ساله ی ایرانی است.
دریک میهمانی با خانم نروژیی هم صحبت بودم محقق در امور آنتروپولوژی بود (حتی نمیدانم این لغت را چگونه مینویسند با ج یا با ژ) (Antropologi)، پس از اینکه فهمید ایرانی هستم گفت: “من روی تحقیقاتی کار میکردم (حرف چند سال قبل تر بود) برای شناسایی عادت ها و رفتارهای اجتماعی مهاجرین تازه وارد، به نتایجی رسیدم که باور کردنی برایم نبود!”. بعد شروع کرد به توضیح مطالبی که در مورد ایرانیهای مهاجر کشف کرده بود. از اولین و شاخص ترین این عادات را (او میگفت نه من) این است که اولین مکانهایی را که خواهان سرکشی و بازدید (فضولی) هستند (ایرانی ها) دانشگاه ها ست، بیشترین دانشجویان خارجی مقیم نروژ را ایرانی ها تشکیل میدادند (و هنوز میدهند). از دیگر خاصیت های! ایرانیان مهاجر را ذوب شدن در (نخیر ولایت فقیح نیست) جامعه ی نروژ است، بصورتی که بعد از چند سال دیگر قابل رویت نیستند (قدرت انطباق Adaptation) . باز هم بگویم؟ میدانستید که در اسلو سه مسجد وجود دارد هرسه کم و بیش با بودجه ی کشورهای اسلامی (مخصوصآ ایران) ساخته شده ولی هر سه مسجد بوسیله ی پاکستانی ها اداره میشود. چرا !؟؟؟؟
برای خاتمه ضرب المثل فرانسوی را برایتان نقل میکنم و شما را (نه به خدا چون به او اعتقادی ندارم) به خودتان میسپارم. فرانسوی ها میگویند: لغت “غیرممکن” فرانسوی نیست.
پیروز باشید.
در بخش: بدون دسته بندی
15
Aug
2002
زرافشان و آقاجری را آزاد كنيد! بی عدالتخانه ها را تعطیل کنید! آقای خاتمی این است عدل علی! |
وبلاگ نویسان عزیز از امکانات خود برای آزادی همه ی زندانیان سیاسی استفاده کنید |
در بخش: بدون دسته بندی
15
Aug
2002
دست مریزاد آ سید
امروز رفتم مطلب قیصر و بخونم دیدم بدجور از سه ی ید دلخوره، خوب حق هم داره مگه آدم چقدر میتونه تحمل کنه!؟ باور بفرمایید نه فقط در این مورد در خیلی موارد دیگه هم من از این سه ی ید آل محمد دلخورم . برید یک سر پیش قیصر مطلبش رو بخونید و بعد خودتون قضاوت بکنین.
باور بفرمایید که دیروز هم من از دست این سید دلخور بودم ، مطلبی رو که دیروز سخنگوی ایشون مطرح کردند رو وقتی خوندم سرم سوت کشید دیدم همینطور همیطور دارن میکنن تو کونمون. میگیت نه! به سخنان گهربار عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت توجه بفرمایید، مطالب داخل پرانتز از حُسن آقا است:
دربارهي پذيرش نظارت (بخوانید کنترل ) مجمع تشخيص بر سياستهاي كلي نظام از سوي دولت و ارائهي پيشنهادهايي در اين زمينه گفت: اصل نظارت بر سياستهاي كلي نظام در قانون اساسي بر عهدهي مقام معظم رهبري گذاشته شده است ( ولی چون معظم الدوله روزانه 6 مثقال شیره ی ناب مصرف میکنند در نتیجه وقت اینجور کارها رو ندارند) و ايشان اين وظيفه را به مجمع تشخيص مصلحت واگذار كرده (این هم دم خروس، ببخشید دم اکبر شاه)، بنابراين از اين جهت مشكل خاصي وجود ندارد (مبارک است). در مورد آييننامهي نظارتي نيز، دبيرخانهي مجمع (بخوانید خانواده اکبر آقا) آييننامهاي را پيشبيني كرده بود كه دولت، مجلس و حتي تصور ميكنم قوهي قضاييه نسبت به آن نظرات كارشناسي ديگري داشتند كه منتقل شده و در حال بررسي است(یعنی همین روزها اکبر شاه همه ی امور را در دست میگیرد و تاج گذاری میکند) . منبع خبر
با این پاسخ دندان شکن باید از آقای خاتمی پرسید که آقا جان پس شما دسته ی بیل تشریف دارین یا پایه ی صندلی، یا دست بز.
برو آقا جان یک سر بزن به قیصر، دلخوری اونو هم از سید بخون.
در بخش: بدون دسته بندی
14
Aug
2002
یک مطلب غیر سیاسی
امروز برحسب اتفاق رفتم ببینم چه جور مخلوقاتی میان مطالب حُسن آقا را میخونن. هولی مولی یک آدرسی دیدم عجیب، برام خیلی نا آشنا و غریب بود، پیگیری که کردم سر از یک وبلاگ ایسلندی در آوردم. از خودم سوال کردم مگر این ایسلندی ها هم علاقمندند به سیاست ایران!؟ میگویید نه بروید خودتان ببینید. البته خواندن ش چندان امکانپزیر نیست، ولی من آدرس لیک را میدهم روی صفحه در لابلای مطالبی که بتاریخ Wednesday, August 14, 2002 ، مطلب شماره 2 اینهم لینکش در آنجا لغتی بکار رفته به اینصورت ” þetta ” دروغ چرا ما که نمیدانیم یعنی چه حالا اگه شما کشف کردید بما هم بگویید.
در بخش: بدون دسته بندی
14
Aug
2002
حقه ای کثیف به کثافت آخوند
دوستان بر حسب عادت روزانه سری هم به وبلاگهای حزب الله میزنم مخصوصآ در قسمت کامنتها چون این کامنتها از نظر من یک نوع آمارگیری هست که نشان میده مردم چقدر به این حزب الله هی ها احترام میگذارند!!.
امروز با مشاهده ی یک کامنت از “کربلائي رهام” در قسمت کامنتهایم سری به ایشان زدم تا ببینم این دعوت بخاطر چه بوده اول کامنت ایشان را بخوانید:
حسن آقا سلام
بنده از انتقاد و منتقد بدم نمي آيد اما وجدانا وبلاگ من هم همرديف همون وبلاگهاي بي محتواي…..ميباشد.
قربون هر چي وجدان بيدار :کربلائي رهام
در کامنتی که یک نفر با نام و آدرس من در وبلاگ كربلائي رهام نوشته مطالبی رو ذکر کرده که کاملآ با اهداف، عقاید و کردار من مغایرت دارد برخوردم. اول مطلب را باهم بخوانیم:
سه شنبه، 15 مرداد 1381، ساعت 15:24
میگما کربلایی مثل اینه که شما خیلی طرفدار داری!!؟ همگی هم دخترای مامانی! هستن میشه مارو هم بهشون معرفی کنی! حالا که خانه های عفاف دارن باز میشن و اینشا الله دیگه اوضاع روبرا میشه! مگه نه!!؟
نویسنده این کامنت سعی کرده از سبک من تقلید کنه و بهمین خاطر نوشته “میگما” بدون اینکه بدونه و بخواد، خود را چند کلمه بعدتر در چاله ای انداخته و از لغت “اینشا الله ” را که اصلآ در فرهنگ لاغاتی که من استفاده میکنم وجود نداره استفاده کرده. من هیچگاه اینگونه لغات را بکار نمیبرم، حتی نوشتن انشا الله برای من مشکل ایجاد میکند چه برسد به استفاده آن و از همه بدتر اعتقاد به آن.
گویا حزب الله چون نمیتواند با منطقهای من و امثال من برخورد منطقی کند، پس از راهی که همیشه جزو شگردهای این رژیم بوده ، همانا بدنام کردن مخالفین استفاده میکنند.
پس بدانید و آگاه باشید اینگونه نوشته جات کار حُسن آقا نیست و همگی دست پخت حزب الله است. راستی چرا کربلایی رهام برای من کامنت میگذارد!؟ ایا این دعوتی نبود برای کشاندن من به آنجا!؟ تاریخها را مقایسه بکنید تا به حقایق پی ببرید.
در ضمن از دیروز میلهایی را دریافت کردم که دال بر این دارد که حزب الله با نام و آدرس میل “حُسن آقا” ویروس به دیگران ارسال میکنند، تا از اینراه نیز مرا بدنام کنند. دوستان، من دوسیستم ویروس یاب جداگانه دارم که هر دو روزانه بطور اتومات بروز میشوند. پس چنانچه ویروسی را با نام و ادرس حُسن آقا دریافت کردید، خواهشمندم (headers) آن را برای من ارسال نمایید تا چنانچه امکان داشته باشد IP فرستنده را ردیابی کنم. در زیر یکی از میلهایی را که در یافت کردم مشاهده میکنید (نام گیرنده را خودم حذف کرده ام).
On 08/13/2002 22:28:04, the attachment (file: bbbbbbbbbbbbb.htm) you emailed to xxxxxx@pobox5.stanford.edu contained a virus called WORM_YAHA.E. It was deleted on leland.Stanford.EDU.
هشیار باشید.
در بخش: بدون دسته بندی