02
May
2004
حضرت گوه شما از اون لباس برای همه کاری استفاده میکنید حتی برای فروش زنهاتون. اون لباسی که تن شماست بهتر بود بجای لباس نام کیسه گوهی برآن میگذاشتند، چونکه محتویاتش گوه هست.
آخه مشکل اینه که شما جانوران دوپا در هر لباسی که برید اونو به گوه خواهید کشید. تنها لباسی که برازنده تن شماست پوست گرگ یا لاشخور است
در بخش: گوناگون
01
May
2004
اول ماه مه را به کارگرن آزاد شده دنیا تبریک میگویم.
دلیلی نمیبینم که این روز را به کارگران ایران تبریک بگویم.
چند روزی است که سندیکاری رانندگان کامیون در نروژ بخاطر افزایش حقوق و همچنین خواسته عجیبی که امسال مطرح کردهاند در اعتصاب هستند همین امر باعث شده که مغازههای مواد غذایی خالی از مواد غذایی شوند.
یکی از خواستههای رانندگان این است که افزایش حقوقی که هرسال منظور میشود به دیگر کارگران تعلق نگیرد(کارگرانی که عضو سندیکا نیستند). در نروژ رسم بر این بوده که افزایش حقوق به همه تعلق میگیرد نه فقط کسانی که عضو سندیکاها هستند. از نظری شاید این خواسته درست باشد ولی از نظر دیگر چنین نیست.
سه سال پیش من از سندیکایی که 18 سال در آن عضویت داشتم کناره گیری کردم و در نامهای به سندیکا دلایلم را چنین نوشتم: سندیکا سیاسی عمل میکند و مبلغ زیادی از حق عضویتی را که من و دیگران به سندیکا میپردازیم را به حزب کارگر میدهد و همچنین از سیاستهای حزب کارگر پیروی میکند و یک سندیکای مستقل نیست واز نظر من حزب کارگر نروژ در این اواخر تبدیل شده به یک حزب دست راستی و ابزاری در دست سرمایه داران کلان، از این رو من نمیتوانم به خودم اجازه دهم که ابزاری باشم برای پیشرفت حزب کارگر.
در سالهای اخیر تعداد زیادی از شهروندان نروژی به مرور از سندیکایی بنام (LO) که تا ده سال پیش قدرتمندترین سندیکای نروژ بود خارج شدهاند و اکثرآ هم دلیل خود را چیزی در همین حدود اعلام کردهاند (مستقل نبودن سندیکا). حالا سندیکا از قرار معلوم گردشی بیشتر به راست کرده وچنین خواستهای را مطرح میکند. چیزی را که خانمها و آقایان هدایت کننده سندیکاها فراموش کردهاند این است که معمولآ در اعتصابات حتی کارگران و کارمندان غیر عضو هم شرکت میکنند و اکثرآ با این تفاوت که کارگران و کارمندان غیر عضو حقوق اعتصابی را هم دریافت نمیکنند. همین امر یقینآ امسال مشکل را بیشتر خواهد کرد چون به نظر میرسد که بخاطر این خواسته سندیکاها کارگران غیر عضو هم تمصیم دارند امسال از اعتصاب دوری جویند تا نشان دهند که در این مبارزه چه وزنه ای داشتهاند.
در بخش: گوناگون
29
Apr
2004
نامش شابانا رحمان است متولد نروژ است ولی پدر و مادرش یک مهاجر پاکستانی هستند، شغل اش استندآپ کمدین.
ای کاش چندتا از فمینیستهای ما از این شیرزن یاد می گرفتند. داستان آبرو ریزی یکی از خطرناکترین تروریستهای کرد عراقی پناهنده به نروژ با این خانم شیر زن از این قرار است:
تروریست نامش ملا کرکار است همان شخصی که گفته می شود رهبر انصارالسلام است. یک سازمان تروریستی نزدیک به القاعده که آمریکا برای انتقالش به گوانتانامو دولت نروژ را زیاد زیر فشار قرار داده و اکثر سیاستمداران نروژی او را “خطری برای امنیت کشور” می شناسند. تلوزیون نروژ پریشب او را برای بحث درباره کتاب زندگینامه اش به یک کافه دعوت کرده بود. دراین مجلس خانم شابانا هم که این اواخر تبدیل شده به سمبل دختران پاکستانی خواستار رهایی از بند مذهب خشک مغزان در نروژ حضور داشته. خانم شابانا کمر به مبارزه با خشکه مغزان مذهبی پاکستانی و عرب بسته و اوست که در تمام بحثها پردهای خشک مغزی متحجرین مذهبی پاکستانی را یکی پس از دیگری میدرد و ازقرار معلوم هیچ کس هم حریف اش نیست. خانم در هنگام بحث در باره کتاب ملا به شوخی از ملا می خواهد تا اورا در یک تست خطرناک بودن یا نبودن ملا یاری دهد و از او می خواهد که بلند شود. ملاهم برای اینکه خود را خراب نکند از جایش بلند می شود خانم شابانا هم نه زیر می گذارد و نه رو، دستهایش را دور کمر ملا قفل می کند و اورا از زمین بلند می کند. ملا که در این جلسه به همراه همسر و دو دخترش بوده گویا دیگر تحمل اش را از دست می دهد و میکروفن را می گیرد و به پرخاش می پردازد. خانم شابانا هم بدون باختن قافیه می گوید: من می خواستم به ملت نروژ نشان بدهم که ملا کرکار آدم خطرناکی نیست وقتی که من می توانم او را از زمین بلند کنم. القصه ملاهم حالا از خانم شابانا شکایت کرده و خواسته که ایشان از او عذرخواهی کند، شابانا خانم هم می گوید در آینده نزدیک قصد دارد شاه نروژ را از زمین بلند کند تا به همه نشان دهد که این قدرتها همه پوشالی است و نباید از آنها ترسید. بیچاره شاه نروژ که تنها کسی که از او می ترسد سایه خودش هست.
امروز کار از این هم خراب تر شده و کسی یک بازی اینترنتی درست کرده که با تقه زدن سریع موس روی صفحه بازی می توان ملا کرکار را از زمین بلند کرد، خلاصه بازار خنده و تحقیر تروریستها مذهبی در نروژ شدیدآ گرم شده.
در بخش: گوناگون
29
Apr
2004
چند هفته پیش توی وبگردی هام رسیدم به وبلاگ ايسكرا که مطلبی نوشته بود به این عنوان “انسانهاى ٢۵ دلارى، زنده باد حق شهروندى!” در باره اخراج پناهندگان افغان از ایران من در جوابش چنین نوشتم:
به گمانم که کمتر کسی از هموطنان من حرف تو را درک کنند متاسفم که این چنین بی پرده مجبورم سخن بگویم. من اما حرف دل تو را درک می کنم می دانی چرا؟ چون خودم رانده از ایرانم. من هم از وطن رفتم چون وطنم مرا نمی خواست. این است دنیای امروز. برای زحماتی که در وطنم کشیدی از تو سپاس گذارم. متاسفانه انسان دوپا از هر حیوانی بی عاطفه تر است.
امروز اما با دیدن حرکتی که پاگرفت به خودم به عنوان یک ایرانی میبالم و خوشحالم از اینکه اشتباه کرده بودم. نوشه زیر از وبلاگ هزار حرف نگفته را بخونید این آهنگ زیبای کلود نوگاروArmstrong Claude Nougaro 3MB هم تقدیم حضورتان میشود با آرزوی اینکه هرچه بیشتر دوستان با امضا کردن متن به ملاها نشان دهیم که ما انسانهایی هستیم که از هر حق پایمال شدهای دفاع میکنیم فرقی نمیکند ایرانی باشد یا افغان سیاه باشد یا سفید، ما انسانیم:
از وبلاگ هزار حرف نگفته :
متن زیر را خطاب به همه ی کسانی که مخالف این حرکت هستند نوشتم :
نمی دانم که هستی ؟
حتی ندیدمت
ونمی شناسم صورتت را
نمی دانم از کجایی
و به که عشق می ورزی
اما
من
دوستت دارم
مثل بوی اقاقیا های کوچه مان
برایم آشنایی
مثل اشک برای گونه هایم
و قلبت را حس می کنم
مثل نوازش باران بر کف دستانم
دنیایی که من دوست دارم
بدون عشق خالی است
دنیایی که با هم بخندیم
با هم فریاد زنیم
همه ی ما باشیم
همه ی ما با هم
مرزی نباشد تا
قلب هایمان را جدا کند
من و تو
مسلمان یا یهودی
مسیحی یا زرتشتی
بودایی یا بی دین
و همه ی دنیا مال همه ی ما باشد
حلقه زنیم دستانمان را
و بچرخیم و بخندیم از ته دل
مثل زمانیکه بچه بودیم
در آرزوی چنین روزی
روزی که فقط یک قلب برای زندگی کافی باشد
می مانم
در بخش: گوناگون
28
Apr
2004
باور کنید جدی میگیرندتان برخلاف نظر عدهای که اعتراضهای وبلاگ نویسها را بازی میانگارند، عاقبت مجبور خواهند شد که این حرکتها را جدی بگیرند. مساله افکار عمومی درغرب همیشه یکی از ابزارهای پرقدرت برای اعمال خواستههای گروهی بوده. اینکه حکومت اسلامی را نمیتوان با دنیای غرب مقایسه کرد حرف درستی است، ولی باور کنید بدون دلیل نیست که ملاهای مفت خور که حاضر نیستند چیزی را با کسی تقسیم کنند وقتی میلیونها خرج میکنند تا راهپیمایی راه بیندازند از همین نظر است که میخواهند به دنیا نشان بدهند که حضرات در ایران هنوز طرفدار دارند. حالا وقتی که گروهای اجتماعی با استفاده از ابزاری درست برعکس آنرا به نمایش میگذارند از جمله همین حرکتهای وبلاگی آقایان دیر یا زود مجبور به قبول فشار خواهند شد و به طریقی مجبور به عقب نشینی از مواضعشان خواهند شد. این مطلب را از روزنامه شرق بخوانید تا متوجه شوید چه میگویم. متاسفانه لینک مستقیم به مطلب ممکن نبود ولی توی این صفحه چند قدم به طرف پایین صفحه بروید مطلب را خواهید دید. تیتر مطلب “وبگردىها: اعتراض وبلاگى به اخراج پناهندگان افغانى” هست نوشته مصطفى قوانلو قاجار.
باسپاس از والد بمانعلی برای معرفی مطلب
در بخش: دیگران
28
Apr
2004
از قرار معلوم فیلم مارمولک چنان سروصدایی راه انداخته که صدایش حتی تا نروژ هم رسیده.
روزنامه نروژی VG امروز نوشت : فیلم مارمولک با چنان محبوبیتی روبرو شده که سینماهایی که فیلم را نمایش میدهند مجبور به گذاشتن ساعات نمایش فوقالعاده نیمه شب شدهاند.
این روزنامه از قول كارگردان فليم كمال تبريزی مینویسد:
در هفته های قبل از نمایش فیلم ترس از این وجود داشت که فیلم اجازه نمایش دریافت نکند. بنا به گفته كمال تبريزی، فیلم پس از نمایش در فستیوال فجر با مخالفتهایی روبرو شد ولی عاقبت با سانسور چهار صحنه از فیلم موفق به دریافت جواز نمایش گردید.
این هم نشانهای از پرطرفداربودن فیلم
در بخش: گوناگون
27
Apr
2004
تصمیم نداشتم پاسخی بدهم، می دانید چرا چون گاهی اوقات بنا بر این نیست که گوش شنوایی باشد، ولی خوب وقتی آریا ظاهر میشود و سوالهایی مطرح میکند محض احترام به کلبعلی هم که شده باید پاسخی داد هرچند که گوش شنوایی نباشد.
عزیزدلم یک چیزی در این سیستم وبلاگها هست که اگر نامردمان دستکاریاش نکنند کاملا مشخص میکند که کی چی گفته و چه زمان گفته.
حالا اگر زحمت کشیده بودی و نوشتههای مرا با تاریخهای زیر آنها را با گفتههای دیگران مقایسه کرده بودی درمییافتی که بنده تا کسی پا روی دمم نگذارد مچ پایش را نمیگیرم.
از اینکه عدهای دوست دارند و لذت میبرند پاروی دم سیاسیها بگذارند باید دیر یا زود دریابند که کسی هست مچ پایشان را بگیرد و اینبار هم قرعه به نام من خورد و خیلی هم خوشحالم از اینکه پاسخشان را دادم.
شما اگر میخواهی به مسخرگی این مساله پی ببری کافی است نگاهی به این نوشته بیندازی و از خودت یا همانهایی که ازشان دفاع میکنی بپرسی : مگر خُسن آقا خرش گم شده که توی آنجا بنویسد؟. آخه مرد عاقل اگر من بخواهم بنویسم همین جا مینویسم مگر کرم دارم که بیایم توی اون خراب شده بنویسم؟ آخه وقتی می نویسند:
مطابقِ بندِ ۱۰ِ اساسنامهیِ جدید، از آنجا که دوستانِ انقلابییِمان دادِ پوستکلفتترینهایِ شورایِ مرکزی را هم در آورده بودند، و یکنفر هم نبود بخواهد جانبِشان را بگیرد، مجموعهیِ شورایِ مرکزی به اخراجِ نانا، شمر، خسنآقا و کنجکاو از سایت، و بنشدنِ آیپیهایِشان رأی داده است. جاکشها و مادرقحبهها درِشان را بگذارند، اگرنه برایِشان میگذاریم.
بجز خنده مگر چیز دیگری هم می توان تحویلشان داد!؟ اخراج خُسن آقا از کجا؟ از جایی که وارد نشده؟؟ مگر خُسن آقا اونجا نوشته بود که حالا بنا را بر این گذاشتهاند که او را راه ندهند؟
آخر عزیز جان تو دیگر چرا!؟ این بچه بازیها برای بچه مدرسهای هاست نه برای تو که چهارتا پیراهن پاره کردی.
آخر مگر فراموش کردی، یا اصلآ بگو ببینم نوشته ها را خواندی؟ نه راستی خواندیشان!؟ تاریخهای نوشتهها را هم برسی کردی و دیدی که چه کسی چه چیزی گفته و چه کسی پاسخ داده؟
آخه مرد حسابی بازیچه دست چهارتا بچه که نباید شد تو دیگه چرا؟ آخه تو فکرش را کردی کسی که باصداقت و از روی پاکی به اینها فحش داد و بعد هم از روی پاکی و صداقت عذرخواهی کرد را دیدی چه به روزاش آوردند باور کن اگر اینها یک جو مرام داشتند کسی که عذرخواهی کرد دیگر که نباید لگدمالش کرد که. اگر کسی هر خطایی هم که کرده باشد و میآید از روی صداقت عذرخواهی میکند و حتی به من و شمر هم روانداخت که ما هم برای گناهان ناکرده مان عذرخواهی کنیم آیا این صداقت را تو دیدی!؟ یا گرفتار مشکلات خودت بودی. تو خودت خوب میدانی که بچههای خارج از ایران بعضی هایشان هزار مشکلات دارند. آیا همان انسانگرایی که تو دائم حرفش را میزنی شامل حال نانا نمیشد؟ گور پدر خُسن آقا ولی آیا پاداش صداقت نانا این بود!؟؟؟؟
گمان نمیکنید همگیتان حداقل یک عذرخواهی به او بدهکار باشید.
مینویسی عدهای نمیخواهند سایسی بنویسند، خوب به جهنم ننویسند، چرا چوب لای چرخ سیاسی نویسها میکنند؟ اگر کرم ندارن چرا چوب لای چرخ این و آن میکنند؟ حداقل اگر ادای منادیان آزادی بیان را در میآورند مثل میمون هم که شده باید درست تقلید کنند. حداقل طوطی واری میتوانند مشق کنند. من یک مطلب از شمر در زوزه خواندم و آنهم نقد بسیار روشن بینانهای بود از نوشته نژاد پرستانهای که در آن مطلب کذایی نوشته شده بود. حداقل میتوانستند مطلب را نقد کنند نه پاک. شمر خودش زبانش از من درازتر است و قلمش بمراتب از من تیز تر نیازی به دفاع ندارد ولی حرفهای دلم را نمیتوانم نگه دارم.
اگر بنا به آزادی بیان باشد حداقل تو که سالها در غرب زندگی کردهای میدانی که پاک کردن مطلب شمر چه معنی میدهد.
سخن آخر: آن پهلوان پنبهای که تو سعی در دفاعش داری اگر پهلوان پنبه نبود این و آن را جلو نمیآنداخت که ازش دفاع کنند مثل بچه آدم مسولیت نوشته خودش را به گردن میگرفت و خودش از خودش دفاع میکرد. بازیچه دست اینو آن نشو عزیز جان، مکر بدچیزی است.
کمی به سخنان پهلوان پنبهای که به دفاعش برخواستی گوش بده تا گوشی دستت بیاید:
1 – زندانيان سياسی وقتشه که همه تون ديگه برين خونه هاتون! ما وبلاگيها داريم لوگو می سازيم
2 – آخوندا برين کنار ديگه کار شماها تمومه! ما به سلاح پتيشن و کامنت مجهزيم
3 – رفراندوم خودت صورت بگير هر چه سريعتر! ما وبلاگيها می دونيم بعدش چی ميشه و ما خودمون هم با هم خيلی توافق نظر داريم و به اين روشهای دموکراتيک ايمان داريم و داريم عمل می کنيم.
4 – از همه مهمتر! اتنسيون آقايون کس کش و خانم های جنده! من رييسم! من می فهمم فقط. همه خفه شيد.
آیا میدونی اینگونه نوشتهها روی روحیه بچههایی که توی ایرون از جونشون مایه میزارن و مبارزه میکنن چه تاثیری می گذارد؟ فکر کن! عمیقا فکر کن، قبل از اینکه پاسخی بدهی.
در بخش: گوناگون