23
May
2004
نمیگذارند آقا جان تا میآید یک حرکتی شکل بگیرد یک خود فروخته مواجب بگیری میآید وسط و وظیفه نوکریاش را انجام میدهد. چه شده، بنا است دوباره عده ای شمشیر را از رو ببندند؟ خیلی احمق تشریف دارید گمان میکنید ما از شمشیر چوبی شما میترسیم؟ افسوس چنان در حماقت خود گرفتارید که هنوز بعد از این همه سال درک نکردهاید که عدهای ترجیح میدهند بمیرند و زیر بار زورگوییهای شما نروند.
این مطلب را بخوانید تا توضیحات بیشتر را در پی آن بدهم:
متن از زوزه کپی شده:
شمر بهترين دوست مرتضوی است (عمومی)
با چيزهايی که از جلسهی مرتضوی با آی.اس.پیداران درز کرده است، کسانی که با تعطيل شدن شرکتهای کامپيوتری بيکار شدهاند، بايد مديون برادر عزيز خسناقا، شمر يا هر حرامزادهی ناشناس ديگری باشند که يکتنه به اندازهی تمام ما روی هم در شکل دادن ذهن آدمهايی مثل مرتضوی که فقط اينترنت را از روی بولتنهای محرمانه میشناسند، تاثير گذاشتهاند. کمکی که شمر و خسناقا و پستفطرتهای ديگر شبيه به آنها به دشمنان اينترنت در ايران کرده و میکنند، هيچ کس نکرده است. شرم بر کسانی که به اين وطنفروشان پست کمک میکنند. نکند اصلا خود اين شمر و خسنآقا و دوستانش، درست مثل کمونيستهای کارگری از روسای مرتضوی پول گرفتهاند که مثل برلين بيايند همين کارها را بکنند؟ از اين حرامزادههای مفتخور بیپرنسيپ هيچ چيز بعيد نيست. با عصبانيت فراوان و آمادهی فحش خوردن، – حسين درخشان
من زوزه نمی خوانم بهمین خاطر مطلب را تا امروز نخوانده بودم، مطلب روز چهارشنبه نوشته شده امروز یکی از دوستان لینکش را برایم فرستاد.
اولآ ما دیروز به دنیا نیامدهایم که به همین سادگی بپذیریم که این نوشته دست خط حسین درخشان است، حتی با اینکه او را نوکر آقا میدانیم ولی باید از خود سوال کرد که چه کس و کسانی میخواهند با گل آلود کردن آب ماهی بگیرند. در زیر سناریوهایی را مطرح میکنم تا شاید بتوانیم مشخص کنیم که این حیله از کدام لجنزاری سرچشمه میگیرد.
این کار کار بروبچههای زوزه است. به این دلیل: هیتشان پایین رفته میخواهند با راه انداختن جنگ زرگری هیت جمع کنند، به همین سادگی.
کار کسان دیگری است که با این کارشان میخواهند به نوکر مفلوکی بنام حسین درخشان ضربه بزنند.
کار بزدلی بنام حسین درخشان است و در زوزه نوشته تا فردا بتواند بگوید که “کی بود کی بود من نبودم”. آقای درخشان اگر پاسخ این نوشته را ندهید از فردا صبح در تمام نظرخواهیهای ملت وبلاگ نویس این نوشته شما را منعکس خواهم کرد تا همه بدانند با چه لجنی طرفند.
اگر سناریو دیگر سراغ دارید ما را هم با خبرسازید.
حالا برای روشن شدن موضوع چه باید کرد.
اول از همه سردمداران زوزه یا وظیفه خود را انجام میدهند و ما را در پیدا کردن مسول این نوشته یاری میدهند و او را به همه معرفی میکنند یا زیر سبیلی این مساله را در میکنند که آنزمان ما خود میدانیم با زوزه.
دوم آقای حسین درخشان در لجن نامه خود یا این نوشته را تکذیب میکنند یا مسولیت آنرا به عهده میگیرند.
جایگاه خُسن آقا در بین وبلاگ نویسها مشخص است و نیازی به توضیح بیشتر در این باره نیست. آنهایی که در جایگاه مشکوک ایستادهاند باید پاسخگو باشند.
در بخش: دیگران
23
May
2004
می گویند وقتی که آب که توی جوی سربالا می رود غورباغه هم ابوعطا می خواند. حالا حکایت کار ما بیچارگان وبلاگ نویس ایرانی نسب شده. کار ما به کجا کشیده که این غورباغه برای ما ابوعطا خواندن که چه عرض کنم غرغره می کند. ایشان می فرمایند:
هديه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات به وبلاگرها
احمد معتمدی: سرويس هاستينگ ايرانی ظرف يک سال آينده ارايه خواهد شد.
وزير ارتباطات و فناوری اطلاعات از راه اندازی و ارايه سرويس هاستينگ ايرانی ظرف يک سال آينده خبر داد. [ادامه خبر]
اونهایی که توی کار وبلاگ نویسی قدیمی هستند یادشان هست زمانی که پرشین بلاگ افتتاح شد و یک شبه همگیمان بدون اینکه اطلاع داشته باشیم به کمک ماموران زبده صاحب وبلاگ شده بودیم. آنها آنقدر با معرفت بودند! که حتی نام شناسه و رمز آنرا هم خودشان برایمان تهیه کرده بودند و بدون هیچ زحمتی برایمان با میل ارسال کردند.
حالا هم حتمآ آقای وزیر همین کار را خواهند کرد و یک فضای مجانی برای همه مان در نظرخواهند گرفت.
راستی آقای وزیر عزیز اگر مرحمتی دارید سانسور را از اینتر نت بردارید که این اواخر دارد جوانان را خفه می کند هاستینگ پیش کشتان.
در بخش: ملای حیله گر
22
May
2004
زنگ زد از ایران احوال پرسی کنه ازش پرسیدم اوضاع کاروبارت چطوره گفت: آقا همه چیز خرابه. گفتم مگه چیطور؟ گفت آخه قبل از عید حکومت برداشته پنج میلیون تلفن همراه پیش فروش کرده به مبلغ هر دستگاه 450 هزارتومن، یک دفعه ماشین حساب من شروع کرد به بوق زدن. دیدم ای داد بیداد میشه 2.250.000.000.000 راستی این عدد رو بهش چیچی میگن ترلیارد یا ترلیون یا شاید بهتر باشه یک تریلی بیاریم صفراشو بار بزنه بببره دم خونه حاج آقا رسمنجانی.
بهش گفتم خوب پس بیخود نیست که کاروکاسبی تخته شده از قرار معلوم هرچی پول تو بازار بوده با یک چنین مانوور اقتصادی جمع کردن دیگه! بهم گفت تازه این اولش هست بعدش هم باید ملت احمق برن یک دستگاه تلفن همراه بخرند چون این فقط خط تلفن هست. گفتم ای داد بیداد اینجا دستگاه تلفن رو به ما مجانی میدن تا بلکه بریم یک خط تلفن مجانی هم ازشون بگیریم تا تازه بعدش اگر فلانمون بلند شد و یک تلفنی به یکی زدیم یک کورون (14 سنت)ازمون بگیرند، حالا شما ملت عاقل این همه پول بیزبون رو دادید دست آخوند مفت خور، به این امید که بهتون یک سال دیگه یک خط تلفون بدن!؟ بیخود نیست آخوند هنوز از شما سواری میگیره.
گفتم آخه ملتی که داره از گشنگی میمیره تلفن همراه میخواد چیکار!؟ گفت اخه اگه نداشته باشن کلاسشون میاد پایین!؟ گفتم مگه تلفن هم کلاس داره؟ گفت پس چی! گفتم آقا جان اینجا ملت برای اینکه کلاسشون خراب نشه زنگ تلفن همراهشون رو قطع میکنند تا کسی صدای زنگشو نشنوه. گفت ای آقا اینجا تازه وقتی تلفن رو دم گوششون میگذارن آرنج شون رو هم میبرند بالا تا همه متوجه بشن که یارو تلفن همراه داره. گفتم تو چیطو، تو هم تلفن همراه داری!؟ گفت اقا ولمون کن تلفن همراه مال جواد هاست ما کلاسمون از این چیزا بلاتره.
در بخش: اجتماعی
21
May
2004
مارمولک شماره دو به بازار آمد منتظر مارمولک های بعدی هم باشید.
در بخش: طنز
21
May
2004
– پاشو خُسن اقا که دکونت تخته شده!
٭ چی شده حتمآ دوباره مامورا ریختن کله خرا رو تو مغازه پیدا کردن!؟
– نه کاکو کاسبی جدیدو میگم، یکی میخاد رو دست ما بلندشه دکه لگوسازی راه بندازه.
– پاشو تا زنت طومار رو ندیده
٭ کی میخاد کاسبی مارو تخته کنه کی میخاد لوگو بسازه؟ چرا چرت و پرت میگی! کدوم زن مرتیکه باز دوباره رفتی تو زیرزمین هرچی بطری شراب بود خالی کردی؟
٭ کدوم طومار؟ باز دوباره زد به سرت مرتیکه؟
– نه والله بلندشو خودت بیبین توطئه کردن دوباره، تازه یک جایی توی همون توطئه خوندم نوشته بودن که تو آقازاده هستی. و قرار طلاقت بدن و لوگو برات دُرُس کنن.
٭ خدایا مارو از دست آدموی دل و دیونه نجات بده اینم شاگرد بود گیر ما اومد؟
٭ مردک مگه آقازاده بده؟ خوب بگن آقازاده!
– نه اوسا آخه این آقازاده ای که اینا نوشتن فرق داره با آقازاده یی که تو فکر میکنی.
٭ بابا ولمون کن بخوابیم سر جدت قسم تو دوباره مالیخولیایی شدی؟
– چی چی رو بخوابی دنیارو آب برده تو رو خواب! بلندشو اوسا اگه فکر زندگی خودت نیستی به فکر من بدبخت باش که از فردا بی نون و آب میشم!
در بخش: منتشر نشده
21
May
2004
به لطف این دوست نادیده (صفا) امشب تونستم فیلم مارمولک رو ببینم.
نقدی هم صفا بر این فیلم نوشته که البته من با اون نقد موافق نیستم.
مشکل این فیلم اینه که 45 دقیقه اولش بخاطر کیفیت بد فیلم تقریبآ دیالوگها غیر قابل شنیدن هست از همین رو نمیشه درست روی محتوای فیلم قضاوت کرد. ولی یک چیزی رو که باید قبل از شروع دیدن فیلم در نظرداشت اینه که در حکومتی که در عرض کمتر از یک سال بیش از 22 نشریه بسته میشود و تقریبآ هر جنبندهای که در کار روزنامه نگاری بود و چیزی برخلاف نظر آخوندها مینوشت به زندان میافتد و همین چندماه پیش رئیس دولت با اینکه میدونه داره کار غیرقانونی انجام میدهد به حکم حکومتی انتخابات فرمایشی راه میاندازد، گمان نمیکنم در چنین حکومتی چنین فیلمی به این راحتی بتونه از زیر تیغ سانسور بیاد بیرون.
بنظر من دلیل بیرون آمدن فیلم این بوده که خواست بزگان قوم بر این بوده که این فیلم به بازار بیاد. حالا سوالی که مطرح میشه اینه که خوب رژیم چرا خودش چنین فیلمی رو میسازه یا حداقل چرا اگر هم خود نساخته باشه چرا اجازه اکران فیلم رو میده. یکی از ظریف ترین نکاتی که توی این فیلم هست اینه که یک آدم خلاف کار مثل مارمولک پس از اینکه به لباس روحانیت درمیاد درطول این فیلم تحولی در او بوجود میاد، این تحول بگمان من همون نکتهای است که رژیم تصمیم داشته با اکران این فیلم به خورد جامعه بده. و بنظر من حیلهای که در این فیلم هست اینه که با ضمیر ناخوداگاه بیننده رابطه برقرار میکنه و بیننده رو به روشی بسیار مکارانه با لباس روحانیت آشتی میده. بگمان من این نکتهای بوده که حکومت گران با اکران این فیلم میخواستند به جامعه الغاء کنند ولی پس از اینکه عکسالعمل مردم رو بعد از چند هفته نمایش فیلم دیدند (عکسالعملی خلاف خواست تهیه کنندگان) یعنی عکسالعملی درست در جهت مخالف خواست حکومت گران بلافاصله فیلم رو از اکران بر میدارند.
بنظر من یکی از اساسی ترین نکات این فیلم یکی از صحنه های آخر فیلم هست زمانی که مارمولک لباس روحانیت را از تنش در میآورد و آنرا با احترام خواصی بدست بچه میدهد. تمام کوشش سازنده این فیلم در این صحنه انجام شده تا به بیننده بقبولاند که لباس روحانیت از ارزشی الهی برخورداراست، حتی اگر بوسیله عدهای (مارمولک) این لباس به لجن کشده شده باشه.
نکته دیگری که توی این فیلم سعی شده به بیننده الغاء بشه اینه که جامعه داره به روحانیت ظلم میکنه به صحنههایی که برخوردهای مردم کوچه و بازار با روحانیت رو نمایش میده توجه کنید.
حال اینکه تا چه اندازه برداشت من درست باشه یا غلط فرقی نمیکنه بنظر من این فیلم رو باید دید و خود قضاوت کرد. من که تصمیم دارم چند باره دیگه ببینمش تا درست بتونم خواست تهیه کنندگان فیلم رو از لابلای دیالوگها بیرون بکشم.
فیلم از داخل سالن سینما فیلمبرداری شده بهمین خاطر میشه عکسالعمل تماشاگران رو هم همزمان لمس کرد.
فیلم رو میتونید از اینجا و اینجا www.peiknet.com دونلود کنید فقط فراموش نکنید که فیلم 260 مگابایت هست و با مودم بگمانم که باید یک روزی داونلود کنید.
در بخش: اجتماعی
20
May
2004
این زیباترین مطلبی بود که در مورد تخریب قطعه 33 نوشته شده تا حالا دلم نیامد آنرا اینجا نیاورم تا شما هم آمرا بخوانید این علی قلمش بسیار دلنشین است سری بهش بزنید از نوشته هاش چنین برداشت کرده ام که انسانی است بسیار پر احساس و پاک. این هم مطلبش:
بميريد بميريد در اين عشق بميريد
در اين عشق چو مرديد همه روح پذيريد
تو را چه سود از باغ و درخت
كه با ياس ها
به داس سخن گفته اي
تحريف كنيد . تخريب كنيد . سانسور كنيد . بجنگيد با تاريخ . بجنگيد با ايرانمان با اجدادمان . ديوار كشي كنيد جدا سازي كنيد . حقيقت را كتمان كنيد دستان خونينتان را پنهان كنيد .
ديگر قهرماني نمانده . همه ي قهرمانان اين ملك خفته اند در زير خروار ها خاك تا شما راحت تر زندگي كنيد
آسوده باشيد چرا كه كسي مزاحمتان نخواهد شد . مي توانيد تخريب كنيد قبرهاي قهرمانان را يا شايد خوشحال باشيد كه ديگر آنها را از حافظه ي تاريخ ايران پاك كرده ايد و نام خودتان را جايگزين . اما زهي خيال باطل !!
كسان بسياري بوده اند قبل از شما و مي خواستند نام قهرمانان ديگري را به باد بسپرند اما خودشان لعنت مردم ايران زمين را به گور بردند و همان ها خودشان همچون گردي بر شانه ي طوفان از اين كوي به آن كوي فرياد زنان در اعماق تاريخ مدفون شدند كه گويي هرگز بر ابن زمين پاي نگذاشته بودند.
شما نيز مي توانيد امتحان كنيد اين آزموده را !!
شما نيز مي توانيد لبخند زنان بدريد و بگيريد و برانيد اين اسب سركش را . شما نيز مي توانيد بسازيد آرامگاه هايتان را عظيم تر با طلا كاريهاي ناب و قلم زني كارگران هنرمند و برج و باروهاي بلند به بلنداي خنده هاي مستانه تان .
اما برويد و تاريخ را بخوانيد . برويد و ببينيد قهرمانان واقعي مردم چه كساني هستند ؟ برويد و آينده ي آرامگاه هاي مجلل تان را درآيينه ي تاريخ ببينيد شايد عبرتي باشد شايد …
اما بدانيد كه هيچ گاه در اين ملك 2500 ساله جز چند تن هيچ قهرماني از خود آرامگاهي با برج باروهاي سر به فلك كشيده بر جا نگذاشته و مانند شما نيز اصرار بر آن نداشته چون آنان براي هميشه در قلوب قدر شناس اين مردم باقي مانده اند . آرامگاه آنان در قلب ايرانياني است كه با خواندن سطر سطر تاريخ تحريف نشده ي اين كشور با بردن نام آنها بر تمدن خود مي بالند .
چه فرق دارد اگر آرامگاهشان در رود ارس باشد چه فرق دارد اگر در ظهيرالدوله خفته باشند يا در امامزاده طاهر ؟ چرا كه تك تك كوه و دشت هاي اين سرزمين پر افتخار و همه ي موج هاي خزر و خليج فارس و همه ي رود هاي كوچك و بزرگ و شقايق هاي سرخ بياباني هرصبحگاه هنگام طلوع خورشيد بر آسمان ايران نام آنها را فرياد مي زنند .
فرياد بر خواهم كشيد بر سرتان بي واهمه و ترس تا بدانيد حقيقت را .
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد
كه مادران سياه پوش
_ داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد _
هنوز ار سجاده ها
سر بر نگرفته اند !
در بخش: دیگران