20
Apr
2005
بذل و بخشش های آقای کروبی را که حتما شنیده اید اگر نه اول چکیده بخشش های ایشان را بخوانید بعد برویم سراغ تحلیل چرندیات ایشان.
بهروز افخمی شرق: فرمودید محور برنامه هایتان تامین اجتماعی است. ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟
کروبی: برنامه ای که در نظر داریم خیلی ساده و عملی و فراگیر است. می خواهیم به همه کسانی که به هجده سالگی می رسند یک حقوق ماهیانه بدهیم که نیازهای اولیه را برآورده کند. یعنی یک مستمری ثابت برای همه ایرانیان بالای هجده سال برقرار کنیم. این مستمری یا کمک هزینه تامین اجتماعی هر ماه پنجاه هزار تومان خواهد بود و به همه از زن و مرد و شاغل و بیکار و بازنشسته و خانه دار پرداخت خواهد شد.
شرق: ماهیانه پنجاه هزار تومان برای هر ایرانی بالا ی هجده سال؟ این برنامه بزرگی به نظر می رسد. حساب همه جایش را کرده اید؟
کروبی: آنقدرها که به نظر می رسد، بزرگ نیست. درواقع برنامه کوپنی کردن ارزاق در دوران مهندس موسوی با قیمت های آن زمان هزینه بیشتری داشت و سهم بزرگتری را در بودجه به خودش اختصاص می داد. مهم این است که قدرت خرید این پول را حفظ کنیم و نگذاریم تورم زیاد ایجاد کند. البته مقدماتی هم دارد که یکی دو سال طول می کشد. یکی اینکه باید برای هر ایرانی بالای ۱۸ سال کارت هوشمندی صادر کنیم که بتواند با آن از بانک یا عابربانک ماهیانه مستمری بگیرد. دیگر اینکه باید همه ماشین های شخصی کهنه و پرمصرف را از صاحبانشان بخریم و اوراق کنیم و به جایش یک ماشین جدید و کم مصرف به آنها بفروشیم. این کار باعث صرفه جویی در واردات بنزین می شود و درآمد ارزی ناشی از آن یکی از منابع تامین اعتبار برای پرداخت آن مستمری ماهیانه که گفتیم خواهد بود.
شرق: فروش این ماشین ها اجباری است یا اختیاری؟
کروبی: اختیاری است. هر کس خواست سه میلیون تومان می گیرد و ماشینش را اوراق می کنیم، یک تسهیلات بانکی هم قائل می شویم که بتوانند وامی با اقساط مختصر بگیرند و یک اتومبیل جدید و کم مصرف خریداری کنند. با قیمت های فعلی نفت و بنزین اجرای این طرح برای دولت نه تنها ضرر ندارد بلکه سود زیادی هم ایجاد می کند.
شرق: چه جوری حساب کرده اید.
کروبی: حسابش خیلی ساده و سرانگشتی است. الان برای هر لیتر بنزین که وارد می کنیم بیشتر از نیم دلار پول می دهیم و هر ماشین خارج از رده که با یک ماشین استاندارد تعویض شود به طور متوسط باعث روزانه ده لیتر صرفه جویی در مصرف بنزین می شود یعنی حداقل روزی پنج دلار در کیسه دولت می ماند. بنابراین سه میلیون تومان که بابت خریداری و اوراق کردن هر ماشین می دهیم از طریق صرفه جویی ارزی در یک سال و نیم جبران می شود و از آن به بعد تا هر وقت که این ماشین قرار بوده بماند و بنزین حرام کند مابه التفاوت مصرف آن منفعت به حساب می آید. من امیدوارم بتوانیم این کار را با حداکثر سرعت یعنی با اوراق کردن سالی پانصدهزار دستگاه ماشین کهنه انجام بدهیم.
خُسن آقا: حضرت آقا یک بار درآمد بنزینی که از جایگزین کردن ماشین های فرسوده کسب کرده می خواهد خرج آن 50 هزار تومانی که به افراد بالای 18 سال قول داده بکند و بعد می آید یک جای دیگر بحث همین مبلغ را بعنوان سود دولت منظور می کند و عاقبت هم نمی گوید این 3 میلیون تومان برای خارج کردن ماشینها را از کجا میخواهد بیاورد یک حساب سر انگشتی به من بی نوا می گوید تعداد ماشین های فرسوده در ایران یک چیزی بین 3 تا 4 میلیون است و با احتساب 3 میلیون برای هر مالک چنین ماشین هایی باید آقای کروبی 9.000.000.000.000 پول یا حتی بیشتر را از کیسه دولتی بپردازد که از قبل مفلس است. البته برای آن یک رقم بخشش ایشان هنوز محاسبات انجام نداده ایم چون برای اینکار نیاز به آمار افراد بالای 18 سال داریم.
اگر خاطرتان باشد در جریان باج دهی جزایری نام آقای کروبی هم در بین باج گیرها بود و گفته می شد ایشان مبلغ 500 میلیون تومان از جزایری تلکه کرده اند، با احتساب بذل و بخشش های ایشان بنظر می آید که رغم باج گیری از جزایری به مراتب بیشتر از این حرفهاست شاید به همین دلیل ایشان دست بذل و بخشش شان باز شده!!
نکته دیگر اینکه همین آقای کروبی زمانی که رئیس مجلس ششم بود در درگیری جزایری دسته مقابل را تحدید کرد که نام بنادری را که آن طرفی ها برای قاچاق کالا استفاده می کنند را افشا خواهد کرد که البته نه ایشان چنین کاری کرد نه پرونده جزایری باعث دردسری برای ایشان شد. پس همانطور که می بینیم نباید حرفهای آشیخ کروبی را زیاد از حد جدی گرفت! این گونه فرمایشات برای فریب ملت بیچاره است و بعد از انتخابات به فراموشی سپرده خواهد شد.
این وسط باید دید آیا هنوز کسی در ایران وجود دارد که از روی حماقت و نادانی حرفهای این دزدان بغداد را باور کند!؟
منبع مصاحبه گویا نیوز
در بخش: بدون دسته بندی
19
Apr
2005
درگیری های اهواز و دیگر درگیری های مردم با حکومت را حکومتیان هر بار به تحریکات خارجی نسبت می دهند این آقایان یا بسیار از مرحله پرتند یا می دانند و خود را به کوچه علی چپ می زنند و به این امیدند که مشکلاتی که باعث این درگیری ها می شود خود به خود برطرف شوند.
چند هفته ای که ایران بودم شاهد هیجان و بی تابی بسیاری در ایران بودم در هوای آن دیار می شد تشنج را حس کرد.
جو ایران امسال از سالهای گذشته بسیار متفاوت بود. تفاوت ها مخصوصا از این نظر قابل مشاهده بود که دیگر در بین جوانان متولد بعد از انقلاب اثری از ترس از رژیم به چشم نمی خورد. این جسارت را مخصوصا روزی که مسابقه فوتبال ایران با ژاپن بود به خوبی در سطح شهر شیراز مشاهده کردم. شب بعد از مسابقه بلافاصله بعد از پایان جمعیت زیادی به خیابانها ریخته بودند. ساعتها پیش از مسابقه در مسیری که معمولا شورشها جریان دارد نیروهای ضد شورش مستقر بودند در این مسیر که معمولا طول خیابان چمران را شامل می شود نیروهای ضد شورش را می توانستید از صبح در این خیابان مشاهده کنید در دوطرف ورودی این خیابان دو ماشین آتش نشانی مجهز به آب پاش ضد شورش مستقر کرده بودند در کوچه های فرعی خیابان چمران هم تعداد زیادی خودرو همراه با مامورین ضد شورش مجهز به کلاه خود و باطوم های برقی و سپرهای پلاستیکی مستقر بودند.
بلافاصله بعد از پایان مسابقه همراه دوستان به خیابان چمران رفتیم در طول خیابان مدام جوانان با ماشین و موتور سیکلت در تردد بودند و با پرتاب ترقه و بمب های دست ساز در مقابل مامورین ایجاد استهکاک می کردند در مدت سه ساعتی که من در خیابان حضور داشتم این حرکتها مدام تکرار می شد و مامورین فقط با هشدار از حاد شدن درگیری ها خوداری می کردند جوانهایی که سوار بر تاکسی بارها یا ماشینهای روباز بودند در طول مسیر با افراشتن پرچم و در یک خط حرکت کردن با سرعت بسیار کند باعث راه بندان می شدند در چند مورد مامورین موتور سوار حزب الله برای مقابله با آنها آنها را تعقیب و به آنها هشدار می دادند ولی جوانان بدون ترس به حرکتهای تحریکی خود ادامه می دادند. احتیاط مامورین لباس شخصی حزب الله در مقابله با جوانان بخوبی قابل مشاهده بود چنین به نظر می رسید که مامورین کمال احتیاط را برای جلوگیری از استهکاک انجام می دادند و جوانان بیشتر و بیشتر در تحریک آنها تلاش می کردند گرچه در این روز درگیری قابل بحثی رخ نداد ولی به گفته دوستان و فامیل که در درگیری های چهارشنبه سوری شرکت داشته اند در آن روز پلیس ضد شورش مجبور به استفاده از گاز اشک آور شده بودند و درگیری های وسیعی بین نیروهای حزب الله و مردم بوجود آمده بود.
نگاهی به این درگیری های پراکنده و جوی که در ایران به چشم می خورد همه نشانه آن است که قیامی در راه است و فقط نیاز به یک کاتالیزور و یک رهبری دارد.
فکرش را بکنید در شهری مثل تهران یک درگیری کوچک با چه سرعتی می تواند به یک انفجار بزرگ تبدیل شود.
مردمی که نه زندگی برای زیستن دارند و نه دیگر چیزی برای از دست دادن راحت تر دست به یک قیام خواهند زد.
چند دقیقه ای فیلم از اتفاقات روز مسابقه ایران ژاپن گرفته ام دادم یکی از دوستان اونو تبدیل کنه به مدیا پلیر هنوز آمده نشده وقتی آماده شد اگر خوب از آب در آمد آنرا روی نت قرار خواهم داد.
در بخش: بدون دسته بندی
17
Apr
2005

پتیشن
قوه قضاییه جمهوری اسلامی حکم اعدام حجت زمانی زندانی سیاسی ۲۹ ساله را صادر کرده است و هر آن احتمال اعدام او میرود. حجت زمانی در سال ۲۰۰۳ پس از فرار از زندان اوین توسط پلیس ترکیه دستگیر و به ایران تحویل داده شد. دو برادر حجت زمانی نیز قبلا توسط دولت ایران اعدام شده اند.
حجت زمانی و شش زندانی سیاسی دیگر در ۵ بهمن ۱۳۸۳ موفق شدند با اعتصاب غذای سی و دو روزه خود توجه مجامع بین المللی را به شرایط طاقت فرسای زندانیان و تقض شدید حقوق بشر در ایران جلب کنند. اکنون کمتر از یک ماه پس از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی رژیم جمهوری اسلامی قصد اعدام حجت زمانی را دارد.
دولت ایران با ۱۵۹ اعدام اعلام شده در سال پس از چین در دنیا مقام اول را در اعدام دارد.متاسفانه دولت های غربی منافع اقتصادی را بر جان انسانها مقدم می شمارند و با مذاکره با دولت جمهوری اسلامی آنها را در نقض سیستماتیک حقوق بشر جری تر میکنند.
ما جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی از سازمان های حقوق بشر و از مجامع بین المللی تقاضا داریم با همه توان خود از اعدام حجت زمانی جلوگیری کنند و هر گونه مذاکره با دولت ایران را موکول به توقف اعدام ها در ایران تعهد دولت ایران به رعایت حقوق اولیه انسانی در ایران نمایند.
در بخش: بدون دسته بندی
17
Apr
2005
اگر خواستی روشنفکر “جلوه کنی” حرفهایی بزن که کسی از آنها سر در نیاورد، موزیکهایی گوش کن که کسی گوش نمیکند یا اصلا تا کنون کسی نشنیده، ریخت و قیافهات را جوری بساز که در هیچ دکان عطاری نمونهاش پیدا نمیشود و صد البته دماغات را هم بده سربالا عمل کنند تا همه کس بدانند که تو محل سگ هم بهشان نمیگذاری چه برسد به پاسخ دادن. آنگاه بدان و آگاه باش که در نزد ابلهان روشنفکر مینمایی.
پ.ن.: اگر هم چند فرانک پول مفت داشتی یک لوموند دیپلماتیک بخر بزن زیر بغلات تا تیپات تکمیل بشود تاریخاش هم اگر قدیمی باشد بی خیال چون زیر بغلات کسی تاریخاش را نمیبیند.
در بخش: بدون دسته بندی
14
Apr
2005
قول داده بودم در باره غیبتم بنویسم هنوز آمادگی این کار را ندارم، دیروز سعی کردم توضیحی بنویسم هر چه سعی کردم نتوانستم حتی یک خط بنویسم باور کنید از لحاظ روحی شدیدا افسرده هستم حتما در یکی دو روز آینده در این باره خواهم نوشت فعلا چنان در فکر انتخابات خرداد ماه هستم و اینکه باید هرچه زودتر تا دیر نشده کارهایی را برای افشاگری سامان داد تا بلکه این بار رژیم نتواند با قولهای واهی ملت بیچاره ایران را به پای صندوقهای رای بکشید. باید با حرکتی همه گیر روی یک یک کاندیداها کار کرد برای هر کدامشان یک سایت افشاگری راه انداخت و کارنامه 26 ساله شان را در مقابل دید همه گان قرار داد تا جلو این فریب را گرفت و اجازه نداد دوباره با روی کار آوردن یک دجال دیگر هشت سال دیگر یا در بهترین حالت چهار سال دیگر ملت را فرستاد دنبال نخود سیاه.
فریب این یا آن چهره عوام فریب را نباید خورد با کوشش و پشت کار و درایت قادر خواهیم بود تمام چهره های منحوس این دجالان را برملا کنیم.
در بخش: بدون دسته بندی
23
Mar
2005
قبل از شروع: دوستان متاسفانه این چند روز دسترسی به اینترنت برایم مقدور نبود و امروز هم با یک لپ تاپ توی یک کافی نت دارم این مطلب را پست می کنم بخاطر همین هم دسترسی به میل اصلی ام امکان پذیر نیست. اگر مجبور به تماس با من هستید و نمی توانید تا هفت هشت روز دیگر صبر کنید لطفا به این آدرس تماس بگیرید.
چند روز پیش بر سر مساله مدیار مطلبی نوشتم و تا نمیههای شب پس از قرار دادن آن بر روی وبلاگم به دهها وبلاگ مراجعه کردم و همان مطلب را در سیستم نظرخواهی وبلاگها نوشتم، همان مطلب را هم در نظر خواهی آقای درخشان قرار دادم متاسفانه بخاطر روش سانسوری که ایشان بر نظر خواهی خود اعمال میکنند نظر منعکس نشد و بعد هم دیگر حوصله پیگیری نداشتم. در آن مطلب خواستم به گوش وبلاگ شهریها برسانم که اگر میخواهید کاری بکنید این بهترین دلیل است زیرا رژیم مجتبا (مدیار) را به ارتداد متهم کرده و اگر مخالفتهای گستردهای بر علیه این اتهام سامان داده نشود رژیم با خیال راحت صدای وبلاگ نویسها را هم مثل روزنامه نگاران خفه خواهد کرد. حالا گویا آقای درخشان پاسخی نوشتهاند ایشان در مطلبی از کانون وبلاگ نویسان ایران پنلاگ خواستهاند که در نشستی اختلافات خود را با بچههای کانون حل کنند. این ابراز علاقه خود به خود یک قدم بسیار مثبت است اما چیزی که در این مقوله مرا باز مشوش خاطر میکند، یعنی آقای درخشان باعث تشویش اذهان شدهاند این است که باز خُُسن آقا را (گل سرسبد کانون وبلاگنویسان ایران) خواندهاند و این مساله مرا شدیدا نگران میکند چه اگر بنا به بحث باشد باید این بحث از اول برپایههای غلط سوار نباشد یعنی اینکه طرف صحبت ایشان یا باید خُسن آقا باشد یا پنلاگ چون که این دو، دو مقوله جدا از هم هستند. من چند مرتبه این مساله را متذکر شدهام ولی متاسفانه ایشان یا از روی عمد یا از روی بی توجهی این دو مساله را باز با هم مخلوط میکنند. من هم مجددا باید این مساله را تکرار کنم تا شاید ایشان و دیگران به اشتباه کانون را ملک تلق خُسن آقا به حساب نیاورند. دوستان توجه داشته باشید که پنلاگ یک کانون خصوصی نیست و مخصوصا مالک آن نه من و نه هیچ کس دیگری است پنلاگ کانونی است که به یاری و کوشش همه دوستان مسئول هدایت و همراهی میشود و خُسن آقا هم یکی از اعضای آن است. اگر هدف آقای درخشان حل اختلاف خود با پنلاگ است همان بهتر که روی سخن خود را به شورای دبیران آن بکنند و اختلافات خود با این کانون را از راه درست حل و فصل کنند بنده حقیر هم یقینا به عنوان یک عضو عادی در چنین تلاشی هر کاری که از عهدهام برآید کوتاهی نخواهم کرد. در هرصورت تا آنجایی که من میدانم پنلاگ مشکلی با آقای درخشان ندارد و اگر هم داشته باشد دیگران باید در مورد آن اظهار نظر کنند ولی تا آنجایی که به خُسن آقا مربوط میشود گمان نمیکنم بنده و آقای درخشان چندان نقاط مشترکی داشته باشیم که بتوانیم بر سر اختلافات شور و مشورت کنیم چون تا آنجا که من از نوشتههای ایشان برداشت کردهام ایشان طالب حفظ جمهوری اسلامی هستند درصورتی که بنده حقیر خواهان سرنگونی آن هستم پس میبینید که ما درست در دو جبهه مخالف قرار داریم و تا آنجایی که از نوشتههای ایشان برداشت میشود ایشان متعلق به راست افراطی هستند و بنده حقیر حداقل به گفته ایشان کمونیست مقیم اروپا هستم. خلاصه میبینید که فاصلهها بسیار هستند و نقاط مشترک تقریبا صفر.
درضمن ایشان یک مقدار شکسته نفسی هم کردهاند و فرمودهاند:
مایلم در آستانهی سال نو با بچههای پنلاگ آشتی کنم و بخاطر فحشهایی که راه به راه ازشان میخورم از آنها معذرت خواهی کرده، کینههای آنها را به دست فراموشی بسپارم.
گویا آقای درخشان فراموش کردهاند که اول ایشان بودند که همه ما را کمونیست و پناهنده و مفت خور و سربار کشورهای اروپایی خواندند و باعث شدند که بنده به ایشان نازک تر از گل بگویم.
نتیجه: آقاجان اگر گمان میکنید که بنده در مقابل رژیم ایران مواضعم را تغییر میدهم باید مایوستان کنم.
در بخش: بدون دسته بندی
19
Mar
2005

هفت سین امسال متاسفانه فقط یک سین دارد “سمیعی” نژاد را آزاد کنید
در بخش: بدون دسته بندی