11
Jun
2008
در خبرها خواندیم که تحصن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم پایان یافت و اینکه دانشجویان به همه خواسته های خود دست یافتند، این به آن معنی است که دانشجویان در مقابل حکومت پیروز شدند! این خبر را داشته باشید تا مجدد به آن بپردازیم.
در خبر دیگری میخوانیم که شاهرودی دستور توقف اجرای احکام اعدام سه نوجوانی را صادر کرد که هنگام ارتکاب جرم کمتر از 18 سال سن داشتهاند. این خبر هم بدان معنی است که فعالین حقوق بشر در این حرکت شان پیروز میدان شدند.
در خبرهای دیگر نیز خواندیم که آقای پالیزدار افشاگری فرمودند و کله گنده های رژیم را برملا کردند. در این اواخر این یکی جناح از آن یکی در افشاگری سبقت میگیرد به این امید که جایگاه خود را در پیش ملت استحکام بخشد، غافل از اینکه کار از کار گذشته و دیگر زمان این مانورها نیست.
هم زمان میدانیم که فشارهای آمریکا و طرفدارانش در مساله هستهای میرود که حلقه تحریمها را تنگ تر کنند.
حالا از خودتان سوال کنید چرا دانشجویان امیرکبیر را ماها بلکه سالی است که تحت شدید ترین فشارها قرار دادند و حکومت حتی حاضر نشد در این زمینه یک قدم به عقب بردارد ولی امروز یک مرتبه نه تنها یک قدم که بلکه صدها قدم به عقب رانده شده، باز هم اگر فشار وارد شود عقب نشینی بیشتری خواهد کرد.
دلیل این عقب نشینیها این است که در زنجیرههای قدرت شکافی ایجاد شده (حلقه قدرت ترک برداشته) در نتیجه قدرتمداران دیروزی که با قدرت و حدت جنایت میکردند و دست و زبان میبریدند، به علت اختلافات درونی و فشار روز افزون بیرونی دچار تزلزل شدهاند و وقتی که زنجیرههای بهم پیوسته قدرت ترک برداشت، آنگاه است که قدرت آهنین و پولادین تبدیل میشود به هیچ، یک مرتبه میبینید همه آن تشر زدنها و بگیر و ببندها متوقف میشود، درست همان اتفاقی که در دوران قبل از خاتمی افتاد و باعث شد رژیم عقب نشینی کند و دست به رفرم های کوتاه مدت بزند تا بتواند بازسازی قدرت کند. اگر نیروهای مقابل رژیم آن روزها به این درک رسیده بودند که رژیم تضعیف شده و باید با شدت ضربه آخر را وارد کرد، یقینا تا کنون رژیم سرنگون شده بود ولی متاسفانه نیروهای مخالف رژیم بجای وارد کردن ضربه آخر به شیادی خاتمی دل بستند و فریب نیرنگ اسهال طلبها را خوردند. امروز نیز وضع به همان شکل است، رژیم تضعیف شده و برای سرنگونی آن نیاز به تلنگری بیش نیست، اگر مردم اراده کنند این رژیم در اولین پیچ شتابان از جاده قدرت خارج خواهد شد.
در بخش: مبارزه با رژیم
08
Jun
2008
وقتی دولت خاتمی به قدرت رسید همه، چه نیروهای داخلی و چه اپوزیسیون خارج از کشور و چه کشورهایی که منافعی در ایران دارند بر این عقیده متفق القول بودند که خاتمی گوربایچف ایران است و پرسترویکایی در راه است. اگر این تئوری درست باشد (من بعید میدانم)، باید منتظر یک یلدسینی هم بود و اگر جریان سیاست ایران در بستر همان راهی که شوری رفت قرار بگیرد، یقینا باید منتظر یک پوتینی هم بود، باز هم من این را بعید میدانم، چه حکومت آخوندی قابل اصلاح نیست. این حکومت حکومتی است که در حقیقت باید پنج شش قرن پیشتر در ایران به ظهور میرسیده و نه در اواخر قرن بیستم، در نتیجه باید منتظر سرنگونی آن بود و نه دگرگونی از درون و جایگزینی نیروها. دلیل اینکه میگویم این رژیم مثل دولت شوروی سابق نیست این است که بجای یلدسین یک مرتبه شاهد نیروهای پادگانی هستیم و به شکلی بجای باز کردن فضای سیاسی داخل کشور برعکس شاهد بستهتر شدن جو سیاسی هستیم.
اگر افشاگریهای(1) یکی دو سه ماه گذشته را پی گیری کرده باشید میبینید که درست مثل دوران قبل از شروع سرنگونی شاه که اینگونه افشاگریها هر روزه اتفاق میافتاد، امروز نیز همان روند دارد اتفاق میافتد. گرانی بدون حد، تورم افسار گسیخته و بیکاری بدون حد و مرز، اینها حداقل نشانه کامل یک فرو ریزی اقتصادی تمام عیار است. افشاگریهای بسیار حساس و حساب شده و سرعت گرفتن تحولات را هم اگر به روند اقتصادی بیفزاییم، میبینیم که سناریوی سقوط یکشبه، دارد خود نمایی میکند و تکمیل میشود و حکومت اسلامی میرود تا همه شیرازههای اش از هم بپاشد.
(1)
عبدالله شهبازي چهره اطلاعاتی رژیم
زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز
وبلاگ عبدالله شهبازی : اسنادي جديد از فساد مالي عبدالعلي نجفي
وبلاگ من و شما: افشاگری عباس پالیزار در دانشگاه بوعلی همدان
در بخش: دزدی های رژیم
06
Jun
2008
ملا حسنی در پیامی پای مطلب قبلی مینویسد:
حسن آقا اینجا شده مثل توالتهای ترمینال غرب تهران
راستش را بخواهید من هم با این گفته ملا موافقم. حتما عدهای میپرسند پس چرا پیامهای نا مناسب را حذف نمیکنم، پاسخ من به این سوال مثل همیشه این است که، آزادی بیان مهم تر از آن است که برای چند پیام نامناسب بدعت سانسور کردن را در این وبلاگ بگذارم. من هنوز پس از بیش از 6 سال وبلاگ نویسی هیچ پیامی را سانسور نکردهام. تنها پیامهایی اینجا حذف خواهند شد که به قومیتها توهین کرده یا نژاد پرستی را ترویج کرده باشند، در غیر این صورت هیچ پیامی را حذف نمیکنم، حتی پیام طرفداران رژیم را، به سخن دیگر “آزادی بیان مهم تر از نان شب است برای ما”.
با اینکه خود من هم گاهی در مطالبم فحاشی میکنم ولی فحاشیهای حساب شده، من کجا و فحاشیهای بی حد و حساب و انتهای بعضی از دوستان.
شما دوست عزیزی که در پای هر مطلبی بدون هیچ گونه منطقی دهها پیام فحاشی مینویسید، آیا فکر کردهاید که این فحاشیهای بی منطق که مینویسید چه منفعتی برای من و شما و دیگران دارد!؟ خصوصا وقتی که فحاشیها چنان زیاد میشود که مطالب مفید در بین آنها مفقود میشوند. شاید این هم یکی از شگردهای مامورین رژیم است تا بوسیله فحاشی میخواهند، بعضی وبلاگهای مخالف را غیر قابل تحمل کنند! آیا شما که بی وقفه فحاشی میکنید در این باره هم فکر کردهاید، که این میتواند بهترین ابزار برای رژیم باشد تا وبلاگهای مخالفین را از رونق بیندازد!؟
اگر کسی بی منطق بود نیازی به فحاشی نیست، حد اقل در این ابعاد، کافی است نوشتههای چنین افرادی را بی پاسخ گذاشت و کم بها داد تا بعد از مدتی خود طرف دل سرد شود و از ادامه بحثهای بی منطق دوری جوید. از همه این انتقادهای که بگذریم، حرف آخر من این است، اسلام و مسلمین مسئول اصلی این همه دشمنی با اسلام هستند، هم آنها هستند که با رفتار غیر اخلاقی انسانی خود دیگران را مجبور به مقابله به مثل میکنند.
در بخش: آزادی بیان
01
Jun
2008
مدتی است که جماعت متقاضی پناهندگی از کشورهای مسلمان، برای پناهنده شدن دلایلی میآورند که قبلا امکان نداشت یک مسلمان چنین کند.
عدهای خود را همجنس گرا معرفی میکنند و عده زیادی هم خود را برگشته از دین اسلام و حتی به مسیحیت گرویده معرفی میکنند.
داستان این یکی هموطن ما (محمود قدیری) از همه جالب تر است. او مدعی است که پیش تر عضو نیروی بسیج بود و پس از اینکه به دین مسیحیت گرویده مورد اذیت و آزار حکومت ایران قرار گرفته است و پس از پناهندگی به نروژ، خانواده او هم در ایران زیر فشار قرار گرفتهاند و در نتیجه این فشارها ده ماه پیش برادر و زن برادر ایشان هم به نروژ فرار کردهاند و این دو نیز به مسیحیت گرویدهاند. خدا قوت بدهد به مسلمین! گویا اسلام این آقایان هم مثل کش تنبان میماند که هر ساعت میشود شل و سفتش کرد.
اگر بخواهیم گفتههای این حضرت آقای بسیجی سابق و مسیحی امروزی را باور کنیم! به این معنی است که فاصله بین بسیجی بودن و مسیحی شدن کمتر از یک تار مو ست.
در ضمن باید به عرض مبارکتان برسانم که ایشان چند مدت پیش در اسلو پس از خریدن یک پاسپورت جعلی دادگاهی و مجرم شناخته شده است.
نکته اساسی که مسئولین در کشورهای اروپایی در نظر ندارند این است که دولت ایران نیاز به جاسوس و مامور دارد تا بتواند مخالفین خود را تحت کنترل داشته باشد و چه راهی بهتر از این که عدهای بسیجی را به لباس مسیحی یا هم جنس باز در آورد و عازم اروپا کند.
منبع خبر آفتن پستن روزنامه صبح نروژ 2008.05.31
لاریجانی بدون رای مخالف رئیس مجلس شد
این اروپاییها بعضی هاشان چنان هالو هستند (ببخشید منظورم همان الاغ است) که آدم در این میماند که چگونه اینها نصف بیشتر جهان را تا همین اواخر زیر کنترل خود داشتهاند.
سیاست هستهای و روابط دیگر ایران با اروپا در این دهه اخیر همیشه بر این استوار بوده که به شکلی اروپاییها را در خماری نگه دارند. واژه “درخماری نگه داشتن” را که یقینا میشناسید! نگران نباشید توضیح میدهم.
آخوندهای شیاد سیاست پیشه، مدتی است با نشان دادن “در باغ سبز” به اروپاییها (قراردادهای بی حساب و کتاب) و همزمان تغییر مدام سیاست هایشان همراه با تعویض سیاستمداران خودی، اروپاییها را همیشه در این امیدواری نگهداشتهاند (خماری نگهداشتهاند) که عاقبت یکی از سیاستمداران حکومت آخوندی به سر عقل خواهد آمد و روابط را بهبود خواهد بخشید و مشکل اتمی را هم برطرف خواهد کرد و الخ.
آنروزی هم که خاتمی را سر کار آوردند تا هم ملت را سر کار بگذارند و هم اروپا را، همین هدف را دنبال میکردند. با روی کار آمدن خاتمی و جار و جنجال اصلاحات، اروپاییها فریب خوردند و گمان بردند که همین روزها ست که حکومت ایران رفتار خود را معقول خواهد کرد و بیزنس هم که رواج دارد، پس به این نتیجه رسیدند که با آمریکا همکاری نکنند و به رژیم کمی وقت بدهند تا اوضاع را سر و سامان بدهد.
وقتی اروپا پس از 8 سال متوجه شد که چه حقهای خورده (به قول لاتها چه کیری خورده) دوباره به آمریکا روی آورد و دوباره فشارها بر حکومت آخوندی شروع شد.
حالا پس از کمی فشار غرب، دوباره آقایان به سیاست “یکی به نعل و یکی به میخ کوبیدن” روی آوردهاند و با قرار دادن لاریجانی در جایگاه ریاست مجلس و شایع کردن این موضوع که لاریجانی میخواهد در مقابل احمدی نژاد ایستادگی کند و سیاستهای او را تعدیل کند!! دوباره دارند اروپاییها و حتی آمریکاییها را فریب میدهند تا بتوانند در این وقت کشیها سلاحهای مورد نیاز را برای مقابله با غرب تهیه کنند.
آخه مگر میشود “رهبر عالیقدر” پدر زن پسر خود را از کار برکنار کند و لاریجانی را بجای او بنشاند!؟ آن هم بدون هیچ رای مخالفی!؟ آخه چقدر آدم باید ساده انگار باشد که باور کند لاریجانی با اکثریت مطلق توانسته بر ریاست مجلس تکیه بزند، بدون اینکه آسید علی چلاق در این کار دخالت داشته باشد.
در بخش: گوناگون
30
May
2008
حجتالاسلام محمد سلیمی روز پنجشنبه در گردهمایی یكروزه روحانیت سراسر مازندران تحت عنوان «مشعلداران هدایت» فرمودند: متاسفانه برخی از افراد با ادعاهای دروغین ارتباط با امام زمان (عج) و یا حضرت فاطمه زهرا (س) میخواهند با این خرافات و انحرافات، اهداف مقدس دین اسلام را خدشه دار كنند. منبع
منظور حجتالاسهال و المسهلین محمد سلیمی از این شکر خوردنها این است که هر ننه قمری نمیتواند چنین ادعاهایی بکند، وگرنه دیگران یا بهتر است بگوییم از ما بهتران یقینا ارتباطاتی با امامان دارند! مثلا همین آقای مشکینی خودمان که چند وقت پیش به لقاالله پرتاب شد، هر گاه نیاز بود، برای تایید لیستهای انتخاباتی به حضور آقام امام زمان میرسید و تائیدیه هم از ایشان میگرفت!! تازه چرا برای ارائه مدرک به جهان باقی برویم، همین بقل گوشمان میتوانیم چندین نفر را معرفی کنیم که با آن بالا بالاها رابطه تنگاتنگ دارند! احمدی نژاد هر وقت شب زیادی میخورد و خواب نما میشود، آقام امام زمان را ملاقات میکند! این یکی بیچاره آن قدر امام غایب را ملاقات کرده که برق سه فاز دور سر امام زمان به او هم سرایت کرده و هر از گاهی، هم از بالای او و هم از پائینش نورهایی ساطر میشود که بیا و ببین.
حتی متخصصین امور انرژی جملگی بر این عقیده هستند که کمبود برق در ایران هم از این جهت است که برای نورانی کردن کله و ماتهت این رابطین وضابطین امام زمان است که کمبود برق داریم!!
البته این چیزیهایی را که حقیر نوشتم همین طوری شکمی ننوشتم ها! باور کنید همین دیشب که خواب بودم آقام امام زمان به خواب من هم آمد و این چیزها را در گوشی به من گفت که برای شما بنویسم! تازه خدا هم رحم کرد که توی خواب قالب تهی نکردم! آخه صبح که از خواب بیدار شدم گلاب به جمالتان، دیدم بر اثر هیجانهای شب قبل توی خودم خرابی کردهام! باور بفرمایید! به جد آسید علی چلاق قسم، راست میگویم!!
در بخش: طنز
24
May
2008
واژه عوام را تقریبا همه به خوبی میشناسند ولی برداشتها از این واژه یا بهتر است بگوییم از این طبقه اجتماعی که نامش را عوام گذاشتهاند متفاوت است. حتی برای این واژه، واژههای دیگری هم ساختهاند و در ایدئولوژیهای مختلف از آن استفاده میکنند، مثل طبقه کارگر، حزب الله، رهپویان فلان و بهمان، پیش مرگههای ریز و درشت این یا آن ایدئولوژی، بسیجیان رهبری و الخ.
آیا واقعا میدانیم چه کسانی عواماند و چه کسانی از جرگه عوام خارج شدهاند و به رشد فکری رسیدهاند!؟
از نظر من همه کسانی که کپی برداری میکنند و ایده این یا آنرا غرغره میکنند، عوام الناس نام دارند و تنها آن طبقه یا گروهی که خود تولید کنند فکر و اندیشه هستند، جزو گروه عوام الناس نیستند. واژه روشنفکر و غیر روشنفکر هم بر اساس همین تعاریف تعریف میشود و انسانها تنها زمانی تبدیل به روشنفکر میشوند که ایدهها و افکار خود را پرورش و ترویج کنند، نه اینکه با باز خوانی و کپی برداری از دیگران خود را در جایگاه روشنفکر قرار دهند.
هر ساختار قدرتی هم که بخواهد پا بگیرد و مستقر شود، مجبور است این تعاریف را بشناسد و روی آنها کار کند. وقتی شما خواسته باشید در جامعهای مثل ایران عامل تغییراتی شوید، باید تولید کننده ایدههای نویی باشید، یا حتی اگر خواسته باشید گروهی یا جامعهای را استثمار کنید هم به همین شکل باید تئوریهایی برای این کار دست و پا کنید و به وسیله آن تئوریها عوام فریبی کنید.
چند وقت پیش بر حسب اتفاق روی یوتیوب گزارم افتاد به یک سری فیلمهایی که از ایدول (Idol) افغانستان روی سایت قرار گرفته. با مشاهده آنها داشتم از خنده روده بر میشدم. خنده به این دلیل که همه این عوام الناسی که دارند برای بهره وری از ایدول، امروز در افغانستان سر و دست میشکنند دیروز داشتند چماق بر سر زنان و مردان بیچاره افغان میزدند تا شئونات اسلامی را رعایت کنند، حالا با تئوریهای جدید، مثل گوساله دنبال خر دجال جدیدی میدوند. یقین بدانید اگر روزی هم حکومت آخوندی سرنگون شود، همین فاطی کماندوها و بسیجیان پیشمرگه رهبر، که این روزها برای حفظ بیضه و شئونات اسلام ناب محمدی کون خودشان را پاره میکنند، در دوران بعد از این حکومت یقینا صف خواهند کشید برای شرکت در ایدول نسخه ایرانی آن. الحق که استثمارگر به خوبی روانشناسی عوام الناس را از حفظ هستند.
در بخش: اجتماعی
20
May
2008
آنهایی که سن شان به طول عمر جمهوری اسلامی برسد این جمله حکیمانه! خمینی را که گفت “اقتصاد مال خَرَ” را یقینا به خاطر دارند. آن موقع وقتی که حضرتاش فرمودند “اقتصاد مال خَرَ” هیچ کس ایشان را جدی نگرفت، اکثرآ خودشان را فریب میدادند و با خود میگفتند، حتما حضرتاش شوخی فرمودهاند. حالا که پس از نزدیک به 30 سال از عمر حکومت ایشان میگذرد، تازه دارد دوزاری این خوشباوران میافتد که طرف نه تنها از ته دل به تئوری “اقتصاد مال خَرَ” را قبول داشته، بلکه امروز یک نکته دیگر هم به دانستههای ما افزوده شده و آن اینکه “آخوند هم خَرَ” و در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که منظور خمینی این بوده که اقتصاد مال آخوند است و باز میتوان از این هم نتیجه گرفت که ” ملت بی خیال اقتصاد و پول و ثروت باشد، پدیده اقتصاد تنها باید در دستان با کفایت(!) آخوند و آخوندزاده باشد”.
حالا که مقدمه را نوشتم بروم سر اصل مطلب. دو خبر امروز مرا بر آن داشت که این مطلب را بنویسم. اولی این خبر بود “مخابرات ایران به بخش خصوصی واگذار شد”. (منبع خبر) دومین خبر را که دیدم یادم به سخنان گههربار امام امت افتاد که فرمودند “اقتصاد مال خَرَ”. این هم تیتر خبر دوم “واگذاری ماموریتهای مهم اقتصادی به وزارت اطلاعات”. (منبع خبر)
حالا اگر بخواهیم گوز را به شقیقه ربط بدهیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که خصوصی سازی هم یعنی آخوندی و امنیتی کردن اقتصاد.
پس همان گونه که میبینید در این مساله هم واقعا آخوندها نشان دادند که در هر رشتهای استادند!!
کسانی که تئوری اقتصاد غیر دولتی و آزاد را دادهاند در اصل بر این اعتقاد هستند که وقتی ابزار بازار سرمایه را واقعا آزاد کنند و به جامعه اجازه بدهند که بدون دخالتهای بی مورد دولت، کار اقتصاد را در دست بگیرد، چرخه اقتصادی نرم تر و بهتر میچرخد. واقعا هم من به این مساله اعتقاد دارم، البته با این شرط که دولتها ضمانت کنند که ابزار سرمایه داری برای همه آزادانه در دسترس خواهد بود و همچنین تقلبی در کار وجود نخواهد داشت و تنها شایستگیها نقطه حرکت و آغازین خواهد بود نه وابستگی به این یا آن قدرتمدار. پس همان گونه که میبینید بطور کلی اگر بخواهیم آزاد سازی
اقتصاد را در ایران اجرا کنیم، اولین کاری که باید بکنیم همانا سرنگونی حکومت آخوندی است، چه آخوند جماعت در هر اموری دخالت میکند و چون آخوند هم به معنی دولت است، پس نمیتوان اقتصاد ایران را آزاد کرد مگر اینکه اول ایران را آزاد کنیم و بعد به سراغ اقتصاد آزاد برویم.
حالا باید از این آخوندها پرسید اقتصاد آزاد که اولین شرط آن شفافیت است، چگونه میتواند اقتصاد کلانش دست وزارت اطلاعات باشد که معمولا کارها را در خفا انجام میدهد!؟ چنین اقتصادی را اقتصاد مافیایی مینامند درست مثل اقتصاد مافیایی حکومت آخوندی.
اتفاقی که در ایران درحال رخ دادن است، چیزی نیست به جز یک آش شله قلمکار بنام خصوصی سازی، که تنها در جمهوری اسلامی امکان ظهور دارد و یقینا بعد از اینکه خصوصی سازی آقایان به نتیجه رسید، کل سرمایهها و داراییهای ملت در دستان با کفایت(!) آخوندها و آخوندزادهها قرار خواهد گرفت. مدرک میخواهید!؟ این هم مدرک
در بخش: اقتصادی