04
Jun
2009
شواهد به من و حس ششم ام می گوید بعد از این انتصابات اتفاق بسیار مهمی خواهد افتاد.
از آن می ترسم که از روی سر ملت ایران اکبر شاه (بخوانید اسلام آمریکایی) پشت پرده مذاکراتی با آمریکا انجام داده است و بعد از انتصابات وارد کارزار مذاکرات مستقیم خواهند شد. البته اگر میرحسین پیروز شود و اگر پیروز نشود درست مثل دیگر انقلاب های مخملی هاشمی و نوکرانش جر خواهند زد آمریکا و غرب هم به پشتیبانی این گروه به میدان خواهند آمد و آنگاه انقلاب مخملی به رهبری هاشمی میرحسین و خاتمی شروع می شود، بعد هم که داستان مثل دیگر انقلاب های مخملی خواهد بود. یک سر خری را می آورند سرکار و همه چیز به خوشی البته به نفع منافع آمریکا و آخوندهای هاشمی نشان به پایان خواهد رسید.
شاید مسافرت های اوباما به خاومیانه هم برای زمینه سازی همین مساله هست و شاید به همین دلیل هم هست که عرب های سنی مثل عربستان سعودی نگران قدرت گرفتن یک حکومت شیعی با حمایت آمریکا هستند.
اینها را که نوشتم حس ششم من به من می گوید نه دلیل و مدرکی برای آن دارم نه علم غیب دارم، ولی شواهد را نمی توان انکار کرد. از دیگر شواهد نخ دادن های نخ نمای دولت اوباما در این یکی دو سه هفته اخیر است گویی آمریکا از همه خواسته های قبلی خود عقب نشینی کرده تا بعد تا دسته بچپاند.
یک سوال: کسی میتواند به من بگوید چگونه میتوانم منا«زِرِه» های انتصابات را ببینم؟ آیا از ماهواره پخش میشود و اگر پخش میشود از کدام ماهواره؟
در بخش: انتخاباتی
02
Jun
2009
این مطلب را یکی از دوستان که تازه از مسافرت ایران بازگشته نوشته است، نام مستعار او بیغرض است:
با فرارسیدن هنگام انتخابات ریاست جمهوری در ایران آواهای متفاوتی را میتوان شنید.
برخی کلا با اینگونه انتخابات که نامزدهای ریاست جمهوری پیشتر از فیلترهای گوناگون گذشته باشند مخالفند و بهبود اوضاع را در رهایی از این گونه قید و بندها میدانند ولی ناگفته نیز نماند که خود نیز راه حل جدی بجز وعده انتخابات آزاد عرضه نمیکنند یعنی هیچگونه طرحی جدی برای رفع معضلی حاضر را نه تنها ارایه نمیکنند که حتی به بحث و گفتگو نیز نگذاشته اند و نمیتوانند هم که بگذارند زیرا فاصله جدی میان گمانهای ایشان و واقعیات جامعه وجود دارد، حال میخواهد که این گفته ایشان را خوش آید و خواه نیاید. این فرقی در اصل ماجرا پدید نمیآورد البته این بمعنای نفی گفتمان و اندیشه های آزادی خواهانه نیست ولی این امری لازم است که ناکافی مینماید. ولی چه غم از این جمله بالا زیرا همگی میدانیم که چو فردا شود فکر فردا کنیم.
برخی دیگر دل به ریاست جمهوری فعلی بسته اند و میپندارند که راه وی درست بوده فقط زمان برای او کوتاه است و این مشکل نیز با انتخاب دوباره وی حل میگردد و میگویند اصولا در جمهوری اسلامی عرفا مدت ریاست جمهوری دو نوبت چهارساله میباشد که با این حساب، احمدی نژاد تنها در نیمه راه است و راه بکلی طی نگردیده بالنتیجه اوضاع خراب اقتصادی نیز فرصتی برای درست شدن پیدا نکرده است، پاسخ ایشان نیز هرکس که نداند و نداند که نداند است.
گروهی معتقدند که طریقت احمدی نژاد درست است فقط شخص وی نالایق میباشد و این نیز با انتخاب محسن رضایی حل میگردد. مدافعین این نظریه نیز همانند هواداران نظریه پیشین میباشند.
مخالفین اذن داده شده راه احمدی نژاد را نیز همگان میشناسید. آقایان موسوی و کروبی که در این میان بنظر من شخص کروبی با حساب و کتابتر از موسوی وارد میدان شده و عمل کرده است ولی آن وعده 70 هزارتومانیش عجیب به آوردن پول نفت بر سر سفره همه شبیه بوده و برابر بودن مخالفین و موافقین را از ریشه و اصل بیانگر میباشد.
اینکه کدامیک از گزینه ها بالا و یا گزینه دیگری درست است و کدامیک اشتباه را در اینجا به بحث نمیگذارم تنها به این بسنده میکنم که در تمامی این گزیده ها همه و یا بخشی از جامعه محق به انتخاب شخصی یا گروهی است که ریاست جمهور آینده و یا نوع حکومت را تعیین میکند ولی این برای همچون من نه تنها کافی نیست بلکه معتقدم که بازهم با ما بازی میشود زیرا که از حقایق سخنی بمیان نمیآید. خودمان نیز چندان حقایق را بر نمیتابیم. اگر این حقایق بگونه دشنام به مخالفین ما میباشد که علی یارتان این گوی و این میدان شما دشنام بدهید و ما هم ذوق میکنیم ولی اگر این حقایق حرکتی را از ما طلب میکند و دگرگونی را از ما درخواست میکند که باید بگویم شوخی ناموسی با کسی نداریم و نداشتیم و نخواهیم داشت.
گوشه ای از حقیقت این میباشد که همگی گروههای مذکور سوای زرورق بیرونی خویش از درون همسان میباشند و از یک آبشخور نشئت میگیرند و این آبشخور نیز ما هستیم و توقعات ما و آمادگیهای ما و همچنین آگاهیهای ما و اینکه آیا ما اینهمه را بکار میخواهیم بگیریم و یا نه. اگر آری چگونه، با چه میزان از تامل و تحمل و تا به کجا و اگر نه خطوط سرخ ما کجایند و چرا و تا چه زمان؟
با عرض پوزش از کلیه هموطنان گرامی و ضمن ایرانی دانستن خود، بر این نظرم که بزرگترین مشکل این مملکت خود ما هستیم.
اگر نامزدی بیاید و نوید بدهد که کارها را با گذشت زمان درست میکند ولی ما خود نیز بایستی آستینها را بالا بزنیم آیا انتخابش میکنیم؟
اگر نامزدی بیاید و بگوید که فرضا ای مردم وجدان کاری ما یکی از موانع سر راه ما است و زمان خوردن و خوابیدن در پشت میز ادارات و واحدهای تولیدی گذشته است و اگر میخواهیم انگلیس و فرانسه بشویم باید نیز همچون یک انگلیسی یا فرانسوی کار کنیم، آیا از سوی ما انتخاب میشود؟
اگر یک نفر بیاید و بخواهد که بدون ملاحظه، پسر عموها و دختر دائیهای ما را که مصدر کاری قرار دارند و بما نیز در موقع ضروری کمکی نیز میکنند ولی خارج از این آشنائیها چندان مثمر هم برای جامعه نیستند را از کار و مقام دولتی برکنار کند، آیا بازهم میتواند روی ما حساب کند؟
اگر منتخب آینده ما بخواهد که نیروهای کار خارجی را بطور جدی از ایران بسوی کشورهایشان مشایعت کند آیا ساختمانی و راهی را میتوان در ایران یافت که بدون بالا رفتن هزینه ها بتوان بموقع تحویل داد؟ فراموش نکنید که همه از درد بیکاری مینالند ولی منظور نه هر کاری است. زبانم لال ما که چهارپا نیستیم که هرکاری را بتوانیم انجام دهیم و یا اینکه اگر کسی تن بهرکار شرافتمندانه داد را که نمیتوانیم همینطور انسان نامیده و برایش شخصیت قایل گردیم و یا اگر هم گشتیم خود طرف بقول معروف ظرفیت نشان نداده و بنای بدمستی کردن را میگذارد.
مردمی را که من اخیرا در ایران دیدم نمیتوان جزو گروههایی بشمار آورد که آگاهانه اقدام بکاری نموده و با برنامه ریزی و تعقل و صبر میخواهند به هدف برسند.
رسیدن حمایت بی مناسبت مالی از سوی دولت بصورت اضافه گردیدن حقوقها و امثالهم ایشان را راضی نگه میدارد. تا زمانیکه قیمت های واقعی برق و آب و گاز و نان و بنزین و …… از ایشان در خواست نگردند اوضاع در دید ایشان قابل قبول است. هر از گاهی نقی نیز میزنند و گذشته را با حال و حال را با آینده ای که قرار است برایشان قابل تحمل گردد، مقایسه میکنند ولی این عملی چندان جدی نمیباشد بلکه سبک کردن دل است و لاغیر و این خود خصوصیتی است که صاحبدلان میدانند و کاندیداها نیز برآن واقفند بخاطر همین هم هست که در برنامه های انتخاباتی خویش نه تنها از آن سخنی بمیان نمیآورند بلکه وعده بیشتر هم میدهند. اوضاع اوپوزیسیون نیز به همین گونه و فقط در ظاهر اندکی متفکر مآبانه تر است که این نیز ظاهر قضیه میباشد و بس. ( با پوزش از همگی)
اگر محصول کشاورزی بر اثر محصولات رقیب خارجی روی دست تولید کننده ماند، بی خیال بیمه جبران خسارت نموده و کشاورز هم یاد میگیرد بجای کشت محصول که الحق دشوار نیز میباشد همانند شخصی متمدن به دلالی اجناس خارجی روی آورد. این وضع در مورد مصنوعات هم صادق است. پس میبینید که بدون جان کندن هم میتوان زندگی راحتتر داشت.
نزدیک به دو دهه پیش در کشور آلمان از هر کس که سئوال میکردید در زمان جنگ جهانی دوم شما و یا خانواده محترمتان چکار میکردید، پاسخ میشنیدید که این ما نبودیم و این دیگران بودند که بزهکاری را پیشه کرده بودند.
امروزه هم در میان ایرانیان از هرکس که پرسش نمایید سی سال پیش چه کسی به این نظام و حکومت رای مثبت داد همه میگویند که ایشان جزو یک و نیم درصد مخالف بودند ( بین خودمان بماند که یک و نیم درصد پر و پیمانی است) ولی واقعیت چیز دیگری است یعنی انتخاب این حکومت و سی سال با عمل خویشتن تایید آن حال اگر کسی هم غیر از این میگوید شکر خواری میکند.
در ایران به پزشک بیمارستان میگویید چرا به بیمار توجه کامل مبذول نمینماید هاتفی از غیب سروش را به شما میرساند که ایشان در حال مبارزه منفی با رژیم هستند تا مردم به نقاط ضعف دولت ملتفت گردند ولی بعد از ظهر در مطب خصوصی همین دکتر در نقاط بالای شهر و بهنگام گرفتن 10000 تومان حق ویزیت از پیر و جوان و 6000 تومان برای نوار قلب که بصورت اتوماتیک باید گرفته شود متوجه میگردید که این مبارزه منفی با رژیم چگونه دارد به اوج شدت خویش میرسد.
حال اگر شما فکر میکنید که انتخاب کردن یا نکردنتان تغییری در اوضاع امروز و فردای ما بوجود میآورد پس حتما بیشتر از من به کلیه امور آگاهی دارید و بهمین خاطر نیز قابل تقدیر میباشید. حداقل جریان این خواهد بود که در صورت انتخابتان مقصر آینده را از حال در اختیار دارید و در صورت انتخاب نکردنتان خود را انقلابی شش آتشه ای میپندارید که کسی را نیز یارای از برگ گل نازکتر گفتن به شما را نخواهد بود.
منکه راه رهایی را در انتخاب ملتی با مشخصات نو میبینم بگفته حافظی که همه میشناسیمش ولی درکش هیچوقت نکردیم :
آدمی در عالم خاکی نمیآید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
حکومتهای حاکم بر ما،برخاسته از میان خودمان هستند و اگر نباشند، بیشتر از دو سه سال در میان ما دوام نمیآورند زیرا بلافاصله بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم در سرنگونیشان همدست و شریک میشویم تا باز بتوانیم برای فقدانشان اشکی ریخته و آه حسرتی از ته دل بکشیم.
بیغرض
در بخش: اجتماعی, انتخاباتی
30
May
2009
ضرب المثل خر رنگ کردن را همه میدانیم. واقعا وقتی به انتصابات حکومتی نگاه میکنم، جز این ضرب المثل چیز دیگری به ذهن من خطور نمیکند، البته با یک تکامل، تکامل این ضرب المثل این است که حضرات آخوند بجای رنگ کردن خود جناب خر، دارند فلان خر را رنگ میکنند و بجای کالباس کامل به خورد ملت میدهند. چهار قاتل را به ملت معرفی میکنند و از آنها میخواهند یکی را انتخاب کنند. اگر کسی در بین شما توانست ثابت کند که این معرکه گیری مصداق کامل فلان خر رنگ کردن نیست! من روز انتخابات به کاندید مورد علاقه شما رای خواهم داد!
جالب تر از خود مراسم فلان خر رنگ کنی، آمارهای تهران این شعبده بازی است. سایتی راه انداختهاند و بالای سر درش جمله معروف بزرگترین فریبکار معاصر ایران را نوشتهاند و در زیر آن هفتگی آمار می دهند. بر اساس آخرین آمار!! تعداد تحریم کنندگان یا به قول ایشان، آنهایی که به هیچ کس از این چهار ناکس رای نمیدهند 2.39 درصد است. شعبده بازی و فلان خر رنگ کردن را میبینید!؟ دروغ به این بزرگی را حتی خود فریبکار اعظم هم نگفته بود!
داستان خر رنگ کردن در ایران یک مورد و دو مورد ندارد، باور ندارید!؟ این هم یک مورد دیگر آن، سه بینوا را به جرم ناکرده اعدام میکنند تا گل روی گه کاری های خود بکنند. این که مینویسم به جرم نا کرده، بر پایه این استدلال است که بر اساس قوانین شناخته شده و مقبول بین المللی، تا وقتی جرم کسی اثبات نشده متهم تنها متهم است و نه مجرم. حالا اگر کسی توانست ثابت کند که رژیم توانسته در کمتر از 48 ساعت مسئولین واقعی بمب گذاری زاهدان را کشف و محکوم و امروز صبح اعدام کند باید به هوش او آفرین گفت!
حکومت عدل علی است بابا مگر شوخی است! صبح که جنایت بکنی بعد از ظهر با سرعت برق و باد دستگیر میشوی و روز بعد دادگاهی و صبح روز بعد قبل از طلوع آفتاب با شمشیر عدل علی گردنت را میزنند، درست مثل دوران اول انقلاب همان روزهایی که آقای موسوی نخست وزیر بود.
اگر اینها جملگی فلان خر رنگ کردن و بجای کالباس به خورد ملت دادن نیست من نمی دانم نامش را چه بگذارم لطفا شما راهنمایی کنید.
خانم ها و آقایان رای دهنده شما نیز شریک و مسئول این جنایات هم هستید فراموش نکنید!
در بخش: انتخاباتی, حقوق بشر, ملای حیله گر
26
May
2009
در این روزهای نزدیک به انتخابات این جملات و مشابه آنرا زیاد میشنویم و میخوانیم:
واقعا” خیال میکنید اگه تحریم کنید جناب رهبر ناراحت میشن و میترسن مبادا یهو کمر حکومتشون بشکنه؟!؟!
یا خیال میکنید خارجیها برامون کف و هورا میکشن که دیدین مردم ایران نیومدن رای بدن پس باید حکومتشون نابود بشه!!!
آفای محترم واقعا” خیال میکنی با تحریم اتحادی بین مردم به وجود بیاد؟!!
خیال میکنی اگه چهارسال دیگه احمق نژاد سرکار باشه چیزی از ایران میمونه که بخوای به فکر اتحاد مردمش باشی؟!؟!
خیر آقایان و خانمها، هیچ تغییری بعد از تحریم اتفاق نمیافتد!! البته به گفته شما. ما نیز چنان خوش باوریم که گفتههای شما را مثل آیه قران میپذیریم!! تنها این وسط یکی دو مشکل نا قابل میماند و آن اینکه:
اول از همه بنده به قران اعتقاد ندارم، در نتیجه به آیههایی هم که شما طرفداران حکومت پی گیر نزول آنها هستید هیچ باوری ندارم. اگر استدلالی دارید بفرمایید ولی لطفا آیه نازل نکنید که بنده خدا پرست نیستم.
نکته کوچک و ناقابل! دیگری که در این میان میماند خون هزاران ایرانی رشید است که در این سالها فدای رخ رهبر سید علی گدا شده. البته این هم به باور سینه زن ها و مرثیه خوانهای رژیم وگرنه ما غلط بکنیم از خون شهدای مان دست برداریم.
غیر از این هم زیاده عرضی نیست! بی خود وقت خود را تلف میکنید! اگر همه 70 میلیون ملت ایران هم پای صندوق انتصابات این رژیم بروند و تنها یک نفر تحریمی وجود داشته باشد آن هم من ام پس لطفا این دام را جای دگر بگسترانید و دیگر این چرندیات خود را به خورد من یکی ندهید.
این آخری یک آیه دیگر هم نازل کرده که از آیه های قبلی خیلی خوش باورانه تر است ایشان می فرمایند:
اتفاقا” این حکومت از حضور مردم میترسه نه تحریم
جل الخالق این همه کشفیات را شما تنهایی کشف کردهاید؟ الاهی بمیرم برای رژیم شما! پس از قرار معلوم آرای میلیونی اول انقلاب باید اینها را زهره ترک کرده باشد!
برادر من خیال کردی با هالو طرفی!؟ به شما پیشنهاد میدهد این مقاله ایرج مصداقی “متجاوز را «انتخاب» نمیکنند!” را بخوانید.
ای هموطن به خواب فرو رفته بیدار شو! رژیم چهار جنایت پیشه را معرفی کرده و از شما میخواهد از میان آنها یکی را انتخاب کنید، بسم الله شما انتخاب کنید حقیر به جنایت کار رای نمیدهم.
در بخش: انتخاباتی
24
May
2009
در این دوره از تحولات، تنها تحریم است که معنا دارد است. اول به این هدف که باعث خواهد شد اتحادی بین نیروهای مخالف ایجاد کند، دوم به این دلیل بسیار مهم که به جهانیان نشان میدهد که مردم ایران این رژیم را نمیخواهند و خواستار تغییر بنیادی در نوع حکومت ایران هستند.
عدهای از دوستان وبلاگ نویس که عموما در کانون وبلاگ نویسان هم فعال بودهاند، تصمیم گرفتند تا وبلاگی برای این منظور راه اندازی کنند تا هم پایگاهی شود برای وبلاگ نویسان تحریمی و هم بتوان به واسطه آن مطالب جالب و روشنگر را در آن جمع کرد.
دوستان سعی کنید این آدرس را برای هر کس که میشناسید ارسال کنید و خصوصا سعی کنید هم خود هم دیگران را تشویق کنید در این باره بنویسند و افشا گری کنند.
من تصمیم دارم هفته آخر به عنوان اعتراض تنها لوگوی تحریم را در وبلاگ م نصب کنم. از همه دوستان که با تحریم انتصابات موافقاند هم تقاضا دارم همین روش را برای مبارزه با انتصابات حکومتی برگزینند.
در بخش: انتخاباتی
23
May
2009
بیخبران تحریم کنندگان را به بی عملی متهم می کنند و گندکاریهای سالهای اخیر خودشان را هم به گردن این گروه عظیم اجتماعی میاندازند. می گویم گروه عظیم واژه درست آن اکثریت مطلق خاموش نامشان را باید گذاشت. نه نه خاموش واژه غلطی است، این نامی است که بیخبران بر ما گذاشتهاند، ما با رای ندادن داریم به جمهوری اسلامی و اوباشاش پشت میکنیم. این قشر آگاه ترین قشر ایران مدرن است که میداند و آگاه است که حداقل چه چیزی نمیخواهد. ما تحریم کنندگان حداقل این آگاهی را داریم و میدانیم که چه نمیخواهیم. آن بیچارگانی که هر از چندی پشت سر یکی از مهرههای حکومتی سینه میزنند حتی نمیدانند چه نمیخواهند! چه رسد به اینکه بدانند که چه میخواهند. باور ندارید نگاهی به انتصابات ریاست جمهوری دوره قبل بیندازید. اول عدهای رفتند زیر بیرق معین، عدهای دیگر دنبال شیخ 50 هزار تومانی راه افتادند، عدهای هم پشت رئیس دزدان اکبر شاه دارز شدند. بعد از مرحله اول در مرحله دوم یک مرتبه مثل مجنونها جملگی راه گم کرده و همگی افتادند دنبال هاشمی رسمناجانی و احمدی نژاد. به چنین قشر نا آگاهی راه گم کرده چه میتوان گفت!؟ وقتی سی سال حکومت خون و ترور هنوز نتوانسته این قشر را آگاه و بیدار کند، دیگر نمیتوان به آنها امیدی بست، ولی زیاد هم مهم نیست. اکثریت مطلق مردم ایران به حدی از رشد و نمو رسیدهاند که میدانند که این حکومت نه جمهوری است و نه حتی یک دولت مدرن فاشیستی، این حکومت یک پدیده عجیب و غریبی است که بیشتر به دوران برده داری و فئودالی شبیه است تا یک دولت و حکومت دوران معاصر.
در حکومتی که هنوز اساسی ترین و پایهای ترین ابزار جوامع مدرن را نمیپذیرد چگونه میتوان اصلاحات ایجاد کرد، وقتی حکومتی مدرن ترین ابزار موجود را نفی میکند با چنین رژیم و حکومتی نمیتوان همزیستی کرد. برای چنین حکومتی نمیتوان پای صندوق رای رفت. وقتی حکومتی حزب، سندیکا و تشکیلات صنفی را بر نمیتابد، وبا شدید ترین ابزار سرکوب میکند، نمیتوان پای صندوق انتصابات چنین حکومتی رفت، اگر کسی این کار را کرد نشان بیخردی و نا آگاهی اوست، مقصر ما نیستیم. ما اگر این همه یاسین را در گوش مردگان خوانده بودیم، امروز مردگان برایمان بریک می رقصیدند. باور کنید زبان ما چوبی شد از بس که استدلال آوردیم و موافقین رژیم مثل صفحه گرامافون سوزن خورده مدام یک نت تکرای نواختند.
این که میبینیم امروز رژیم به جای دو قطبی چهار قطبی شده، همه از تصدق سر تحریم کنندگان است. رژیم وقتی میبیند بر تعداد تحریم کنندگان در هر انتصاباتی افزوده میشود وحشت گریبانش را میگیرد و فضا را کمی باز تر میکند. آیا آثار تحریم را نمیبینید؟ مگر نه اینکه موسوی خود را از جناح اصلاحات میداند! مگر همین گروه نبود که تا چند ماه پیش حاظر نمی شدند هیچوقت از کشتار 67 صحبتی به میان آورند!؟ حالا چطور شده که در سخنرانیها یشان مجبور شدهاند اقرار کنند که کشتاری در کار بوده، تا امروز حتی حاضر نبودند این جنایات را تایید کنند، امروز اما در ملا عام پذیرفتهاند که در زندانهای رژیم قتل عام انجام شده. اگر این پدیده عقب نشینی نام ندارد پس چه نامش است!؟ وقتی خامنهای در کردستان میگوید که بهتر از همه کس از اوضاع کشور با خبر است، این را چگونه معنی میکنید!؟ آیا شباهت آنرا با سخنان شاه نمیبینید وقتی که شاه گفت صدای انقلاب شما را شنیدم!؟ نگران نباشید تا آن جا هم مسیر زیادی باقی نمانده. این جملات خامنهای بزودی تبدیل خواهند شد به همان واژههای آشنا که همه دیکتاتورها روزی مجبورند به زبان بیاورند.
این خط و این هم نشان اگر چهار سال دیگر رژیم دوام بیاورد، یقینا در انتصابات بعدی پدیده شش تا هشت قطبی شدن رژیم غیر معقول نخواهد بود. تحریم کنندگان با شرکت نکردن در این شعبده بازی، رژیم را به وحشت میاندازند و آنرا مجبور به عقب نشینی میکنند و هر قدم عقب نشینی یک قدم به سقوط نزدیکتر. این رژیم باید برود بهترین راه برای سرنگون کردن آن هم منزوی کردن آن است. تنها ابزار منزوی کردن هم تحریم کردن شعبده بازی انتصابات همراه با افشاگری است.
در بخش: انتخاباتی
21
May
2009
کوس رسوایی آقایان را در هفتاد کوی و برزن زدهاند ولی هنوز عدهای بیخبر انکار میکنند و سر به زیر برف نموده میفرمایند:
هيچوقت اينقدر از نظر لباس پوشيدن مورد تحقير قرار نگرفته بوديم(ميگويم اينقدر. در اين سيسال هميشه بوده اما نه اينقدر) اينقدر براي ما آدمهاي عاقل و بالغ مامور و بهپا نگذاشته بودند كه راهبهراه تذكر بدهند كه چهطور لباس بپوشيم و دكمههايمان تا كجايمان بسته باشد.
گویا ما که سی سال در ایران نبودهایم بهتر از آنهایی که در ایران زیستهاند میدانیم که، در دوران همین سید اسهال طلب “سید میرحسین موسوی” تیغ بر لبان دخترکان میکشیدند، تنها به این دلیل که کمی لبان لطیف شان را با رُژ لب سرخ کرده بودند. گویا این خانم مکرمه فراموش کردهاند که خرید کراوات مجازاتی داشت به اندازه، حتی بیشتر از خرید مواد مخدر. گویا ایشان یادشان رفته که یک تیغ صورت تراشی برای تراشیدن صورت نمیتوانستی پیدا کنی، زیرا همین آقای سید میرحسین موسوی نخست وزیر دوست داشتنی(!!) دوست نداشت که مردان صورت خود را سه تیغه کنند. گویا ایشان یادشان رفته که همین پوشش امروزی که خانم محترمه 8تون خانم به آن مینازند هم با فشار زنان و مردان غیور ایران زمین به میرحسین و میرحسینهای اسهال طلب تحمیل شده و آنها را مجبور به عقب نشینی کرده و نه اسهال طلبی آنها!
خانم جان به شما پیشنهاد میکنم بروید و از آنهایی که بیدارند بپرسید در دوران میر حسین خان، گزمههای نخست وزیر محبوب شما چه بلایی سر دخترکان این شکلی میآوردند. در آن دوران تجاوز به چنین دخترانی کمترین مجازات بود! باور ندارید!؟ بروید از بیداران بپرسید.
میدانید مشکل ما از چیست!؟ مشکل ما از آنجا است که عدهای خود را به خواب زدهاند. میگویند کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد، ولی کسی که خود را به خواب زده را نه!
شاملو در جواب این خواب زدگان چه زیبا میگوید:
خورشید را گذاشته ، میخواهد با اتکا به ساعت شماته دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که شب، از نیمه نیز برنگذشته است
خیر خانم جان! ما از هزاران کیلومتر دورتر اوضاع ایران را زیر نظر داریم و از شما بسی بیدارتریم، یا حداقل خود را به خواب نمیزنیم، ما بیداریم شما میتوانید به خواب خرگوشی خود ادامه دهید.
دلیل استفاده از 8تون به جای زیتون این بود که استدلال ایشان این مرتبه چنان بچه گانه بود که من هم به سبک بچه ها که بعضی شان نمیتوانند “ز” را تلفظ کنند ز8تون را 8تون نوشتم.
پ.ن.: شاهد از غیب رسید این هم نوشته های یک شاهد زنده از آن دوران.
در بخش: انتخاباتی