08
Aug
2009
والله دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ! اگر بنا باشد حقایق را آنطور که آقا کوثر میخواهند بیان کنیم به عللی چنان طولانی خواهد شد که رفقا را خواب خواهد برد!
اول از همه باید این نکته را در نظر داشت که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، منظورم این است که وقتی طرف مقابل زندانیان سیاسی را هنوز از راه نرسیدهاند از عقب و جلو یکی میکند، نباید از من ضد انقلاب کافر توقع غیر از این داشت که یک مرتبه کون برهنه نبپرم روی صحنه! استریپ تیز فرهنگی که آقا کوثر منظور نظرشان است، برای آنهایی است که کلاس دارند و بلدند لذایذ زندگی را قطره قطره نوش جان کنند نه جامعهی اسلام زده و آیت اللههایی که هنوز وارد حوزه نشدهاند عقب شان را مثل گاراژ گشاد میکنند. برادر من مسلمانها، منظورم آن گنده گنده هاشان هست! وقتی وارد حوزه میشوند چنان ترتیبشان را میدهند که دیگر شرم و حیا برایشان معنی ندارد، باور نداری برو از سید علی شیرهای بپرس، حالا شما حرف از استریپ تیز فرهنگی میزنی!؟
وقتی آقای نیک آهنگ خان و حلقه کیان فتوا صادر میکنند که پرده را باید کم کم بالا کشید، گویا یادشان میرود که در آن طرف ماجرا منظورم علمای اعلام مدظله هست، نه زیر میگذارند و نه رو یک مرتبه هزارتا هزارتا اعدام میکنند. در چنین شرایطی نمی توان یواش یواش و آسه آسه قدم برداشت! اگر از من بپرسید می گویم در آن دیار فلک زده اصلا کار فرهنگی اثر گذار نیست، در آن دیار آخوند زده باید سلاح گرم برداشت و یکی یکی این جانیان حوزه رفته را سلاخی کرد.
آنهایی که شطرنج باز هستند میدانند که بعضی شطرنج باز ها هنوز وارد بازی نشدهاند شروع میکنند به تلفات دادن و گرفتن، در نتیجه طرف مقابل را مجبور میکنند به مقابله به مثل. نمیدانم این روش نگارش منظورم را برای دوستان میرساند یا نه؟ یا باز هم ما را متهم به تندروی میکنند؟ لطف کنند بفرمایند تا اگر این روش نگارش هم تند روی است تا از روشهای ملایم تری برای ابراز عقاید مان پیروی کنیم!
دوران نوجوانی زیاد میرفتم منزل عمو. عموی من هم آدم مذهبی بود و من را مجبور میکرد نماز بخوانم. در آن دوران هم تازه داشتم لامذهب میشدم و این نماز خواندن برایم شده بود یک داغ ننگ. حالا ممکن است بپرسید مگر مرض داشتم بروم خانه عمو که مجبورم کند نماز بخوانم! دلیل رفتن منزل عمو دختر زیبا رویی بود که در همسایگی آنها بود. سرتان را درد نیاورم، من هم در عوض برای مبارزه با نماز اجباری هنگام رکوع میگوزیدم، از این گوزیدن من هم به ترتیب پسر عموها به خنده میافتادند و آنها هم یکی یکی تلنگشان در میرفت و خلاصه داستان این میشد که نماز همگی باطل میشد. حالا حکایت این دین مسخره اسلامی ما شده که با زور دارند آنرا میخواهند بچپانند به مقعد مردم، چنین جامعهای را باید با همان روش گوزیدن اصلاح کرد روش دیگری ممکن نیست.
سخن را کوتاه و ساده کنم، برای فاحشگان استریپ تیز کردن معنی و مفهوم ندارد، آنها میخواهند لنگشان را باز کنند و کار را در اسرع وقت تمام کنند.
در پاسخ به آنهایی که ایراد میگیرند چرا ما با نام مستعار مینویسیم هم باید به عرض دوستان برسانیم که بابا ما تا امروز این کون مبارکمان را مراقبت کردهایم، حالا هم آخر عمری قصد نداریم آنرا تحویل آقایان علمای عظام بدهیم، هر وقت کونمان خارش پیدا کرد! چشم حتما نام و نشانی مان را برای علما خواهیم فرستاد. بابا مگر خبرها را نمیخوانید؟ در مملکتی که زندانیان سیاسی را از عقب و جلو یکی میکنند این سوسول بازیها معنی و مفهوم ندارد!
در بخش: آزادی بیان
07
Aug
2009
این همشهری ما نیک آهنگ گویا هنوز درست و حسابی توجیه نشده! ایشان در مطلبی فرمودهاند:
در روزهای اخیر صدها ایمیل و پیغام برایم فرستاده شده که خامنهای را همچون ضحاک ماردوش بکشم. خیال میکنید کشیدنش سخت است؟
امروز در برنامه شباهنگ صدای آمریکا گفتم که کاریکاتور خامنهای را نمیکشم چون به هر صورت مرجع محسوب میشود. من محسوبش نکردهام، اما هستند اقلیتی از مردم کشورم که او را مرجع خود میدانند.
اظهار نظر من در این باب باعث اعتراض چند نفر از خوانندگانم شد که ترجیح دادم واضحتر دلایلم را در باره نکشیدن این فرد و دیگر مراجع توضیح دهم
من هم کاریکاتور هیتلر، استالین و موسولینی را نمیکشم چونکه آنها هم مرجع بودهاند و تازه از همه مهم تر اینکه بلد نیستم کاریکاتور بکشم!
کاکو این استدلال تو چنان ترکوند که ترکش آن از کانادا به من هم اصابت کرد!!
کاکو این چه استدلالی است که میکنی!؟ جل الخالق من از تو توقع بیشتر از اینها داشتم. کسی که تمساح میکشد چرا نباید بتواند سید علی روضه خوان بکشد!؟ تنها به این دلیل که او را عدهای اوباش و آدم کش رهبر مسلمین جهان میپندارند!؟ این دلقکی که تو مرجع اش مینامی، حتی بر اساس قوانین مشنگ خود آخوندها هم آیت الله نیست، حتی در حجت الاسهال بودنش هم شک فراوان وجود دارد. تازه گیریم که حجت الاسهال یا آیت الله هم باشد! خوب که چه؟ اگر بنا باشد هر کسی را به این دلیل که این یا آن لقب را یدک میکشد نباید نقد کرد، که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود که قربانت گردم. سید علی پینوشه سیدی روضه خوان است که به خاطر اتفاقات و شرایطی بخصوص تبدیل شده به رهبر، آن هم چه رهبری! رهبر یکی از سفاک ترین حکومتهای قرن حاضر.
برادر من یک منتقد باید بدون در نظر گرفتن جایگاه دیگران آنها را به نقد بکشد، اگر قرار باشد به علت اینکه سید علی روضه خوان را تنها بخاطر مرجع شناخته شدن او بوسیله عدهای اوباش و اراذل نتوان نقد کرد! کسان دیگر هم خواهند گفت که شاه را نمیتوانند نقد کنند چونکه او هم رهبر و پیشوای عدهای است.
فرض کن یک کسی مثلا آیت الله باشد و دستش به خون هزاران نفر هم آلوده باشد، باز هم نمیتوان او را نقد کرد یا کاریکاتورش را کشید!؟ قربانت گردم با این فتوایی که شما صادر کردی، از فردا همه جنایت پیشگان میروند و یک دوره آیت اللهی میگذرانند و از آن به بعد هر که را خواستند میکشند و سلاخی میکنند و خیالشان هم راحت است که کسی نقدشان نمیکند! باور کن حتی خود آیت الله ها هم بر این عقیده نیستند که تو مینویسی! برادر من اگر این تئوری را همه گیر کردی از فردا ست که بجای دکترای تقلبی آکسفورد همه شیادان ایران میروند کلاسهای اکابر آیت اللهی دایر میکنند و هی پشت سر هم آیت الله تولید میکنند.
برادر به نظر من قبل از اینکه قلم بدست بگیری و کاریکاتور دیگری بکشی برو بنشین و این مشکل را برای خودت حل کن، بعد بنشین کاریکاتور بکش.
اگر نوشته بودی بخاطر جانم است که کاریکاتور خامنهای را نمیکشم، میتوانستم حرفت را باور کنم و بپذیرم ولی وقتی که مینویسی بخاطر مرجعیت سید روضه خوان است، نمیتوانم استدلال شما را بپذیرم.
مینویسی تمساح را کشیدی چونکه مرجع نبود ولی سید علی روضه خوان را چونکه مرجع است نمیکشی! ای برادر این استدلال درست مثل این میماند که بگوییم من فلانی را چونکه دکتر است نقد نمیکنم ولی آن یکی که لیسانس دارد را نقد میکنم. برادر من “هر که بامش بیش برفش بیشتر”. بر اساس این استدلال (بام بیشتر برف بیشتر) شما باید یقینا آیت الله و مراجع را بیشتر نقد کنی تا یک روضه خان معمولی را! هر چه باشد آیت الله ها و مراجع باید سوادشان بیشتر باشد، در نتیجه اگر خطایی کردند گناهشان صد برابر بزرگتر است.
از ما گفتن بود تو هر کاری دلت خواست بکن، هر که را صلاح دانستی بکش یا نکش.
در بخش: دیگران
05
Aug
2009
وقتی تیتر این خبر را خواندم با خودم فکر کردم آدمی که مثل گروهبان قندعلی شکل و شمایل دارد و مثل احمدی نژاد فکر میکند چه چیزی برای نوشتن میتواند داشته باشد.
در متن خبر مربوطه خواندم که عنوان کتابها به این شرح است!
قیام مهدی (عج) منتظر ماست و بازمهندسی عملیات روانی
این تیتر دومی را بخوبی میشناسم منظورم “مهندسی” و “باز مهندسی” است. گویا این آقایان که حتی به گمان من کلاسهای اکابر شبانه را هم پشت سر نگذاشتهاند و بدون دلیل پشت سر هم دارند تند و تند بین خودشان مدرک دکترا و فوق دکتر(!!) تقسیم می کنند، اکثرا وقتی می خواهند خیلی طاقچه بالا بگذارند و بادی به قپ قپ بیندازند از این دو واژه بسیار استفاده میکنند.
راستش را بخواهید فقر فرهنگی وقتی به این درجه رسید که گروهبان قندعلی دچار آن هست، روزگار کودتاچیان میشود همین که میبینیم.
داشتم با خودم کلنجار میرفتم، پیدا کنم اگر، بلا نسبت نویسندهها یک وقت خدای ناکرده این گروهبان قندعلی خوش تیپ ما بنا بود کتاب بنویسد در چه زمینهای باید کتاب بنویسد. دیدم بهترین چیزی که به قد و قواره او میخورد کتاب آشپزی یا چمی دانم کتاب مبارزه با چاقی است! البته با هیکلی که این گروهبان مفلوک دارد یقین دارم کسی حاضر نمیشد کتاب مبارزه با چاقی او را بخواند. وقتی به قیافه بیچاره ابطحی بعد از زندانهای تواب ساز آقایان فکر میکنم یقین حاصل میکنم که این قندعلی و دیگر شرکاء حداقل در این یک رشته “مبارزه با چاقی” استاد هستند.
ملت ایران باید خوشحال باشد که قرار است با این نادانها دست به گریبان شود، باور کنید این خریتی که من از اینها میبنیم اگر ملت کمی فکرش را بکار بیندازد به راحتی میتواند این هیکل گنده و دیگران را بدون زحمت دور بزند.
پ.ن.:
ببینید برای تحمیق مرد چه ابزاری را بکار می گیرند!
نماز گزار : سفارش گرفتن اجیر برای انجام نماز قضا
بشتابید! که خریت مالیات ندارد!
در بخش: مبارزه با رژیم
02
Aug
2009
بیچاره لباس شخصیها! راستی لباس شخصیها چه کسانی هستند!؟ من و شما هم لباس شخصی پوش هستیم! آیا ما هم شامل این گروه میشویم!؟ پاسخ به این سوالها عمیق تر از آن است که بتوان در یک مقاله و حتی در یک کتاب قطور به قطر مثنوی داد.
داستان لباس شخصیها از آنجا میآغازد که بی عدالتی در اجتماع ریشه میدواند. درست خواندید! لباس شخصی ها نشانه جامعهای است بیمار که در آن بی عدالتی به اوج خود رسیده و به شکلی قانون جنگل حکم فرما شده است.
در چنین جوامعی است که هر آن کس که زورش بیشتر باشد حرف اول را میزند. در چنین جوامعی عاقبت کار به جایی میرسد که این نیروی افسار گسیخته خود، مردان سیاسی پشت پرده را هم به زیر میکشند و عاقبت چنین جامعهای میشود چیزی شبیه به ممالکی از جنس بورکینافاسو و دیگر کشورهایی که هرج و مرج در آنها حکمفرما هستند. لباس شخصیها نشانههایی از این نوع جوامع است. وقتی که نیروهای سیاسی برای فرار از قانون قدرت را از نیروهای انتظامی به نیروهای بی هویت منتقل میکنند و از این ابزار برای سرکوب کردن بدون هزینه استفاده ابزاری میکنند.
در روزهای می 2007، زمانی که رژیم آخوندی دست به سرکوب به گفته خودشان ارازل و اوباش زدند، از حوادث آن روزها فیلمی ساختم و روی یوتوب گذاشتم و تیتر فیلم را هم نوشتم:
“Police force beating innocent people in Iran” در آن روزها عدهای از دوستان اعتراض کردند و نوشتند که این اراذل و اوباش بیگناه نیستند و به اشکال مختلف از عمل غیر قانونی و غیر انسانی نیروی انتظامی دفاع کردند. آن رفتار رفتاری غیر انسانی و غیر قانونی بود و عمل غیر قانونی حتی اگر بر جانیان هم اعمال شود عملی است محکوم و باید بوسیله افکار عمومی و وجدان جامعه محکوم شود، ولی متاسفانه در آن روزها نا آگاهان اکثرا از آن عمل غیر انسانی حمایت کردند. ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار!
این روزها اینجا و آنجا میخوانیم که سید علی و چماقدارانش همان اراذل و اوباش دو سال پیش را به شکل لباس شخصی در آوردهاند و آنها را به جان ملت انداختهاند. پارادکس آن روزهای تابستان، امروز گریبان کسانی را گرفته که شاید جزو همان قشری بودند که از عمل غیر قانونی و شنیع نیروهای انتظامی دفاع کردند. افسوس که این درسهای مهم تاریخی را ما ایرانیان زود از یاد میبریم و فردا مجددا وقتی چنین اعمالی در جامعه اتفاق میافتد کورکورانه از آن دفاع میکنیم و غافلایم از اینکه همین اعمال بی قانونی روزی گریبان خودمان را خواهند گرفت.
تنها جهت یاد آوری مینویسم، در دوران انقلاب 57 بودند اشخاصی (با لباس شخصی) که میریختند توی خیابان و هر چه دستشان میرسید حتی اموال مردم را خورد و نابود میکردند یا حتی با خود به یغما میبردند و ما بی خبران نظاره میکردیم و خوشحال بودیم که انقلاب دارد پیش میرود و به ثمر میرسد!! در بین همان انقلابیون(!!)(بخوانید ارازل و اوباش دوران شاه) بودند کسانی که به شخصه میشناسمشان و در دوران بعد از انقلاب جذب نیروهای سپاه، بسیج و کمیته شدند و امروز به پست و مقامهای بلند دولتی رسیدهاند. و…
ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را هنوز را
در بخش: حقوق بشر
01
Aug
2009
سخنان مارتین نیه مولر را که حتما شنیدهاید که میگوید:
نخست کمونیستها را گرفتند، من هیچ نگفتم، چون کمونیست نبودم!
سپس سوسیال دموکراتها را در بند کردند، باز من هیچ نگفتم، چون سوسیال دموکرات نبودم!
آنگاه که اعضای سندیکاها را گرفتند، اعتراضی نکردم، من عضو سندیکا نبودم!
یهودیان را گرفتند و من باز خاموش ماندم، چونکه یهودی نبودم!
و سرانجام به سراغ من که آمدند، دیگر کسی نمانده بود که اعتراض کند.
اینها که امروز در بیدادگاه حکومت متهم به براندازی مخملی شدهاند شاید همان گروهی باشند که مصداق گفتههای بالا باشند. اینها آنروزهایی که گروه گروه مردم بیگناه را در ایران به مسلخ میبردند، نه تنها اعتراضی نکردند که اکثرا در پستهای مهم مشغول رتق و فتق امور مملکتی حکومت الله بر زمین بودند. حالا گویا دیگر کسی باقی نمانده که از این بینوایان دفاع کند و حق شان را از حکومت زور سید علی خامنهای بستاند. شاید بد نباشد تلنگری به آیت الله های مفت خور زد و به آنها گوشزد کرد که شاید هنوز برای اینها هم امیدی هست، اگر آن آیت اللههای مفت خور ریز و درشت اعتراضی بکنند! چه گمان میرود این گروه که امروز در بیدادگاه متهم هستند آخرین گروه باشند و بعد از اینها نوبت به ریش سفیدان رژیم برسد که حکومت کودتاچیان اوباش گریبانشان را بگیرند.
پ.ن.:
گور به گور بشن انسانها جعل کننده. این شعر را من قبلاها شنیده بودم متعلق به برتول برشت است، بعد تر ها اینجا و آنجا خواندم و شنیدم که متعلق به این کشیش مارتین نیه مولر است، خلاصه امر اینکه خودتان بروید پیدا کنید این شعر متعلق به کی است حقیر از پیداکردن شاعر مربوطه عاجز هستم.
در بخش: حقوق بشر
29
Jul
2009
مدتی است این سوال مرا آزار میدهد که چرا مردم بیچاره ما این روزها باید وارد بازی هاشمی، موسوی خاتمی و شرکا بشوند!
چرا باید جوانان را فدای رژیمی کرد که همگی دست اندرکارانش همه ژن هایشان فاسد است!؟
چرا باید وقتی که بین هاشمی رفسنجانی یکی از ستونهای حکومت آخوندی و دیگر زیردستان او از یک طرف و خامنهای و زیردستانش جنگ در گرفته مردم را به این میدان فرستاد و باعث هرز رفتن نیروها شد!؟
چرا باید ملت بیچاره که در طول مدت 30 سال گذشته از دست همه گروههای اداره کننده این رژیم آسیب دیده اند و ضربه خورده اند!؟ این روزها با دفاع از یک جناح رژیم باز هم هزینه بدهند!؟ چرا نباید حالا که دو جناح رژیم به جان هم افتادهاند ملت خود را کنار نکشند و بجای حمایت از یکی از دو جناح، بگذارند اول یکی از این دو گروه دیگری را سرکوب و نابود کند و وقتی که یکی از دو جناح سرکوب شد، بعد مبارزه را از آنجا شروع کرد. جدال جناحهای درون رژیم به مرحلهای رسیده که غیر قابل بازگشت است. یعنی در آیندهای نه چندان دور یکی از دو جناح موفق خواهد شد دیگری را سرکوب و حذف کند. برای ملت هم فرق چندانی ندارد کدام گروه حذف شود، همین که یکی از دو جناح حذف شد آنوقت میتوان با انرژی وارد میدان مبارزه با رژیم شد. خصوصا اینکه وقتی رژیم از یک تسویه حساب جانانه درونی خارج شد بسیار ضعیف تر از قبل خواهد بود.
ممکن است عدهای چنین استدلال کنند که یک جناح رژیم بهتر است، از همان استدلالهایی که در انتخابات هم اکثر موافقین با شرکت در انتخابات میکردند (منظورم همان انتخاب بین بد و بدتر است). من برعکس این افراد فکر میکنم جناحی از رژیم که به اصلاح طلب معروف شده، بسیار خطرناک تر از آن گروه دیگر است.
اولین دلیل اینکه همان کسانی که خود را اصلاح طلب مینامند، همانهایی هستند که از روز اول انقلاب بیشترین خونریزی و جنایات را انجام دادهاند. اگر مدتی به اصلاح طلبی روی آوردند به این دلیل است که دیگر سرکوب جواب نمیداد، در نتیجه به این نتیجه رسیدند که با فریب مردم و بتن کردن لباس اصلاح طلبی مردم را با این وسیله فریب داده حکومت خود را دوام بخشند. باور کنید بدون همین گروههای به قول بعضی اصلاح طلب حکومت خمینی حتی موفق نمیشد یک سال هم مملکت را اداره کند. در حقیقت بودن این حکومت از تصدق سر همین به اصطلاح اسهال طلبها است وگرنه سالها پیش این رژیم هزار بار کفن پوسانده بود.
دومین دلیل خطرناک بودن این گروه این است که عوامفریبی را به خوبی آموختهاند و میتوانند عوام را به راههایی که میخواهند بکشند. نگاه کنید به پروسهای که انتخابات قبلی ریاست جمهوری انجام دادند و توانستند شخصی مثل هاشمی را به لباس اصلاح طلبی ملبس کنند و به مردم قالب کنند. به همین دلیل هم هست که این جناح توانست با غرب مراوده داشته باشد و خود را مقبول غرب جلوه دهد. مستقر شدن حکومت هاشمی و شرکاء باعث خواهد شد که مراودات با غرب جریان پیدا کند و عمر رژیم را برای حداقل چند دهه دیگر بیمه کند.
پ.ن.: بد نیست در همین رابطه این مقاله جامع را هم بخوانید.
در بخش: ملای حیله گر
23
Jul
2009
فعلا که این جنگ فرسایشی در جریان است، حقیر هم از همین موقعیت استفاده کردم رفتم یک سر فرانسه هم آموزش حرفهای شراب سازی ببینم و هم شرابی مزه کنم دل گرفته را از این همه خون و جنون پاک کنم. راستش را بخواهید اگر من سالی دو سه بار نروم مسافرت روانی میشوم. در ضمن تابستان هم وقت مسافرت است. فعلا بنده در بلاد آلزاس در شهر کولمار سنگر گرفتهام!
در مورد اتفاقات داخل ایران، خدمت دوستان عرض کنم که این جنگ فرسایشی به گمان حقیر تا مدت زیادی ادامه خواهد داشت و جنگ و گریز خیابانی هم به همچنین مگر اینکه اتفاقی غیر منتظره بیفتد و کل مسیر را تغییر دهد. اگر عدهای به این خیال باطل هستند که میتوانند مردم را ساکت کنند، بسی خیال باطل کردهاند. این مرتبه این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. به قول معروف این مرتبه سید علی بد جای سفتی شاشیده، در ضمن این مرتبه درگیری جناحی هم است و چنان هم عمیق شده که یکی از دو جناح باید حذف شود. در نتیجه این جنگ جناحی تا سر به نیست شدن سید علی یا اکبر شاه ادامه خواهد داشت. البته گمان بلکه یقین من بر این است که سید علی الاغ بد اشتباهی کرده و رفته پشت گروهبان قندلی و دیگر نظامیان فاسد سنگر گرفته، در صورتی که اکبر شاه مکار تر از آن است که پشت چهارتا و نصفی نظامی فاسد سنگر بگیرد، او رفته پشت ملت سنگر گرفته که سنگر بسیار قوی، پایدار و محکمی است، در نتیجه عاقبت این یسل کشی و زور آزماییها به فنا رفتن سید علی یک دست ختم خواهد شد.
در بخش: اعتراض و تظاهرات