Jul 29 2009
چرا باید از جنایتکاران دفاع و حمایت کرد!؟
مدتی است این سوال مرا آزار میدهد که چرا مردم بیچاره ما این روزها باید وارد بازی هاشمی، موسوی خاتمی و شرکا بشوند!
چرا باید جوانان را فدای رژیمی کرد که همگی دست اندرکارانش همه ژن هایشان فاسد است!؟
چرا باید وقتی که بین هاشمی رفسنجانی یکی از ستونهای حکومت آخوندی و دیگر زیردستان او از یک طرف و خامنهای و زیردستانش جنگ در گرفته مردم را به این میدان فرستاد و باعث هرز رفتن نیروها شد!؟
چرا باید ملت بیچاره که در طول مدت 30 سال گذشته از دست همه گروههای اداره کننده این رژیم آسیب دیده اند و ضربه خورده اند!؟ این روزها با دفاع از یک جناح رژیم باز هم هزینه بدهند!؟ چرا نباید حالا که دو جناح رژیم به جان هم افتادهاند ملت خود را کنار نکشند و بجای حمایت از یکی از دو جناح، بگذارند اول یکی از این دو گروه دیگری را سرکوب و نابود کند و وقتی که یکی از دو جناح سرکوب شد، بعد مبارزه را از آنجا شروع کرد. جدال جناحهای درون رژیم به مرحلهای رسیده که غیر قابل بازگشت است. یعنی در آیندهای نه چندان دور یکی از دو جناح موفق خواهد شد دیگری را سرکوب و حذف کند. برای ملت هم فرق چندانی ندارد کدام گروه حذف شود، همین که یکی از دو جناح حذف شد آنوقت میتوان با انرژی وارد میدان مبارزه با رژیم شد. خصوصا اینکه وقتی رژیم از یک تسویه حساب جانانه درونی خارج شد بسیار ضعیف تر از قبل خواهد بود.
ممکن است عدهای چنین استدلال کنند که یک جناح رژیم بهتر است، از همان استدلالهایی که در انتخابات هم اکثر موافقین با شرکت در انتخابات میکردند (منظورم همان انتخاب بین بد و بدتر است). من برعکس این افراد فکر میکنم جناحی از رژیم که به اصلاح طلب معروف شده، بسیار خطرناک تر از آن گروه دیگر است.
اولین دلیل اینکه همان کسانی که خود را اصلاح طلب مینامند، همانهایی هستند که از روز اول انقلاب بیشترین خونریزی و جنایات را انجام دادهاند. اگر مدتی به اصلاح طلبی روی آوردند به این دلیل است که دیگر سرکوب جواب نمیداد، در نتیجه به این نتیجه رسیدند که با فریب مردم و بتن کردن لباس اصلاح طلبی مردم را با این وسیله فریب داده حکومت خود را دوام بخشند. باور کنید بدون همین گروههای به قول بعضی اصلاح طلب حکومت خمینی حتی موفق نمیشد یک سال هم مملکت را اداره کند. در حقیقت بودن این حکومت از تصدق سر همین به اصطلاح اسهال طلبها است وگرنه سالها پیش این رژیم هزار بار کفن پوسانده بود.
دومین دلیل خطرناک بودن این گروه این است که عوامفریبی را به خوبی آموختهاند و میتوانند عوام را به راههایی که میخواهند بکشند. نگاه کنید به پروسهای که انتخابات قبلی ریاست جمهوری انجام دادند و توانستند شخصی مثل هاشمی را به لباس اصلاح طلبی ملبس کنند و به مردم قالب کنند. به همین دلیل هم هست که این جناح توانست با غرب مراوده داشته باشد و خود را مقبول غرب جلوه دهد. مستقر شدن حکومت هاشمی و شرکاء باعث خواهد شد که مراودات با غرب جریان پیدا کند و عمر رژیم را برای حداقل چند دهه دیگر بیمه کند.
پ.ن.: بد نیست در همین رابطه این مقاله جامع را هم بخوانید.
نوشته: خُسن آقا در ساعت: 5:44 pm در بخش: ملای حیله گر
21 پیام |
خسن آقاي عزيز
فكر نميكني براي گفتن اين حرفها كمي دير است؟ من يكي از خسن آقاي وبلاگستان انتظار جو گير شدن را ندارم . خسن آقاي عزيز روي موج نا آگاهي فقط ميتوان به يك باتلاق ديگر رسيد اين حرف را از من داشته باش . سوار موج حماقت شدن به اميد واهي سنگ مفت و گنجشك مفت كه بساطش اين روزها توي وبلاگستان شما براه است و از چپ دو آتشه گرفته تا راست يك آتشه و نويسنده فرهيخته و هزار شارلاتان ديگر را به بازي دلسوزي و همراهي ظاهري و ريشخند باطني با اين تل مبهمي كه همگان با نام “مردم” از آن سو استفاده مي كنند، كشانده بيش از بيشرمي و وقاحت نيست.
امروز فکر میکردم زندگی باشرافتی که در آن کشته شوی به زندگی در زیر ننگ و استبداد و ظلم برتری دارد.علت آن این است که اگر به خاطر ترس از مرگ فرار کنی روزی تحقیر و زبون خواهی شد و در خرابه ای از اروپا و آمریکا دفن میشوی اما اگر در راه آزادی و نه گفتن به زور و ستم و خودکامگی کشته شوی جاودانه خواهی شد.فکر میکنم ایرانیان داخل به این نتیجه بزرگ رسیده اند که باید حق خود را با چنگ و دندان بگیرند وگرنه بعدها مجبور خواهند شد در فرنگ سرگردان اداره های مهاجرت پرمدعای حقوق بشری شوند که بعد از سالها دربه دری با یه تیپا آنها را بیرون بیندازد و به شرافت انسانی شان توهین کند.موضوع امروز همین است بحث بر سر پایمال شدن حق و شرافت انسانی ست و انسان آزاده اگر آزاده باشد باید نسبت به این نقض فاحش عصیان کند.هیچ چیزی کثیف تر از پناهندگی نیست و هیچ چیزی بهتر از مبارزه برای رسیدن به حق خودت نیست که اگر در کشور خودت بدان نرسی درجای دیگر نیز نخواهی رسید.اگر در کشورت خلبان باشی مجبوری در کشور غریب ظرف شویی کنی.اگرحقوق اولیه تو در کشورت نادیده گرفته شود در جایی دیگر ممکن است به ظاهر پناهت دهند اما ده ها برابر آنرا از تو می ستانند و هرجا هم که بروی میشوی کله سیاه و روزی که میزنی در پارک یک جوان موبلوند اروپایی برویت تف کند که در کشورم چه کار دارید و چرا برنمیگردید؟؟؟
خسن آقای قديمی و عزيز، نگران نباش. مردم فقط از اينها دارن استفاده می کنن.
آخه تو چقدرخری!!
بی شعور خوب اگر حمايت مردم از يک جناح نباشد که هميشه جناح حاکم بر خر مراد سوار است.مطمئن باش مردم از رفسنجانی و موسوی هم عبور می کنند! اين دسته اصلاح طلب کاتاليزور هستند يعنی سرعت دهنده! مثل گورباچف!
يک کمی فکر کن! چقدرما شيرازی ها خر می باشیم! تو هم مثل لطفعلی خان زند عين گاو و بدون سیاست فقط شاخ بزن و خودت و ملتت و کشورت را به گاه بده!
زیادی عرق خوردی فکر کردی ایران همون جایی که تو داری توش به سلامتی میری بالا.حسنی ایران به اندازه مانیتور تو نیست سعی کن بفهمی مردم اینجامیدونن دارن چی کار میکنن.تو نمیخواد دل بسوزونی و نصیحتهای مستانتو ابراز کنی. ویسکی چی شد پسر.بگو اون خانوم بعد از برنامش بیاد سر میز ما.
وظیفه ما گفتن است درست مثل دوران انقلاب که گفتند و گفتیم ولی متاسفانه جماعت از همه جا بیخبر به آن مسیری رفتند که حالا همگی دارند تاوانش را پس میدهند.
بیچاره بختیار هم اگر میدانست که جماعت عوام همه چیز را درست درک نمیکند شاید حالا زنده بود.
دوستان دقت کنید اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران که به حق و انصاف بزرگترین اپوزیسیون در برابر ملایان بود در شهر اشرف توسط عراقی های مزدور جمهوری اسلامی سلاخی میشوند.همچنانکه در خرداد60 و بعد از آن و نسبت به کشتار آنها بی تفاوت بودید و کشتار سال67 پیش آمد و امروزه نوبت به تک تک شمانیز رسیده است.چیزی که میگویم دفاع از شرف انسانی آنهاست و کاری به عقایدشان ندارم و میدانم با سلاخی و وحشیگیری اوباش خمینی و حزب الله در اوایل انقلاب هرکس دیگری نیز می بود پناه بر دشمن می برد چون از ترس مارغایشه پناه بر اژدهای جهنم بردن.میتوانم با جرات بگویم اکثر اعضای مجاهدین جزو پاکترین فرزندان ایران هستند و در این شکی نیست که متاسفانه ورزیده ترین و بهترین های جوانان ایران را مسعود و مریم رجوی به باد فنا دادند و نتوانستند از این نیروها بهترین استفاده را بکنند.اگر میخواهید در این آزمون سخت دموکراسی پیروز باشیم امروز از آنها حمایت کنید
Hossan agha jan sari ham beh ma bazan .
feedback?
این خبری که میگم موثق است.امروز با یکی از دوستانم در انگلیس تلفنی صحبت میکردم.این دوستم فارغ التحصیل علوم سیاسی ست.وی خاطر نشان ساخت که انگلیسی ها این روزها سخن از این میگویند که آخوندها به طور یقین رفتنی خواهند بود.مسدود شدن حساب پسرخامنه ای نیز براساس همین محاسبه خواهد بود.مثل اینکه آخوندها کارشان تمام است و دولت فخیمه نیز بوی الرحمان اینان را حس کرده.ارباب بدجوری پیله کرده که اینها باید بروند
من مردم را شکافته جوانی به سن بیست و هشت و سی یافتم که کلاهش از سر افتاده و تف برویش انداخته پایش بریسمانی بسته، در کمال سرعت و شتاب جماعتی او را بر خاک بخواری تمام میکشیدند و گویا به میدان شاه برای قربانی فی سبیل الله اش میبردند. جمعی دیگر از زنا و مرد مانع شده میخواستند در همان خیابان او را بکشند و اجر و ثواب این عمل را خودشان ببرند. ما بین این دو سه دسته غلغله و غوغا شده بود وقتیکه من رسیدم آخوند صحافی با کرد صحافیش میر غضبی داشت، من دست فرا برده که کاردش را گرفته و از بکار بردن مانع شوم بلکه آن بیچاره جان بسلامتت برد از کشش آخوند و کوشش من در آن ازدحام دست من بریده شد که در این اثنا آخوند دیگر بطرف من دوید که این بابی دیگر را هم بگیرید.
براستی خوف و خشیت بر من دست داد خود را به زحمت هرچه تمامتر از آن فتنه و آشوب بدر بردم برای مداوای دستم بخانه میرزا محمد جراح باشی دوست قدیمیم رفتم در را گشوده زود به درون خانه دویدم چون جراح باشی مرا بدان حالت دید بسوی من دوید فوراً اسباب جراحی حاضر نموده دستم را شست و بست. با هم نشسته تفصیل را برایش نقل کردم بی نهایت محزون شد گفت آن جوانی را که تو میگوئی در فلان محله دیده و میشناسم، ادیب و عارف و عالم و دانا و بینا، همیشه با طلاب مدرسه چال میدان مباحثه و مناظره میکرد و من هماره او را نصیحت میکردم که:
از طایفه آخوند و ملا بر حذر باش که اگر دوست باشند مالت را میخواهند و اگر دشمن شوند خونت (را) میخورند.
او میگفت آخوندها در ایران از سگ کمتر و خوارترند وآنگهی در طهران چه میتوانند بکنند. گمانم میرسد که امروز آخوندان موقعی بدست آورده و آن بیچاره را به اسم بابی گرفته اند و من بسیار افسوس میخورم چرا که جوانی است بسیار فاضل و دوست من. خدا نکند آنکه میگوئی او باشد. چرا جراح باشی است او چیست؟ گفت میرزا علی. گفتم شاید او نباشد.
گفت خدا کند، چرا که خیلی جای تاسف است. نهار خورده محض رفع کسالت اندکی دراز کشیدم بسیار خوابهای هولناک و صور و اشکال سهمناک میدیدم در این وقت درب خانه جراح باشی را بشدت کوبیدند چیزی نگذشت که خود جراح باشی سراسیمه با رنگ پریده و حال شوریده وارد اطاق خوابگاه شد من از دیدنش متحوشانه برخاستم. پرسیدم چه شده؟ گفت دست از دلم بردار حالت گفتگو ندارم. من از غایت وحشت اصرار کرده که خیلی پریشان شدم تازه مگر اتفاق افتاده؟ گفت حالا که در را زدند خود بعقب در رفتم و پرسیدم که را میخواهید؟ گفتند جراح باشی را من بگمان اینکه کسی زخم برداشته در را گشوده دو سه نفر سید را دیدم پرسیدند جراح باشی کجاست؟ سئوال کردم چه کارش دارید، گفتند چیزی که بکارش خیلی میخورد و بعمل جراحی خوب می افتد برایش آورده میخواهیم بدو بفروشیم. گفتم چرا جراح باشی منم چه دارید که فروختن آن میخواهید؟
یکی از آن دو پدر سوخته گفت شنیده ایم پیه قلب آدم از برای زخم، معالجه و مرهم است و زهره انسان، هر زهری را علاج و دوا و شفای یکتاست. اینک برای تو قلب و پیه و دل و زهره جگر میرزا علی بابی را آورده ایم، تو درمی چند میخری؟
ای برادر من از شنیدن اسم میرزا علی روح از بدنم رفت، چشمهایم بدوران افتاد، قوت زانویم برید نزدیک بود غش کنم. آن سید ولدالزنای بی حیا دست پرشال سبز گنده خویش نمود و دستمال خون آلود بدر آورده گره آن را گشود چشمم پارچه پیه خون آلودی دید همین قدر نمیخواهم گفته در را بسته بخوابگاه تو آمدم.
حرف جراح باشی تمام نشده بود، لرزه بر اندامم افتاد. گفتم جراح باشی تو را بخدا بس است، حال رضه شنیدن ندارم، امر نما چای حاضر نموده آ ب سرد از برای آشامیدن آورند. دقیقه ای چند نگذشته جراح باشی آمد که چای را روی تخت لب باغچه ترتیب داده اند، هوای آنجا هم بهتر است برای چای خوردن به آنجا رفتیم ولیکن چشمانم همه چیز را گرد میدید گوشهایم آوازهای عجیب میشنید که از شهر بلند بود.
همین قدر معلوم میشد که بابی کشی و خربگیری است. چون فنجان چای اول را نوشیدم آواز سوزناک جانگدازی بگوشم رسید که یکی از آتش دل زاری همی کرد. چون طول کشید پرسیدم جراح باشی دیگر این نغمه ساز و آواز و این ناله جانسوز دل گداز از کیست که ما را همان هول و هراس و دهشت و اضطراب منزل شما کفایت نمیکرد که این دل خراش فریاد را نیز باید تحمل کرد. گفت به همسایگی ما زنی است که امروز به تهمت بابی گری دو پسر جوانش را که علاقه بندند (نخ و ابریشم و قیطان فروش) با دامادش در میان شاه کشته اند. این بیچاره زن حالا از میدان شاه که قتلگاه دو پسر و دامادش است برگشته گریه میکند. گفتم گریه از تداویات (تداوی یعنی درمان کردن، دوا کردن) طبیعت برای حزن و غم اس بگذار گریه بکند منهم چندان از ناله های جانسوز بدم نمی آید که مهیج غیرت است.
ای جلال الدوله نیم ساعت بیشتر طول نکشید که صدای دف و تنبک و آواز، کف و بشکن از همان خانه بلند شد. من بسیار متحیر شدم که یعنی چه، به این زودی ناله و زاری و گریه و سوگواری به آواز ساز و عیش و عشرت مبدل شد. گفتم جراح باشی ما شنیده بودیم عروسی به عزا مبدل شده، اما ندیده بودیم که عزا به عروسی بدل شود، شاید از معجزات باب، کشتگان زنده شده و بخانه عودت نموده اند. و الا محمل دیگر نمیدارد. تورا بخدا جراح باشی کسی را بفرست خبر صحیح این قضیه را بیاورد.
جراح باشی خدمتکارش را آواز داد و برای تحقیق این حال فرستاد. ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه آواز ساز و صدای بشکن بشکن اوج میگرفت و بر حیرت من می افزود تا دختر خدمتکار دوان دوان و فریاد کنان برگشت که ای جراح باشی از برای خدا به داد بی بی بیگم همسایه برس که زنان جمع شده و میخواهند خفه اش سازند من با جراح باشی بخانه همسایه شتافتیم در صحن خانه محشر غریبی دیدیم. از این طرف سه چهار زن آرایش کرده وسرمه کشیده با زیر جاه های کوتاه و شلوارهای تنگ شله گلی (پارچه نخی سرخ بدن نما)، میرقصیدند. از طرف دیگر پنج شش یائسه سبز و سرخ و زرد پوشیده سرخاب و سفید آب کرده دائره و تنبک میزدند.
از سمتی دیگر جمعی سلیطه نره کس قحبه لوند جنده، با سنگ و چوب و کفش و جاروب بر سر بیبی بیگم بیچاره پیره زن هجوم آورده با مشت و لگد و کفش او را باین طرف و آن طرف بر خاک هلاک میکشیدند.
یک قحبه بد قیافه به کربلائیه موسوم چارقد بیبی بیگم را که از دو سو به حلقش پیچیده، با جنده دیگر چنان سخت می کشیدند که از جان بیبی بیگم بیچاره رمقی بیشتر نمانده بود که من و جراح باشی رسیده ریش و سبیل گرو کرده آن پیر زن را از چنگ آن جندان خلاص کردیم. جراح باشی زود او را به اندرون خویش برده و به زنان سپرده من به نزد آن مطرب و رقاص آمده پرسیدم که شما کیانید و برای چه اینجا جمع شده اید. گفتند ای خان ما همسایگان این پیر زنیم و امروز شنیدیم دو پسر جوان و دامادش را کشته اند محض غیرت دین و تعصب ملت خواستیم خوب دل این عجوزه را بسوزانیم و بزک و آرایش نموده بسر سلامتی او آمدیم. این رقص و ساز آ شادی و آواز برای عزاداری آن سگان کافر است و از این بهتر چه ثوابی.
گفتم خوب حق همسایگی را ادا نمودید کافر بوده اند بشما چه قبایح اعمال شما از کفر آنها بیشتر و بدتر است. گفتند معلوم میشود تو هم بی دینی و پالانت کج است. بفتوای آقای امام جمعه هر کس یک بابی را بکشد ثواب هزار حج و عمره مقبوله برده و اجر صد ختم قرآن را دارد. اگر تو نیامده بودی و محض خاطر جراح باشی نبود کربلائیه زینب که بگوش خود این حدیث شریف را از دهن مبارک آقای اما مجمعه شنیده بود، بی بی بیگم را مانند سگ میکشت و این ثواب را میبرد. گفتم ببخش که من هم اگر این حدیث شریف را شنیده بودم یا فهمیده بودم در کشتن بی بی بیگم شراکت میکردم تا بدانید که من هم در مسلمانی کمتر از شما نیستم و در دین داری از شما باز نمیمانم، چه مردی بود کز زنی کم بود
hassanaga mahava shoma ha batad kafe bashim .mellat dar iranbehtar az to va loangelesi valfer beghir midanand ….
hasanagha, shoma chera inghadr parti!?
سلام حسن آقا؛
با شما موافقم که اصلاح طلبان صد البته دست کمی از دار و دسته فعلی ندارند ولی این جنبش های مردمی رو که تهی از تفکرهای انقلابی نیست رو مسبب انقلابی میبینم که دیر یا زود بروز میشه.
حسن آقا در ایران هنوز عده کثیری نا آگاه هستند؛ هنوز عده کثیری تنها راه ارتباط با دنیا اخبارشون تلویزیون جمهوری اسلامی است..دوستی میگفت در زمان کشتار های دهه ١٣٦۰ که هزاران نفر جان باختن به اسم منافق و با موافقت موسوی..تلویزیون ایران تنها به نشان دادن حمله به خانه های محاربان و منافقان اشاره میکرد و اکثریت مردم ناآگاه بودند.
امروزه با داشتن وسائل ارتباط جمعی شعور و آگاهی مردمی هم بیش از پیش است و البته امکانات دیکتاتورها هم به همان نسبت بیشتر…
من به شخصه این جنبش ها رو فقط سبز نمیبینم و اینها رو جنبش های آزادی خواهی میبینم و جدای اینکه غم جان باختن این عزیزان بسیار متاثر هستم ولی هر جنبشی که در جهت آزادی باشد قدمی میبینم برای بروز انقلابی جدید.
مرگ بر جمهوری اسلامی
مرگ بر دیکتاتور
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
خسن جان گرامی مردم از این اسمها تنها به عنوان بهانه و چتر بهره میجویند وقتی مردم شعار میدهند مرگ بر دیکتاتور و یا میگویند استقلال آزادی جمهوری ایرانی خوب میدانند چه میخواهند و در واقع از امثال موسوی و … به عنوان سپر بلا استفاده میکنند و نه چیز دیگر جنبش در ایران سازماندهی و رهبری دیگری دارد.
اگردرست نگاه کنیم می بینیم خسن آقا درست میگوید.زیرا براساس آنچه که هنوز پیوند مردم با حکومت به واسطه آنچه که مذهب نامیده میشود به طور کامل قطع نشده بنابراین امکان انحراف این جریان که جنبش نامیده شده بسیار زیاد است و در اینجا و تاکنون که مردم بازنده اصلی بوده اند نیز بازنده باقی خواهند ماند.یک کار مثبت این بود که مشروعیت و وجه قانونی خامنه ای فعلا زیرسوال رفته و به عنوان فقیه نتوانسته عدالت را حفظ کند.شما مثلا فکر میکنید موسوی و خاتمی چه پخی هستند؟یا هاشمی و یا هادی غفاری چه گهی هستند؟این جریان دارد از یه جایی سازماندهی میشود و دو تئوری قوی برای آن وجود دارد.1.سقوط قیمت نفت و بحران اقتصادی که دوگروه رژیم را برسر درآمد نفتی که هرکدام میخواهد سهم بیشتری بگیرد به جان هم انداخته 2.موضوع مرگ خامنه ای با پیشرفت سرطان وی که درآینده به وقوع خواهد پیوست
بنابراین به جای اینکه الکی شعار بدید و از روی احساسات عمل کنید بهتره کمی کلاهتان را بالاتر بگیرید تا کلاه سرتان نرود.
خسن آقا جان،
در کل باهات موافقم ولی هنوز اکبرشاهودر راس این نظام میدونم. دلیلشم اینه که وقتی مردم تو خونشونهم امن نیستن و این خشونت حتی از خودیهای رژیم قربانی گرفته، زن اکبری راحت میگه مردم
بریزند تو خیابونا، دخترش هم میره وسط سبزها سخنرانی , یه مو از سر هیچکدام از افراد خانوادش کم نشُد.
اگه این اسهال طلبهای مکار نبودند رژیم ده سال پیش سقوط کرده بود. اشکال کار حرومزادههای حیله گری مثل سروش، گنجی،بهنود و همین زیتون هستند که با گمراه کردن مردم مانع اصلی فروپاشی رژیمند. متاسفانه تعدادشونم کم نیست.
دوستی دارم میگه در اول انقلاب که حزب اللهیا با شعار یا روسری یا توسری بجون زنهایه بیحجاب بودن، تو محلشون سردستۀ یه همچین گروهی همین آقای گنجی بود.
جنبش مردم حقیقیست و اکثراً خواهان سقوط این نظام جمهوری اسهالیند، ولی دو اشکال هست: اول اینکه این اسهال طلبها خیلی فعالند و دوم اینکه آلترنتیو متحدی نداریم.
درضمن، دقت کنید چقدر از این ژورنالیستا از بسیجیهای سابقند. از اینجا شروع کنید و لینکهارو ادامه بدین.
http://kelash.persianblog.ir/
در این قضیه نباید لحظه ای تردید کرد که نوگرایان دینی ونهضت آزادی (عبدالعلی بازرگان و ابراهیم یزدی) و جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و باند رفسنجانی (نبوی، بهنود، فرخ نگهدار، نوشابه امیری، هوشنگ اسدی) ومبلغان موسوی در خارج (احمد سلامتیان، فاطمه حقیقت جو، مهاجرانی، گنجی، سازگارا، نوریزاده) هدفشون فقط و فقط به قدرت رسوندن اصلاح طلبان هست و به دنبال تأسیس نظام دمکراسی اسلامی هستن. اینها دشمنان خونی لائیسیته و جدایی دین و دولت هستن.
باند مخوف اصلاح طلبان و ولی فقیه در سایه (منتظری = گربه نره) رو نباید دست کم گرفت…
سازگارا و نوریزاده تو این مدت همه تلاششون رو کردن تا شعارهای مذهبی و اسلامی رو به بهانه های مختلف به تن جنبش سوار کنن… اگر یکم آینده نگر باشیم می بینیم که میراثی که این نهضت سبز اسلامگرایی برای آتیه دمکراسی خواهی در ایران باقی گذاشت، ترویج و نهادینه کردن و تجدید بیعت با اسلام و امام حسین و عشورا و این جفنگیات بود…
الانم اعصای ستاد موسوی و نوچه های مشارکت دوره راه افتادن تو بالاترین و یوتیوب و با شعار “استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی” مخالفت میکنن.. به دروغ میگن این شعار باعث ریزش نیروها میشه و قشرهای سنتی رو ریزش میده …
اینها نگران کاسبی خودشون در آینده و حذفشون از معادلات قدرت هستن…
***********
به نظرم وظیفه ما سکولارها و لائیکها اینه که با جدیت تمام شروع کنیم به روشنگری علیه این باند اصلاح طلبان و شعارهای مذهبی رو سرزنش کنیم و به ترویج لائیسیته و سکولاریسم در جنبش بپردازیم…
***********
اگر نجنبیم از موسوی و کروبی و خاتمی بُت جدید میسازن و اصلاح طلبان رو رنگ میکنن و سرمون سوار میکنن
سخنان کدیور رو بخونین:
کدیور: فی الواقع امروز دعوای این دو نظریه با هم ، اسلام سبز و اسلام سیاه.
http://balatarin.com/permlink/2009/7/31/1681312
کدیور: نه من و نه اکثریت هموطنان من طرفدار جدایی کامل دین از حکومت نیستیم
http://balatarin.com/permlink/2009/7/26/1675115
از حالا شروع کرده اسلام رو بچپونه به مردم.
این شعارهای مذهبی (الله اکبر، یاحسین، نصرمن الله و …) این بدبختی رو هم داره
کاملا باهاتون موافقم جریانهای اصلاح طلب به قدری خطرناکترند که حتی تعداد زیادی از جوانان مخالف رژیم به اونها روی آوردن به هر حال این وظیفه ی شماست که آگاهی بدین .
مرگ بر جکهوری اسلامی
زنده باد انسانیت
ببین حالا دیگه حسین درخشان شده جاسوس علیه نظام!
خسن آقا در گزارش دادگاه انقلاب نوشته شده:
«در تبيين بيشتر اين موضوع لازم است به اظهارات يك جاسوس كه هم اكنون در بازداشت به سر مي برد و با هدف ايفاي نقش درانتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به ايران بازگشته بود، اشاره شود.
وي مي گويد: “در سفري كه به اسرائيل داشتم با موسسه اي به نام مِمري آشنا شدم كه متعلق به كشور آمريكاست ولي در اسرائيل مستقر مي باشد
»
غیر از حسین درخشان که به اسرائیل سفر کرد و آمد ایران دستگیر شد چه کس دیگری می تواندباشد؟
درود بر خسن آقا
ننگ بر هرچی اسهال طلب و امیر فرشاد ابراهیمی و حسین درخشان باد.
خسن آقا چند ماه هست که من هم در کامنتها و و در مقاله هام این مورد را اشاره می کنم ولی انگار این گروهی که تازه یکی دو ماه هست سیاسی شدند مجبورند به هر کسشعری که می شنوند اعتماد کنند و از روی بی سوادی سیاسی و فقر تاریخ شناسیشون همون حرفهای سازگارای جاکش و اون نوری زاده مزدور شیره ای را تکرار نمایند.
“بییپپپ” تو “بیییییییپ” خواهر مادرتون ای حسین درخشان، امیر فرشاد، سازگارا، نبوی، خاتمی، موسوی،….اسهال طلبها.
خسن آقااینجا را ببین:
http://randeh-shodeh.blogspot.com/2009/08/blog-post.html
فاتحه نظام خوانده شده.
کلیه عقلای این حکومت در زندان و در آستانه حذف هستند.
سناریوی حسین درخشان هم لبه دیگر شمشیر است.
دقت کنید پاسدارها چاقو کش و نفهم هستند اینها بعد از حذف عقلای نظام بزودی سرنگون خواهند شد ون حفظ قدرت در قرن 21 بر پایه عقل و تدبیر است نه قدرت.