17
Sep
2005
مدتی است که این بوته *ارکیده را یک نفر برایم کادو آورده روزی که اونو واسم کادو آورد بهم گفت توی آفتاب نزارش چون علاقهای به آفتاب نداره. ازش پرسیدم کار دیگهای هم برای این خوشکل خانم باید انجام بدم یا فقط همین دورنگاه داشتن از آفتاب سوزان کافی است؟ گفت گل بسیار صبوری است و توقع زیادی از صاحباش نداره. با خودم گفتم حتما بعد از یک هفتهای پژمرده خواهد شد، آخه سعدی گفته که “گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد” حالا بعد از ماهها هنوز شاداب و سر زنده بدون هیچ توقعی بدون هیچ توجهی داره به اطراف زیبایی و نشاط میافشانه.
در کنار این گل اگر کاکتوس را نگاه کنید جز نکبت چیزی با خودش به همراه نداره بعضی کاکتوسها حتی بسیار سمی هم هستند و اگر تیغ شان در بدن انسان برود جان انسان را هم خواهند گرفت.
چطور میشد اگر همه گلها بهمین صبوری بودند و به اطراف خود فقط نور زیبایی، نشاط و شادی میپراکندند؟
یک نگاهی هم به لیست مخارج گل کاکتوس ما بیندازید.
*گل ارکیده انواع مختلف داره این یک نوع اون هست.
در بخش: سیاسی
14
Sep
2005
Paltalk Room: Social Issues –>PenLog
در بخش: آزادی بیان
12
Sep
2005
داشتم توی یک هارد قدیمی که از دوران گذشته داشتم دنبال یک برنامه میگشتم بر خوردم به این فایل، فایلی از دوران گذشته، آنزمانها که وبلاگستان با اینکه تعدادمان کمتر از هزار بود دست به کارهایی میزدیم که هیچ کس باورش نمیشد وقتی به نتیجه میرسید.
بعد از کنکاشی برخوردم به این فایل کم مانده بود گریهام بگیرد به حال خودم به حال همه مان به حال ایران.
آنهایی که قدیمی هستند میدانند که چه همدلانه دست در دست هم حرکتهایی را راه اندازی میکردیم. یکی لوگو میساخت یکی متن فارسی مینوشت یکی ترجمه میکرد، یکی در وبلاگ شهر میگشت و جار میزد تا همه با خبر شوند و عاقبت میدیدی تعداد امضاها چنان زیاد میشد که حساب از دستمان در میرفت.
حتما آنها که از عاقبت کار افسانه نوروزی آگاهند به خاطر دارند که او در آستانه اعدام بود و امروز انسانی است آزاد. این یکی را دیگر کسی نمیتواند انکار کند که فعالیت بچههای وبلاگ نویس زندگی را به افسانه نوروزی باز گرداند.
این یکی را چطور!؟ به خاطر دارید؟ قطعه 33 را میگویم همان جایی که صدها جان باخته قبل از انقلاب را مسکن داده. در تمام این حرکتها وبلاگ نویسها با اینکه دوسال پیش تعدادمان بسیار کمتر از امروز بود توانایی آن را داشتیم تا حکومت را مجبور به عقب نشینی کنیم امروز اما در مقابل اساسی ترین موضوع “سانسور” و “آزادی بیان” عقب نشینی کردهایم و اجازه دادهایم تا هرچه خواستند بر ما روا دارند.
شاید زمان آن رسیده که به گذشته باز گردیم و ببینیم کجا اشتباه کردیم که به این روز افتادهایم. شاید زمان آن رسیده که دوباره بدون در نظر گرفتن گروه بندیهایمان دست به یک حرکت همه جانبه بزنیم و بجای پیدا کردن پراکسی رژیم را مجبور به عقب نشینی کنیم و مجبورشان کنیم سانسور را بردارند و اینترنت را همانگونه که در تمام دنیا رایج است آزادانه در اختیار ما هم قرار دهند.
در بخش: آزادی بیان
10
Sep
2005
بین تاریخ 14 تا 15 آگوست حجم هیتها از ایران درست نصف شده، همین اتفاق هم تقریبا یک ماه قبل تر افتاد، یعنی رژیم در دو مرحله گلوگاه عبور اطلاعات را بست. با این روش چند مرحلهای جلو عکسالعملهای شدید را هم گرفت. حالا هم هنوز سانسور بصورت صد درصد اجرا نشده و یقینا بعد از پانزده روز دیگر همه سوراخهای دعا را کاملا خواهند بست. حالا دست روی دست بگذارید و باز هم از این قرتی بازی های جشن چهار سالگی وبلاگستان راه بیندازید تا رژیم هم بی سروصدا همگی را سلاخی کند. به این میگویند روشنفکری ایرانی!!
شاید به جای جشن چهار سالگی وبلاگستان بهتر میبود ختم آنرا میگرفتیم! از اوضاع که چنین بنظر میرسد.
چند مرتبه در این وبلاگ پیشنهادهایی در زمینه مبارزه با فیلترینگ ارائه دادهام که آنهایی که در این امور صاحب نظر هستند میتوانند تایید کنند که کارساز واقع خواهد شد و سیستم سانسور و فیلترینگ رژیم را اگر به زانو در نیاورد آنرا با چالش بزرگی روبرو خواهد کرد ولی متاسفانه ملت ایران منفعل ترین ملت دنیا هستند و هر کس فقط پیگیر منافع شخصی خودش هست و به جرات میتوانم بگویم که شاید کمتر از یک درصد ملت ایران به فکر منافع جمع عمل میکنند. همین طرز فکر هم باعث شده که رژیم 26 سال با روشهای مختلف سلطه خود را روز به روز بیشتر بگستراند و پایه های خود را علیرغم لرزان بودن مستحکم کند.
باز هم همان گفتهها و نوشتههای قبلی را تکرار میکنم شاید گوش شنوایی پیدا شد.
هر کاربر اینترنتی ایرانی خارج از کشور که دارای یک خط ADSL باشد میتواند بدون مخارج یا در بدترین حالت با مخارج بسیار نا چیزی مقداری از پهنای باند خود را در اختیار ایرانیان داخل کشور قرار بدهد. برای اینکه این کار ثمر بخش واقع شود باید تعداد کسانی که در چنین پروژهای شرکت میکنند زیاد باشد تا موثر واقع شود و رژیم نتواند همه آنها را یک جا ردیابی و سانسور کند. رژیم ممکن است بتواند نام دامین ها را سانسور کند ولی آی پیهایی را که هر دو سه روزی یک با تغییر کنند را هیچ گاه نخواهند توانست سانسور کند. این روش همه ملاها را انگشت به کون حیران خواهد کرد.
با در نظر گرفتن نیاز یک پهنای باند کمتر از 32 کیلو بایت برای هر کاربر ایرانی داخل ایران و با در نظر گرفتن پهنای باندی که ADSL های اروپایی و آمریکایی دارند هر ایرانی خارج از ایران میتواند حداقل به شانزده تا بیست نفر در داخل خدمات بدهد تا سد سانسور را دور بزنند. هزار ایرانی قادر خواهند بود پهنای باند را در اختیار شانزده تا بیست هزار نفر قرار بدهند. با محاسبه اینکه هر کاربر ایران بطور متوسط سه تا چهار ساعت هم آن لاین باشد این تعداد را میتوان تا شش برابر افزایش داد یعنی هزار ایرانی خارج از کشور میتوانند برای پنجاه تا شست هزار ایرانی پهنای باند ارائه دهند.
اگر بخواهیم میتوانیم سانسور رژیم را در عرض کمتر از یکی دو ماه از کار بیندازیم. البته باید اراده این کار در ما وجود داشته باشد.
آیا این اراده وجود دارد؟ راه کارش موجود است متاسفانه اراده آن را یقین ندارم که وجود داشته باشد.
این پیام را زیتون در نظرخواهی دیروز من نوشته است، بخوانید و به حال خودمان گریه کنید:
حسن آقا جان،دستم به دامنت. بیشتر سایتها برام فیلتر شدن. بیشتر فیلتر شکنهام برام فیلترم. کلی فیلتر شکن امتحان کردم تا یکیشون جواب داد.
حالا مشکلم اینه که میتونم وارد وبلاگا بشم. تو نظرخواهیا هم میتونم بنویسم. اما نمیتونم تو ادیتور بلاگ اسپات و امتی خودم مطلب جدید پست کنم…
چه در http://z8unak.blogspot.com
&
http://z8un.com/mt.cgi
هر دو ارور می ده:( شما میدونید باید چکار کنم؟
یک راهنمایی: دوستانی که با پست کردن مطلب مواجه هستند میتوانند با مراجعه به بلاگ اسپات و یک تغییر جزئی(تصویر) به وسیله میل مطالب خود را پست کنند البته این شامل بلاگ اسپات می شود و تا آنجایی که می دانم wordpress هم همین تکنیک را دارد در مورد MT مطمئن نیستم ولی یقین دارم با چند خط Perl یا PHP این مشکل را برای MT می توان حل کرد.
پ.ن.: دوستان با عرض پوزش به علت سرنگون شدن سرور قبلی این مطلب بازسازی شده و متاسفانه پیامهای شما همراه با سرور قبلی محو شد.
در بخش: آزادی بیان
09
Sep
2005
در هواپیمای ایرانی که نزدیک بود بر فراز جده به لقاالله بپیوندد از قرار معلوم پر بوده از نخبگان (!!) کشور. میبخشید این علائم تعجب را میگذارم کنار واژه نخبگان، آخه از نظر من کسانی که مذهبی هستند مخصوصا از این نوعاش که به سفر حج میرود را نمیتوان نخبه نامید. درست مثل واژه (روشنفکران دینی) میماند، این هم واژه درستی نیست، کسی که دینی باشد روشن فکر نیست و کسی هم که روشنفکر باشد دینی نمیتواند باشد. فکرش را بکنید انسانی که میرود در کشور عقب افتادهای مثل عربستان و دور یک سنگ سیاه میچرخد تا چه اندازه میتواند نخبه باشد!؟ عمل این حضرات من را که به خنده میاندازد شما را نمیدانم.
حالا برویم سراغ این حاج آقاهای نوجوان نخبه(!!). یکی از این دانشجویان حاجی نخبه! در مصاحبهای فرمودهاند:
مسافران هواپيما در تمام مدت اين پرواز در رعب و وحشت بودند مديران شركت هواپيمايي ايران اير را مسئول اين حادثه دانست و نسبت به سوء مديريت در پرواز به شدت انتقاد كرد.
از این تازه حاجی شده ها باید پرسید شما دیگه چرا در رعب و وحشت هستید!؟ مگر پیوستن به لقاالله مخصوصا در راه حج و بویژه با پرواز (شرکت هواپیمایی اسلام نشان هما!) شما را مستقیما به بهشت مشرف نمیفرماید!؟ پس دیگر رعب و وحشت از چه جهت است!؟ نکند حوریهای بهشتی هستند که شما را به رعب و وحشت انداختهاند!؟ یا شاید خدای ناکرده خدا بهشت و حوری و اینگونه اراجیف را هم فقط مخصوص ملاها ساخته و بندگان خدا (بندگان ملاها) را به بهشت راهی نیست و در جهنم خواهند سوخت!؟
در بخش: طنز
08
Sep
2005
اول از همه خودداری سیروس ناصری عضو ارشد تیم مذاکره کننده هستهای ایران با اروپا از بازگشت به ایران. بر اساس اخبار منتشره گفته میشود که او بخاطر دست داشتن در یک شبکه مافیای نفتی تحت پیگرد است. مسالهای که همین دیشب لاریجانی پس از بازگشت از پاکستان آنرا تکذیب کرد و در مصاحبه با خبرنگاران گفت که مکررا با او در تماس است. هر دو خبر دروغ است اینها همه برای سردرگم کردن ملت از تحلیلهای درست است. به گمان نگارنده یا سیروس ناصری جاسوس اروپا / آمریکا بوده و حالا گندش درآمده یا اینکه از اتفاقات پشت پردهای با خبر است که پایین تر به آن خواهم پرداخت.
بعد از این خبر میرسیم به خبر: تلاش اسرائیل و پاکستان برای برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از اسلام آباد ، منابع رسمی در پاکستان امروز تائید کردند که هم اکنون وزیر امور خارجه این کشور در حال دیدار با همتای اسرائیلی خود در ترکیه است.
در همین خبر گفته میشود که مشرف و شارون هم بناست در آینده نزدیک با هم ملاقات داشته باشند. پس از این خبر میرسیم به سفر با عجله لاریجانی به پاکستان که یقینا برای جلوگیری از اقدام پاکستان در متحد شدن با اسرائیل است. این تحرکات همه نشان از یک اتفاق در روزها و هفتههای آینده دارد.
حالا انگار این همه خبر کم بود که یک مرتبه در تهران اعلام میشود که بنزین جیره بندی خواهد شد. جیره بندی بنزین را آنهایی که در سالهای جنگ زندگی کردهاند میدانند که معنیاش یعنی چه. آقایان که تصمیم دارند بنزین را جیره بندی کنند باید پاسخ بدهند که اگر ایران در بحران انرژی بسر میبرد دلیل بزل و بخشش ایران به شیطان بزرگ از چه جهت است!؟
از این اخبار هم اگر بدون توجه بگذریم از خبر بعدی نمیتوانیم بدون تعمق گذر کنیم. در این خبر بازتاب مینویسد: مهاجرت تعداد قابل توجهی از مقامات سابق جمهوری اسلامی و خانوادههای مقامات و مدیران فعلی کشور به امارات، اروپا و آمریکا، یادآور سیل مهاجرت وابستگان رژیم سابق و براندازان در ابتدای انقلاب است.
نتیجه گیری این اخبار برای من معنی دیگری بجز نشانه های یک بحران همه جانبه برای حکومت ایران ندارد. بحرانی که یا به سقوط رژیم ختم خواهد شد یا باید منتظر یک جنگ فرسایشی با آمریکا و اروپا بود.
خودداری بازگشت ناصری به ایران هم باید از همین مساله سرچشمه گرفته باشد وگرنه دزدی و مافیاگری که در جمهوری اسلامی مسالهای همه گیر است و پدیده جدیدی نیست و هر کدام از دولتمردان در این زمینه تخصص ونقش دارند و هیچ دلیلی ندارد که آقای ناصری را بخواهند بخاطر آن به زندان بیندازند. مگر قبلی ها که دزدیدند و بردند و خوردند را به زندان انداختند که این یکی را به زندان بیندازند!؟ یقینا آقای ناصری بخاطر آگاهی از مسائل پشت پردهای که در جریان آن هست به این نتیجه رسیده است که روزهای آخر این رژیم نزدیک است و همان بهتر که ایشان در روزهای پایانی در داخل نباشند.
در بخش: سیاسی
07
Sep
2005
شبح کجا رفت؟ فضول هم مدتی است *ناپدید شده است! دیگران هم یکی یکی ناپدید میشوند. کسی هست حساب این وبلاگها را داشته باشد تا مبادا رژیم دوباره شروع به زیر آب کردن سر مخالفین کند؟
در زندانها که شروع به اعدام کردهاند، میخواهند همان سرکوبی را که در چین بعد از قیام دانشجویان برپا شد برپا کنند. لاس هم که با شیطان بزرگ میزنند تا بلکه بتوانند حکومت ننگین خود را چند صباحی تداوم بخشند.
ملت هم که منفعلتر از همیشه هر کس دنبال کاسبی خود است.
نباید اجازه داد دوباهر سکوت مرگبار سالهای 60 را حکمفرما کنند این وظیفه هر ایرانی باشرفی است
عاقبت ایران چه خواهد شد؟ کسی میداند!؟
* جای واژه “مفقود الثر” ناپدید را استفاده کردم. متاسفانه زبان عربی ما بهتر از فارسی ما است و این هم از دست آوردهای شیعیان و ملاها است
در بخش: آزادی بیان